قیام عشایر در بحبوحه اجرای برنامه اصلاحات ارضی؛

قائله‌ای که به یک قیام منتهی شد

برنامه اصلاحات ارضی مخالفت بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی کشور را در پی داشت، اما متأسفانه نظام سیاسی گوش شنوایی برای توجه به این درخواست‌ها نداشت و مصرانه به اجرای این برنامه ادامه داد. با اجرای این برنامه، مردم برخی از مناطق کشور مخالفت خود را با آن علنی ساختند و به مقابله با دولت برخاستند یکی از مناطقی که مردم آن با عوامل دولت رویارو شدند استان فارس بود
قائله‌ای که به یک قیام منتهی شد
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ اصلاحات آمرانه در هر کشوری پیامدهای گوناگونی دارد؛ بااین‌حال، گاه نظام‌های سیاسی در طراحی و اجرای این اصلاحات دچار اشتباه و خطای راهبردی و محاسباتی می‌شوند. این مسئله درباره رژیم پهلوی در ایران نیز مصداق دارد. هم رضاشاه و هم محمدرضا بی‌توجه به بستر و زمینه اجتماعی هر منطقه، گاه برنامه نوسازی را در پیش می‌گرفتند و ازهمین‌رو این برنامه‌ها از همان آغاز محکوم به شکست بود و پیامدهای بسیاری، هم برای توده مردم و هم برای نظام سیاسی داشت.
 
یکی از این طرح‌ها که در دوره محمدرضا پهلوی اجرا شد برنامه اصلاحات ارضی بود. هدف از این برنامه مالک زمین کردن بسیاری از دهقانان بود تا شاید به این وسیله جلوی بسیاری از شورش‌‌های دهقانی و کارگری گرفته شود و نظام سیاسی کمتر در معرض خطر قرار گیرد. ماجرا از آن قرار بود که بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332ش، نظام سیاسی دچار انسداد شده بود و کمتر به خواست و نظرات مردم توجه می‌کرد و درصدد تحقق اهداف خود بدون در نظر گرفتن اقبال عمومی بود. در چنین شرایطی محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت برنامه اصلاحات ارضی را اجرا کند. این تصمیم مخالفت بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی کشور را در پی داشت، اما متأسفانه نظام سیاسی گوش شنوایی برای توجه به این درخواست‌ها نداشت.
 
با اجرای این برنامه، مردم برخی از مناطق کشور، که مخالفت آن بودند، به مقابله با دولت برخاستند و این رویارویی در مواردی نیز به درگیری نظامی منجر شد. یکی از مناطقی که مردم آن با عوامل دولت رویارو شدند استان فارس بود. در این رویارویی، عشایر قشقایی و رژیم پهلوی مقابل هم قرار گرفتند. در سطور زیر تلاش شده است این درگیری و ابعاد و زوایای آن بررسی شود.
 
برنامه اصلاحات ارضی
محمدرضا پهلوی که در دهه 1330ش، برخی از زمین‌های سلطنتی را به دهقانان واگذار کرده بود، در دهه 1340ش بر اثر فشار واردآمده از سمت کندی، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، اصلاحات ارضی را به پیش برد. شاه گمان می‌کرد که با اجرای این برنامه خواهد توانست از قدرت زمین‌داران در برابر دولت بکاهد و دهقانان را به رژیم وفادار سازد و به نوعی قدرت خود را تحکیم بخشد.[1]
 
بر این اساس، برنامه اصلاحات ارضی در اوایل سال 1341ش با تبلیغات بسیاری آغاز شد. این تبلیغات به شکلی بود که این ذهنیت را تداعی می‌کرد که مهم‌ترین هدف برنامه اصلاحات ارضی بهبود وضعیت زندگی دهقانان و توسعه کشاورزی است. به‌رغم این تبلیغات، برنامه اصلاحات ارضی با مخالفت رهبران عشایر، زمین‌داران بزرگ و حتی رهبران مذهبی روبه‌رو شد و آنها حاضر نبودند به راحتی تسلیم این برنامه شوند. در این بین، قتل مهندس شاپور ملک عابدی، رئیس برنامه اصلاحات ارضی فیروزآباد فارس، در آبان 1341ش توسط عده‌ای اراذل و اوباش و یاغی با واکنش رژیم پهلوی روبه‌رو شد. عوامل رژیم کوشیدند این قتل را وی به پای مخالفان برنامه اصلاحات ارضی گذارند و با آنان تسویه حساب کنند. همین وقایع زمینه و بستر قیام عشایر جنوب را فراهم کرد.[2]
 
قتل ملک عابدی
وقایع به این شکل پیش رفت که با قتل ملک عابدی حکومت نام شهید بر او گذاشت و تصویری از شاه در کنار فرزند یتیم او در جراید به چاپ رسید. رژیم، واقعه قتل ملک عابدی را به ایل قشقایی نسبت داد که رهبران آن از هواداران محمد مصدق بودند. بهانه رژیم این بود که رئیس ایل قشقایی در نتیجه اصلاحات ارضی، دام‌های خود را از دست داده و به راهزنی روی آورده است. در این بین، استاندار فارس، سپهبد ورهرام، و فرمانده ژاندارمری این استان، تیمسار اشکان، به ایل سرخی و رهبر آن، یعنی حبیب‌الله شهبازی، هتک حرمت و او را به قتل ملک عابدی متهم کردند. بااین‌حال، حبیب‌الله شهبازی در بازگشت به محل تلاش کرد با کمک رهبران ایل، ضمن شناسایی قاتلان ملک عابدی، عشایر ایل سرخی را از این اتهام تبرئه کند.[3]
 
جالب اینجاست که وی توانست با کمک عشایر محلی اوباشی را که در قتل ملک عابدی دست داشتند دستگیر کند و تحویل مأموران دولت دهد. از ظاهر امر برمی‌آمد که آن اوباش از سارقان حرفه‌ای بودند و ارتباطی با ایل سرخی نداشتند، اما حکومت، که در پی بهانه‌تراشی بود، به تلاش شهبازی در دستگیری عوامل این جنایت وقعی نگذاشت و به رفتار ناعادلانه خود در قبال عشایر جنوب ادامه داد. این گونه بود که شهبازی نیز بر آن شد تا در مقابل این هتک حرمت‌ها بایستد. او با استقرار در یک محل، که به نظر می‌رسد دارنگان بوده، بر آن شد تا به صورت علنی مخالفت خود را با شاه اعلام کند و سر به عصیان بردارد.[4]
 
مواجهه حکومت و عشایر
با اعلام صریح حبیب‌الله شهبازی مبنی بر مخالفت با شاه، بسیاری از عشایر که با حکومت رابطه خوبی نداشتند به وی پیوستند و در
منطقه کوهمره سرخی، که در نزدیکی شیراز قرار دارد و یکی از مناطق محل سکونت ایل قشقایی است، موضع گرفتند. در پی اتخاذ چنین موضعی بود که رژیم پهلوی بر آن شد تا به سخت‌ترین شکل ممکن جواب این مخالفت را بدهد و آن را در نطفه خفه سازد؛ به‌خصوص که این مناطق کوهستانی بود و استفاده از نیروی نظامی زمینی تلفات را زیاد می‌کرد. بر این اساس، رژیم برای مقابله با این شورش به حمله هوایی متوسل شد و تلاش کرد با بمباران مناطق مورد نظر، شورش را سرکوب کند. در پی این حملات بود که شهبازی و یارانش به پاسگاه دادنجان حمله کردند و موفق به تسخیر و خلع سلاح آن شدند. در نتیجه دولت و نیروهای تحت امرش به دامنه حملاتشان افزودند و نبرد به تنگ بلقو کشیده شد. به واسطه شناخت بهتر نیروهای عشایر از جغرافیای منطقه و در پیش گرفتن جنگ چریکی، شهبازی و یارانش دست بالا را در نبرد پیدا کردند. در نهایت، نیروهای نظامی حکومت توانستند با حمایت بمباران هوایی از مهلکه بگریزند و به شیراز فرار کنند.[5]
 
سال 1341ش با همین اوضاع و احوال به پایان رسید و نیروهای عشایر به رهبری حبیب‌الله شهبازی در اوایل سال 1342ش در نزدیکی شیراز و در روستای پیربناب مواضع خود را تحکیم کردند. هنگامی که نیروهای امنیتی از مواضع عشایر خبردار شدند، با ده‌ها تانک و خودرو و با صدها نیروی نظامی پیربناب را محاصره و با بسیج امکانات، جاده شیراز ـ عادل‌آباد را برای جلوگیری از حمله عشایر به شیراز مسدود کردند. هواپیماها به‌شدت این منطقه را بمباران کردند و نیروهای کماندو با چتر فرود آمدند. در نهایت، نیروهای عشایر توانستند با جسارات و شهامت تمام محاصره را بشکافند و به ارتفاعات کوه‌های اطراف پناه برند.[6]
 
این نبرد به آخرین نبرد سخت میان حکومت و عشایر تبدیل شد و بعد از آن حبیب‌الله شهبازی و یارانش به شیوه جنگ و گریز تا اردیبهشت به مقاومت و ایستادگی خود ادامه دادند. بعد از درگیری‌های متعدد میان نیروهای طرفین، همراهان شهبازی به‌تدریج از اطراف او دور شدند و فقط چند تن با او ماندند. در همین حال، به شهبازی قول مساعد داده شد که در صورت کنار گذاشتن مبارزه و تسلیم شدن، جان او در امان خواهد ماند و رژیم قصدی برای کشتن او ندارد. سرانجام شهبازی در 21 اردیبهشت سال 1342ش خود را به نیروهای دولتی تسلیم کرد و در پی آن، او در زندان ساواک‏ فارس محبوس شد. پس از زندانی شدن شهبازی، دیگر تفنگچیان عشایر نیز تسلیم نظامیان شدند و در خرداد و تیرماه همین سال خلع سلاح عشایر سرخی به طور کامل انجام شد.[7]
 
خبر مربوط به تسلیم شدن سران غائله فارس
 
با از میان برداشته شدن اولین مخالفان اصلاحات ارضی در اطراف شیراز، مخالفان دیگر این برنامه سر به مخالفت علنی برداشتند و سلاح گرم به‌دست گرفتند. در این مورد می‌توان به ملاکان بویراحمدی‌ و ممسنی اشاره کرد که از دوره رضاشاه بر سر مالکیت این مناطق با حکومت درگیر بودند و اختلاف نظر داشتند. این ملاکان، به‌رغم همکاری اولیه با مأموران دولتی در اجرای برنامه اصلاحات ارضی، سرانجام به مقابله با این برنامه برخاستند و با رژیم پهلوی درگیر شدند. ایل بویراحمدی با تبلیغ و دورهم گرد آوردن جنگجویان به رهبری دو تن از خوانین به نام‌های عبدالله‌خان ضرغام‌پور و ناصرخان طاهری و برخی دیگر از خان‌های منطقه، حرکت خود را آغاز کردند. پس از نبردهای متعدد میان نیروهای دولتی و عشایر لر، سرانجام مقام‌های دولتی به روش‌های مختلف از جمله ایجاد تفرقه‌ میان رهبران قیام، تقسیم پول و امکانات مالی فراوان میان آنان برای جلب نظر و همکاری، دستگیری و حبس برخی از سران مهم، بمباران هوایی و همچنین فشار بر مردم عادی محل و منطقه توانستند مخالفان را خلع ید کنند و مقاومت جانانه عشایر بویراحمدی را از میان بردارند.[8]
 
محاکمه و اعدام رهبران عشایر
جالب است بدانیم به‌رغم وعده حکومت مبنی بر حفظ جان رهبران قیام، مسیر دیگری در پیش گرفته شد. در حقیقت حکومت نه تنها با آنها مسامحه نکرد، بلکه آنان را به دادگاه نظامی فراخواند و محاکمه کرد. بدین‌ترتیب، حبیب‌الله شهبازی در 11 مهرماه 1343ش، همراه ناصرخان طاهری و خداکرم ضرغام‌پور، که پیش‏تر در دادگاه نظامی به صورت‏ علنی محاکمه و محکوم شده بودند، تیرباران شدند. سرانجام حکومت که دیگر مخالفتی در برابر خود نمی‌دید، برنامه اصلاحات ارضی را به پیش برد و آنچه می‌خواست انجام شد. بااین‌حال، آنچه مد نظر بود محقق نشد و به نتیجه مطلوب و مورد نظر نرسید؛ زیرا طرح دولت با مقاومت اجتماعی از پایین روبه‌رو بود.[9]
 
تصویر روزنامه‌ای که خبر اعدام سران غائله فارس را اعلام کرد
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. جان فوران، مقاومت شکننده: از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1387، صص 472-473.
[2]. سیدعبدالله هاشمی، شورش جنوب: سیری در برنامه اصلاحات ارضی در ایران و تحرکات پس از آن در استان فارس، شیراز، انتشارات نوید شیراز، 1398، صص 45-54.
[3] . عبدالله شهبازی، ایل ناشناخته (پژوهشی در کوه‏نشینان سرخی فارس)، تهران، نشر نی، 1366، ص 267.
[4] . همان‌جا.
[5] . سارا اکبری، سرخی انقلاب سفید.
[6] . عبدالله شهبازی، همان، ص 275.
[7] . کشواد سیاهپور، قیام عشایر جنوب ۱۳۴۳-۱۳۴۱، تهران، مؤسسه‌ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۸، ص 389.
[8] . منصور نصیری طیبی، انقلاب اسلامی در شیراز، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393، ص 297.
[9] . بهرام آریانا، تاریخچه‌ی عملیات نظامی جنوب، تهران، چاپخانه ارتش شاهنشاهی، ۱۳۴۲، ص ۲۳۸.
 
https://iichs.ir/vdcauenu.49nmo15kk4.html
iichs.ir/vdcauenu.49nmo15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما