پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ حکومت پهلوی دوم بعد از روی کار آمدن با مخالفان زیادی مواجه بود. برخی از مخالفان جز دشمنان یا مخالفان حکومت پهلوی اول بودند و به نوعی از اقدامات بنیانگذار این حکومت کینه به دل داشتند، اما برخی دیگر دشمنانی بودند که به تازگی وارد صحنه سیاسی کشور شدند. جالب آن است که مخالفت با حکومت پهلوی تنها به شخص محمدرضا محدود نبود، بلکه گاه شامل تقابل با دیگر اعضای خاندان سلطنتی از جمله اشرف پهلوی بود. اشرف پهلوی یکی از اعضای فاسد خاندان سلطنتی بود. او علاوه بر فسادهای مالی، دخالت زیادی در امور سیاسی نیز داشت. بهخصوص در زمانی که شاه هنوز قدرت چندان زیادی نداشت. همین موضوع باعث تقابل او با برخی از شخصیتهای سیاسی همچون مصدق شده بود. مصدق و اشرف بارها به تقابل با یکدیگر برخاستند که در ادامه به شرح این تقابل و دلایل آن پرداخته شده است.
نگاهی به شخصیت سیاسی و اقتصادی اشرف پهلوی و مداخلات او
اشرف پهلوی یکی از اعضای فاسد خاندان پهلوی بود. البته اکثر اعضای خاندان سلطنتی به فسادهای اقتصادی متهم بودند. با این حال اشرف یک ویژگی دیگر نیز داشت که در بین اعضای خاندان سلطنتی بهخصوص در میان زنان کمتر وجود داشت و آن مداخلات گسترده سیاسی بود. اشرف به واسطه این دو ویژگی علاوه بر آنکه ثروت زیادی جمعآوری کرد، بر قدرت سیاسی خود نیز افزود. او به اعتراف خودش وقتی در فضای اقتصادی، بازار مستغلات رونق گرفت «و قیمت زمین گاه چند صد برابر ترقی کرد، مثل بسیاری دیگر از ایرانیان من نیز توانستم از طریق چند معامله ملکی از جمله یک پروژه خانهسازی به مقیاس هزار ویلا بر ثروت شخصی خود بیفزایم». اشرف توانست از راههای غیرقانونی و سوءاستفاده از موقعیتش یکی از «ثروتمندترین افراد خاندان پهلوی و از سرمایهداران بزرگ جهان» شود.[1]
اشرف پهلوی در سفر به انگلستان، هنگام ملاقات با جیمز کالاهان، نخستوزیر این کشور
شماره آرشیو: 1369-۱۱ع
اشرف در مسائل سیاسی نیز پا را فراتر از گلیم خود گذاشته بود تا جایی که صدای شاه نیز درآمده بود؛ چنانکه زمانی وی با استفاده از شورای عالی زنان تصمیم گرفت برای خود پیروانی دست و پا کند، ولی شاه مانع از این کار شد و در سال 1969 وی سعی کرد چند زن را کاندیدای انتخابات کرده و در غیر این صورت در انتخابات مجلس مداخله نماید. شاه نیز ترتیب سفر او به اروپا را داد و تا پایان انتخابات او را در آنجا نگاه داشت. شاه در تلاش برای تغییر مسیر تلاشهای خواهرش و ارضای شهوت قدرت و شهرتطلبیهای او، در سالهای پایانی حکومتش به اشرف مسئولیتهای رسمی داده بود.[2]
پرداختن به موضوع فسادهای سیاسی و اقتصادی اشرف بدان جهت بود که علاوه بر آشکار ساختن شخصیت سیاسی او میتواند بیانگر برخی از دلایل تقابلات سیاسی افراد و جریانات مختلف با او نیز باشد. در واقع یکی از دلایل مخالفتهای مصدق با اشرف، به مداخلات گسترده او در امور اقتصادی و سیاسی مربوط بود، اما اولین تقابل میان مصدق و اشرف در چه زمانی رخ داد؟
اشرف پهلوی در حال نصب مدال بر سینه محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 441-۷۴۷۳س
اولین تقابل اشرف و دکتر مصدق
ظاهرا اولین تقابل اشرف و مصدق به اوایل دهه 1330 بازمیگردد. علت این تقابل، مداخلات اشرف در امور سیاسی و عزل و نصب افراد بود. اشرف در حالی در امور سیاسی مداخله میکرد که برادرش محمدرضا قدرت چندان زیادی نداشت و به قول خود اشرف سلطنت میکرد، نه حکومت. ظاهرا اشرف بعد از نخستوزیری مصدق، یک جناح درباری را شکل داده بود که مخالف دکتر مصدق بودند. دکتر مصدق بعد از پی بردن به اقدامات اشرف، به رویارویی و تقابل با او برخاست.
البته اشرف خود مدعی است که ریشه دشمنی او با دکتر مصدق به سالها قبل از این جریان بازمیگردد و در خاطرات خود دراینباره گفته است: «اگر از دید روابط شخصی به مسئله بپردازم، میانه من و مصدق چند سال زودتر از این، یعنی کمی پس از آنکه من سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را تأسیس کردم، به هم خورد. من او را به خانهام دعوت کردم که بیاید تا درباره انتخاب هیئتمدیره و درباره چند مسئله مربوط به سازمان، با هم گفتوگو کنیم... من توضیح دادم که برادرم مثل بسیاری از ایرانیها موافق ملی کردن نفت است، به شرط آنکه به وجه و وضع عقلایی و از راه درستش عملی شود؛ جوابش این بود: میشد این کار را کرد اگر شما میگذاشتید».[3]
به گفته اشرف در جریان این ملاقات بحثهایی دیگری نیز میان او و دکتر مصدق بر سر مسائل سیاسی پیش آمده بود که باعث ایجاد کینه و کدورت میان آنها شده بود؛ چنانکه به گفته اشرف با یک بار ملاقات، من و محمد مصدق دشمن هم شده بودیم. اما دشمنی و تقابل اشرف و مصدق به همین ملاقات محدود نماند. این دو یک بار دیگر و در جریان حوادثی که منجر به کودتای 28 مرداد شد بیش از پیش به دشمنی با یکدیگر پرداختند.
دشمنی اشرف و مصدق در جریان کودتای 28 مرداد
تقابل اشرف و مصدق در ابتدای دهه 1330 (10 مرداد 1331) منجر به خروج اجباری و به عبارتی تبعید اشرف و مادرش به خارج از ایران شد. در واقع «اشرف در طول سلطنت محمدرضاشاه، تنها یکبار مجبور به ترک ایران (به صورت اجباری) شد و آن به هنگام نخستوزیری دکتر محمد مصدق بود. به گفته اشرف درست یک ساعت پس از آنکه مصدق نخستوزیر شد، برای من پیغام فرستاد که ظرف مدت ۲۴ ساعت باید ایران را ترک کنم».[4] دکتر مصدق به خوبی از اقدامات پشت پرده اشرف اطلاع داشت. او میدانست که اشرف با عوامل خارجی در ارتباط است تا حکومت او را سرنگون کنند.
این واقعیتی انکارناپذیر است که «اشرف یکی از چهرههایی بود که در کودتای 28 مرداد و بازگشت برادرش به تخت سلطنت با همکاری آمریکاییها نقش مؤثری داشت. اشرف به دلیل وجود شبکه گسترده دوستانش که هر یک دارای مشاغل مهم مملکتی بودند کانال بسیار سودمندی برای شخص شاه و دربار بود».[5] البته حدسیات و فرضیات دکتر مصدق پیرامون مداخلات سیاسی اشرف کاملا درست بود؛ زیرا بسیاری از اسناد بهجامانده از آن دوران دلالت بر ارتباط اشرف با عوامل کودتا دارد. اشرف روابط بسیار گرم و صمیمانهای با عوامل کودتا داشت. او گرچه در اوایل سال 1330 مجبور به ترک ایران شد، اما همزمان با شروع تحولات کودتای 28 مرداد، ارتباط خود با عوامل خارجی را بیشتر و نزدیکتر کرد.
در کتاب خاطرات کرمیت روزولت درباره این موضوع آمده است: «از طرف ما سرگرد چارلز ماسون برای این مأموریت در نظر گرفته شد. این شخص از طرف نیروی هوایی آمریکا در اختیار ما قرار داده شده بود و قرار بر این بود در صورت موفق شدن آجاکس در تهران مستقر گردد چارلز، که خودش را دون ژوان و زنکش قرن بیستم میدانست، این پیشنهاد را با خوشحالی تمام قبول کرد؛ زیرا کاملا شیفته جذابیت والا حضرت بود و شاید به همین دلیل بعد از آنکه حوادث با موفقیت به پایان رسید و او به ایران آمد، آنقدر در کمال بیپروایی با اشرف گرم گرفت که مجبور شدیم به او اخطار کنیم مواظب رفتارش باشد. وقتی که در سوئیس به دیدن اشرف رفتند حتی به گوردون اجازه نداد یک کلمه حرف بزند و گوردون هم با پیدا کردن فرصتی رشته کلام را از او گرفت و گفت: والا حضرتا، انگلیس و آمریکا مایلاند به برادر شما شاهنشاه کمک کنند تا مصدق یاغی را سرجایش بنشاند».[6]
بااینحال اشرف بعد از ترک اجباری کشور تا مدتها خارج از ایران بود. او هشت ماه بعد از کودتا به ایران بازگشت. البته پیش از آن و در مرداد سال 1332 نیز مخفیانه به ایران آمد، اما ورود او به ایران از طرف مطبوعات طرفدار مصدق با مخالف و انتقاد شدید روبهرو شد و وقتی که به ملاقات شاه رفت هر دو نگران بودند که نکند به طریقی تحت نظر باشند. هر دو احساس میکردند انجام مذاکرات بیپرده خطرناک میباشد؛ بنابراین مذاکرات در کمال سردی ادامه یافت. نتیجه بحث رضایتبخش نبود فشارهایی که از طرف مصدق و حزب توده به اشراف وارد آمد او را مجبور کرد که تهران را ناامیدانه و وحشتزده ترک کرده به سوئیس باز گردد.[7]
سخن نهایی
تقابل اشرف با مصدق را میتوان در چهارچوب ساختار کلی حکومت پهلوی مشاهده کرد. ساختار سیاسی حکومت پهلوی، ساختاری مرکزمحور بود که در آن همه چیز بر پایه نوع روابط با مرکز تعریف میشد. به عبارتی اگر روابط افراد، گروهها و احزاب با مرکز قدرت رابطهای بر پایه حمایت از حکومت و سیاستهای آن بود در آن صورت آن فرد، گروهها یا احزاب نیز مورد تأیید خاندان سلطنتی قرار میگرفتند. در غیر این صورت سیستم سیاسی او را به عنوان دشمن و خائن تعریف میکرد. علاوه بر این، افراد خارج از سیستم و یا به عبارتی منتقدان سیستم که سودای اصلاحات را در سر داشتند، همواره با دشمنی مفسدان سیاسی و اقتصادی مواجه بودند؛ زیرا اصلاحات میتوانست مانعی در برابر فسادهای سیاسی و اقتصادی آنها نیز باشد.
پینوشتها:
[1] . سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 354.
[2] . اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج 1، تهران، نشر گلفام، 1371، صص 47-48.
[3] . اشرف پهلوی، چهرههایی در یک آینه:خاطرات اشرف، ترجمه هرمز عبداللهی، تهران، نشر فرزان روز، 1377، ص 111.
[4] . غلامرضا نجاتی، تهاجم، مروری بر پاسخ به تاریخ و نقدی بر ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات رسا، 1372، ص 42.
[5] . علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، 1320- 1357، تهران، سمت، چ سوم، 1384، ص 246.