برخلاف دیدگاه سنتی، در دیدگاه مدرن با توجه به اصالت جامعه و حفظ هویت آن برای بقا، دولت به عنوان یک عامل ناامنی بنیادین دارای ظرفیتها و استعدادهایی برای تهدید جامعه تلقی میشود. با توجه به همین دیدگاه میتوان گفت پس از کودتای 3 اسفند 1299، خود دولت به یک عامل ناامنی بنیادین تبدیل شد؛ زیرا در دوره پیش از کودتا ناامنی در کشور فردی و موردی بود، اما در دوره پس از کودتا نه تنها ناامنی حکومتی شد، بلکه شکل فراگیری پیدا کرد و همه قشرهای جامعه را دربرگرفت.