ریاست بر ارتش و وزارت جنگ از جمله موارد مورد اختلاف محمدرضا پهلوی و نخستوزیر وقت، محمد مصدق، بود که نهایتا قیام 30 تیر 1331 را رقم زد. دلیل اصرار محمدرضا پهلوی بر حفظ ریاست بر وزارت جنگ چه بود؟
یکی از مسائلی که در عالم سیاست از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است نقش زور در این عرصه از زیست انسان میباشد؛ نیرویی که توان تأثیرگذاری و جهتدهی به بسیاری از تحولات را برخوردار میباشد. نقش این نیرو در دوران مدرن اهمیت دو چندانی پیدا کرده است. دلیل این امر نیز شکلگیری ارتشهای مدرن و بهکارگیری نیروهای متخصص به جای سربازان مزدور است. این امر بهخصوص در کشورهایی که در آن رهبران به شیوه اقتدارگرایانه حکمرانی میکنند بروز و نمود پیدا میکند.
در مورد ایران نیز وضعیت به همین شکل است. تا پیش از شکلگیری دولت مدرن در ایران، ارتش کشور متشکل از نیروهای عشایر و قبایل بود که گهگاه با حکومت مرکزی نیز درگیر میشدند. با پدید آمدن دولت مدرن در ایران و مهمتر از آن کشف نفت و درآمدهای حاصل از آن ارتش به نیرویی بیبدیل تبدیل گشت که نقش آن در حفظ قدرت حاکم بیش از پیش اهمیت یافت. این امر بهخصوص در نقاط عطف و سر بزنگاهها بهخوبی آشکار میشد.
یکی از این مقاطع دوران نخستوزیری مصدق بود که با سوءظنی که محمدرضا پهلوی به او داشت نقش ارتش مهمتر از گذشته شده بود. در واقع ریاست بر ارتش و وزارت جنگ از جمله مواردی بود که مورد اختلاف شاه و نخستوزیر وقت، محمد مصدق، بود. همین وزارت جنگ بود که به موضوع اصلی قیام 30 تیر 1331 بدل گشت و در نهایت به کودتای 28 مرداد 1332 رنگ واقعیت بخشید. بر این اساس تلاش خواهیم کرد در سطور زیر این مقطع ویژه از تاریخ کشور را مورد ارزیابی قرار دهیم و دلیل اصرار محمدرضا پهلوی به حفظ ریاست بر وزارت جنگ را مورد ارزیابی قرار دهیم.
ملی شدن صنعت نفت و روی کار آمدن مصدق
با تصویب اصل ملی شدن صنعت نفت در مجالس ملی و سنا و همزمان با روی کار آمدن حسین علاء به عنوان نخستوزیر تظاهرات سراسر کشور را دربرگرفت. در واقع در دوران کوتاه نخستوزیری حسین علاء تظاهرات پی در پی توسط اقشار مختلف جامعه از دانشجویان، بازاریان، کارگران و همه اقشار شهرنشین در حمایت از نخستوزیری محمد مصدق برگزار شد. علاء که برای طرح نُه مادهای کمیسیون نفت که چهارچوب اصل ملی شدن صنعت نفت را دربرمیگرفت مورد مشورت قرار نگرفته بود تنها پس از 46 روز زمامداری استعفای خود را تسلیم مجلس کرد و بدینترتیب بستر برای نخستوزیری دکتر مصدق فراهم شد و در اردیبهشت سال 1330ش وی پست نخستوزیری را برعهده گرفت.1
لایحه اختیارات شش ماهه
مصدق پس از بهدست گرفتن قدرت و تعقیب ملی کردن صنعت نفت از آنجایی که با مشکلات عدیده داخلی و خارجی روبهرو شده بود در تیرماه 1331ش از مجلس تقاضای اختیارت ششماهه را کرد و از شاه نیز خواست که پست وزارت جنگ به او داده شود. اما محمدرضا پهلوی با همه اینکه میدانست مصدق حمایت قاطبه مردم و بسیاری از جریانات سیاسی را پشت سر خود دارد از پذیرفتن این درخواست امتناع کرد. در واقع شاه تا 25 تیر 1331ش که ماجرای پست وزارت جنگ از سوی محمد مصدق مطرح شد مایل به برکناری وی یا نخستوزیری قوام، که آمریکاییها طرفدار آن بودند، نبود؛ چرا که به خوبی میدانست مصدق از چه حمایتی نزد افکار عمومی برخوردار است.2
با این حال، محمدرضا پهلوی که اعتماد چندانی به مصدق نداشت و سلطنت خود را در خطر از دست رفتن میدید و مهمتر از آن حمایت مردم را پشت سر خود نداشت با عدم پذیرش درخواست مصدق، راه را برای استعفای او هموار ساخت. البته ماجرا به اینجا ختم نشد و تحولات بعدی بهتر نشان داد که چرا شاه اصرار به عدم واگذاری وزارت جنگ به مصدق را داشت.
بدینترتیب مصدق استعفا داد و گفت با وضع فعلی امکان این وجود ندارد که مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده به نتیجه برساند. محمدرضا پهلوی استعفای او را پذیرفت، مجلس به احمد قوام برای پست نخستوزیری رأی داد و او برای بار سوم در دوران پهلوی به نخستوزیری منصوب شد و لقب اشرف، که از او بازپس گرفته شده بود، دوباره به او بازگردانده شد.3
محمدرضا پهلوی که اعتماد چندانی به مصدق نداشت و سلطنت خود را در خطر از دست رفتن میدید و مهمتر از آن حمایت مردم را پشت سر خود نداشت با عدم پذیرش درخواست مصدق، راه را برای استعفای او هموار ساخت. البته ماجرا به اینجا ختم نشد و تحولات بعدی بهتر نشان داد که چرا شاه اصرار به عدم واگذاری وزارت جنگ به مصدق را داشت
بازگشت مصدق به قدرت
ماجرا به اینجا ختم نشد و از آنجا که قوام پس از انتصاب به نخستوزیری مردم و جریانهای سیاسی را تهدید کرده بود، با موج اعتراض و مخالفتهای مردمی و در رأس آن آیتالله کاشانی روبهرو شد. موج مخالفت مردم از 28 تیرماه شدت بیشتری به خود گرفت بهخصوص که قوام اعلام کرده بود کشتیبان را سیاستی دگر آمد و به دنبال مماشات با انگلستان بود. آیتالله کاشانی که منزلش در محاصره تانکهای ارتش بود و عملا امکان ارتباط با مردم را از دست داده بود منزل دامادش را به ستاد حمایت از مصدق تبدیل کرد و از آنجا و با استفاده از خط تلفن ارتباط گستردهای با مردم برقرار نمود و باعث شد مردم صحنه مبارزه را ترک نگویند. ایشان طی اعلامیهای خواستار برکناری قوام از نخستوزیری شد و صراحتا اعلام کرد اگر این خواسته جامه عمل به خود نگیرد کفنپوشان به خیابان خواهد آمد. بدینترتیب مردم بار دیگر به صحنه آمدند و در تهران تظاهرات مردم به درگیری با نیروهای نظامی و پلیس منتهی شد.4
روز 30 تیرماه عملا شهر حالت جنگی و نظامی به خود گرفته بود. در تهران تانکها و زرهپوشها در سراسر شهر مستقر شده بودند و مردم نیز در دستههای مختلف شروع به تظاهرات و دادن شعار علیه دولت قوام کردند. درگیریها تا عصر ادامه داشت و در نهایت دربار تصمیم به عقبنشینی نیروهای نظامی گرفت. عدهای از نمایندگان مجلس نزد شاه رفتند و خطر سقوط نظام شاهنشاهی را به شاه متذکر شدند و از او خواستند تا قوام را از سمت نخستوزیری برکنار کند. بالاخره شاه در پی کش و قوسهای فراوان و در نتیجه مبارزات مردم، قوام را از کار برکنار و مجلس مصدق را به نخستوزیری منصوب کرد. بدینترتیب، با قیام مردمی تیرماه 1331ش مصدق دوباره به قدرت بازگشت و برای بار دوم و به تعبیری برای آخرینبار نخستوزیر ایران شد و این بار وزارت جنگ را نیز در دست گرفت و به شاه قول داد علیه سلطنت توطئه نکند.5 او نام وزارت جنگ را نیز به وزارت دفاع تغییر داد؛ اگرچه شاه پس از کودتا دوباره نام وزارت جنگ را بر آن نهاد!
کودتای 28 مرداد 1332
اما چرا محمدرضا پهلوی از واگذاری ارتش و وزارت جنگ به مصدق خودداری میکرد؟ اقدامات بعدی مصدق گویای این واقعیت است. مصدق به واسطه اختیارات فوقالعادهای که از مجلس گرفته بود یک رشته لوایح قانونی را به منظور تصفیه ارتش و دستگاه قضایی از مجلس گذراند. او همچنین بودجه ارتش را کاهش داد. در واقع تلاش مصدق برای اصلاح ارتش مبارزه با قدرت شاه محسوب میشد. به عبارت دقیق کلمه شاه در نبود حمایت مردمی، دستگاه سلطنت خود را بر ستون ارتش و نیروهای نظامی استوار کرده بود و لذا تصفیه ارتش به چالش کشیدن قدرت شاه به حساب میآمد.6
مصدق 136 نفر از درجهداران را بازنشسته کرد که 15 نفر از آنها از ژنرالهای وفادار به شاه و در واقع به تعبیری شاهدوست بودند. همین بازنشسته کردن افسران ارتش موجب تقویت کانون افسران بازنشسته شد و آنها را به کانونی برای توطئه علیه مصدق تبدیل کرد. در واقع بهتدریج کانون بازنشستگان ارتش به رهبری فضلالله زاهدی محل رفتوآمد مخالفان سرسخت مصدق و وسیلهای برای عملیات براندازی شاه و دربار شد. البته این مشکل تا حدود زیادی به خود مصدق نیز باز میگشت؛ زیرا مصدق خود نیز چندان قاطعانه علیه توطئههایی که در بدنه نیروی نظامی به همراه شاه و قدرتهای خارجی میشد عمل نکرد و دست آنها را برای به هم پیوستن و در نهایت انجام یک کودتای نظامی علیه دولت وقت باز گذاشت7.
به عنوان نمونه شورشی که توسط ایل بختیاری و با تحریک دربار و شاه در زمان نخستوزیری مصدق رخ داد توسط دولت مرکزی خنثی شد. سرلشکر زاهدی دستگیر و روانه زندان شد، اما مدتی بعد از زندان آزاد شد و دوباره شروع به دسیسهچینی کرد.8 در همین ارتباط، امام خمینی هنگامی که در پاریس بود فرمود: اگر مصدق هنگامی که قدرت داشت و کنترل ارتش را در اختیار داشت کار را یکسره کرده بود و نظام پهلوی را سرنگون میکرد کار به کودتای 28 مرداد 1332 نمیکشید و شاه نمیتواست قدرت را به دست گیرد و آن را در دستان خود قبضه نماید.9 در نهایت این عملیات آژاکس بود که عوامل و دشمنان داخلی و خارجی مصدق را به هم نزدیک کرد و سرانجام در روز 28 مرداد 1332ش کودتایی علیه مصدق شکل گرفت و او را از قدرت خلع کرد.
بدینترتیب میتوان کاملا درک کرد که چرا هنگامی که مصدق در تیرماه سال 1331ش از شاه خواست که صدارت وزارت جنگ را به وی بسپارد، محمدرضا از اجابت این درخواست امتناع کرد. در واقع به زبان بسیار ساده میتوان گفت از آن رو که محمدرضا پهلوی از حمایت چندانی در میان مردم برخوردار نبود بسیار به نیروی نظامی و وزارت دفاع متکی شده بود. این اتکا به نحوی بود که حتی شاه با آنکه میدانست مصدق حمایت مردم و جریانهای سیاسی را پشت سر خود دارد از واگذاری آن به مصدق خودداری ورزید؛ به نحوی که به قیام معروف 30 تیر منتهی شد، اما این اتکای شاه به ارتش، به نحو تمام و کمال خود را در کودتای 28 مرداد 1332ش نشان داد؛ هنگامی که ارتش با حمایت انگلستان و آمریکا و ارازل و اوباش داخلی دولت قانونی محمد مصدق را ساقط کرد.
نمایی از تجمعات عصرگاه 30 تیر، آنگاه که خبر استعفای قوام اعلام شد. این تصویر به امضای آیتالله کاشانی رسیده است
پی نوشت:
1. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران (1320- 1357)، تهران، انتشارات روزنه، 1380، ص 114.
2. زهرا عباسی، قیام 30 تیر 1331، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
3. مجتبی مقصودی، همان، ص 115.
4. مهدی مازنی، «کالبدشکافی یک کودتا»، روزنامه نسیم صبا، ش 128 (1 شهریور 1382)، ص 7.
5. باقر عاقلی. روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، نشر گفتار، 1372، ص 468.
6. سپهر ذبیح، ایران در دوران مصدق، ترجمه محمد رفیع مهرآبادی، تهران، موسسه مطبوعاتی عطایی، 1363، ص 112.
7. مجتبی مقصودی، همان، ص 140.
8. جامی، گذشته چراغ راه آینده: تاریخ ایران در فاصله دو کودتا 1299-1332، چ دوم، تهران، انتشارات ققنوس، ص 637.
9. همان، صص 635-637. https://iichs.ir/vdch-wnz.23nxwdftt2.html