نگاهی به زندگی سیاسی رضا روستا؛

روایتی از زندگی سیاسی یک کمونیست قدیمی

در نوجوانی به نهضت جنگل پیوست و با حیدرخان عمواوغلی (دبیرکل حرب کمونیست ایران ـ دوره اول) آشنا شد. پس از شکست نهضت جنگل (1301ش) به شوروی رفت، اما یک سال بعد به ایران بازگشت
روایتی از زندگی سیاسی یک کمونیست قدیمی
 
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ رضا روستا فرزند محمد معروف به محمدعمو، یکی از فعالان قدیمی جنبش چپ، عضو حزب کمونیست ایران و از مسئولان درجه اول حزب توده، در سال 1280ش در قریه ویشکا از توابع رشت، در خانواده‌ای رعیت به دنیا آمد. در نوجوانی به نهضت جنگل پیوست و با حیدرخان عمواوغلی (دبیرکل حرب کمونیست ایران ـ دوره اول) آشنا شد. پس از شکست نهضت جنگل (1301ش) به شوروی رفت، اما یک سال بعد به ایران بازگشت و در سال  1302ش به همکاری با حزب سوسیالیست سلیمان‌میرزا اسکندری روی آورد.
 
او در دوره اول‌ دستگیری‌ اعضا و فعالان‌ کمونیست‌ ایران‌ در زمان رضاشاه ‌(۱۳۰8ـ۱۳۰9ش‌)، دستگیر و به‌ اعدام‌ محکوم‌ شد، اما مجازاتش با یک‌ درجه‌ تخفیف‌ به‌ حبس‌ ابد تقلیل‌ یافت‌. پس‌ از پنج‌ سال‌ زندان‌، به‌ دامغان‌ تبعید و پس‌ از مدتی‌ به‌ اتهام‌ مداخله در ترور سرهنگ‌ خلعتبری‌ ده‌ ماه‌ زندانی‌ و سپس‌ به‌ ساوه‌ تبعید شد و با گروه‌ ۵۳ نفر ارتباط‌ یافت؛ ازاین‌رو، در ۱۳۱۶ش بار دیگر دستگیر شد و تا شهریور ۱۳۲۰ش در زندان‌ بود.
 
رضا روستا
 رضا روستا
 
نهضت جنگل: نقطه شروع فعالیت سیاسی
سال‌های کودکی و نوجوانی رضا روستا با وقایعی همچون جنگ جهانی اول و شکل‌گیری جنبش جنگل در گیلان مصادف است. او در یازده‌سالگی همراه عموی خود راهی رشت شد و در آنجا با حمایت «غلوش‌بیک» نامی که اهل قفقاز و از بستگان حیدرعمو اوغلی بود، تحصیلات خود را در مدرسه فردوسی رشت آغاز کرد، اما چندی بعد وارد فعالیت‌های سیاسی شد؛ نهضت جنگل را باید نقطه شروع فعالیت سیاسی رضا روستا دانست؛ زیرا با رها کردن تحصیل همراه معلم خود میرحسین‌خان جودت به انقلابیون گیلان پیوست و در آنجا حیدر عمواوغلی در رشد سیاسی او سهم عمده داشت.[1]
 
رضا روستا پس از سرکوب نهضت جنگل (1301ش) به اتحاد شوروی رفت و در آموزشگاه حزبی مخصوص شرق موسوم به «کوتو» به تحصیل مشغول شد. پس از اتمام دوره‌ای دوساله در آن مدرسه به ایران برگشت، اما پس از بازگشت دستگیر، محاکمه و به پنج سال زندان محکوم شد. در زندان با گروه یوسف افتخاری، که گویا تمایلات تروتسکیستی داشت، دچار اختلاف و درگیری‌های شدیدی شد. احسان طبری درباره علت دستگیری رضا روستا  گفته است: «گویا در جریان تحصیل دو ساله در کوتو وارد تماس با "گ.پ.ئو" شده باشد...».[2] بنابراین به نظر می‌رسد که روستا به اتهام جاسوسی برای سازمان امنیت حکومت کمونیستی شوروی (گ. پ. ئو) دستگیر و زندانی شده باشد؛ به‌‌طوری که او در محکمه نظامی در دفاع از خود گفته است: «حوضی که آب ندارد، قورباغه هم ندارد».[3] مقصود روستا این بود که در ایران ارتشی نیست که نیازمند جاسوس باشد. به هر جهت محکومیت خفیف او نشان می‌دهد که در این مورد سندی علیه وی به‌دست نیامده است.
 
پس از پایان دوره بازداشت، روستا به ساوه تبعید شد و در اوان توقیف گروه ارانی، برای یک ماه او را به جرم کوشش برای فرار به بازداشتگاه موقت شهربانی منتقل کردند. پس از شهریور ۱۳۲۰ش و سقوط رضاشاه، روستا از تبعیدگاه خویش ساوه به تهران برگشت و در تماس با شوروی و دریافت دستور کمینترن با جدیت مشغول ایجاد حزب توده شد و در کادر رهبری حزب نوبنیاد توده ایران جای گرفت.[4]
 
بازیگری با نقش‌های پرفراز و فرود
رضا روستا، که دارای گرایش‌های چپ و پیشینه فعالیت‌های سیاسی در چهارچوب اندیشه‌های کمونیستی بود، پس از شهریور 1320ش به یکی از مؤسسان‌ و فعالان‌ درجه‌ اول‌ حزب‌ توده ایران تبدیل شد، و‌ در تأسیس‌ شعب این حزب‌ در شهرستان‌ها بسیار مؤثر بود. افزون بر این، او از مؤسسان و رهبران اصلی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران، دبیر کل شورای متحده مرکزی کارگران ایران (وابسته به حزب توده) و عضو سندیکای جهانی کارگران (وابسته به سندیکای جهانی کمونیست‌ها) و نیز عضو کمیته مرکزی حزب توده بود.
 
بر اساس خاطرات و یادداشت‌های برخی از سران حزب توده و رهبران سرشناس کمونیسم، گویا روستا در رأس «شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران» از قدرت بسیاری برخوردار بوده و در اداره این سازمان رویه‌ای آمرانه داشته است. به گفته احسان طبری، او با مخالفین خود به شدت برخورد می‌کرد و حتی برخی را زندانی می‌کرد.[5] ایرج اسکندری، دبیر اول حزب توده ایران، در خاطرات خود در تأیید این موضوع و درباره عملکرد روستا در این سال‌ها چنین گفته است:
«... روستا شخص عجیب و غریبی بود و همیشه می‌خواست حرف خودش را به کرسی بنشاند. در اتحادیه کارگران کارهای بی‌قاعده‌ای می‌کرد... در کلوپ اتحادیه کارگران، که تقریبا در نزدیکی کلوپ حزب قرار داشت، روستا جایی درست کرده بود که نمی‌دانم گاراژ بود یا چه بود [احسان طبری دراین‌باره از ستادی به نام سپنتوم نام می‌برد]. با هرکسی که مخالف بود، او را گرفته و به آنجا می‌آوردند و نگاه می‌داشتند. من نمی‌دانم، ولی از قراری که می‌گفتند کارگرهای او اشخاص را تلکه می‌کردند و به بهانه‌هایی آنها را آورده و در آنجا نگه می‌داشتند و اینها نیز از ترس تسلیم می‌شدند...».[6]  
 
رضا روستا، عضو کمیته مرکزی حزب توده، به اتفاق عده‌ای از هم‌مسلکان خود
رضا روستا، عضو کمیته مرکزی حزب توده، به اتفاق عده‌ای از هم‌مسلکان خود
 
خروج از ایران: از نزاع با هم‌کیشان تا لقب پروفسور
در سال‌های 1322- 1324ش (هم‌زمان با جنگ جهانی دوم) شوروی به‌شدت تلاش می‌کرد از طریق حزب توده و سایر عواملش در استان‌های شمالی ایران
حضور تعیین‌کننده‌تری در ایران پیدا کند. این موضوع، هنگامی که طرح اخذ امتیاز استخراج و بهره‌برداری از نفت در استان‌های شمالی ایران، که می‌توانست نفوذ دیرپایی برای شوروی به‌دنبال آورد، عقیم ماند، با جدیت بیشتری دنبال شد و استالین، رهبر شوروی، توطئه تجزیه استان‌های آذربایجان و کردستان را در پیش گرفت.
 
  شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
 ماجرای امتیاز نفت شمال چه بود؟
 
 مأموریت کافتارادزه در ایران
 
 
 
بر همین اساس، با تمهیداتی که اندیشیده شده بود فرقه دموکرات آذربایجان در 12 شهریور 1324ش و به رهبری پیشه‌وری اعلام موجودیت کرده و خواستار تشکیل حکومتی خودمختار در آذربایجان شد. در همان حال با اشاره مقامات شوروی، شعب حزب توده در آذربایجان به ‌فعالیت مستقل خود پایان دادند و به‌نوعی با مقاصد فرقه دموکرات همگام شدند. مدتی بعد شعبه حزب توده در زنجان هم به ‌فرقه دموکرات پیوست، اما به دلیل تحولات سیاسی داخلی و کشمکش‌های بین‌المللی، حیات سیاسی فرقه دموکرات زود به پایان رسید. در روز 21 آذر 1325ش هم با استعفای پیشه‌وری از رهبری فرقه دموکرات و فرارش به‌شوروی غائله آذربایجان به‌پایان راه خود رسید.[7]
 
  شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
 رویکرد متفاوت حزب توده در غائله آذربایجان
 
 «نهضت عشایر جنوب» بحرانی ساختگی برای پایان «غائله آذربایجان»                     
تصویر روی جلد کتاب «تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران» (با نگاهی به غائله آذربایجان و نهضت عشایر جنوب در بحبوحه جنگ جهانی دوم)

 
 اولین جرقه جنگ سرد
 
 فرقه دموکرات آذربایجان از زبان ابراهیم ناصحی
 
 چرا روس‌ها ایران را تخلیه کردند؟

 
 
 
در آن میان، علاوه بر پیشه‌وری صدها تن دیگر از اعضای رده بالای فرقه دموکرات و مقامات محلی فرقه از مرزهای ایران گذشتند و به شوروی پناهنده شدند؛ ضمن اینکه بسیاری دیگر از اعضا و همکاران مؤثر فرقه دستگیر و محاکمه شدند و محکومیت زندان و اعدام یافتند. رضا روستا نیز پس از شکست فرقه دمکرات آذربایجان و تنگ شدن عرصه فعالیت، از کشور خارج شد و ابتدا به اتحاد جماهیر شوروی پناه برد. او از مرز خراسان با کمک ملکی نامی، که قاچاقچی شناخته‌شده مورد اطمینان بود، از مرز اترک گذشت و وارد قهقهه شد و پس از یک روز به جانب مسکو رو کرد. مهماندار او کوزنتسف، رئیس اتحادیه کارگران شوروی بود که از رجال نامی شوروی است. او دیرتر از دیگر افراد رهبری حزب (مانند عبدالصمد کامبخش، اردشیر آوانسیان و...) به جمهوری دموکراتیک آلمان مهاجرت کرد و برخلاف دیگران، که در شهر لایپزیک زندگی می‌کردند، در برلین سکونت گزید.[8]
 
مسئولان اتحادیه سندیکاهای آزاد آلمان (FDGB) از رضا روستا به عنوان رهبر شورای متحده استقبال کردند. به او آپارتمان بزرگی دادند و نیز محلی برای اداره فعالیت کارگری حزب، اتومبیل و راننده‌ای نیز در اختیار او گذاشتند، ولی وضع روستا به‌تدریج رو به بی‌رونقی گذاشت؛ از هتل بزرگ و معروفی که دو سال در آن توقف داشت گویا بر اثر بی‌پروایی در رابطه‌ها، به اتاق کوچکی به «لوکس» ــ هتل وابسته به کمیته مرکزی حزب کمونیست که بیشتر تحت نظر بود ــ منتقل و به او توصیه شد که ازدواج کند. روستا توصیه را اجرا کرد.[9]
 
بر اساس یادداشت‌های احسان طبری، با تجدید فعالیت اعضای کمیته مرکزی، روستا در همان مواضع مأنوس خود، به صفوف تنازع داخل حزبی پیوست و به‌عنوان رئیس اتحادیه آن، مهاجران ایرانی که نمی‌توانستند با رهبرانی مانند رادمنش، اسکندری، کامبخش، کیانوری، قاسمی و فروتن معاشرت و رابطه برقرار کنند، گرد روستا حلقه زدند. رابطه این افراد، رابطه خادم و مخدوم بود و روستا به آنها دستور می‌داد و آنها اطلاعت می‌کردند. پس از آن که در پلنوم چهارم مساعی روستا برای «زمین زدن» کامبخش به علت روش او در دوران بازجویی گروه ۵۳ نفر و کیانوری به علت روش او در مسئله ترور شاه به نتیجه نرسید و هر دوی این افراد به عضویت هیئت اجراییه انتخاب شدند، روستا سخت خشمناک بود و آشکارا علیه پلنوم چهارم و برگزیدگان آن با هر کس که می‌رسید، سخن می‌گفت. رادمنش، بالاخره موفق شد پس از پلنوم پنجم، دوست خود را از مسکو نجات دهد و به برلین بیاورد. البته کمک رادمنش در این مسئله کمکی فرعی بود؛ زیرا به روستا در برلین شرایط بسیار عالی دادند. به او به اتکای تحصیل او در مدرسه عالی اتحادیه لقب «پروفسور» داده شد.
 
پایان راه یک کمونیست
رضا روستا تا آخرین لحظه زندگی، یعنی 19 فوریه 1968م/ 30بهمن 1347ش، عنوان رئیس شورای متحده را یدک می‌کشید. با همکاران محدود خود برای اعضای فراری شورای متحده کارگری وسایل آسایش در کشورهای سوسیالیستی فراهم می‌کرد و در شرکت دادن برخی از اعضای شورای متحده در مراکز آموزشی احزاب برادر کوشا بود. روستا در تمامی سال‌های مهاجرت عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران باقی ماند، اما هرگز نه به رده دبیران کمیته مرکزی راه یافت و نه به عضویت کمیته اجرایی درآمد.
 
سرانجام، رضا روستا، در 68 سالگی به دلیل بیماری کلیوی در برلین شرقی درگذشت؛ در مراسم خاکسپاری روستا در کنار مهاجران توده‌ای و جمعی از شخصیت‌های حزبی و سندیکائی، هربرت وارنکه، دبیر کل سندیکاهای آزاد آلمان و عضو دفتر سیاسی حزب واحد سوسیالیست آلمان، نیز شرکت داشت. روستا در تمام عمر خود عضو جریانی بود که هرگز در بدنه جامعه ایرانی نتوانست نفوذ عقیدتی گسترده‌ای پیدا کند.
 
 
 برای مطالعه جریان چپ در ایران به مطالب زیر مراجعه کنید:

 
 
 
 در زمان رضاشاه بر چپ‌ها چه گذشت؟
 
 چپ علیه چپ  
 
 موجی که انقلاب اکتبر روسیه به سواحل ایران آورد
 
 
  
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چپ در ایران به روایت اسناد ساواک ـ رضا روستا، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379.
[2]. احسان طبری، کژراهه (خاطراتی از تاریخ حزب توده)، تهران، امیرکبیر، 1399، ص 285.
[3]. همان‌جا.
[4]. قاسم نورمحمدی، «حزب توده در بحران: نامه‌ای از رضا روستا»، گفتگو، ش 32 (1380)، ص 175.
[5]. احسان طبری، همان‌، ص 53.
[6]. خاطرات ایرج اسکندری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، ص 478.
[7]. ابراهیم ناصحی، غائله آذربایجان، تهران، ستوده، ۱۳۸۵، صص 111-119.
[8]. احسان طبری،  همان، ص 286.
[9]. همان، صص 286-287.
 
https://iichs.ir/vdcbawb5.rhbsfpiuur.html
iichs.ir/vdcbawb5.rhbsfpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما