«قنبرسیاه مردی بود زشت سیاه‌چرده با موهایی ژولیدۀ درهم گوریده، مانند سیاههای آفریقایی با قدی متوسط که تابستانها مصالح دزدی و پائیز و زمستان از خرمن‌ها و روستاهای اطراف گندم‌دزدی و جودزدی می‌نمود.
قنبر سیاه
«قنبرسیاه مردی بود زشت سیاه‌چرده با موهایی ژولیدۀ درهم گوریده، مانند سیاههای آفریقایی با قدی متوسط که تابستانها مصالح دزدی و پائیز و زمستان از خرمن‌ها و روستاهای اطراف گندم‌دزدی و جودزدی می‌نمود.
 
در یکی از شبهای پائیزی که در جاده تقی‌آباد ورامین جوال خود را پر کرده و بطرف شهر می‌آمده است در تاریکی بیابان صدای نالۀ زنی به گوشش می‌رسد و چون به رد صدا می‌رود جوان زنی را می‌نگرد که به روی زمین پیچ و تاب خورده خدا خدا می‌کند و چون کبریت کشیده به تفحص می‌پردازد معلوم می‌کند حاملۀ پا به ماهی است که هنگام وضع حملش می‌باشد، با اوضاع و احوالی چنین که شوهرش در هفتۀ پیش مرده، مادرشوهر وی را از خانه رانده بناچار روانه حضرت عبدالعظیم گردیده میان راه درد حمل امانش بریده در این نقطه از پا درش انداخته است.
 
چون داستان او را می‌شنود که جز مضطر بی‌پناهی نمی‌باشد و از عزیمت بسوی حضرت عبدالعظیم هم هدفی جز بی‌هدفی نداشته است، جوال گندم را از روی الاغ برگردانده سوارش کرده روانه می‌شود و در حضرت عبدالعظیم به عنوان خواهر به خانه‌ایش سپرده وسایل زایمانش را فراهم می‌سازد و در اولین ساعت فردا هم الاغ خود را که تنها دارائیش بوده فروخته برایش لوازم زندگی و مایحتاج فراهم می‌نماید و جهتش تا زنده است متعهد مخارج می‌شود. زن پسری می‌آورد و قنبر هم به عهد خود در مخارجشان پایدار مانده سالها سپری می‌گردد تا اجلش فرا رسیده دار فانی وداع می‌کند، اما داستان بدین‌جا خاتمه نیافته منتهی به بعد مرگ او می‌شود.
 
در این هنگام که قنبر مرده برای غسل و کفنش می‌برند حاج محمود نامی هم از محله صابون‌پزخانه فوت می‌کند که او را نیز به غسالخانه می‌آورند. این حاجی محمود مرد متکمنی بوده که تنها 250 خانه و دکان در اجاره این و آن داشته و مقبرۀ مجللی هم برای خود در حضرت عبدالعظیم بنا کرده بود، نعشش بیش از 2 هزار تشییع کننده داشته بوده است.
 
سبب مرگ حاج محمود هم آن می‌شود که مستأجر یکی از خانه‌هایش دو ماه کرایه را پس انداخته، چندین بار امروز و فردا کرده بوده حاج محمود هم که طاقتش طاق شده بوده، رفته اثاثیه‌اش را میان کوچه ریخته در را برویش قفل می‌کند و چون در تخلیه اتاق و بیرون ریختن مستأجر و بر و بچه‌های او تقلای زیاد کرده حرص و جوش می‌خورد عرق کرده سینه‌پهلو نموده «تخته‌بند» می‌شود و سحر همان شب دار فانی را وداع می‌کند.
 
قنبرسیاه را شسته کفن کرده حاج محمود را هم غسل و کفن نموده حمل می‌کنند و وقتی هنگام دفن گورکن نقاب کفن حاج محمود را در قبر باز می‌کند او را سیاه کریه بدهیبتی می‌نگرد که زشت‌تر از آنی ندیده بوده است و اطرافیان هم که آن را نتیجۀ اعمال بد او تصور می‌کنند لب فرو بسته اظهاری نمی‌کنند تا قبر از خاک انباشته و هموار می‌شود و از آن سو وقتی در قبرستان چهارده معصوم نقاب کفن قنبر سیاه را کنار می‌زنند وی را با چهره‌ای سفید و سر تراشیده و ریش خضاب کرده به قیافۀ حاج محمود می‌نگرند و اندک اندک مطالب بر سر زبانها افتاده اسباب شایعات و حرف و سخن می‌شود تا آخر که از اشتباه ناقلان جنازه‌ها معلوم می‌گردد، اما دیگر کار از کار گذشته نبش قبر حرام و حاج محمود در قبر قنبر سیاه و قنبر سیاه مدفون مقبرۀ حاج محمود و مجاور حضرت عبدالعظیم می‌شود!»1

نمایی از مقابر ابن بابویه
شماره آرشیو: 717-1-9ع

پی نوشت:
1. جعفر شهری، گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، ج1، تهران، معین، 1370، صص26ـ28.  https://iichs.ir/vdcb.9baurhb5siupr.html
iichs.ir/vdcb.9baurhb5siupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما