امام خمینی(ره)، در بحث «شفاعت» و نقدهایی که حکمیزاده به تشیع وارد میکند، درصدد پاسخ به شبهات آن برمیآید و میفرماید: «ریشه این گفتارها متأثر از محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه است. اینک بعضی از نویسندگان برای خودنمایی و اظهار روشنفکری از افکار جاهلانه ابن تیمیه پیروی میکنند. اینها میخواهند از زیر بار تقلید بیرون روند و از فرمان قرآن و اسلام سر بپیچند»
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ عرفیگرایی و موضعگیریهای ضددینی و سنتی حکومت پهلوی، حرکتی در جهت تضعیف ارزشهای دینی، اسلامزدایی و تشدید مناقشات مذهبی بود که در دهه 1320 و دوره پسارضاخانی، عمق و نفوذ بیشتری پیدا کرد. این دهه نهتنها آرامشی برای رهبران دینی به همراه نداشت، بلکه چالشهای مهمی را از دیدگاه فقه و سیاست به همراه آورد که حاصل تولید ایدئولوژیهای جدید و تجربه تاریخی پس از مشروطه بود. از آن حیث، داعیه تجدد دال اصلی گفتمانهای نواندیشی دینی و دورنمای اندیشه مذهبی را تحت شعاع خود قرار داد و واکنش حوزه علمیه را برانگیخت. این جستار بر آن است با توصیف وضعیت دهه 1320، مسائل «درونمذهبی» را با گفتمانهای بهاصطلاح نواندیشی دینی که محدود به علیاکبر حکمیزاده، احمد کسروی و محمدحسن شریعت سنگلجی است، مورد تحلیل و پاسخهای دادهشده به آن را مورد واکاوی قرار دهد.
مناقشات مذهبی؛ چالشهای تجدد
به لحاظ تاریخی، سیاست دینی رضاخان حول محور تجددخواهی و حاکمیت اهداف مدرنیستی و حاکمیت الگوهای جامعه مدرن غرب قرار داشت و نظام آموزشی، فرهنگی، و اخلاقی را بر پایه ناسیونالیسم افراطی و اسطورههای ایران باستان تنظیم و تدوین کرده بود که مورد مقبولیت جامعه قرار نگرفت و پس از رفتن او پارادایم اسلام و انواع گفتمانها آن دوباره قویتر از گذشته به صحنه اجتماع و محافل روشنفکری بازگشت. در این وضعیت، کانونهایی که خود را نوگرا و نواندیش دینی میخواندند، بر تجدیدنظرطلبی و نو شدن شریعت که قادر به انطباق با مقتضیات عصر و شرایط نوظهور باشد، ظهور کردند که جنبش پاکدینی احمد کسروی یکی از آنها بود. او به بازاندیشی دوباره دین و جامعه و نوعی غربالگری انتقادی نسبت به سنّت و غرب معتقد بود، اما بسیاری از نقدهای او پرخاشجویانه، تند، غیر مستند و کلی است.[1]
احمد کسروی؛ نو روشنفکر کژ دین
دو جریان شاخص قابل تشخیص در شیعه در دهه 1320 وجود داشت: نخست، سنّت حاکم بر حوزه علمیه و دوم، اندیشههای انتقادی و اصلاحی. هرچند این دو جریان نسبت به هم نقدهایی داشتند، اما عنصر «تجدد»، یا به تعبیری نواندیشان دینی که به بازاندیشی و انطباق مفاهیم اسلامی با عصر حاضر میپرداختند به ظهور افرادی مثل احمد کسروی انجامید که با طرح مباحث جدید، رشته نظم دینی را از تعادل خارج میکرد و به سمتوسوی نامشخصی بازگشت میداد. در مقابل، فدائیان اسلام و رهبرش نواب صفوی و نیز حاج سراج مبارزه با اندیشهها و آثار احمد کسروی را در دستور کار خود قرار دادند که نمود بیرونی آن تأسیس «جمعیت مبارزه با بیدینی» بهمنظور مبارزه با تمام بیدینیها و مفاسدی بود که سراسر اجتماع را فراگرفته بود، ولی هدف نخستین آن جوابگویی به گفتههای کسروی بود.[2]
احمد کسروی
برنامه کسروی برای اصلاح دین، زدودن اصل دین و به پایان رسیدن اسلام نخستین است. او تلاش میکرد اصول و ارزشهایی را که به آن علاقهمند نبود بزداید، اما آرمان فدائیان در پاسخ به کسروی، خاتمیت و جامعیت برنامه سیاسی اسلام و مفهوم «حکومت صالح اسلامی» بود. آنها در اسفندماه 1324ش، در اعلامیه خود اشاره میکنند: «ای جنایتکاران پلید! بترسید از نیروی ایمان، زمانی که مجال یابد. منشأ خرابیها و بیدینیها و مظلومکشیها شمایید. به خدا خونمان میجوشد و خون فداکاران دین در جوشش است».[3] بنابراین، اجرای شریعت و اعتقاد راسخ به احکام اسلام و استنباط احکام شرع توسط مجتهدان و نهاد روحانیت، از اصول بنیادین نظم شریعت و ساختار سیاست در پاسخ به نواندیشان دینی است.
حضرت امام خمینی(ره) نیز در واکنش به کتاب «شیعیگری» احمد کسروی، نامهای سرگشاده با نام «بخوانید و به کار بندید» در سال 1323ش منتشر کردند و در آن، کسروی را نماینده اشخاصی دانستند که دستمایهای برای تحریض و تهییج علمای اسلام و ملت ایران است. امام فرمودند: «امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای مقام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند».[4] خالصیزاده نیز از جهت دیگر، با دفاع از کلیت اسلام در مقابل مدعیان تجدد موضعگیری کرد.
علیاکبر حکمیزاده؛ نهادهای مذهبی و گفتار انتقادی
با نگارش رساله «اسرار هزارساله» حکمیزاده، که یک رویکرد اصلاحی با هدف زدودن خرافه از دین و انتقاد از دستگاه روحانیت سنتی بود، حساسیت بیشتری نسبت به ایرادهای کسروی بر مذهب و تشیع ایجاد شد. او نیز با عاریت گرفتن از سبک تهاجمی کسروی و همانند کسروی «دین کنونی» را مورد نقد قرار داد و رهبران مذهبی را به چالش کشید. محور سخنان حکمیزاده ناسازی فتوا و قانون، حاکمیت مجتهد و قانون موضوعه بود.[5] او بهتدریج مسیر بیاعتقادی به دین را پیمود تا جایی که با تأثیری که از کسروی گرفت، پا از مذهب بیرون نهاد.[6] امام خمینی(ره)، در بحث «شفاعت» و نقدهایی که حکمیزاده به تشیع وارد میکرد، درصدد پاسخ به شبهات آن برآمدند و فرمودند: «ریشه این گفتارها متأثر از محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه است. اینک بعضی از نویسندگان برای خودنمایی و اظهار روشنفکری از افکار جاهلانه ابن تیمیه پیروی میکنند. اینها میخواهند از زیر بار تقلید بیرون روند و از فرمان قرآن و اسلام سر بپیچند».[7]
امام در ادامه فرمود: خود غربیها هم برای بزرگان مذهبیشان مراسم برپا میکنند و شعائر دینی خود را بهجای میآورند. امام همچنین با این سخن حکمیزاده که میگوید هرچه با عقل خود دریافتیم همان دین است و راهنما را عقل میداند، مخالفت کردند و فرمودند: «اگر عقل شما و ما هرچه فهمید همان دین است، پس چرا دین اسلام و قرآن خدا و پیغمبر اسلام(ص) اسم میبرید؟ شما خود را هواخواه قرآن قرار میدهید اما چند صفحه بعد میگویید قرآن هزار سال پیش درد امروز را دوا نمیکند».[8] خالصیزاده نیز از جهت دیگر، در دفاع از کلیت اسلام در مقابل مدعیان تجدد موضعگیری کرد.
امام خمینی در سالهای تبعید به نجف، در منزل محل اقامت (دهه 1340)
خالصیزاده در پاسخ به حکمیزاده اظهار کرد که «علم تنها در دین اسلام است و اهل علم اگر اسلام را درک کند و جهان بر اساس آن اداره شود، جهانیان آسایش خواهند یافت».[9] او همچنین، ملازمهای بین حکومت معصوم و فقیه عصر غیبت برقرار میکند و میگوید: فقها فقط حق حکومت و اداره حکومت را دارند. خالصیزاده همچنین درباره ماهیت قانون اضافه میکند که قانون مساوی شریعت یا همان شریعت است و هر کس تسلیم قانون الهی نشود، ایمان ندارد و مسلمان نیست.
محمدحسن شریعت سنگلجی؛ مخالفت با اسلام روایی و مراجعه مستقیم به قرآن
جنبش بازگشت به قرآن و ارجاع به منابع اصیل و نقد فقه بهمثابه موانع تعقل به مکتب نجمآبادی متعلق است که شریعت سنگلجی آن را ادامه داد و با انتشار کتابهایی چون «کلید فهم قرآن»، «توحید عبادت»، «اسلام و رجعت» و «محوالموهوم» به رد رجعت، گنبدپرستی، شفاعت و تقلید پرداخت.[10] او در کتاب «اسلام و رجعت»، مسئله رجعت را جز عقاید خرافی منتسب به قرآن میداند و با نفی علم تفسیر معتقد است که عموم مؤمنان میتوانند به درک قرآن نائل شوند در غیر این صورت غیر از سرگردانی نتیجهای حاصل نمیشود.[11] از دیگر رویکردهای سلفی سنگلجی به اعتقاد مسلمانان، سجده بر تربت است. امام در پاسخ این سؤال که سجده بر تربت از مصادیق شرک است یا نه سنگلجی را مورد انتقاد قرار دادند و فرمودند: «شریعت سنگلجی به گفته خود برای تعقیب بعضی از اهل منبر لج کرد و بر سر حرفی که معتقد نبود تا آخر عمر پافشاری کرد و یادگاری ننگین به جای خود گذاشت. این طور اشخاص در پیشگاه انسانیت و حریت محکوم است».[12]
محمدحسن شریعت سنگلجی
امام در فراز دیگر، در پاسخ به بحث شفاعت، عدم قبول شفاعت را برگرفته از تعالیم وهابیت دانست که در اندیشه سنگلجی وارد شده است. امام شفاعت را از مصادیق شرک ندانسته و آن را کاری مختص انبیا و اولیا، که در حق بندگان انجام میدهند، میداند.
نتیجهگیری
حوزه علمیه و جریانهای مذهبی در دهه 1320ش، در شرایط حمله و دفاع بودند؛ دفاع از آنچه به آرامی با ظهور گفتمانهای بهاصطلاح نواندیشی دینی مورد حمله قرار میگرفت، و نقد آنچه در بیرون حوزه، مانند ظهور مارکسیسم و عرفیگرایی، در حال وقوع بود. براساس مواضع حوزه علمیه، امام خمینی(ره)، نواب صفوی و فدائیان اسلام، روشنفکران و روحانیونی که جریان اصلاحی را در دین بهوجود آوردند، یا عاری از تقوا بودند یا دانش کافی درباره اسلام نداشتند.
پینوشتها:
[1]. داود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر؛ تحول حکومتداری و فقه حکومت اسلامی، ج 1، تهران، 1393، ص 40.