دولت عثمانی، دولتی توسعهطلب بود که در اندیشه فتح سرزمینها از شرق و غرب و شمال و جنوب به سر میبرد. بر این اساس عثمانیها دشمن مشترک ایران و اروپا بودند. همین امر سیاست خارجی ایران و اروپا را در قبال هم معین میکرد؛ موضوعی که در دوره صفویه دچار تحولات بسیار شد، اما در نهایت ایران با رویکردی هوشمندانه به عنوان بازیگری مؤثر و ماهر در موازنه قدرت نقش ایفا کرد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ منازعات ایران و عثمانی پیش از روی کار آمدن صفویان و در دوره اوزون حسن آغاز شده بود. دولت عثمانی، دولتی توسعهطلب بود که در اندیشه فتح سرزمینها از شرق و غرب و شمال و جنوب به سر میبرد. بسیار از فتوحات عثمانیها، که از نیمه دوم قرن هشتم توسط اورخان عثمانی آغاز شده بود، متوجه مناطق اروپا بود[1] و بهتدریج شدت و گستردگی بیشتری یافت؛ به گونهای که در قرون بعدی، دول اسپانیا، لهستان، سوئد، اتریش و ونیز مدام درگیر جنگ با عثمانیها بودند و بخشهای مهمی از اروپا در اختیار عثمانیها قرار گرفته بود. عثمانیها برای تمامیت ارضی و استقلال ایران نیز تهدیدی بزرگ بهشمار میرفتند. بر این اساس عثمانیها دشمن مشترک ایران و اروپا بودند. دشمنی مشترک با عثمانیها و لزوم مهار و تحت فشار قرار دادن آنها، سیاست خارجی ایران و اروپا را در قبال هم معین میکرد و زمینهای برای اتحاد و ائتلاف میان این دو بود.
در میانه قرن نهم قمری که عثمانیها قسطنطنیه را فتح کردند و راه تجاری ارتباطی میان غرب و شرق کاملا بسته شد و موجودیت اروپا و مسیحیت به کلی مورد تهدید قرار گرفت، اروپاییان برای اتحاد با ایران مصمم شدند. در آن زمان در ایران آق قویونلوها، به رهبری ازون حسن قدرت داشتند و درگیر جنگ با عثمانیها بودند.[2] مذاکرات اروپاییها با اوزون حسن برای یک ائتلاف سیاسی و نظامی علیه عثمانیها، گرچه به کمکهای نظامی منتهی نشد، به لحاظ دیپلماتیک گام مهمی بود.
پس از روی کار آمدن صفویان و آغاز دوره جدید جنگهای ایران با عثمانیها، تحرکات اروپاییها برای اتحاد با ایران، به منظور کاهش دادن فشار عثمانیها بر اروپا نیز شدت گرفت. شاه اسماعیل پس از شکست سنگین در نبرد چالدران روابط دیپلماتیک خود را با ونیز آغاز کرد، اما جمهوری ونیز در آن زمان در صلح با عثمانیها بود و این اتحاد را نپذیرفت.[3] شاه اسماعیل سپس سعی کرد با آلمان ائتلاف کند و مکاتباتی هم در این راستا صورت داد، اما آن هم به نتیجهای عملی نرسید.[4]
تداوم یافتن جنگ ایران و عثمانی مطلوب اروپاییان بود؛ چراکه توان عثمانیها را در توسعهطلبی در اروپا کاهش میداد؛ چنانکه بوسبک، سفیر انگلستان در استانبول، در زمان سلطان سلیمان تأیید میکند که «اگر ایران پشت جبهه ترکان قرار نگرفته بود، آنها تا حال بر ما مسلط شده بودند. در حقیقت ایران از انهدام ما جلوگیری میکند».[5] پس از بیست سال جنگ میان ایران و عثمانی اتحاد صلحی با نام آماسیه میان سلطان طهماسب صفوی و سلطان سلیمان منعقد شد و طی آن آذربایجان، ارمنستان، داغستان جنوبی و گرجستان شرقی در اختیار ایران و عراق کنونی در اختیار عثمانیها قرار گرفت و مرزها مشخص شد. پس از انعقاد این صلح و بیطرفی ایران در جنگ میان اروپا و عثمانی، اروپاییان به تکاپو افتادند تا با ایران متحد شوند، اما شاه طهماسب توجه نکرد و ترجیح داد در صلح با عثمانیها بماند و علیه دولتی مسلمان با مسیحیان ائتلاف نکند.[6]
اروپاییها در زمان شاه محمد خدابنده نیز ارتباط خود را با دربار صفوی گسترش دادند تا بتوانند اتحاد نظامی علیه عثمانی را پی بگیرند، اما با مرگ شاه محمد نتیجهای عاید آنها نشد.[7] شاه عباس اول بر تخت نشست و اراده کرد تا سرزمینهایی که در دوره جنگهای پیشین به دست عثمانیها افتاده بود باز پس گیرد. بر این اساس ائتلاف نظامی و اتحاد با اروپاییها برای دستیابی به سلاح و تجهیزات مدرن و داشتن دست بالا در مقابل عثمانیها، به گزینه اول سیاست او بدل شد.[8]
در سال 1007ق، سرآنتونی شرلی و رابرت شرلی همراه 25 انگلیسی دیگر به ایران آمدند. با مشورت برادران شرلی، نیرویی مرکب از دههزار سوارهنظام و دوازدههزار پیادهنظام، تأسیس شد. با وجود این اتفاق و نیز کمک انگلستان به دولت صفوی برای بیرون راندن پرتغالیها از جنوب ایران، باز هم منفعتطلبی اروپاییها، که در آن دوره نیز هم با یکدیگر در گیر جنگ بودند و هم با عثمانیها بعضا در صلح به سر میبردند، باعث شد اتحاد اروپا و ایران خاصیت عملی به خود نگیرد. آنان از سویی به شاه عباس قول همکاری و کمک نظامی و سیاسی میدادند و از سوی دیگر با عثمانیها قرارداد صلح امضا میکردند که مهمترین نمونه آن صلح رودلف دوم، امپراتور آلمان، با عثمانیها بود.
این رویکرد در دوره شاه صفی نیز ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1409ق معاهده صلح زهاب میان شاه صفی و سلطان مراد عثمانی منعقد شد[9] که نقطه عطفی در تاریخ روابط ایران و عثمانی بهشمار میآمد و مبنای بسیاری از مؤلفههای سیاست خارجی در دورههای بعدی بود. انعقاد این معاهده باعث بیمیلی ایران به اتحاد با اروپاییها علیه عثمانیها شد و ایران سیاست بیطرفی را در پیش گرفت، اما دول اروپایی همچنان روابط دیپلماتیک و مذاکرات خود را با دولت صفوی روی خصومت با عثمانی متمرکز کرده بودند و به این روند ادامه دادند؛ چنانکه رودلف متی دراینباره نوشته است: «آن معاهده، مشـاجرات سیاسـی گروههای ثالث را که قصد داشتند با افروخته شدن جنگ بین ایران و عثمانی به اهداف خـود نائل آیند، منتفی نساخت».[10]
تلاش اروپاییها ازجمله کشورهای اتریش، ونیز، لهستان، فرانسه و دستگاه پاپ و فرمانروایان مسیحی، برای استفاده از ایران در مقابل عثمانیها و برافروخته نگاه داشتن آتش جنگ میان این دو کشور در دوره شاه عباس دوم و با شروع جنگ کاندی نیز ادامه پیدا کرد، اما شاه عباس پاسخ مثبتی به در خواستهای آنان نداد.[11] آمد و شد هیئتهای دیپلماتیک برای ائتلاف نظامی با ایران علیه عثمانیها به ریاست پریگوردی، نمونهای از این تلاشها بوده که شاردن در کتاب خود بدان اشاره کرده است.[12]
پس از روی کار آمدن سلطان سلیمان و گسترش هر چه بیشتر توسعهطلبی عثمانیها در اروپا، دولت لهستان در دوره سوبیسکی بیش از ده هیئت دیپلماتیک برای اتحاد با ایران علیه عثمانی روانه دربار صفویان کرد.[13] اما شاه سلیمان و وزیرش شیخ علیخان زنگنه با هوشیاری خود هر گونه ائتلافی را با اروپاییان رد کردند. اروپاییها سعی میکردند ایرانیان را به بازپسگیری سرزمینهای ازدسترفتهشان ازجمله عراق و حتی سرزمینهای تحت تصرف داریوش کبیر مانند عربستان و سوریه، تحریک کنند و از این طریق عثمانیها را مشغول جنگ با ایران سازند و خود از فشار آنان خلاصی یابند.[14] اما دربار صفوی در پاسخی قاطعانه اعلام کرد که اهمیت شهرهای ازدسترفتهاش به اندازه اهمیت شهر کامینک برای لهستانیها نیست و هرگاه لهستانیها شهر خود را پس گرفتند، ایران هم برای بازپسگیری اقدام خواهد کرد.[15] اصرار و پافشاری فرستاده لهستانیها در نهایت موجبات خشم دربار ایران را فراهم کرد و از وی خواسته شد هر چه سریعتر ایران را ترک کند.
در همین زمان فابریتیوس، فرستادهای از سوئد، نیز برای بستن پیمان نظامی و ترغیب ایران به جنگ وارد دربار ایران شد،[16] اما او نیز پاسخ مثبتی دریافت نکرد. پاسخهای سرد ایران نتیجه تجربه تلخ اعتماد به اروپاییان و عدم همراهی ایشان در شرایطی بود که ایران در معرض خطر و درگیری قرار داشت. صدر اعظم شاه سلیمان با توجه به همین پیشینه عدم همراهی اروپاییان با ایران در جنگ با عثمانی، میگوید: «مسـیحیان بسیار بار پادشاهان ایران را علیه عثمانی برانگیخته و وادار به جنگ کردهاند، اما هربـار بـدون جلب رضا و موافقت پادشاه ایران، به جنگ پایان دادهاند و با دشمن صلح کردهاند».[17] شیخ علیخان زنگنه در جای دیگری نیز میگوید: «وقایع دوره شاه عباس کبیر به ما میآموزد که چنین اتحادی خطرناک است؛ زیرا او هم بـا فرنگیها متحد بود، ولی چون مسیحیان بدون اطلاع قبلی و موافقت او با ترکها عهد مـودّت بستند، او ناگزیر شد که تمام بار جنگ را یکتنه به دوش بکشد».[18]
در دوره شاه سلطان حسین، عثمانیها شکستهایی از اروپاییان متحمل شدند و با انعقاد صلحنامهای بخشهایی از سرزمینهای اروپایی را باز پس دادند. این رویداد باعث شد تلاش اروپاییها برای اتحاد با ایران متوقف شود؛ چرا که دیگر دلیلی برای مشغول کردن عثمانیها به جنگ با ایران نداشتند. وعدههای پوشالی اروپاییها درباره کمک به ایران در جنگ با عثمانیها و تجربه تاریخی ایران از اعتماد به ایشان تا پیش از معاهده زهاب، باعث شد سیاست خارجی ایران در مقابل آنان هوشمندانه و آیندهنگرانه اتخاذ گردد و ایران به عنوان بازیگری مؤثر و ماهر در موازنه قدرت نقش ایفا کند.
پینوشتها
----------------------------------
[1] . اسماعیل احمد یاقی، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمة رسول جعفریان، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1386، صص 35-36.
[2] . علی بیگدلی، «روابط خارجی ایران عصر صفوی»، تاریخ روابط خارجی، ش 50 (1385)، ص 14.
[3] . اسـناد مربـوط بـه روابـط تـاریخی ایـران و جمهوری ونیز از دوره ایلخانان تا عصر صفوی، به کوشش قدرتالله روشنی زعفرانلو و ایرج انور، تهران، دانشگاه تهران، 1352، ص 20.