زمانی که ائتلافی از نیروهای گوناگون و حتی متضاد برای عزل نجفقلی خان صمصامالسلطنه بختیاری و صدارت حسن وثوقالدوله همصدا شده بودند شاید خیلیها نمیدانستند که در دولت وثوق «مالیه و قشون ایران زیرنظر معلمان و فرماندهان انگلیسی قرار خواهد گرفت». آرمیتاژ اسمیت و ژنرال دیسن، برای مالیه و اداره قشون حاضر به یراق بودند.
بحرانهای بسیاری سبب رویگردانی از صمصامالسلطنه بود. خشکسالی و قحطی بیداد می کرد. خاکساری از این بالاتر نبود که سفارت امریکا در محلههای فقیرنشین دم پختک بار میگذاشت. «سال دمپختکی» احمدشاه خود گندم دولتی را در انبارها احتکار میرد و به نرخ گران میفروخت، و بدان سبب به « احمد علاف» اشتهار یافت.
شاه امر به استعفا کرده بود: «شما دیگر وزیر نیستید و استقامت شما در برابر شاه عواقب وخیم دارد». صمصام نمیتوانست چشم از قدرت بدوزد پیشتر دندان آجیل خوریش را کشیده بود. آنقدر تمول داشت که وسوسه پَرِ جبرئیل نشود. آنچه پیرمرد را دله می کرد «سودای قدرت» بود : «ما استعفا نمیدهیم، شما ما را معزول کنید». وی حتی تا مدتها پس از تشکیل دولت وثوق بر سر حرف خود مانده بود : «من از مقام خود استعفا ندادهام. این مرد، قاچاقی آمده است. گرداننده این بازی معناً شاهزاده فیروز میرزای نصرتالدوله بود». نجفقلی خان با همه سادگی این مطلب آخری را چه خوب فهمیده بود. بدون وجود نصرتالدوله قرارداد 1919 و مثلثِ «وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله» کامل نبود.
آشی که در سفارت انگلیس برای ایران پخته بودند آن قدر شور بود که وثوقالدوله نیز به فغان درآمده بود :
ای کاش که ما نیز بمانیم و ببینیم
تا عاقبت کار از این فتنه چه زاید
کاری که این مرد مبادی آداب و خوش قریحه کرده بود از آن لٌرِ عامی که قدری هم لکنت داشت برنمیآمد. و مگر نه اینکه یکی از اتهامات صمصامالسلطنه برای برکناری، بیسوادی او بود : «رئیسالوزرای امروزه مملکت ما شایسته نیست که زبان فارسی را هم نتواند حرف بزند و با خودی و بیگانه فقط و فقط لری حرف بزند».
آخرین نقش صمصامالسلطنه، کدخدامنشی در ماجرای قوام و کلنل محمدتقی خان پسیان بود. صمصامالسلطنه حکومت خراسان را پذیرفت و کلنل حضور صمصام را مغتنم میشمرد ولی به « ملاحظات زیاد» از رفتن طفره رفت. قتلِ کلنل به شمشیر صمصام میسر نبود و این آخرین نقشی بود که از وی بر جای ماند.