نقش پیمان سعدآباد در تحکیم قدرت رضاشاه؛

پیمان سعدآباد چه کمکی به رضاشاه کرد؟

رضاشاه ترس این را داشت که کشور به دام کمونیسم پناه برد. همین امر باعث شد به دنبال ایجاد تعهدهای منطقه‌ای باشد تا بلکه بر این مشکل غلبه کند. پیمان سعدآباد این تعهدهای منطقه‌ای را ممکن کرد، اما چقدر پاسخگوی نگرانی‌های رضاشاه بود؟
پیمان سعدآباد چه کمکی به رضاشاه کرد؟
 
از آنجا که قدرت‌های بزرگ نقش بسیار تأثیرگذاری در سیاست بین‌المللی ایفا می‌نمایند رهبران کشورهای جهان سومی می‌کوشند متحدانی در این عرصه پیدا کنند یا تلاش کنند خود را از گزند آنها مصون بدارند. این امر به خصوص زمانی اهمیت دو چندان پیدا می‌کند که بسیاری از این رهبران شیوه حکمرانی اقتدارگرایانه را در داخل در پیش گرفته‌اند و همین امر تکیه بر ظرفیت و پتانسیل‌های داخلی را با مانع روبه‌رو می‌سازد. در واقع رهبرانی که در داخل با سرکوب و ارعاب حکومت می‌کنند و از مشروعیت چندانی در داخل برخوردار نیستند مجبور هستند این بدیل بی‌همتا را در خارج دنبال نمایند. بر این اساس است که به دنبال حل چالش‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می‌روند و تمام هم و غم خود را مصروف نزدیکی به قدرت‌های بزرگ می‌سازند. این امر در مورد تاریخ معاصر کشورمان نیز مصداق می‌یابد. در واقع ایران که بازیگری مهم و تأثیرگذار در عرصه منطقه خلیج فارس و خاورمیانه می‌باشد همیشه مورد توجه قدرت‌های بزرگ بوده است و همین امر رهبران تهران را بر آن داشته تا معادلات منطقه و جهان را دنبال نمایند. به تعبیری ایران اگر خود نیز تمایل به حفظ خویشتن‌داری و بی‌طرفی داشته منافع و اهداف سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ مانع از به ثمر رسیدن این استراتژی شده است.
 
یکی از مقاطع تاریخ معاصر که کشورمان شاهد چنین روندی بود سال‌های پایانی سلطنت رضاشاه است. رضاشاه که در طول سال‌های ابتدایی سلطنت خود توانسته بود بیشتر رقبای داخلی خود را از صحنه سیاسی ایران حذف یا منزوی نماید در پی آن بود که چالش‌های بین‌المللی که حکومتش را تهدید می‌کرد حل نماید. یکی از مسائل عمده سیاست خارجی رضاشاه در این دوران ترس از نفوذ کمونیسم بود. در واقع روی کار آمدن اتحاد جماهیر شوروی و رهبران حزب کمونیست که توجه خاصی به دو کشور ایران و هند نشان می‌دادند رضاشاه را نگران کرده بود. رضاشاه که با کمک انگلیسی‌ها به قدرت رسیده بود ترس این را داشت که کشور به دام کمونیسم پناه برد. این ترس و نگرانی شامل حال سیاستمداران انگلیسی نیز می‌شد و همین امر باعث شد تا به دنبال راه حلی برای آن باشند. یکی از راه‌هایی که می‌توانست بر این مشکل غلبه کند ایجاد تعهدهای منطقه‌ای بود. بر این اساس بود که رضاشاه ایجاد پیمانی منطقه‌ای را دنبال کرد که در نهایت به پیمان سعدآباد مشهور شد. البته رضاشاه به محض تثبیت پادشاهی‌اش و پیش از پیمان سعدآباد در سال 1306ش قرارداد عدم مداخله را با دولت شوروی به امضا رساند. با این حال تنها به این امر اکتفا نکرد و در جهت خنثی کردن اقدامات احتمالی شوروی در صفحات شمالی ایران به پیمان سعدآباد پیوست.1
 
رضاشاه و پیمان سعدآباد
در سال 1316ش بود که رضاشاه سه کشور منطقه، یعنی افغانستان، ترکیه و عراق، را به سعدآباد دعوت کرد و پیمانی را بنیان نهاد که به پیمان سعدآباد مشهور شد. این پیمان اگرچه هدف اصلی‌اش مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و نظام کمونیستی بود اما اهداف داخلی را نیز مدنظر داشت. به طور کلی باید گفت که رضاشاه در این مقطع دو هدف عمده را در سیاست خارجی دنبال می‌کرد: او از یک طرف در پی آن بود تا میان ابرقدرت‌ها موازنه برقرار نماید و تهدیدهای خارجی را به حداقل رساند و به نوعی تهدید و نفوذ کمونیسم را به نحوی خنثی نماید و از طرف دیگر درصدد بود رژیم پهلوی را از تهدید جنبش‌های داخلی مصون نگه دارد. در واقع اگرچه در این مقطع رضاشاه مخالفان داخلی خود را سرکوب کرده و قدرت را به نوعی قبضه کرده بود، اما در پیمان تلاش شد تا برای تثبیت هرچه بیشتر قدرت، چالش‌های داخلی نیز مدنظر قرار گیرد. به همین دلیل بود که در ماده 7 این پیمان به‌صراحت ذکر شده بود که هر یک از دولت متعهد می‌پذیرد که در حدود و ثغور مرزی خود از تشکیل و عملیات دستجات مسلح و از ایجاد هرگونه فعالیت تشکیلاتی که به ایجاد اختلال و ناامنی در هر قسمتی از خاک دولت متعهد دیگر منجر شود جلوگیری نماید.2
 
علی‌رغم تمام مسائلی که مطرح شد رضاشاه نتوانست درک درست از محاسبات سیاسی داشته باشد و به اهدافی که دنبال می‌کرد در نهایت جامعه عمل پوشانیده نشد. بهترین گواه و شاهد این ادعا این است که حضور رضاشاه در قدرت چند سالی بعد از عقد قرارداد سعدآباد بیشتر به درازا نینجامید  
ترکیب کشورهای عضو پیمان سعدآباد
ترکیب کشورهای تشکیل‌دهنده این پیمان به خوبی نشان می‌دهد که نقش قدرت‌های بزرگ و به‌خصوص انگلستان در آن تا چه اندازه پررنگ بود. در واقع انگلستان با انعقاد این قرارداد در پی آن بود که به نحوی مشکلات ایران و کشورهای منطقه را حل نماید تا عطف توجه آنها به سمت نفوذ و گسترش کمونیسم سوق پیدا کند. به همین دلیل بود که لندن تلاش کرد ایران و ترکیه را به یکدیگر نزدیک نماید. حل مسائل فی مابین ایران و ترکیه سبب می‌شد ایران در مرزهای شمالی خود و در نزدیکی روسیه که بر این مناطق سیطره پیدا کرده بود متحدی پیدا کند. همچنین در نتیجه افزایش روابط ایران و ترکیه دسترسی ایران به غرب با سهولت بیشتری انجام می‌شد و ایران می‌توانست بیش از پیش روی غرب حساب باز کند. افغانستان کشور دیگر شکل‌دهنده به این پیمان بود که با وساطت ترکیه پذیرفت اختلافات مرزی خود را با ایران حل نماید. عراق نیز ضلع چهارم این پیمان را شکل می‌داد و تلاش شد تا اختلافات سایر کشورها با بغداد نیز حل و یا به نوعی به حداقل رسانده شود.3
 
اما نکته جالب در مورد کشورهای عضو پیمان این بود که هر چهار کشور به نحوی همسایه جنوبی اتحاد جماهیر شوروی محسوب می‌شدند. البته در متن قرارداد تلاش شد نامی از اتحاد جماهیر شوروی برده نشود و اشاره‌ای به جنبه ضدکمونیستی پیمان نشود تا حساسیتی را در مسکو ایجاد ننماید. با این حال مقام‌های شوروی بلافاصله بعد از انعقاد قرارداد به آن واکنش نشان دادند و آن را به نوعی حصار امنیتی بیگانه قلمداد کردند.4
 
اشتباه محاسباتی رضاشاه
علی‌رغم تمام مسائلی که مطرح شد رضاشاه نتوانست درک درست از محاسبات سیاسی داشته باشد و به اهدافی که دنبال می‌کرد در نهایت جامعه عمل پوشانیده نشد. بهترین گواه و شاهد این ادعا این است که حضور رضاشاه در قدرت چند سالی بعد از عقد قرارداد سعدآباد بیشتر به درازا نینجامید و در نهایت در سال 1320ش بود که وی قدرت را به نفع محمدرضا ترک کرد. اما چه روندی طی شد که رضاشاه نتوانست قدرت خود را در طول این برهه تثبیت کند.
 
همان‌گونه که پیش‌تر گفته شده رضاشاه در مورد سیاست خارجی همواره به دنبال برقراری نوعی موازنه میان روس و انگلستان در ایران بود؛ دو کشوری که پیش از آن و به‌خصوص در دوران قاجاریه ایران را به منطقه نفوذ میان خود تقسیم کرده بودند. بر همین اساس بود که رضاشاه در پی باز کردن پای قدرت سومی در ایران بود تا به نحوی از نفوذ این دو ابرقدرت بکاهد. البته رضاشاه این کار را با هماهنگی لندن انجام می‌داد. در واقع رهبران انگلستان نیز که ترس از قدرت گرفتن کمونیسم را با خود به همراه داشتند ابتدا چندان متوجه خطر هیتلر نشدند. به تعبیری لندن در ابتدای جنگ جهانی دوم تمایل داشت تا ایران برای مواجهه با خطر اتحاد جماهیر شوروی به آلمان نزدیک شود. بر همین اساس بود که رضاشاه متوجه آلمان‌ها شد و به نوعی پای آنها را به صحنه سیاسی ایران باز کرد.5
 
اما روند تحولات مسیر دیگری را در پیش گرفت. در واقع با حمله آلمان به انگلستان و فرانسه ورق برگشت و لندن که تا پیش از این از جانب مسکو بیشتر احساس خطر می‌کرد متوجه آلمان نازی شد. همین امر سبب نزدیکی لندن به مسکو و در نهایت تغییر رویکرد رهبران سیاسی انگلستان شد. ایران نیز در این بین تلاش کرد تا سیاست بی‌طرفی را در قبال منازعه و رقابت قدرت‌های بزرگ در پیش گیرد؛ سیاستی که در نهایت کارگر نیفتاد و قدرت‌های روس و انگلستان خاک کشورمان را تصرف کردند. در واقع موقعیت ژئوپلیتیک ایران و ضرورت استفاده از راه‌های ایران برای ارسال کمک و تجهیزات به نیروهای متفقین در جنگ، قدرت‌های جهانی را بر آن داشت تا دوباره خاک ایران را تصرف کنند.6
 
بی‌ثمر بودن پیمان سعدآباد
در اینجا بود که آشکار شد قرارداد سعدآباد هیچ کاربرد عملی ندارد؛ پیمانی که به موجب آن طرف‌های امضاکننده متعهد می‌شدند هرگاه کشور دیگری به یکی از طرفین معاهده حمله کرد سه کشور دیگر قد علم کرده و به کمک کشوری بشتابند که عضو پیمان سعدآباد است. اما اشغال ایران توسط انگلستان و اتحاد جماهیر شوری در شهریور 1320ش با واکنشی از سوی طرفین دیگر پیمان سعدآباد همراه نشد. آنها حتی اگر می‌خواستند نیز نمی‌توانستند مانع از انجام ایران کار شود و توان رویارویی با ابرقدرت‌ها را نداشتند. بدین‌ترتیب ایران بار دیگر اشغال گردید و رضاشاه برای حفظ سلطنت در خاندان پهلوی مجبور به کناره‌گیری از قدرت شد.
 
در مجموع آنچه از مباحث بالا می‌توان نتیجه گرفت این است که پیمان سعدآباد که میان چند کشور منطقه به امضا رسید نتوانست در جهت حفظ و تثبیت قدرت رضاشاه چندان کمکی به تهران کند. به عبارت ساده‌تر رضاشاه که ترس از کمونیسم به پیمان سعدآباد پیوست و حتی امتیازهایی را در این راستا به کشورهای عضو دیگر این پیمان داد در نهایت نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند؛ محاسباتی که در نهایت چنان گران تمام شد که به قیمت از دست رفتن سلطنت رضاشاه تمام شد.
 
رضاشاه و محمدرضا پهلوی
 
پی نوشت:
 
1. محمود طاهر احمدی، روابط ایران و شوروی در دوره رضاشاه، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1384، ص 33.
2. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، صص 370-371.
3. هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر پیکان، ۱۳۸۰، ص ۳۷.
4. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 6، تهران، نشر ناشر، ۱۳۶۲، ص 340.
5. علی‌اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلستان در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، انتشارات پروین و معین، 1372، ص 95.
6. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 56.
 
  https://iichs.ir/vdcaayn6.49naw15kk4.html
iichs.ir/vdcaayn6.49naw15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما