به مثابه گزارشی از کارکرد گروه موسوم به مجاهدین، در سال 1358
جزوه منافقین از سوی جریانی انقلابی به نام «گروه توحیدی شریف» و از سوی «کمیته افشاگری» آن در تبریز، در اسفند 1358 منتشر شد. انتشار این جزوه، واکنش هیستیریک گروه موسوم به مجاهدین خلق را در پی داشت. آنان با انتشار شماره فوقالعاده نشریه «مجاهد»، سعی در توجیهگری و عدم ریزش حامیان خود داشتند. بااینهمه جریانات انقلابی و مردمی که از رفتار مجاهدین در آن دوره، بس عاصی بودند، نه تنها به شانتاژ این گروه وقعی ننهادند، بلکه با تلاشی گسترده به تکثیر و بازنشر آن دست زدند. گروه توحیدی شریف بر مجموعه اسناد منتشرشده خویش، دیباچهای دارد که میتواند نوعی بازنمایی و تبیین از کارنامه منافقین در آن دوره و با ادبیات خاصِ آن مقطع باشد. در بخشهایی از این مقدمه میخوانیم:
«هماکنون قریب یک سال است که همه شاهدیم گروهی با نقاب اسلام و با نام عوامفریبانه مجاهدین خلق!، از هیچ مخالفت و ضربهزدنی بر پیکر انقلاب و وحدت و یکپارچگی ملت خودداری نکردهاند و در این خیانتها، همواره تمام دشمنان اسلام و گروههای ضددین! و مارکسیست با این به اصطلاح مجاهدین خلق! همکاری صمیمانه داشتهاند! این منافقان همچون دیگر منافقان تاریخ اسلام، با بیرحمی و شقاوت، هر روز توطئهای و مزاحمتی در راه وحدت و یکپارچگی ملت مسلمان ایران بهوجود میآوردند و چنانکه قرآن کریم، کتاب حیاتبخش و آسمانی ما میفرماید: منافقان با خدا هم حیله و نیرنگ بهکار میبرند چه رسد به خلق خدا! و از روشنترین فریبکاریها و نیرنگهای آنان، یکی همین است که با وجود ضربههایی که هر روز و هر هفته بر پیکر خلق مسلمان ایران فرود میآوردند، خود را مجاهدین هم مینامند! و البته ملت مسلمان و هوشیار ایران، فریب این حیلهها را نمیخورد؛ چرا که میداند همکاران کمونیست این منافقان، که بارها بروی خلق اسلحه کشیدهاند و خون پاک بسیاری از جوانان بیگناه و خدمتگذار مسلمان را در گنبد و کردستان و نقاط دیگر به زمین ریختهاند، نیز خود را با بیشرمی فدائیخلق قلمداد میکنند!! آری این منافقان و همکاران ضددین آنان، همه از یک قماشاند و خدای متعال بهدرستی آنان را در یک ردیف جمعبندی فرموده است آنجا که میفرماید: ان الله جامع المنافقین والکافرین فیجهنم جمعا. اینک ما بنا بر وظیفه اسلامی و به فرمان خدای متعال که به پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: جاهدالکفار والمنافقین واغلظ علیهم، باکافران و منافقان مبارزه و جهاد کن و در مبارزه بر ایشان سخت بگیر، لازم میدانیم تا آنجا که در توان ماست، منافقان را به ملت مسلمان معرفی و چهره زشت و شوم ایشان را بر همگان آشکار سازیم. در این شماره به اختصار با برخی از عملکردهای انقلابی!! مسعود رجوی، عضو کادر رهبری مجاهدین خلق، آشنا میشوید. امید است بهتأیید خداوند متعال در آینده نیز، بتوانیم اسناد دیگری را در رابطه با معرفی چهره واقعی این شخص و دیگر منافقان به ملت عزیز و مسلمان ایران ارائه دهیم...».
رجوی و ارائه آدرسی کامل، از ظاهر و فعالیت محمد حنیفنژاد به ساواک
مسعود رجوی، اندکی پیشتر از
محمد حنیفنژاد، بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. در شرایطی که ساواک با تمامی توان حنیفنژاد را میجست، رجوی در یکی از بازجوییهای مکتوب خویش، آدرسی تمام از ویژگیهای ظاهری، اخلاقی و سیاسی او به ساواک داد! سخاوتمندی وی در این فقره به حدی بود که ما را از ارائه هرگونه توضیح اضافی دراینباره بینیاز میسازد:
«س ـ مشروح اطلاعات در مورد محمد (حنیفنژاد)
ج ـ حدود سه الی چهار سال پیش او را شناختم. از افراد سطح بالای ما بود. قد دارز. رنگ سفید و سبزه. گاهی اوقات از عینک استفاده میکرد. محل سکونتش در همان اتاق کنار من، در منزل گلشن بود. در روز دستگیری ساعت 5/ 12، میبایست او را میدیدم. ترک و اهل آذربایجان بود. ابتدا او نقش رابط و مسئول مرا داشت. کار او در گروه، مسئولیت ایدئولوژیک بود. به این معنی که با همکاری من مشترکا جزوات ایدئولوژیک را تنظیم میکردیم و هماکنون نیز داشت، جزوه ایدئولوژی را تکمیل میکرد. در مسائل تعلیماتی نیز، نظر صائب داشت و من غالبا با او مشورت میکردم. به مناسبت انتقاداتی که پیش آمده بود، او سعی میکرد مسئولیت زیاد نپذیرد. قبلا ازدواج کرده، ولی گویا طلاق داده بود...».
رجوی در قامت ارائهکننده رزومه دوستان تشکیلاتی به ساواک
رجوی در لو دادن کادر رهبری و اعضای سازمان مجاهدین به ساواک و ارائه آدرس آنان، بهقدری باز و سخاوتمندانه عمل میکند که حیرتانگیز مینماید! این نشان میدهد که سخن ثابتی در همکاری وی در بازجوییها را باید روایتی درست قلمداد کرد. او در یکی از بازجوییها و در تکمیل سیکل معرفیهای خویش، به بازگویی نشانههای چهرههایی چون محمد حنیفنژاد،
علیاصغر بدیعزادگان، بهمن بازرگانی، علی باکری و عدهای دیگر پرداخته است. بعید نمینماید که بخشی از توفیق ساواک در وارد آوردن ضربهای گسترده به سازمان در سال 1350، معلول همکاریهای گسترده رجوی با این سازمان باشد:
«5- بهمن (بازرگانی): ترک اهل آذربایجان. قد متوسط. چهره تقریبا سبزه. سن حدود ۲۶ الی ۲۵ - مو: تقریبا مشکی. آدرس او را نمیدانم. از نظر شکلی زیاد شبیه محمد است. احتمالا پسرعموی او باید باشد، یا قوموخویش نزدیک. یکبار او را در زمستان گذشته، به هنگام خروج از وزارت اقتصاد دیدهام. البته نمیدانم که آنجا کار میکرده یا برای انجام کاری رفته بود. محمد بازرگانی او را باید بشناسد.
۶- بهروز (علی باکری): قد کوتاه. سیهچرده. اهل آذربایجان. آدرس نمیدانم. چشم مشکی. به احتمال قوی فارغالتحصیل و مهندس باید باشد. محمد بازرگانی باید او را بشناسد و البته نمیدانم که مشخصات او را میداند یا نه؟
۷- محمد (حنیفنژاد): چهره کشیده. اهل آذربایجان. قد بلند. چشم مشکی. گاه عینک میزد. قبلا با من، در منزل مهدی فیروزیان اتاقی در اجاره داشت. رنگ پوست سفید و سبزه. من او را از همان اوایل میشناختم و مدتی نقش مسئول مرا داشت. در روز دستگیری ساعت ۵/ ۱۲، با او قرار داشتم. در مسیر خیابان آریامهر سمت امیرآباد و بالعکس و از امیرآباد سرکوچه بعد از پمپ بنزین به سمت خیابان آریامهر، که البته نیامد. هدف ملاقات این بود که بستهای را که نمیخواستم در خانه حفظ کنم، به او بدهم. (منظور خانه خودم است) بسته حاوی یک سری اسناد و مدارک و اشیایی بود که خودم هم دقیقا ندیده بودم و افرادی که برای دستگیری آمدند تمام بسته را توقیف و به بازداشتگاه آوردند. احیانا مدارک آن از خارج ارسال شده بود. سعید و ناصر، محمد نامبرده مزبور را میشناسند. البته باز هم نمیدانم که تا کجا مشخصات دقیق او را میدانند.
12- اصغر (بدیعزادگان): نام فامیل او باید ودیعی یا بدیعی باشد. مهندس بود و احتمالا مهندس شیمی و کارمند یا استادیار دانشکده فنی دانشگاه تهران. قد کوتاه. سیهچرده یا سبزه. مو فلفلنمکی. چشم مشکی. اما فقط یک نوع جوهر نامرئی داشتیم، که البته از آن بسیار بسیار کم استفاده میشد و آن گرد سفیدی بود که محلول بود و آن را اصغر به من داد. منزل: در تهران منزل خانوادگی داشت. میتوانید آدرس او را از دانشکده فنی بگیرید. محمد او را میشناخت. ناصر هم همین طور. البته نمیدانم که ناصر مشخصات دقیق او را میدانست یا نه.
۱۳- اسامی زیر را هم شنیدهام، ولی اطلاع دقیق ندارم: علیرضا، رضا، کریم (که اسم مستعار فردی به نام محمود بود) ـ صمد...».
اگر فریضه مذهبی را خلاف امنیت میبینید، حق با شماست!
با مرور اسناد مسعود رجوی در ساواک، به راحتی میتوان پذیرفت که سخن پرویز ثابتی در باب رام و آرام بودن وی در بازجوییها و نیز تلاش وی برای آرام ساختن زندانیان معترض به شرایط، کاملا درست بوده است. ثابتی اگرچه مدعی است که او در زندان، مخفیانه به انجام فعالیت میپرداخت، اما در عالم خارج و در میان مردم بهپاخاسته در موج پایانی و بنیانبرافکن انقلاب، از وی و فعالیتهایش نشانی یافت نمیشد! وزنکشی نهایی در سالهای 1358 تا 1360 نیز نشان داد که او هرگز نمیتواند به حمایت مردم کوچه و بازار حساب کند و هم از این روی بود که برای رویارویی با خلق دست به اسلحه شد! آنچه در پی میآید، برشی از نامه وی به سرهنگ محرری است، که حالات و نگاه وی به اعتراضات درون زندان را عیان ساخته است:
«... میتوان حدس زد که در این شرایط، زندانیها چه حال و روزی پیدا میکنند. شب همان روز من که هنوز نامه ننوشته بودم، وقتی دیدم جریان دارد بد طوری اوج میگیرد و چه بسا باز به یک درگیری منتهی شود، نامهای به مقامات ساواک و دادرسی و شهربانی نوشته و ضمن تشریح مفصل قضیه و شرایط زندان، تقاضای رسیدگی کردم. ضمنا به خاطر اینکه مسئله در همین حد بین زندانی و مقامات زندان حل شود، نامه را رد نکردم، بلکه از رئیس زندان تقاضای ملاقات کرده و نامهها را با خودم بردم پیش ایشان. البته بدون مبالغه بگویم که در آن شرایط، که رئیس و مقامات زندان همه را رد کرده و هیچ روی موافق نشان نداده بودند، تقاضای ملاقات و صحبت حضوری در آن جو ناراحتکننده و پرعذاب و کینهای که زندان را گرفته بود، کار سادهای نبود. در ثانی احتمال جلب نظر موافق رئیس خیلی کم بود و لذا رفتن به آنجا از طرف من، معادل بود با کلی اتهام و مارک جدید از سازشکاری و ترس و جبن گرفته، تا انواع ISM های دیگر. بااینهمه من که دیگر تجارب گذشته را داشتم به حرفهای این و آن بیاعتنایی کرده و رفتم. ایشان مرا پذیرفت نامههایم را خواند و گفتند که: رد میشود. دو، سه ساعت هم آنجا بودم و در کمال ادب ابعاد مختلف این قضیه را تشریح کردم. بهطور کلی شامل:
اولا ـ درمورد امنیت داخلی زندان هنگام صبح، که تاکنون هیچ سابقه خلافی وجود ندارد و امری هم که مسبوق به سابقه نیست، شاید شما که رئیس زندان هستید، بتوانید مختصر ارفاقی قائل شوید تا دیگر مسئلهای ایجاد نشود؛ ثانیا ـ خود شما هم بهتر اطلاع دارید که انجام این فرضیه مذهبی را هیچ وقت مقررات زندانها در طول همه تاریخ زندانبانی ایران موقوف نکرده. حالا اگر شما در این امر، یک تظاهر سیاسی و مخالف مقررات و خلاف امنیت میبینید، حق با شماست...».