تهران در این مقطع، حوادث تاریخی خاصی همچون انقلاب مشروطه و بیثباتیهای پیش و پس از آن را از سر میگذراند و پادشاهان قاجاریه آنقدر ضعیف عمل میکردند که مناطقی همچون عمان و مسقط از سیطره آنها دور شود، اما یک دولت از این وضعیت ماهی گرفت
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخ معاصر؛ یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس که در سالهای گذشته و بهویژه در زمینه پرونده هستهای ایران نقشی فعال داشته و نامش در بسیاری از موارد مطرح شده عمان است. نام این شیخنشین شاید برای مخاطبان ایرانی بیشتر با جنبش ظفار و کمکهایی گره خورده است که در دوره محمدرضا پهلوی برای سرکوبی این جنبش دریافت کرد. بااینحال از این کشور عربی کوچک در حوزه خلیج فارس، که روزگاری از حکومت مرکزی ایران تبعیت میکرد، کمتر سخن به میان آمده و تأثیری که استعمار انگلستان بر این کشور داشته کمتر ارزیابی شده است. بر این اساس در سطور زیر تلاش شده است نقش انگلستان و چگونگی مناسبات آن با این شیخنشین بررسی شود.
اهمیت روزافزون خلیج فارس
از آغاز قرن شانزدهم بود که عمان نیز مانند مناطق دیگر راهبردی در جهان به سبب موقعیت ویژه و ممتاز در تنگه هرمز توجه قدرتهای استعمارگر را به خود جلب کرد. این امر از آن رو بود که این قدرتهای چپاولگر در پی منابع سرشار و ثروت بسیار هندوستان بودند و عمان میتوانست کمک مهمی به اجرای این سیاست کند. در اوایل سالهای 1500م بود که پرتغال با استفاده از درگیری شاه اسماعیل صفوی در نواحی شمالی کشور به عمان لشکر کشید و با تصرف مسقط و صحار عملا کنترل و سلطه خود را بر این منطقه استیلا بخشید. از این مقطع به بعد بود که به مدت 150 سال پرتغالیها بر عمان و منطقه اطراف آن حکومت کردند و حتی توانستند جزایری همانند هرمز و بندرعباس را به زیر سلطه خود درآورند.[1]
عمان در دوره زندیه و افشاریه
با به قدرت رسیدن شاه عباس کبیر بهتدریج از نفوذ پرتغالیها در سواحل جنوبی خلیج فارس کاسته شد. شاه عباس ابتدا با یاری حکام محلی و در مراحل بعد با کمک یکی از دول استعمارگر، یعنی انگلستان که در رقابت با پرتغال بود، توانست بندرعباس، بحرین و در نهایت عمان را از سلطه پرتغالیها خارج کند. در بحث از عوامل اصلی رسیدن به این هدف نباید از ذکر نام سردار قلیخان چشم پوشید که با رشادتهای خود توانست این مهم را محقق سازد. البته عمر این دستاورد بزرگ چندان به درازا نکشید و با آغاز دوره ضعف و زوال سلسله صفویه و سلطنت شاه سلطان حسین، بهتدریج حکام عرب از زیر سلطه و نفوذ دولت مرکزی ایران بیرون آمدند و در بسیاری از موارد تجارت و رفتوآمد این منطقه را بهدست گرفتند، اما با قدرتگیری نادرشاه افشار ورق برگشت.[2]
نادرشاه با بازپسگیری سرزمینهای ازدسترفته ایران و فتح هندوستان، تشکیل نیروی دریایی قدرتمند در خلیج فارس و رونق تجارت ایران در این منطقه، بندر بوشهر را مرکز جغرافیایی سیاست دریایی خود در خلیج فارس قرار داد. نادرشاه، که توجه خاصی به توسعه قدرت دریایی داشت و درصدد بود ایران را به یک قدرت منطقهای و جهانی تبدیل کند، بر تقویت نیروی دریایی ایران همّت گماشت و به موفقیتهایی نیز در این زمینه نائل آمد. نکته جالب آن است که هنگامی که دولت عمان از ایران برای سرکوب جنبش خوارج خورفکان کمک خواست، نادرشاه این کمک را در اختیار آنها قرار داد و دولت عمان این جنبش را سرکوب کرد. از این مقطع به بعد، عمان به نوعی از سیاست ایران تبعیت میکرد تا آنکه نادرشاه کشته شد و عمان و بحرین مسیر خود را در پیش گرفتند. در عمان بهتدریج و با کنار رفتن رقبا، خاندان آل بوسعید به قدرت رسید و توانست موقعیت خود را تحکیم بخشد؛ وضعیتی که تا به امروز تداوم داشته است.[3]
مسقط در دوره قاجاریه و گسترش نفوذ انگلستان
بنیانگذاری سلسله بوسعید در مسقط در سال 1794م همزمان بود با درگیری میان مراکز متعدد قدرت در ایران و این مسئله در نهایت باعث شد موقعیت ایران در منطقه از دست رود و مسقط یکی از مراکز عمده تجارت در منطقه شود. از همین مقطع به بعد بود که انگلستان در منطقه و به صورت خاص عمان، عامل اثرگذار و وزنه سنگینی در معادلات قدرت شد و بهتدریج با رویکرد استعمارگری خود تلاش کرد بر امور عمان، که از موقعیت راهبردی خاصی برخوردار بود، مسلط شود. در واقع لندن بنا داشت که دولت مقتدری در ایران حکمرانی نکند و این را کاملا هماهنگ با منافع خود میدید که قصد داشت جا پای محکمی در منطقه برای خود دست و پا کند. بنابراین دولت انگلستان تحرکات و توسعهطلبی حاکم مسقط را که بنادر خلیج فارس از جمله هرمز، قشم، چابهار، بندرعباس و بحرین را تصرف کرده بود، با نظر مساعد مینگریست و بهتدریج و با گذر زمان روابط مستحکمی با آن برقرار کرد.[4]
این روابط به مرور رنگ تحتالحمایگی به خود گرفت؛ چنانکه با امضای قرار داد 1789م میان سلطان بن احمد و حکومت هند شرقی انگلستان از اواخر قرن هجدهم، انگلستان عملا اختیار مسقط و عمان را بهدست گرفت و دو سال بعد نمایندگی خود را در مسقط دایر کرد. دقیقا از همین جا بود که دوره طولانی سلطه انگلستان بر منطقه خلیج فارس و دریای عمان آغاز شد. نفوذ سیاسی و درواقع استعمار انگلستان، بهتدریج بر اعراب جواسم و شیخ بنیعتوب در قطر، کویت و بحرین نیز سایه افکند.[5]
با به قدرت رسیدن آقا محمدخان قاجار و تحکیم قدرت توسط وی، سیدسلطان بن احمد، امام مسقط که مناطق وسیعی از جزایر ایرانی را در تصرف داشت، احساس خطر کرد و از طریق والی فارس خواستار اجاره مناطق شمالی شد. آقا محمدخان این پیشنهاد را پذیرفت و در ازای سالی ششهزار تومان جزایر قشم، بندرعباس و هرمز را به مدت 75 سال به وی واگذار کرد. در دوران فتحعلیشاه موج وهابیت این امیرنشین حوزه خلیج فارس را نیز تحت تأثیر قرار داد و حاکم مسقط از شاه ایران درخواست کرد تا وی را یاری کند. حاکم فارس و فرزند شاه قاجار نیز به این درخواست پاسخ مثبت داد و سپاهی را به فرماندهی صادقخان دولو به عمان فرستاد که در نهایت به شکست وهابیون منتهی شد.[6] پس از آن بود که سلطان سعید، حاکم مسقط، با دختر شاه قاجار عقد کرد و پیوند دو طرف محکمتر شد. همین مسئله باعث شد حاکم عمان بتواند مناطق وسیعی از حوزه خلیج فارس را از شاه قاجار اجاره کند.[7]
سلطان سعید، که بیش از نیمقرن بر عمان حکمرانی کرد، با قدرتهای غربی و بهویژه انگلستان و فرانسه از در دوستی درآمد و روابط خود را با این دول استعمارگر و بهویژه انگلستان توسعه بخشد. این دوره تقریبا همزمان با سلطنت ناصرالدینشاه در ایران است. سلطان سعید به تحرک لندن، که همان سیاست گذشته خود، یعنی تضعیف موقعیت ایران در منطقه را دنبال میکرد، به تحرکاتی دست زد که با پاسخ قاطع مویدالدوله، حاکم فارس، روبهرو شد و در نهایت وی نیروهای سلطان مسقط را در نبردی سخت شکست داد و از بندرعباس بیرون کرد. در نتیجه این شکست بود که سلطان مسقط از در دوستی با ایران درآمد و دوباره بندرعباس، میناب و قشم را به مدت بیست سال از پادشاه وقت ایران، ناصرالدینشاه، اجاره و خود را تابع دولت ایران معرفی کرد.[8]
انگلیسیها، که همان سیاست گذشته را در سرلوحه فعالیت خود قرار داده بودند، دوباره به تحریک سلطان مسقط مشغول شدند. در نتیجه این سیاست، هشت سال بعد، یعنی در سال 1854م، دوباره درگیری میان مسقط و تهران آغاز شد. این بار صدراعظم قجری، یعنی میرزا آقاخان نوری، به جنگ با سلطان مسقط رفت و نیروهای وی را در هم کوبید و بندرعباس، میناب و توابع آن را دوباره زیر سلطه ایران درآورد. با مرگ سلطان سعید و تقسیم مناطق تحت حاکمیت وی میان فرزندانش دوران زوال این شیخنشین آغاز شد.[9]
مسقط بعد از سلطان سعید
در سال 1891م سید فیصل بن ترکی، سلطان مسقط و عمان، با انگلستان پیمانی بست که بر اساس آن، سرپرستی این سرزمین، نه تنها در عمل، بلکه به طور رسمی نیز به دولت انگلستان واگذار شد. این مسئله ادامه داشت تا اینکه مرگ فیصل فرا رسید. با مرگ او، جنگ داخلی میان مراکز قدرت شروع شد. این جنگها در نهایت، با وساطت انگلیسیها به مصالحه میان طرفین و امضای قرارداد معروف به سیب در سال 1920م منتهی شد. این مقطع همزمان بود با کاهش نفوذ و اقتدار دولت مرکزی در ایران، که خود درگیر اغتشاشات داخلی بود. در واقع تهران در این مقطع، حوادث تاریخی خاصی همچون انقلاب مشروطه و بیثباتیهای پیش و پس از آن را از سر میگذراند و به تعبیری پادشاهان قاجاریه آنقدر ضعیف عمل میکردند که مناطقی همچون عمان و مسقط از سیطره آنها دور شود و این وضعیتی بود که انگلستان بسیار از آن استقبال میکرد؛ زیرا زمینه افزایش نفوذ انگلستان در منطقه را فراهم میکرد. این نفوذ تا سالها ادامه داشت و در اواخر دهه 1960م بود که انگلستان تصمیم گرفت منطقه خلیج فارس را ترک کند و جای خود را به رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب، یعنی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا، بسپارد.[10]
در مجموع آنچه باید از رابطه میان مسقط و استعمارگر پیر، یعنی انگلستان، گفت این است که از زمان مرگ نادرشاه افشار، که دولت مرکزی در ایران چندان ثبات و استحکامی نداشت، لندن تلاش کرد خلأ قدرت در منطقه خلیج فارس را پر کند. در واقع رهبران سیاسی در لندن از تضعیف دولت مرکزی در ایران استقبال میکردند. این سیاست از آن رو اجرا میشد که حضور انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان زمینه بسط نفوذ این کشور در هندوستان را فراهم میکرد و کاملا هماهنگ با منافع این قدرت استعماری بود که خود با ابرقدرتهای دیگر در حال رقابت و نزاع بهسر میبرد.
پی نوشت
---------------------------------------------------
[1]. کتاب سبز، سلطنت عمان، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1387، ص 114.
[2]. حمید اسدپور، تاریخ اقتصادی و سیاسی خلیج فارس، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1387، ص 44.