نگاهی به استقلال شاه از جامعه ایرانی؛

چرا نفت برای محمدرضا پهلوی اهمیت داشت؟

از خاطرات رجال دوره پهلوی می‌توان به اهمیت بسیار نفت برای محمدرضا پهلوی پی برد. این اهمیت به اندازه‌ای بود که احسان نراقی دلیل انتخاب امیرعباس هویدا به نخست‌وزیری را اطلاعات وسیع او درباره امور نفتی دانسته است و عبدالمجید مجیدی با اشاره به اینکه شاه در بعضی از حوزه‌ها تصمیم نهایی را می‌گرفت، یکی از این حوزه‌ها را امور نفتی خوانده است
چرا نفت برای محمدرضا پهلوی اهمیت داشت؟
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ نفت، این منبع حیاتی اقتصادی در تاریخ معاصر ایران، همواره تأثیر بسیاری در سیاست‌های داخلی و خارجی کشور داشته است. در این نوشتار، تأثیر درآمدهای نفتی بر استقلال محمدرضا پهلوی از جامعه داخلی بررسی و در ادامه، به تأثیرات این استقلال مالی بر ساختار بوروکراسی دولتی و روابط قدرت در ایران توجه شده و نحوه شکل‌گیری و تقویت استبداد در این دوران در کانون توجه قرار گرفته است. این تحلیل به درک عمیق‌تری از اهمیت نفت در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در زمان محمدرضا پهلوی کمک خواهد کرد.
 
نفت، بوروکراسی و استبداد
در دوره پهلوی دوم، تأثیرات درآمدهای نفتی بر ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران به‌شدت مشهود بود. این درآمدها، که منبع اصلی مالی دولت بود، به جای اینکه ثروت ملی و دارایی‌های پایدار تلقی شوند، به شکل رانت به کار می‌رفت. از دهه ۱۳۵۰ به بعد، با افزایش چشمگیر درآمدهای نفتی، دولت تصمیم گرفت هزینه‌های روزمره خود را از این منبع درآمدی بدون زحمت تأمین کند و به تبع آن، از توجه به سایر بخش‌های اقتصادی غافل ماند. این ناکارآمدی در مدیریت درآمدهای نفتی و بی‌توجهی به ضرورت سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و فعالیت‌های اقتصادی پایدار، به ناکامی در تحقق اهداف توسعه‌ای کشور و سند چشم‌انداز منجر شد. در واقع، دولت همواره درآمدهای نفتی را یک منبع معمولی در نظر می‌گرفت نه فروش ثروت ملی. این رویکرد، به کاهش بسیار توان اقتصادی کشور و افزایش وابستگی به نفت انجامید.[1] از طرفی دیگر، درآمد حاصل از فروش نفت که مهم‌ترین منبع درآمد دولت بود، شاه را از لحاظ مالی از جامعه داخلی مستقل می‌کرد؛ چرا که با افزایش صادرات نفت و درآمدهای آن، شاه توانست منابع مالی لازم برای اجرای پروژه‌های بزرگ اقتصادی و نظامی تأمین کند و در این زمینه نیازی به جامعه نداشته باشد. این استقلال مالی از جامعه سبب شد شاه به کسب رضایت عمومی نیازی نداشته باشد و در نتیجه قدرت خود را متمرکز کند و تصمیمات خودسرانه بگیرد.[2]
 
محمدرضا پهلوی، جمشید آموزگار و دیگر اعضای هیئت ایرانی شرکت‌کننده در نشست سران کشورهای صادرکننده نفت (اوپک)
محمدرضا پهلوی، جمشید آموزگار و دیگر اعضای هیئت ایرانی شرکت‌کننده در نشست سران کشورهای صادرکننده نفت (اوپک)
شماره آرشیو: 2240-11ع
 
افزایش درآمدهای نفتی امکان ایجاد و گسترش بوروکراسی دولتی را فراهم کرد. محمدرضا پهلوی توانست با این منابع، دستگاه‌های دولتی و نظامی را تقویت کند و شبکه‌های اداری گسترده‌ای را پایه گذارد که مستقیم زیر نظر او عمل می‌کردند. این دستگاه بوروکراتیک ابزاری در دست او بود برای کنترل بیشتر اقتصاد و سیاست کشور، بدون نیاز به حمایت عمومی یا نخبگان داخلی. با اتکا به درآمدهای نفتی، این بوروکراسی به‌تدریج از جامعه استقلال پیدا کرد و به ابزاری قدرت‌محور تبدیل شد که با دستور مستقیم محمدرضا پهلوی اداره می‌شد.[3] در حقیقت، در دوره پهلوی، برخلاف رژیم‌های اقتدارگرای بوروکراتیک، دولت به جای حمایت از سرمایه‌های خصوصی و بین‌المللی، خود به یک سرمایه‌گذار بزرگ تبدیل شد که رقابت با آن عملا ممکن نبود. تا سال ۱۳۴۲، هیچ سازوکار مؤثری برای حسابرسی فعالیت‌های نظام وجود نداشت. نبود رقابت سیاسی، به‌سرعت به شکل‌گیری انحصارات و تخصیص امتیازات اقتصادی بر اساس روابط سیاسی منجر شد؛ به طوری که اجرای هیچ پروژه بزرگی بدون جلب موافقت و احتمالا مشارکت مقامات بالای سیاسی ممکن نبود. تمرکز بیش از حد قدرت و نبود آزادی‌های سیاسی، کارایی نظام‌های اقتصادی و اداری را کاهش داد. در‌حالی‌که باید از مالیات و سایر منابع مالی غیرنفتی برای تأمین هزینه‌های عمومی دولت استفاده می‌شد، درآمدهای نفتی به‌ویژه به دلیل افزایش آن، منبع اصلی تأمین هزینه‌های برنامه‌های نظامی، نوسازی، توسعه و بوروکراسی شد. این مسئله به افزایش استقلال دولت از طبقات اجتماعی کمک کرد و سرانجام از سال ۱۳۴۹ به بعد، به شکل‌گیری یک دولت مطلقه حداکثری انجامید.[4]
 
نفت و بدقوارگی طبقاتی
نفت، این منبع اصلی درآمد دولت، سهم به‌سزایی در تغییرات ساختاری ایران و بدقوارگی طبقاتی داشت. صنعتی‌شدن نابرابر کشور سبب افزایش جمعیت شهری شد و طبقه متوسط جدید و کارگران صنعتی به شکل چشمگیری افزایش یافتند.[5] این تغییرات اجتماعی ـ اقتصادی باعث شد روستاییان و دیگر قشرهای اجتماعی سنتی که تا پیش از آن پایگاه اجتماعی حکومت پهلوی به‌شمار می‌آمدند، به‌تدریج از او
فاصله گیرند و بر تعداد مخالفان حکومت افزوده شود. در عین حال، محمدرضا پهلوی به دلیل درآمدهای سرشار نفتی به این گروه‌ها وابسته نبود و می‌توانست بدون حمایت آنها به سیاست‌های سرکوبگرانه خود ادامه دهد.[6]
 
بدقوارگی طبقاتی در ایران از نابرابری‌های ناشی از درآمدهای نفتی و صنعتی‌شدن نامتوازن پدید آمد و به تضعیف پایه‌های اجتماعی حکومت پهلوی انجامید. در ادامه این وضعیت، حضور پلیس مخفی شاه، یعنی ساواک، و کنترل همه‌جانبه زندگی عمومی با استفاده از آن ــ از جمله به وسیله سرکوب مخالفان سیاسی، ادبیات و هنر ــ به تقویت استبداد کمک کرد. محمدرضا پهلوی با استفاده از ابزارهایی چون سپاه مذهب و سپاه دانش، تلاش کرد مذهب دولتی را در میان مردم روستاها رواج دهد، اما این اقدامات نتوانست جلوی رشد جنبش‌های اسلامی و گفتمان دینی را بگیرد.[7]
 
نفت و عدم مشارکت جامعه
درآمدهای نفتی نه تنها به محمدرضا پهلوی امکان می‌داد تا برنامه‌های اقتصادی و نظامی عظیمی را اجرا کند، بلکه برای او ابزارهایی جهت سرکوب مخالفان سیاسی فراهم می‌کرد؛ چرا که افزایش درآمدهای نفتی به شاه این توان را داد تا برنامه‌های نوسازی و صنعتی‌سازی را بدون نیاز به مشارکت اقتصادی یا سیاسی طبقات مختلف جامعه پیش ببرد. این اصلاحات باعث تضعیف نفوذ زمین‌داران شد که تا پیش از آن یکی از حامیان مهم شاه به‌شمار می‌آمدند، اما پس از اصلاحات، این قشر به‌‌تدریج در صف مخالفان قرار گرفتند.[8] در نتیجه محمدرضا پهلوی از منابع نفتی برای تقویت نیروهای امنیتی و اطلاعاتی مانند ساواک استفاده کرد و با ایجاد یک دولت امنیتی، فضای عمومی را برای هر گونه اعتراضی محدود ساخت. این تمرکز قدرت بر نفت و منابع امنیتی، شاه را قادر ساخت تا هر گونه تهدید متوجه حکومت خود را با سرکوب شدید پاسخ دهد. این سیاست سرکوب موجب شد استبداد شاه گسترش یابد و فضای سیاسی برای دموکراسی‌خواهی بسته‌تر شود؛ بنابراین درآمدهای نفتی به او این امکان را داد تا بدون نیاز به مشارکت نخبگان سیاسی یا جامعه مدنی، تمام امور کشور را به کنترل شخصی خود درآورد. تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی و سیاسی را معمولا شاه انجام می‌داد و او بر تمام نهادهای قانونی و دموکراتیک کنترل داشت. نفت به او ابزار مالی و سیاسی لازم را داد تا بر تمامی ارکان کشور تسلط داشته باشد و با تکیه بر قدرت فردی خود، حکومت خودکامه‌تری ایجاد کند که وابسته به درآمدهای خارجی و نه حمایت داخلی بود. این روند به گسترش خودکامگی محمدرضا پهلوی و پاسخگو نبودن او دربرابر نیازهای اجتماعی و سیاسی مردم منجر شد.[9]
 
شاه با تشویق سرمایه‌داری مالی و صنعتی، قشر متوسط شهری و کارگران صنعتی را تقویت کرد، درحالی‌که بازاریان و روحانیان به‌عنوان نمادهای سنتی و مخالفان برنامه‌های سکولار، ضعیف‌تر شدند.[10] این توسعه اقتصادی که بر پایه درآمدهای نفتی شکل گرفته بود، نوعی توسعه از بالا بود و مشارکت مردمی در آن سهم بسیار کمی داشت. این وضعیت باعث شد محمدرضا پهلوی در سیاست‌های اقتصادی خود احساس استقلال کند و به جای توجه به نیازها و خواسته‌های داخلی، به تقویت صنایع نظامی و پرستیژ بین‌المللی خود دست زند. از این طریق، اقتصاد کشور بیش از پیش به درآمدهای نفتی وابسته شد و شاه نیز از لحاظ اجتماعی و اقتصادی از جامعه مستقل‌تر گردید.
 
فشرده سخن
بررسی سهم نفت در استقلال محمدرضا پهلوی از جامعه ایرانی نشان می‌دهد که این منبع اقتصادی نه تنها به او امکان متمرکز کردن قدرت را داد، بلکه شرایطی را فراهم کرد که بتواند سیاست‌های سرکوبگرانه و استبدادی را اجرایی کند. وابستگی به درآمدهای نفتی شاه را از نیاز به حمایت گروه‌های اجتماعی محروم کرد و او را قادر ساخت تا بدون توجه به خواسته‌های مردم، برنامه‌های خود را پیش ببرد. این مسئله به‌تدریج با تضعیف نهادهای اجتماعی و سیاسی سنتی، زمینه‌ساز نارضایتی‌های گسترده‌ای شد که در نهایت به وقوع انقلاب اسلامی انجامید.
  
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. سعید شیرکوند، رانتیریسم: رستنگاه ناکارآمدی و فساد، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۹۸، صص 10-17.
[2]. ابراهیم عباسی، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 170-180.
[3]. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه‌ی سرمایه‌داری در ایران، ترجمه‌ فضل‌الله نیک‌آیین، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴، صص 160-170.
[4]. جاسب نیکفر و حسن علی‌یاری، «آسیب‌شناسی انحطاط دولت اقتدارگرای بوروکراتیک محمدرضا پهلوی»، فصلنامه دولت‌پژوهی، ش ۲۱  (زمستان ۱۳۸۶)، ص 214.
[5]. علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، تهران، نشر قومس، ۱۳۸۵، ص 147.
[6]. جیمز بیل، سیاست در ایران: گروه‌ها، طبقات و نوسازی، ترجمه علی مرشدی‌زاد، تهران، نشر اختران، ۱۳۸۷، ص 45.
[7]. Said Amir Arjomand, The Turban for the Crown: The Islamic Revolution in Iran, Studies in Middle Eastern History, New York, Oxford University Press, 1988, P 91.
[8]. منصور معدل، طبقه، سیاست و ایدئولوژی در انقلاب، ترجمه محمد سالار کسرایی، تهران، مركز بازشناسی اسلام و ایران، ۱۳۸۲، ص 82.
[9]. رضا سرحدی قهری و مرتضی منشادی، «تحول در صورت‌بندیِ اجتماعی و بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی ایران (۱۳۰۴-۱۳۵۷)»، تحقیقات تاریخ اجتماعی، ش 2  (پاییز و زمستان ۱۳۹۷)، صص 20-24.
[10]. علیرضا ازغندی، همان، ص 147.
 
https://iichs.ir/vdciuyar.t1aww2bcct.html
iichs.ir/vdciuyar.t1aww2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما