در دوره قاجار، اتفاق مهمی رخ داد که پوشاک این دوره نیز از تاثیر آن در امان نماند و آن تغییر جهت «قبله عالم» بود. قبله عالم لقبی بود که برای شاهان قاجار بهکار میرفت، اما با نگاهی به پوشاک جامعه ایرانی در این زمان میتوان تغییر تدریجی این «قبله» و معنازدایی از این صفت را دریافت.
پوشش جامعه ایرانی عصر قاجار مانند دورههای پیشین، متنی اجتماعی بود که روابط قدرت را منعکس میکرد و ازآنجاکه شاه در رأس هرم قدرت قرار داشت، سلیقه او و به طبع سلیقه خانواده شاهنشاهی در پوشش، واکنش قشرها و گروههای اجتماعی دیگر را که در ردههای بعدی این هرم قرار داشتند شکل میداد. این واکنش اغلب در شکل «اخذ» نمود پیدا میکرد. درواقع عمل اجتماعی گروههای دیگر در این حوزه، مشاهده پوشش رأس قدرت و الگوبرداری از آن بود. در این الگوبرداری، سلسله مراتب قدرت رعایت میشد؛ یعنی درباریان از شاه، اشراف از درباریان و قشرهای دیگر از اشراف الگو میگرفتند، اما واکنش افراد جامعه نسبت به پوشش رأس هرم قدرت به این الگو خلاصه نمیشد.
در ایران، قدرت دیگری وجود داشت که گاه این سلسله مراتب را برهم میزد و باعث میشد عمل اجتماعی افراد جامعه در برابر پوشش خاندان شاهی گاه به شکل «بیاعتنایی» و حتی «مخالفت» نمود یابد. بروز این قدرت، که باعث میشد جامعه ایرانی از حالت تکقطبی خارج شود، در روحانیان و علمای دین بود. میزان وجاهت این قشر در جامعه ایرانی را میتوان از پوشش گروههایی از اعضای جامعه دریافت. این گروهها به جای تقلید از پوشش خاندان شاهی میکوشیدند تا جای ممکن پوشش خود را به لباس روحانیان دین همانند سازند. اما عمل اجتماعی افراد جامعه ایران در پوشش را نمیتوان فقط به الگوبرداری از قدرت محدود کرد.
گاه جامعه ایرانی در برابر نوع سلیقه شاه در انتخاب لباس، رویکرد «مخالفت» و «ایستادگی» پیدا میکرد؛ رویکردی که منبع الهامش سنّت و عرف بود. یکی از ویژگیهای سنّت، دوام و تکرار است. این دوام و تکرار گاه باعث میشد جامعه در برابر پوششی که شاه قاجار آن را بدعت گذاشته بود مقاومت کند. عاملی که با این ایستادگی و مقاومت نسبت داشت میزان قدرت شاه و همراهی کردن یا نکردن ارکان دیگر قدرت ــ مانند درباریان ــ با او بود. این مسئله با ورود رکنی دیگر به جامعه ایران نمود بیشتری یافت.
رکن تازهوارد به جامعه ایرانی؛ اروپاییان در قامت نمایندگان دنیای مدرن و پس از آنها، فرنگرفتگان و روشنفکران ایرانی بودند. ایرانیها نخستین بار نبود که در سرزمین خود با اروپاییان مواجه میشدند، بلکه در دوره صفویه، دربار و جامعه ایرانی بارها شاهد حضور این غیرایرانیان بود، اما ایرانیان عصر صفوی به لباس اروپاییان به دیده تحقیر و تمسخر نگاه میکردند و حتی کلاه گرد آنها را به دیگی مانند میدانستند که در آن چلو میپختند. این در حالی است که حدود سه قرن بعد و در عصر قاجاریه، نگاه نوادگان همین مردم با تحسین و تمجید و حتی تقلید از این لباس همراه شد. علت تغییر نگاه جامعه عصر قاجار نسبت به لباس اروپاییها تغییر پوشاک این گروه نبود، هرچند این سخن به معنای انکار این تغییر نیست.
برای جستوجوی عامل تغییردهنده رویکرد جامعه ایرانی نسبت به پوشش اروپایی باید به درون همین جامعه و نسبت آن با جامعه غربی نگاه کرد. در دوره قاجار، قدرت جدیدی با ایران رویارو شد که گاه در قامت دولتمردان انگلیسی و گاه روسی و گاه فرانسوی، این کشور را در عرصه نظامی یا دیپلماتیک مقهور خود کرد. گویی قدرت دیگری در برابر قدرت شاه ایران همآوردی میکرد و حتی از موضع بالادست به شاه و بهتبع آن، جامعه ایرانی مینگریست. اما محدود دانستن این تغییر رویکرد به مسئله شکست شاهان ایرانی در برابر یک قدرت خارجی نادیده گرفتن بخش دیگری از ماجراست.
عامل دیگری که باعث شد جامعه ایرانی عصر قاجار به تقلید از پوشاک غربی روی آورد تغییر دال مرکزی گفتمان ایرانیان بود. در این عصر، دوگانهانگاری یا نگاه ثنویتی «پیشرفته» ــ «عقبمانده» یا به عبارتی «توسعهیافته» ـ «توسعهنیافته» در جامعه ایرانی نیز رخنه کرد و موضوع «پیشرفت» و عوامل دستیابی به آن برای ایرانیان به گونهای اهمیت یافت که مسئله پوشاک، آراستگی، سلامت و... همگی در نسبت با آن معنایی دوباره یافت. جامعه ایران پیشرفت را در غرب مدرن میدید و «عقبماندگی»! را عامل شکستهای خود از آنها میدانست. از نظر او، اروپاییان نماد افراد پیشرفته بودند و پوشش آنها نماد ترقی، علم و پیشرفت بود. این گونه بود که قبله عالم جامعه ایرانی نخست در قشر فرنگرفته و تحصیلکرده در غرب و سپس «منورالفکران» و افراد در پیوند با این قشرها تغییر کرد و این تغییر خود را در پوشش نشان داد. چگونگی این تغییر و مواجهه جامعه ایرانی با آن موضوعی است که در شمارههای آتی این نوشتار بیشتر تفصیل مییابد، اما برای بررسی بیشتر این مبحث شما را به دیدن تصاویری از زنان عصر قاجار و نیز کتابهایی که در زیر معرفی شدهاند ارجاع میدهیم.
----------------------------------------
فهرست منابع:
ـ شریعتپناهی، سید حسامالدین. اروپاییها و لباس ایرانیان، قومس، 1372.
ـ ضیاءپور، جلیل. پوشاک زنان ایران از کهنترین زمان تا آغاز شاهنشاهی پهلوی، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1347.
ـ مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1341 ـ 1343.
ـ مولودی، شیلان. نشانهشناسی لباس در گذر تغییرات اجتماعی و سیاسی قاجار به پهلوی (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته پژوهش هنر)، استاد راهنما: محمدرضا مریدی، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده هنر و معماری، 1393.
ـ نجمی، شیرین. نگاهی به پوشاک و زیورآلات بانوان دوره قاجار، تهران، مگستان، 1395.
------------------------------------
چاقچور شلوار لیفهای (شلواری که در قسمت کمر آن، محلی برای عبور دادن بند برای محکم کردن آن به کمر وجود دارد) گشاد، آستردار با دمپاهای چیندار و تنگ است که جورابی پارچهای به آن میدوختند تا سر هم گردد. بالای دو ساق آن از طرف داخل شکافی حدود 20 سانتیمتر داشت و درواقع این قسمت بدون میانساق و باز و ندوخته باقی میماند. چاقچور علاوه بر آنکه ظرافت پا را میپوشاند آن را در برابر گرد و خاک نیز محافظت میکرد.
چادر معمول این زمان (که به «چادر قجری» معروف است) عبارت است از دو تخته پارچه (که هر یک به طول دو قد آدمی درازا دارند و به همدیگر دوخته شدهاند). این دو تخته را چنان به هم دوختهاند که پس از روی سر گذاردن اندازه آن در پشت سر نیز به اندازه قدّ پوشنده باشد. دو سر زیادی دو تخته، که در طرفین قرار میگیرد، با حلقهای ابریشمین به گردن انداخته میشود، به طوری که قسمت جلوی چادر نیز تا پشت پا، اندازه باشد. دو بر قد چادر را گاهی ریشهدوزی یا نواردوزی میکنند.
دستک (quarter) به بخشی از کفش گفته میشود که قسمت «رویه» (vamp) جلویی کفش را به بخش انتهایی آن که روی پاشنه قرار میگیرد وصل میکند.
کفش معمول زنان در دوره قاجار نوک برگشته و بدون دستک بود. قسمتی از کفش که زیر پاشنه قرار میگرفت باریکتر بود. به دلیل آنکه جنس این قسمت از چوب با آستری از چرم است زنان بهسختی با آن راه میرفتند. گویا در آن زمان به این کفشها «ساغری» میگفتند.