از پیمان سعدآباد کشوری که بیش از دیگران بهرهمندشد، انگلستان بود. به عبارتی بهتر استعمارگر پیر برنده واقعی و غایب در این پیمان بود که با امضای این قراداد به هدف خود برای ایجاد سدی در مقابل کمونیسم رسید؛ اگرچه این پیمان بیش از همه به ضرر کشور ما بود.
از پیمان سعدآباد کشوری که بیش از دیگران بهره مندشد، انگلستان بود. به عبارتی بهتر استعمارگر پیر برنده واقعی و غایب در این پیمان بود که با امضای این قراداد به هدف خود برای ایجاد سدی در مقابل کمونیسم رسید؛ اگرچه این پیمان بیش از همه به ضرر کشور ما بود.
در 17 تیر 1316 پیمان سعد آباد میان ایران، ترکیه، عراق و افغانستان به امضا رسید.تاکنون نویسندگان بسیاری این پیمان را از زوایای مختلف بررسی کرده اند؛ گروهی بر مؤلفه های خُردی چون افراد تصمیم گیرنده تمرکز کرده-اند و عدهای نیز سطح تحلیل کلان را برای بررسی این موضوع مناسب دانستهاند؛اما در این نوشتار ما برآنیم تا ضمن بررسی پیمان سعد آباد بارویکردی تلفیقی، عوامل زمینه ساز این پیمان رادر دو سطح خرد و کلان بررسی کنیم و نمای کلی پیامدهای آن را نشان دهیم.
انعقاد پیمان عدم تعرض
در 17 تیر 1316 وزرای خارجه چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان پیمان عدم تعرضی را در کاخ سعدآباد امضا کردندکه بسترهای آن از سالها قبل به واسطه فعالیتهای پشت پرده زمامداران لندن فراهم شده بود.این پیمان که به «پیمان سعدآباد» مشهور شد،وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از دولتهای عضو پیش بینی میکرد و دول چهارگانه را متعهد میکرد که ضمن محترم شمردن حدود مرزی مشترک، سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را دنبال کنند. متعاهدین همچنین توافق کردند که در کلیه اختلافات بینالمللی که به منافع آنها مربوط است با هم مشورت نمایند و عملیات تجاوزکارانه علیه یکدیگر نداشته باشند.1 گفتنی است که پس از امضای پیمان سعدآباد، رضاشاه طی نطق خود به مناسبت افتتاح مجلس دوره یازدهم، ضمن بیسابقه خواندن این پیمان در مشرق زمین، آن را مدد بزرگی به بقای صلح در جهان دانست.
عوامل زمینه ساز پیمان سعد آباد
برای بررسی علل و چرایی انعقاد این پیمان لازم است نگاهی موشکافانه به سیاست خارجی ایران آن زمان داشته باشیم و بسترهای زمینه ساز این سیاست خارجی را مورد مداقه قرار دهیم.
«جیمز روزنا» یکی از تحلیگرانی است که در رهیافت خود زمینه اتصال دو سطح تحلیل خُرد و کلان را فراهم نموده است و همین مسئله باعث شده که حتی با گذشت چهار دهه، دیدگاه وی همچنان مبنای نظری معتبری برای استفاده پژوهشگران سیاست خارجی باشد؛ رفتار خارجی کشورها را تحت تأثیر پنج متغیر فردی، نقش گرایانه، حکومتی، جامعه و سیستمیک (نظام بین الملل) میداند که اولویت تأثیر هر کدام در کشورهای مختلف فرق دارد.2
میتوان گفت در حکومت اقتدار طلبی چون حکومت رضاشاه، متغیرهای فردی بیش از دیگر متغیرها در تعیین جهتگیری سیاست خارجی مؤثر است زیرا در حکومتهای اقتدارطلب، متغیرهای نقشی و حکومتی، وابسته به متغیر فردی هستند و نمی توانند به طور مستقل منشأ اثر باشند. متغیر جامعه هم در این حکومتها تحت تأثیر متغیر فردی به عنصری خنثی تبدیل میشود.
الف) متغیر فردی
این متغیر به ارزشها، باورها، ایدئولوژی، برداشتها، تصورات، ویژگیهای فردی و تجارب کاری تصمیم گیرندگان مربوط میشود. بدیهی است که در حکومت اقتدارگرایی چون حکومت پهلوی اول، علایق و دیدگاههای شاه، فراتر از قانون و در رأس هرم قدرت،نقش تعیینکنندهای در فرآیند سیاستگذاری داخلی و خارجی داشت.
رضاخان از نوجوانی در محیط نظامی رشد کرده بود لذا بافت نظامی و روحیه خشن سربازی در شکلگیری شخصیت وی تأثیر زیادی داشت تا آنجا که خشونت، خودرأیی، تحکم در برابر دیگران و استبداد فردی به خصوصیت بارز شخصیتی وی تبدیل شده بود. روحیه قدرت طلبی و استبداد نظامی باعث شد که او به سرعت قدرت مطلق خود را افزایش دهد و با خودکامگی به سیاستگذاری داخلی و خارجی بپردازد.
رضاشاه سیاست خارجی خود را بر مبنای ایجاد موازنه و تثبیت موقعیت خود بین دو قدرت انگلیس و روسیه استوار کرد و در این راستا علاوه بر نزدیکی به آلمان، برقراری رابطه دوستانه با کشورهای همسایه و قدرتهای منطقه را در دستور کار خود قرار داد (پیمان سعدآباد). در واقع پیمان سعدآباد تلاشی برای پیشبرد دیپلماسی منطقهای حاکمان دست نشاندهای بود که به خیال خود نمیخواستند در برقراری روابط با یکدیگر قدرتهای محوری جهان را دخالت بدهند.
می توان گفت در حکومت اقتدار طلبی چون حکومت رضاشاه، متغیرهای فردی بیش از دیگر متغیرها در تعیین جهت گیری سیاست خارجی مؤثر است زیرا در حکومتهای اقتدارطلب، متغیرهای نقشی و حکومتی، وابسته به متغیر فردی هستند و نمی توانند به طور مستقل منشأ اثر باشند.
ناگفته نماند که رضاشاه نیز مانند دیگر سران خودکامه و دست نشانده کشورهای متعاهد نه تنها با انعقاد این پیمان سودای تقویت قدرت و افزایش وجهه منطقهای خود را در سر میپروراند بلکه به دنبال راهی برای مقابله با تهدید جنبشهای انقلابی داخلی علیه خود نیز بود.3
متغیر نقشی
متغیر نقشی که معمولاَ به عنوان شرح مشاغل یا قواعد رفتاری مورد انتظار از صاحب منصبان تعریف میشود، در حکومتهای اقتدار طلب، به تقویت متغیر فردی میپردازد؛ در حکومت پهلوی اول نیز نقش شاه در نظام سیاسی کشور بسیار برجسته بود چرا که قانون اساسی سال 1285، فرامین شاه (به عنوان شخص اول مملکت) را عین قانون میدانست و او را از هرگونه مسئولیت در قبال مردم مبرا میکرد. ویژگیهای شخصیتی رضاشاه نیز باعث تقویت این نقش و تشدید خودکامگی وی میگردید تا آنجا که او بدون نگرانی از مسئولیت خود در قبال منافع ملی ایرانیان، به دیدگاه خود جامه عمل پوشانید و پیمان سعدآباد را منعقد کرد.
متغیر حکومتی
در دولت کودتا، حکومت به طور کامل در اختیار پادشاه بود و نخست وزیر و وزراء با این که در واقع توسط خود شاه تعیین میشدند هیچ نقشی در سیاست خارجی نداشتند. مجلس هم که به مکانی تشریفاتی و نهادی مطیع اوامر شاه تبدیل شده بود4 پیمان سعد آباد را که هم از نظر مادی و هم از دیدگاه سیاسی به زیان کشور ما بود، تصویب کرد.
متغیر جامعه
این متغیر نیز در حکومت اقتدارطلب رضاشاه همانند متغیر نقشی و حکومتی تحتالشعاع متغیر فردی قرار داشت و مردم به عنوان رعایای شاه هیچ گونه حق و قدرتی برای مداخله در تصمیمگیریهای وی نداشتند. ناگفته نماند که فرهنگ سیاسی «شاه محور» جامعه ایران نیز در تسلط رضاشاه بر فضای سیاسی جامعه نقش بسزایی داشت.
متغیر نظام بینالملل
این مقوله شامل متغیرهای بسیاری میشود که در واقع متغیرهای خارجی هستند. به عبارت دیگر ساختار و فرآیند کل نظام بین الملل را میتوان در این مقوله مورد بررسی قرار داد.5 ساختار موازنه قدرت نظام بینالملل، در فاصله دو جنگ جهانی با سه جریان سیاسی دموکراسیهای غربی، جبهه فاشیست و کمونیسم استالینی روبه رو بود؛ سیاست جبهه دموکراسی و به ویژه قدرت موازنه دهنده آن یعنی انگلستان، در قبال دو جبهه دیگر، در مناطق مختلف جهان از جمله منطقه حساس خاورمیانه منشأ وقوع حوادث مهمی گردید.
انگلستان که در این زمان سراسر خاورمیانه را به طرق مختلف تحت نفوذ و سلطه خود گرفته بود و از سالها قبل به فکر ایجاد سدی آهنین در جنوب شوروی بود تا از توسعه طلبی و نفوذ کمونیسم به سمت خلیج فارس و چاههای نفت جنوب ایران جلوگیری کند، مساعی خود را به کار گرفت تا زمینه انعقاد یک پیمان منطقهای بین دولتهای دست نشانده منطقه را فراهم کند؛ بدین ترتیب بر اثر کوشش انگلیسیها زمینههای حل اختلافات و انعقاد پیمان سعد آباد بین ایران، ترکیه، عراق و افغانستان فراهم گردید.6
علاوه بر این، روی کار آمدن هیتلر که باعث اوج گیری قدرت جبهه فاشیست در سالهای پایانی دهه 1930 شده بود، انگلستان را به واکنش واداشت. دولتهای ضعیف منطقه خاورمیانه برای تعدیل فشار شوروی و انگلیس به سوی آلمان به عنوان نیروی سوم متمایل بودند و این مسئله که نفوذ روزافزون فاشیسم در خاورمیانه را میسر کرده بود زنگ خطری برای جبهه دموکراسی محسوب میگردید و بهترین راه کار مقابله با آن یک پیمان امنیتی منطقهای بود. از این جهت میتوان گفت پیمان سعد آباد که با تلاش و بنا به صلاح دید انگلستان منعقد شد، علاوه بر کمونیسم، نفوذ روز افزون فاشیسم در خاورمیانه را نیز هدف قرار داده بود.
پیامدهای پیمان سعد آباد
پیمان سعد آباد از جهات مختلف مادی و سیاسی به ضرر ایران و به نفع سه کشور دیگر تمام شد؛ ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت سوق الجیشی بود به دست آورد؛ خط مرزی ایران و عراق نیز به زیان ایران تعیین شد چرا که رضاشاه منابع نفتی غرب ایران و اداره کامل اروند رود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت که بابت عبور کشتیهای نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد؛ افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک نشین این کشور در امان ماند؛ در نهایت هم استعمارگر پیر برنده واقعی غایب در این پیمان بود که با امضای این قراداد به هدف خود برای ایجاد سدی در مقابل کمونیسم رسید.
با این حال دیری نگذشت که بیهودگی پیمان سعد آباد بر همگان آشکار شد چرا که با وقوع جنگ جهانی دوم و اتحاد شوروی و انگلیس برای اشغال ایران در شهریور 1320 نه تنها هیچ یک از متعاهدین این پیمان به یاری ایران نشتافتند بلکه حتی دولت عراق خاک خود را پایگاه حمله انگلستان به ایران قرار داد.7
1.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، البرز، 1373، ص 43-45.
2. JamesRosenau, The Scientific Study of Foreign Policy, New York: The Free Press, 1971, p.98
3.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریح تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا،1377، ص 370-371.
4.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1377، ص 172.
5.کارل دویچ و دیگران، نظریه های روابط بین الملل، تهران، ماجد، 1375، ص 702.
6.منوچهر محمدی، مروری بر سیاست خارجی دوران پهلوی یا تصمیم گیری در نظام تحت سلطه، تهران، مؤسسه انتشارات دادگستر، 1386، ص 71.
7.علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، ص 261-262. https://iichs.ir/vdcgrt9u4ak9x.pra.html