[1]. کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332، علیه نخستوزیر
مصدق، رویداد مهمی در
تاریخ معاصر ایران بود. پس از سقوط دولت مصدق، برخی از افراد و سیاسیون که طرفدار سلطنت پهلوی بودند، به رهبری محمدرضاشاه، این رخداد را یک رستاخیز مردمی و قیام ملی نامیدند که کشور را از آشوب و افتادن به دامن کمونیسم رهانید و هماهنگ با این افراد، سیاستمداران و وزارت خارجه آمریکا بهشدت فعال بود تا این واقعه را یک حرکت خودجوش مردمی و بدون دخالت آمریکا به جهانیان معرفی کنند.
در طرف مقابل بسیاری از ایرانیان در داخل و خارج از کشور، این رخداد و واقعه را کودتایی توصیف میکردند که با حمایت سازمان سیا، خواست ملی ایرانیان برای دموکراسی را خاموش کرد. بدین ترتیب 28 مرداد 1332 در زمان پهلوی همچون گسلی بود که مردم و سیاستمداران و طرفداران سلطنت پهلوی را از هم جدا میکرد. این نوشتار قصد دارد این رخداد را موشکافی کند و به این سؤال پاسخ دهد که چگونه شاه و طرفداران خارجی سلطنت پهلوی قصد داشتند کودتای 28 مرداد را به عنوان یک رستاخیز ملی به مردم ایران و دیگر کشورها بقبولانند.
کودتای سال 1332 پیامدهای بسیار درازمدت و عمیقی برجای گذاشت؛ چرا که دیگر شاه هیچ مشروعیتی در بین مردم ایران نداشت؛ مردمی که معتقد بودند او دستنشانده نیروهای خارجی به واسطه یک کودتاست و صلاحیت اداره کشور را ندارد. به همین خاطر پس از کودتای 28 مرداد 1332، محمدرضا پهلوی، که توسط آمریکا و انگلیس مجدد بر سرکار آمده بود، برای فریب اذهان عمومی و کسب مشروعیت مجدد قصد داشت این واقعه را یک انقلاب ملی و بدون مداخله بیگانگان نشان دهد. به همین منظور محمدرضا بارها در سخنرانیهای خود در داخل و خارج از کشور واقعه 28 مرداد را انقلاب بدون خونریزی و قهرمانانه مردم ایران برای حمایت از پادشاه محبوب خود نامید و آن را ستایش کرد.
رک: یرواند آبراهامیان،
تاریخ ایران مدرن، ترجمه ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1389، ص 224.
برای نمونه او در اولین سالگرد کودتای 28 مرداد، در سال 1333 اینگونه سخنرانی کرد: «در سال پیش شما فرزندان رشید ایران رستاخیز 28 مرداد را بهپا کردید و ایمان خود را به حقایق جاوید به ثبوت رسانیدهاید. شما به حکم سرشت پاک ایرانی و غیرت ملی برای حفظ آب و خاک و شرافت خود به طور ساده و طبیعی عملی را انجام دادهاید که از اهمیت آن شاید بیخبر بودید. ظاهرا این است که وقتی خلاف اصول مشروطیت عدهای سرپیچی کرده و جمعی در مقابل قانون راه سرپیچی و طغیان پیش گرفتند بدون مواضعه قبلی مانند افراد یک خانواده که ناگهان با مهلکه روبهرو شده باشند یکدل و یک رأی در یک روز و یک ساعت در سراسر کشور قیام کردید و از پا ننشستید تا سرکشان را از خیالات شوم خانهبرانداز خود پشیمان کردید و قانون را دوباره مستقر ساختید».
رک: محمدرضا پهلوی، م
جموعه تالیفات، نطقها، پیامها، مصاحبهها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران، ج 2، بیتا، صص 1486-1487.
با وجود از بین بردن مصدق و تمام سخنرانیها و تبلیغهایی که در آن، رهبر
جبهه ملی دشمن ایران و مشروطه معرفی شده بود، شاه هرگز از جذبه معنوی مصدق، خلاصی نیافت. در واقع کودتا مشروعیت حکومت محمدرضا پهلوی را سخت خدشهدار کرد و شاه را نزد مردم با انگلیس و قدرتهای امپریالیستی بهویژه سازمانهای سیا و امآیسیکس همراه و مرتبط ساخت و دیگر تبلیغات رژیم اثرگذار نبود.
القای خودجوش بودن کودتای 28 مرداد به مردم
پس از وقایع 28 مرداد، شاه تنها به سخنرانی برای فریب اذهان عمومی اکتفا نکرد و قصد داشت در عمل به گونهای رفتار کند که واقعه براندازی دولت مردمی را نتیجه یک رستاخیز یا جنبش ملی نشان دهد و بدین ترتیب کودتا را برای مردم توجیه کند. این امر به گونهای بود که مدت زمان بسیار کوتاهی پس از وقوع کودتا، در اوایل شهریور، شاه به تمامی اوامر دخیل در این براندازی نشانهای افتخاری با عنوان نشان درجه یک رستاخیز ملی داد. در این ارتباط سرهنگ نصرالله توکلی نیشابوری این عمل را اینگونه در کتاب خاطرات خود تعریف کرده است: «چندین سرهنگ و امیر دیگر نیز به اعطای درجه و یا ترفیع مقام مفتخر شدند و تمامی افسرانی که به طور مستقیم در توطئه و یا اجرای کودتا شرکت و نقش عملیاتی فعال بر عهده داشتند، در هر درجهای که بودند، از جمله افسران همدوره من در گارد سلطنتی، به اعطای یک درجه بالاتر و همچنین نشان درجه یک رستاخیز نایل آمدند. بر روی نشان رستاخیز ملی، تصویر برجسته یک پهلوان رزمنده ملی نقش بسته بود که نیزهای را در دهان اژدهایی که از دهانش آتش میبارید فرو کرده بود، اما مردم سرخورده ایران به اینگونه امتیازات و القاب و از جمله عنوان "رستاخیز ملی" با خشم و درد میخندیدند و در بیشتر مجامع آن را به سخره میگرفتند».
رک: سرهنگ نصرالله توکلی نیشابوری،
آخرین سقوط آریاها، خاطرات اولین رئیس ستاد کل ارتش پس از انقلاب، 1393، ص 294.
در ادامه شاه فقط به دادن نشان رستاخیز ملی به اوامر دخیل در کودتا اکتفا نکرد و هرساله کسبه و اصناف بازار را مجبور میکرد به مناسبت 28 مرداد 1332 به عنوان یک جشن و رستاخیز ملی مردم، مغازهها و خیابانها را چراغانی کنند و جشن بگیرند؛ برای مثال در این ارتباط
علی دشتی، که خود از نزدیک شاهد این نوع تبلیغات بوده، اینگونه بیان کرده است: «شاه عقده شدید پیدا کرده بود و از هنگام سقوط دکتر مصدق این فکر را در ذهن میپروراند که از حیث جلب افکار عمومی و وجهه ملی، جای دکتر مصدق را بگیرد تا مردم وی را چون او بستایند. در این باب شاه تشنه بود و عطش او را مأمورین انتظامی میخواستند به نحوی فرونشانند؛ ازاینرو به مناسبت 28 مرداد اصناف و کسبه را به چراغانی مجبور میساختند. آن وقت شاه خیال میکرد که مردم از روی طوع و رغبت چنین میکنند غافل از اینکه همین اقدامات مأموران انتظامی موجبات نارضایتی مردم را فراهم میساخت».
رک: علی دشتی،
عوامل سقوط محمدرضا پهلوی، گردآورنده مهدی ماحوزی، انتشارات زوار، 1389، صص 89-90.