ایران مترقی، یعنی چیزی شبیه کشورهای خارجی نظیر آلمان، فرانسه، اتریش و بلژیک بود. بر همین اساس، صنایع از آلمان و ساختار آموزشی و حقوقی از فرانسه و بلژیک اخذ شد. به سخن دیگر، رضاشاه الگوی آلمانی اقتصاد هدایت‌شده، شیوه آموزش فرانسوی و سازوکار قضایی فرانسوی ـ بلژیکی را سرمشق خود قرار داده بود
شترگاو پلنگ توسعه در سفر پیدایی آن در ایران
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ پیشرفت و توسعه، مهم‌ترین دغدغه دولت‌ها و حکومت‌ها در دوران معاصر است. در ایران رژیم پهلوی پس از قاجاریه، مسیر منحرفی را برای توسعه ایران برگزید. در این نوشتار، با بررسی برنامه‌های ترقی و توسعه حکومت‌های پهلوی اول و دوم، به نقد این برنامه‌ها خواهیم پرداخت؛ اینکه علت اصلی ناکامی توسعه در عصر پهلوی، توجه و تأکید بر جنبه‌ها و الگوهای «توسعه برون‌زا» بود، درحالی‌که پیشرفتِ متکی به الگوی «پیشرفت درون‌زا» قادر است ایران را به جایگاه شایسته و بایسته خود رهنمون سازد.
 
اهمیت پیشرفت و توسعه
«توسعه باور بنیادی دنیای مدرن است.»1 این مهم به‌عنوان یکی از نمودهای مدرنیته، عملا به یک گفتمان جهانی تبدیل شده است؛ به این معنا که همّ اصلی برنامه‌های دولت‌ها، معطوف به ایجاد، حفظ و تداوم توسعه است. در این میان، کشورهای جهان در یک تقسیم‌بندی کلان، به دو دسته توسعه‌یافته و درحال‌توسعه تقسیم می‌شوند. در قاموس عصر کنونی، حفظ و تداوم توسعه، اهمیتی همپای توسعه دارد. توسعه متکی به الگوی توسعه است. اروپا و به‌طور خاص اروپای غربی و آمریکا، پیشتاز توسعه هستند. هریک از کشورهای نواحی بیان‌شده، از الگوی خاصی برای توسعه استفاده کرده‌اند. کشورهای سرمایه‌داری الگویی داشتند، کشورهای فاشیستی نیز الگوی دیگری داشتند و کشورهای سوسیالیستی نیز روش دیگری را برای نوسازی برگزیدند. در این میان، الگوی هند نیز بسیار خاص بود.2 این تفاوت‌ها نشان از این دارد که هر کشور باید براساس ارزش‌ها و ساخت فکری، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود، به الگویی از توسعه دست پیدا کند و در راه اجرای آن قدم بردارد.3 توسعه نتیجه‌ای است که در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، علل متفاوتی دارد. هر کشوری که بتواند به الگوی شایسته و بایسته خود در توسعه دست پیدا کند، به همان اندازه به توسعه نزدیک‌تر می‌شود.4

توسعه برون‌زا و پیشرفت درون‌زا
«توسعه به‌معنی بهبودی در مجموعه شرایط به‌هم‌پیوسته طبیعی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است.»5 در یک تقسیم‌بندی کلان دیگر، توسعه به دو صورت رخ می‌دهد: «توسعه برون‌زا» و «پیشرفت درون‌زا». در توسعه برون‌زا، حکومت برای رشد کشور، به الگوهای غیربومی و خارجی تکیه می‌کند. چنین توسعه‌ای متأثر از تکانه‌های بازار بین‌الملل و به‌شدت تحت‌تأثیر سیاست است، درحالی‌که پیشرفت درون‌زا با تکیه بر یک الگوی بومی و داخلی، هدف خود را رشد و پیشرفت کشور قرار می‌دهد. این پیشرفت بر نقش مردم تأکید دارد، درحالی‌که توسعه برون‌زا متکی به ارتباطات خارجی و لابی‌های بین‌المللی است. پیشرفت درون‌زا به فرهنگ بومی، یاری‌گری اجتماعی و حضور و نقش مردم توجه دارد، ولی توسعه برون‌زا متوجه فربگی حلقه‌های قدرت و ثروت است. این توضیح بی‌ارتباط با وجود دو رهیافت «جامعه‌محور» و «نخبه‌محور» در زمینه تحول، توسعه و پیشرفت نیست. در رهیافت اول، توسعه از پایین به بالا و از یک خاستگاه اجتماعی رقم می‌خورد، اما در رهیافت دوم، توسعه توسط بخشی از نخبگان جامعه و با تحمیل ایجاد می‌شود.6
 
در ایران مفاهیمی مانند توسعه، نوسازی، ترقی، رشد و پیشرفت تقریبا برای یک مفهوم به کار می‌رود. کاربرد هریک از این مفاهیم در گفتمان خاصی مطرح شده و الزامات خاص خود را دارد. میل به ترقی، رشد، پیشرفت و توسعه همسو با ایجاد ارتباط با غرب، در ایرانیان شکل گرفت. از عصر قاجار این میل مضاعف شد و در دوره پهلوی، ایران به‌سمت توسعه‌ گام‌های جدی برداشت. در واقع از دوره پهلوی بود که حکومت برای رسیدن به توسعه، نظم همه‌جانبه و جدی‌ای را ایجاد کرد. در عصر پهلوی‌ها، الگوهای متفاوتی برای توسعه تجویز شد، اما با وجود تفاوت‌ها، وجه غالب الگوهای پدر و پسر، رویکرد غیربومی به توسعه بود؛ به این معنا که برای رسیدن به توسعه، دولت بیشتر بر عناصر توسعه برون‌زا تکیه داشت.
 
توسعه در دوره پهلوی اول
رضاشاه از سال 1306 پس از تثبیت پادشاهی خود، برنامه‌ای متشکل از سکولارسازی ریشه‌ای و اقدامات تمرکززا را به‌اجرا درآورد و در سال‌های بعد، سیاست‌های خود را با استفاده از ارتش به‌صورت تهاجمی تحمیل کرد. «دولت مطلقه مدرن ایرانی» عنوانی است که برای دولت او می‌توان به‌کار برد. جامعه ایدئالی که «گفتمان قدرت» به‌دنبال تحقق آن بود، ایران مترقی، یعنی چیزی شبیه کشورهای خارجی نظیر آلمان، فرانسه، اتریش و بلژیک بود. بر همین اساس، صنایع را از آلمان و ساختار آموزشی و حقوقی را از فرانسه و بلژیک اخذ شد.7 به سخن دیگر، رضاشاه الگوی آلمانی اقتصاد هدایت‌شده، شیوه آموزش فرانسوی و سازوکار قضایی فرانسوی ـ بلژیکی را سرمشق خود قرار داده بود.8 مهم‌ترین وجه مشخصه این دوره، نهادسازی مدرن بود؛ به این معنا که نهادهایی که قادر خواهند بود توسعه و ترقی را رقم بزنند، ایجاد شد؛9 گو اینکه در باب نهاد بودن آنها نیز مناقشه وجود دارد.
 
راه‌آهن به دست مهندسان آلمانی، انگلیسی، آمریکایی، بلژیکی و چند کشور دیگر ساخته شد. صنایعی نظیر کارخانه‌های قند و شکر، نساجی، دخانیات، سیمان، برق و... نیز تا پایان این دوره به بهره‌برداری رسید. این کارخانه‌ها عموما توسط خارجیان تأسیس شدند.10 در این دوره، ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور تغییر چشمگیری کرد. چنین جنبش سریعی، چالش‌ها و واکنش‌های اجتماعی سریعی را در پی داشت. پشتوانه دولت برای رسیدن به اهدافش، «نیروی نظامی» بود. «منابع درآمد دولت عبارت بود از: عواید نفت، درآمد گمرکات، سایر مالیات‌های غیرمستقیم و مالیات بر درآمد. درآمدهای مستقیم و غیرمستقیم نفتی بزرگ‌ترین رقم درآمد دولت را تشکیل می‌داد.»11رضاشاه ارتش را رکن اصلی نظام نوین خود قرار داد. سطح زندگی افسران ارتش را از سایر حقوق‌بگیران بالاتر برد و اراضی دولتی را با قیمت ارزان به آنها فروخت.12 وزارت جنگ طی بحران شدید اقتصادی بین‌المللی اوایل 1310 (1930)، همیشه بیشترین پول را در اختیار داشت.13
 
سیاست تغییر لباس اقوام و شهروندان نیز در این دوره اجرا شد. تغییر لباس، دامن و چادر زنان را نیز شامل شد. کشف حجاب، که بعدا توسط دولت قانونی شد، اوج افراط‌گری سلطنت پهلوی در این
زمینه بود. نهاد دین و متولیان این عرصه نیز از تیغ تیز اصلاحات و تغییرات این دوره در امان نبودند. تظاهرات عمومی در عید قربان و مراسم زنجیرزنی در ماه محرم ممنوع و شبیه‌خوانی و تعزیه‌داری در سوگ امام حسین(ع) محدود شد. اینها توسعه رضاشاهی بودند.
 
یکی از زنان لر پس از واقعه کشف حجاب و ‌هنگام دیدار با رضاشاه
شماره آرشیو: 123940-275م
 
رضاشاه شاید اهمیت «توسعه» و «تجدد» را درک کرده بود، ولی نه در بُعد نظری و نه در بُعد عملی، هیچ‌یک از الزامات و ضرورت‌های آن را رعایت نکرد.14 در تجدد و توسعه آمرانه پهلوی اول، فرهنگ بومی لگدمال شد؛ چراکه اولویت حرکت به‌سمت الگوهای غربی بود. حاصل چنین «توسعه برون‌زایی»، سرکوب شدید اجتماعی و رشد کاریکاتوری و کم‌دوام در بخشی از حوزه‌های صنعت و بهداشت بود. بر همین اساس بود که وقتی متفقین بر ایران مسلط شدند، قحطی چیره شد و تا سال‌های بعد نیز جامعه رشد پیشین را بازیابی نکرد. اساسا توسعه برون‌زا با الگو قرار دادن دولت‌های غربی، فرهنگ بومی و ظرفیت‌های آن را نابود می‌کند.
 
توسعه در دوره پهلوی دوم (توسعه ناموزون)
تا یک دهه پس از کودتای 1332 شاه درصدد تثبیت قدرت خود بود. در ادامه، حکومت پهلوی متکی به برنامه‌های پیشنهادی خارجی، تأسیس نهادهای جدید در عرصه توسعه و برنامه‌ریزی، درآمدهای کلان نفتی و واردات فراوان، برنامه‌های توسعه را طرح‌ریزی کرد. وجه غالب این برنامه‌ها، توجه و تمرکز بر رشد اقتصادی بود. در این برنامه‌ها، از عرصه فرهنگ بومی و جنبه‌های سیاسی غفلت شد.15 محمدرضا پهلوی نیز مانند پدرش، به‌جای اصلاحات نظام سیاسی، بر سه رکن نیروهای مسلح، دربار، و بوروکراسی عریض و طویل تأکید داشت. به بیان دیگر، رشد فزاینده اقتصادی، متأثر از درآمد نفتی بود، ولی عدم تحرکت سیاسی و فرهنگی در عمل، برنامه‌های سوم و چهارم توسعه رژیم را با چالشی جدی روبه‌رو کرد. برنامه‌های توسعه و عمران کشور در دوره پهلوی دوم، هریک نسبت به برنامه قبل، از نظر تکنیک پیچیده‌تر و از نظر دامنه فعالیت وسیع‌تر بودند، اما با احتساب کلیه عوامل و شرایط و مهم‌تر از همه نتایج واقعی، موفق تلقی نمی‌شوند. از نتایج عملکرد دولت در طول برنامه‌های چندگانه برای کشور، در سطح خارجی، افزایش میزان وابستگی و در سطح داخلی، افت‌وخیز و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی بود.16 همین توسعه نامتوازن، که تقلیدی کورکورانه از برنامه‌های توسعه خارجی بود، دودمان پهلوی را به باد داد. البته باید توجه کرد که غالب برنامه‌های اقتصادی دولت نیز در دست عده معدودی از درباریان بود. به بیان دیگر، بدنه اجتماعی دخالتی در برنامه‌های اقتصادی رژیم نداشت.
 
 آلونک‌نشینی در تهران دهه 1350
شماره آرشیو: 1789-3ع
 
الگوی توسعه مورد نظر رژیم پهلوی دوم (تئوری اقتصادی «رشد قطره‌ای») به‌طور اجتناب‌ناپذیری شکاف بین گروه‌های اجتماعی دارا و فقیر را وسیع‌تر کرد. استراتژی رژیم، سرازیر کردن ثروت نفتی به‌سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانه‌ها، شرکت‌ها و واحدهای کشت و صنعت متعددی را تأسیس کردند. ثروت به‌لحاظ نظری به‌صورت قطره‌ای به پایین جریان می‌یافت، اما در عمل، در ایران مانند بسیاری از کشورهای دیگر، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش به‌سوی رده‌های پایین‌تر نردبان اجتماعی، روزبه‌روز کمتر می‌شد. ثروت مانند یخ در آب گرم، در فرایند دست‌به‌دست شدن، ذوب می‌شد؛ بنابراین نتیجه آن چندان تعجب‌آور نبود. به گزارش سازمان بین‌المللی کار در دهه 1350 (1970) ایران یکی از بدترین کشورهای جهان بود.17 قبلا «انقلاب سفید» با محوریت «اصلاحات ارضی» شکست سختی را متوجه برنامه‌های رژیم کرده بود. اگرچه اصلاحات ارضی تعداد روستاییان صاحب زمین را بسیار افزایش داد، زمین کافی در اختیار اکثر آنان قرار نگرفت تا بتوانند کشاورزانی حداقل خوداتکا باشند.18 رشد فربه‌گونه اقتصاد ایران در دهه 1350، با در نظر گرفتن اتکای کشور به درآمدهای نفتی و عدم اتکا به صادرات اجناس ساخته‌شده صنعتی، رشدی فریبنده بیش نبود. ایران دستخوش فساد مخرب اداری و کاهش تولید کشاورزی بود.19 درآمد نفت، نابرابری و فساد را به نقطه جوش رسانده بود. انقلاب سفید و در پی آن افزایش درآمد نفت، به‌جای پاسخگویی به انتظارات عمومی، موجب افزایش نارضایتی‌های گسترده شد.20
 
نتیجه
در عصر پهلوی و در دوران حکومت پدر و پسر، از مهم‌ترین رکن پیشرفت، که توجه و تمرکز بر توان فزاینده داخلی بود، غفلت شد. آنچه در این رژیم در مرکز توجه قرار گرفت، صرفا رشد فزاینده بود. پیشرفت به‌معنای رشد متوازن و سریع، مطمح نظر نبود. حکومت پهلوی خاصه دوره پهلوی پسر، از آن روی که تحت فشار افکار عمومی بود، فرم توسعه را بر پیشرفت واقعی ترجیح می‌داد. بر همین اساس نیز توجه و تکیه‌اش بر الگوهای توسعه برون‌زا و خارجی بود؛ الگویی که اگرچه برای مدتی رشد اقتصادی را ایجاد کرد، سرانجام چنان درگیر فساد و بی‌عدالتی شد که خود در کنار عوامل دیگر، زمینه شکل‌گیری انقلاب اسلامی را فراهم کرد.

پی نوشت:
 
 
1. ریچارت پیت، الین هارت ویک (1384)، نظریه‌های توسعه، ترجمه مصطفی ازکیا و دیگران، تهران، نشر لویه، ص 15.
2. برینگتن مور، ریشه‌های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی، ترجمه حسین بشیریه، تهران نشر دانشگاهی، 1375، صص 1-5.
3. مصطفی ازکیا، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی توسعه روستایی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، صص 25، 50 و 52. نقل از: ابراهیم فیاض، مردم‌شناسی دینی توسعه در ایران: دین و فرهنگ و توسعه در ایران، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1389، ص 11.
4. ابراهیم فیاض، همان، صص 11-12.
5. ریچارت پیت، الین هارت ویک، همان، ص 15.
6. برای اطلاع بیشتر درباره رهیافت‌های توسعه، رک: محمود سریع‌القلم، عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران، تهران، مرکز پژوهش‌های علمی مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1386، صص 10-13.
7. جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1383، صص 58-59.
8. مهرزاد بروجردی، تراشیدم، پرستیدم، شکستم، تهران، نشر نگاه معاصر، 1389، ص 60.
9. محمد رادمرد، «چرا قضاوت درباره نوسازی پهلوی اول مناقشه‌آمیز است؟»، مجله فرهنگ امروز، سال اول، ش 1 (1393)، ص 78.
10. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 5، تهران، انتشارات علمی، 1374، ص 509.
11. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1374، ص 157.
12. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز، 1386، ص 124.
13. استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثابت‌فر، 1383، تهران، جامی، صص 68-69.
14. محمود ذکاوت، جریان‌های ناسازگار (هویت‌های مقاومت) در دوره پهلوی اول، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز، 1391، ص 26.
15. یرواند آبراهامیان، همان، ص 390
16. موسی عنبری و مهدی طالب، «دلایل ناکامی نظام برنامه‌ریزی توسعه در ایران عصر پهلوی دوم»، مجله مطالعات جامعه‌شناختی، ش 27 (1385)، ص 191.
17. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1389، ص 252.
18. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، همان، ص 392.
19. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1390، ص 517
20. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، همان، ص 254. https://iichs.ir/vdcdjn0f.yt0n56a22y.html
iichs.ir/vdcdjn0f.yt0n56a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما