نگاهی به زمینه و نتیجه تأسیس «دارالترویج‏» در دوره پهلوی دوم؛

چرا دارالترویجی‌ها به مخفی‌کاری روی آوردند؟

هدف از تأسیس مؤسسه «دارالترویج» پرورش روحانیان رسمی و وابسته به حکومت بود، اما پس از مدت کوتاهی از شروع فعالیت‌های آن، این مؤسسه نیز به تعطیلی کشیده شد. گزارش‌های ساواک درباره ماه‌های پایانی فعالیت دارالترویج در نیمه دوم سال ۱۳۴۶ نشان می‌دهد که متصدیان آن مرکز با مشکلات فراوانی روبه‌رو بودند و حتی صلاح دیدند که فعالیت‌های آن مخفیانه انجام شود
چرا دارالترویجی‌ها به مخفی‌کاری روی آوردند؟
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در دوره پهلوی، روحانیان از قشرهای بسیار مهم در جامعه ایران بودند و حوزه‌های علمیه و مراجع تقلید، یعنی مراکز اصلی دینی و اخلاقی، تأثیر عمیقی بر زندگی اجتماعی و سیاسی مردم برجای گذاشتند. روحانیان به‌ویژه در مقابل مدرنیزاسیون رژیم، که به ارزش‌ها و سنت‌های اسلامی هجومی همه‌جانبه می‌آورد، مدافع اصلی مذهب و سنت‌ها بودند. این کارویژه مهم رژیم پهلوی را در اندیشه مهار و کنترل این نهاد انداخت. یکی از راه‌های مهار این اقتدار تأسیس نهادهای خاص همچون مؤسسه دارالترویج بود؛ رژیم درصدد بود با تأسیس این نهادها در روند جذابیت روحانیت برای جامعه تغییراتی ایجاد کند.
 
فریب، عنصر اصلی دارالترویج
دوره سلطنت رضاشاه، دوره‌ای بود که مبارزه با مذهب و تلاش برای از میان بردن سنت‌ها و نهادهای مدنی دینی، از جمله حوزه‌های علمیه و مرجعیت، به‌شدت پیگیری می‌شد. در این دوره، برخی حوزه‌های علمیه تعطیل شدند و تنها تعداد محدودی از روحانیان اجازه داشتند در لباس روحانیت باقی بمانند. بر اساس برخی گزارش‌ها، تعداد طلبه‌هایی که در قم باقی مانده بودند، حدود سیصد نفر بودند. در دوره محمدرضا پهلوی این سیاست جای خود را به فریب داد. رژیم در تلاش بود به هر طریق ممکن در حوزه و‏‎ ‎‏روحانیت نفوذ و از سادگی بعضی افراد به نفع خویش استفاده کند.‏‎ ‎‏در همان زمان که حضرت امام سخت مشغول مبارزه با رژیم بود، ایادی‏‎ ‎‏شاه هم دست به کار شدند و مرکزی را با نام «دارالترویج» تأسیس‏‎ ‎‏کردند.[1]
 
 شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
 از ریختن کاه بر سر تا ضرب و شتم یک روحانی
 

 چرا سمت قاضی عسکر در ارتش رضاشاهی برقرار شد؟

 

 قم در برابر سکولاریزاسیون آمرانه

 

 گامی دیگر در مسیر تحدید قدرت روحانیت

 

 
 
هدف رژیم از تأسیس دارالترویج این بود که با پول دادن، طلاب و‏‎ ‎‏فضلای حوزه را به این مرکز جذب و بعد از تغذیه فکری لازم به‏‎ ‎‏نفع خود، آنها را جهت تبلیغ و ترویج سیاست‌های رژیم به مناطق‏‎ ‎‏مختلف اعزام کند تا بدین‌وسیله جلوی فعالیت‌های ضد رژیم حضرت‏‎ ‎‏امام را بگیرد و آن را تحت‌الشعاع قرار دهد. در این بین، شخصی به نام شیخ محسن اشراقی، که از منبری‌های معروف قم بود، فریب خورد و مسئولیت و مدیریت این مرکز را پذیرفت. او این مرکز را راه‌اندازی و با جذب حدود پنجاه تا شصت طلبه، آنها را به مناطق مختلف اعزام کرد. البته بیشتر افرادی که به این مرکز جذب شده بودند، طلبه‌های درس‌خوان و برجسته‌ای نبودند. هزینه‌های این مرکز را نیز رژیم پهلوی تأمین می‌کرد. در نهایت، اشراقی موفق نشد و بعد از مدتی رژیم نیز او را کنار گذاشت و او از هر دو سو بی‌پشتوانه ماند؛ نه حمایتی از سوی مردم دریافت کرد و نه رژیم به او پایبند ماند.[2]
 
یک روحانی در میان نیروهای ارتشی دوره پهلویشماره آرشیو: 934-779-الف
 
ایستادگی در مقابل ترویج سازشکاری
محمدرضا پهلوی با هدف کاهش قدرت و نفوذ روحانیت مستقل، به دنبال پرورش روحانیان سازشکار بود. این استراتژی، بخشی از برنامه کلان‌تر شاه برای تضعیف مخالفت‌های دینی و تقویت سلطنت خود بود. از جمله اقدامات پهلوی‌ها در زمینه مقابله با روحانیت اصیل، می‌توان به تأسیس جریان‌های موازی اشاره کرد: مانند «دارالترویج»، «دانشکده علوم اسلامی»، «دارالتبلیغ»، «سپاه دین»، دانشکده معقول و منقول و مؤسسه وعظ و خطابه.
 
 شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 

 علل تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه

 

 هدف از تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه چه بود؟

 

 ترفند تبدیل روحانی به کارمند

 
 
 
محمدرضا پهلوی می‌کوشید طرحی را عملی سازد که براساس آن، کشور یک روحانی ارشد داشته باشد که به «فرمان همایونی» منصوب شود و روحانیان نیز درجه‌بندی شوند: روحانی درجه ۱ برای مراکز استان‌ها، درجه ۲ برای شهرستان‌ها و درجه ۳ از مبلغین بخش‌ها. از نظر سازمانی، روحانی ارشد کشور همراه روحانیان درجه ۱ و ۲، دفاتری با تعدادی کارمند خواهند داشت که به ترتیب در وزارت کشور، استانداری‌ها و فرمانداری‌ها مستقر می‌شوند و روزانه ۸ ساعت کار می‌کنند و در قبال آن از شهرداری‌ها حقوق دریافت می‌کنند. در زمینه لباس، روحانیان دو نوع لباس رسمی خواهند داشت: یکی برای شرکت در مراسم رسمی و دیگری یک دست لباس خدمت، همراه با
یک شنل و یک کلاه مخصوص برای انجام فرایض دینی. از نظر تحصیلات، تمامی روحانیان باید فارغ‌التحصیل دانشکده معقول و منقول، دانشکده روحانیت یا علوم الهی آینده باشند. روحانیان فارغ‌التحصیل از سایر مراکز آموزشی موظف‌اند ظرف شش ماه در یکی از این دانشکده‌ها آزمایش شوند و در صورت موفق بیرون نیامدن از این آزمایش، باید لباس روحانیت را کنار گذارند.[3] این اقدامات موجب نارضایتی علما و مردم شد و واکنش‌های اعتراض‌آمیز شدیدی را به دنبال داشت.
 
سرنوشت محتوم دارالترویج
ایجاد دارالترویج به‌طور طبیعی با مشکلاتی مواجه شد. هدف این مرکز، پرورش روحانیان رسمی و وابسته به حکومت بود، اما پس از مدت کوتاهی از شروع فعالیت‌های آن، این مؤسسه نیز به تعطیلی کشیده شد. گزارش‌های ساواک درباره ماه‌های پایانی فعالیت دارالترویج در نیمه دوم سال ۱۳۴۶ نشان می‌دهد که متصدیان آن مرکز با مشکلات فراوانی روبه‌رو بودند؛ به‌طوری که حتی روحانیان وابسته به آن مرکز از حضور در مجامع عمومی هراس داشتند؛ در نتیجه، ساواک پیشنهاد کرد که فعالیت‌های دارالترویج از حالت علنی به صورت مخفی درآید تا روحانیون و طلاب وابسته به آن مرکز شناسایی نشوند. بدین ترتیب، یکی دیگر از طرح‌های موازی‌سازی نظام حاکم علیه حوزه‌ها با شکست مواجه شد. ناگفته نماند که نقش امام خمینی در این موضوع نیز بی‌تأثیر نبود.[4]
 
هرچند ایشان در این دوره در تبعید در نجف به سر می‌بردند، اما جریانات داخلی ایران را زیر نظر داشتند و در موارد مقتضی با صدور اعلامیه‌ها و ارسال پیام‌هایی مردم انقلابی را راهنمایی می‌کردند. ایشان در یکی از سخنرانی‌های خود درباره روحانیان وابسته به مرکز یادشده و به‌طور کلی روحانیان درباری چنین فرمودند:
«باید جوان‌های ما عمامه اینها را بردارند. عمامه آخوندهایی که به نام فقهای اسلام و به اسم علمای اسلام این‌طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد می‌کنند، باید برداشته شود. من نمی‌دانم جوان‌های ما در ایران مرده‌اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این‌طور نبود. چرا عمامه‌های اینها را برنمی‌دارید؟ من نمی‌گویم بکشند».[5]
 
به دنبال این پیام، روحانیون درباری در ایران امنیت خود را از دست دادند و عمامه برخی از آنها در کوچه و خیابان از سرشان برداشته شد. بسیاری از آنها اعتبار خود را از دست دادند و دیگر نتوانستند با همان قدرت و نفوذ سابق در جامعه حضور داشته باشند. این اقدام، ضربه‌ای جدی به موقعیت و اعتبار روحانیون وابسته به حکومت وارد کرد و نشان داد که امام خمینی حتی در تبعید نیز تأثیر به‌سزایی بر جریان‌های داخلی ایران داشت.[6]
 
یک بار دیگر تلاش‌های نظام حاکم برای تحت سلطه قرار دادن و به کنترل درآوردن روحانیت با شکست مواجه شد. این تلاش‌ها که به‌ظاهر از رویکردی مدرن و تجددگرایانه برخوردار بود، در نگاه نخست به منظور ایجاد اصلاحات اساسی، اما به‌واقع برای از بین بردن استقلال نهادهای دینی و به انقیاد رسمی درآوردن روحانیان بود. نکته مهم این است که کارگزاران نظام نه تنها از هر یک از این ناکامی‌ها درس عبرت نگرفتند و درصدد احترام به دین و روحانیت اصیل برنیامدند، بلکه پس از هر یک از این شکست‌ها، به طراحی و اجرای طرح جدید دیگری دست زدند. آخرین نوع از این طرح‌ها تأسیس دانشگاه اسلامی در شیراز و نیشابور بود.[7]
 
به نظر می‌رسد تصمیم به تأسیس دانشگاه اسلامی در نیشابور آخرین مرحله از سناریوی تأسیس دانشگاه اسلامی در دوره شاه و تدابیر و تصمیماتی بود که در سال‌های پایانی دوره پهلوی اتخاذ شد. تداوم این رویکرد به مدت نزدیک به دو دهه نشان‌دهنده آن است که کارگزاران نظام هرگز از فکر راه‌اندازی چنین دانشگاهی غافل نبودند و هر از چند گاهی اقداماتی در این زمینه انجام می‌دادند. در این مرحله، سازمان اوقاف به‌عنوان بانی و پیشنهاددهنده دانشگاه اسلامی مطرح شد. این گزینه نسبت به موارد پیشین پذیرفتنی‌تر به نظر می‌رسید؛ زیرا از یک طرف، سازمان‌دهی و مسائل اداری و مالی آن زیر نظر یک سازمان مذهبی معتبر قرار می‌گرفت و از سوی دیگر، چنین مرکزی از سیطره دانشگاه‌های دولتی خارج می‌شد.[8]
 
فشرده سخن
تلاش‌های رژیم پهلوی برای کنترل و محدود کردن روحانیت از طریق تأسیس نهادهای موازی و دولتی نتوانست به موفقیت برسد. اقداماتی چون تأسیس «دارالترویج» و دیگر مراکز مشابه، به دلیل بی‌اعتباری و مقاومت فعالان مذهبی، به شکست انجامید. امام خمینی با روشنگری‌های خود و تشویق به افشای روحانیون وابسته، سهم کلیدی در تقویت جبهه مخالف و بی‌اعتبار کردن طرح‌های رژیم داشتند. این شکست‌ها نشان‌دهنده ناکامی رژیم در تحقق اهداف خود در حوزه دینی و علمی بود و موجب بروز واکنش‌های تند و گسترده‌ای از سوی جامعه و روحانیت شد.

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. جلال‌الدین فارسی، زوایای تاریک، تهران، حدیث، 1373، ص 151.
[2]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی، ج 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص 23.
[3]. سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج ۳، تهران، عروج، چ پنجم، ۱۳۸۲، صص 903-927.
[4]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، همان، ص 289.
[5]. رحیم روح‌بخش، «امام خمینی و دانشگاه اسلامی در دوره‌ی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی (پیشینه تاریخی، علل و نتایج)»، دانشگاه اسلامی، ش 15 (زمستان 1381)، صص 41-42.
[6]. همان، ص 42.
[7]. همان، صص 46-48.
[8]. قاسم زائری و حاجیه محمدعلی زاده، «دیرینه‌شناسی طرح "دانشگاه اسلامی" در ایران (قبل از انقلاب اسلامی 1357)»، فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ، ش 25 (خرداد 1393)، صص 7-8.
 
 
 
https://iichs.ir/vdcd590x.yt0ko6a22y.html
iichs.ir/vdcd590x.yt0ko6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما