سیاست انگلیس در جنگ‌‌های ایران و روس؛

آتش‌بیار معرکه جنگ‌های ایران و روس

رابطه میان ایران و امپراتوری روسیه در اوایل دوره قاجار، خصمانه بود و دو کشور در درگیری همیشگی با هم به‌سر می‌‎بردند. هدف اصلی همیشگی روسیه دسترسی به آب‌های آزاد بود. این دقیقا همان مسئله‌‌ای بود که زنگ خطر را برای انگلیسی‌ها به صدا درآورد و باعث شد آنها سیاست تازه‌‌ای در پیش گیرند
آتش‌بیار معرکه جنگ‌های ایران و روس
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ رابطه میان ایران و امپراتوری روسیه در اوایل دوره قاجار، خصمانه بود و دو کشور در درگیری همیشگی با هم به‌سر می‌‎بردند. تنش میان ایران و روسیه در دوره آقامحمدخان و در پی حمله سپاه ایران به گرجستان، که با تلفات بالای غیرنظامی همراه بود، آغاز شد و پس‌ازآن در زمان زمامداری فتحعلی‌شاه ادامه یافت. هدف اصلی همیشگی روسیه دسترسی به آب‌های آزاد بود. این دقیقا همان مسئله‌‌ای بود که زنگ خطر را برای انگلیس و مستعمره خود، یعنی هندوستان، به صدا درآورد و باعث شد آنها سیاست تازه‌‌ای در پیش گیرند؛ سیاستی که بهای آن، خسارت‌‌های جابران‌‌ناپذیری بود که ایران دید.
 
بازی اتحادها و ائتلاف‌های استعماری
در زمان فتحعلی‌‌شاه قاجار، ایران کشوری بحران‌‌زده و نیمه‌ویران بود که بر اثر ظهور و افول پی‌درپی و سریع حکومت‌‌ها، هر آن ممکن بود ثبات داخلی‌اش فرو ریزد. همین وضع به نیروهای خارجی جسارت حمله به ایران را می‌داد. در این آشفته‌بازار، قدرت‌‌های نوظهور استعماری نیز برای نفوذ هرچه بیشتر در کشورهای دیگر و کسب قدرت و ثروت، ایران را به‌عنوان دروازه هندوستان در کانون توجه قرار داده بودند. آنها و به‌ویژه قدرت‌‌های استعماری روس، انگلیس و فرانسه همواره در پی کسبِ جایگاهِ ویژه‌‌ای در ایران بودند. در این بین، انعقاد قراردادهای دوجانبه بین ایران و فرانسه (فین‌کنشتاین)، فرانسه و روسیه (تیلسیت)، معادله را به ضرر انگلستان کرده بود؛ چراکه انگلیس فرانسه را همیشه خطری بالفعل برای خود به‌شمار می‌‌آورد، اما این وضعیت پایدار نماند.
 
میرزا محمدرضا قزوینی، فرستاده ایرانی، در دیدار با ناپلئون بناپارت در کاخ فینکنشتاین (۲۷ آوریل ۱۸۰۷م/ ۶ اردیبهشت ۱۱۸۶خ/ ۱۸ صفر ۱۲۲۲ق)
میرزا محمدرضا قزوینی، فرستاده ایرانی، در دیدار با ناپلئون بناپارت در کاخ فینکنشتاین
(۲۷ آوریل ۱۸۰۷م/ ۶ اردیبهشت ۱۱۸۶خ/ ۱۸ صفر ۱۲۲۲ق)
 
 شاید این مطالب نیز برای شما جالب باشد:
 
 پیامدهای عهدنامه‌ای که در سرزمین لهستان منعقد شد
 
 ناپلئون چگونه پادشاه قاجار را به بازی گرفت؟

 
 
 
تصمیم دولت فرانسه به عدم مداخله در جنگ ایران و روس و عزیمت ژنرال گاردان از ایران، وظیفه نمایندگان انگلیس را که مدت‌‌ها بود مترصد فرصت مناسب بودند، آسان کرد؛ زیرا دولت ایران یک‌بار دیگر در مقابل تجاوزات روس‌‌ها به انگلستان متوسل شد. بار اول هیئتی به سرپرستی سِر جان مالکم حدود هشت ماه در شیراز منتظر اجازه ورود به تهران بود. در خلال این مدت، دولت انگلستان ضمن تحریکاتی از قبیل آوردن مدعی تاج‌وتخت از خاندان زندیه، شرایطی برای «اتحاد» با ایران در نظر گرفته بود که از جمله آنها می‌توان به واگذاری جزیره «خارک» اشاره کرد.[1] دومین هیئت اعزامی انگلیسی نیز به سرپرستی سِر هارفورد جونز، وارد پایتخت ایران شد و به منظور انعقاد عهدنامه دوستی و اتحاد، با نماینده ایران به نام میرزا شفیع‌خان شروع به مذاکره کرد. در نتیجه این مذاکرات، عهدنامه‌ای که به «مجمل» یا «جونز» معروف است در 19 مارس 1809م، برابر با 1224ق در تهران امضا شد؛ پس از آن و با آمدن سِر گور اوزلی، در مقام سفیر انگلستان، به ایران عهدنامه‌ای دیگر نیز منعقد شد که به عهدنامه مفصل شهرت یافت. این عهدنامه در واقع مکمل عهدنامه مجمل بود. با توجه به حساسیت انگلستان نسبت به هندوستان باید دید هدف از انعقاد این عهدنامه‌ها چه بود.
 
به‌موجب این عهدنامه‌ها دولت ایران کلیه قراردادهایی را که با سایر دولت‌های اروپایی بسته و به آنان اجازه عبور سپاه از خاک خود به هندوستان را داده بود، ملغی کرد. در مقابل، دولت انگلستان متعهد شد اتحاد همیشگی با ایران داشته باشد و در صورت حمله یکی از کشورهای اروپایی به ایران، اسلحه و مهمات لازم به این دولت بدهد.[2] مشخص است که نگرانی انگلیس، از طرف روس‌‌های تزاری بود؛ چراکه همواره و همیشه مقصود روس‌‌ها رسیدن به آب‌‌های گرم و سپس دست‌‌اندازی به هندوستان، به منظور بهره‌‌برداری از منابع اولیه و بازار آن بوده است. در این فضا انگلستان سیاست سرگرم کردن روسیه به جنگ با ایران و عثمانی و درنتیجه غفلت آن از هند و اروپا را در پیش گرفت. نظر انگلیس بر این بود که جنگ روسیه با عثمانی و ایران، این کشور را از فکر حمله به هند و اتریش باز خواهد داشت؛ بنابراین بر مبنای این تفکر که رابرت ادیر، سفیر انگلیس در استانبول، آن را مطرح کرد، انگلیس (به‌واسطه جونز در سال 1224.ق)، به عباس‌میرزا اطمینان خاطر داد که در صورت ادامه جنگ میان ایران و روس، کمک‌هزینه‌ای شش‌ماهه به ایران پرداخت خواهد کرد. فعالیت‌های سِر هارفورد جونز و مهم‌‌تر از همه، سِر گور اوزلی، در این برهه زمانی بسیار درخور تأمل است.
 
جان ملکم، هارفورد جونز و گور اوزلی در دربار فتحعلی‌شاه قاجار (سال ۱۸۰۸م)
جان ملکم، هارفورد جونز و گور اوزلی در دربار فتحعلی‌شاه قاجار (سال ۱۸۰۸م)
 
سر هارفورد جونز تا می‌‌توانست از مذاکرات مستقیم میان سران قشون ایران و روس جلوگیری می‌کرد و مصالحه را به تأخیر می‌انداخت؛ یعنی همان سیاست
مشغول‌سازی روسیه به جنگ با ایران و از آن سو عثمانی. برخلاف جونز، اوزلی تا توانست دولت ایران را به مذاکره با روس‌‌ها و عقد قرارداد صلح تشویق می‌کرد و حتی از تأکید بر این مطلب خودداری نمی‌‌کرد که فعلا دولت ایران قرارداد را امضا کند تا دولت انگلستان بعدا با مذاکرات سیاسی دولت روس را وادار کند که «گرجستان» را به ایران مسترد سازد![3] شاید در نظر اول جای تعجب باشد که اوزلی راهی مخالف راه جونز در پیش گرفت، اما با دقت در اوضاع بین‌المللی، علت این تغییر رویکرد مشخص می‌شود.

سیاست سرگرم کردن روسیه
انگلستان در این زمانه دو سیاست را مدنظر قرار داده بود: نخست، سرگرم کردن روسیه و ارائه امتیاز به آن؛ دوم، جلوگیری یا تعدیل نفوذ روسیه تا حدی که نه ایران استقلال خود را از دست دهد و نه آن‌چنان قوی شود که خطری برای هندوستان به‌شمار آید؛ ازاین‌رو، در عهدنامه «تهران»، هانری الیس، و میرزا شفیع، در 12 ذی‌‌حجه 1229ق (۲۵ نوامبر ۱۸۱۴م) ــ یعنی حدود سیزده ماه پس از انعقاد عهدنامه گلستان ــ ماده‌‌ای را به تصویب رساندند که باعث می‌شد ایران هرچه بیشتر تحت سلطه انگلستان قرار گیرد. در یکی از این مواد ذکر شده بود که سرحدات قطعی ایران با اطلاع و نظر نمایندگان سیاسی انگلستان تعیین می‌‌شود.
 
 شاید این مطالب نیز برای شما جالب باشد:
 
 امضای سفیر انگلیس پای قرارداد گلستان وجود دارد
 
 ردپای دیپلماسی انگلیسی در عهدنامه گلستان

 
 
 
منظور انگلیسی‌‌ها از گنجاندن ماده اخیر در عهدنامه تهران این بود که بتوانند از هجوم روس‌‌ها به ایران جلوگیری و نفوذ آنان را تعدیل کنند. به همین مناسبت، از این تاریخ به بعد سیاست انگلستان بر اساس حفظ استقلال و حاکمیت ایران در مقابل تجاوزات روس‌‌ها قرار گرفت، اما درعین‌حال سعی می‌‌کرد ایران را ضعیف و فاقد قدرت عمل نگه دارند تا نتواند خطری برای منافع آن دولت در افغانستان و هندوستان ایجاد کند. به عقیده مارکی ولزلی، فرماندار سابق هند، ایران می‌‌بایست به‌عنوان اولین خط دفاعی علیه تجاوز به هند باشد. دولت انگلستان این سیاست را پذیرفته بود و ایران از نظرش یک دولت حائل برای حفظ سرحدات هند و با اندکی تسامح برای افغانستان به‌شمار می‌آمد.[4] بنابراین با توجه به حساسیتش نسبت به همه راه‌‌هایی که به نحوی به هندوستان ختم می‌‌شد، حضور خود را به‌تدریج در حوزه خلیج‌فارس و دریای عمان افزایش داد. بستر این کار با شکست فرانسه در واترلو و تبعید ناپلئون به جزیره «سنت هلن»، بیش از پیش برایش فراهم شد.[5]
 
نگرانی از پیشروی روسیه
در مرحله دوم جنگ‌‌های ایران و روس، وضعیت از قبل‌‌ هم بغرنج‌‌تر شد. پس از ردّ استرداد اراضی اشغالی از طرف روس‌‌ها، بار دیگر خبر رسید ژنرال کراکوفسکی با پنج‌هزار سرباز پیاده و هزار سواره و دوازده عراده توپ از رود «ارس» گذشته و به‌سوی تبریز در حال پیشروی است. در این میان، فرماندهی جبهه به ژنرال پاسکیویچ واگذار شد و در پی اختلاف مالی ولیعهد ایران (عباس‌میرزا) با فتحعلی‌‌شاه، صحنه جنگ به نفع روسیه رقم خورد. سپاه روسیه از ایروان و سرزمین‌‌های ماورای ارس عبور کرد و در 24 اکتبر 1827م، برابر با سال 1243ق شهر تبریز را به تصرف خود درآورد. با سقوط تبریز، استقلال ایران به‌شدت به خطر افتاد. در این زمان، اردبیل و آستارا نیز به تصرف ژنرال آریستوف درآمد. در برابر این پیشروی نیروهای روسیه انگلستان از همه نگران‌تر بود.
 
مک دونالد، وزیرمختار انگلستان، در پی اطلاع از هجوم نیروهای روسی به خاک ایران، دست به کار شد؛ چراکه تصرف ایران، یعنی از دست رفتن هندوستان.[6] بدین‌جهت، با میانجی‌‌گری انگلیس، مذاکرات صلح در دهکده «ترکمانچای» آغاز شد. از طرف دولت ایران عباس‌میرزا و میرزا ابوالحسن‌خان (وزیر امور خارجه) و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام و از طرف روس‌‌ها، ژنرال پاسکیویچ، و از طرف انگلستان، جان مک‌‌نیل، پزشک سفارت انگلیس ــ به‌عنوان ناظر ــ در مذاکرات شرکت کردند.[7] این مذاکرات سرانجام در 10 فوریه 1828م به امضای عهدنامه ترکمانچای منجر شد.
 
پس از امضای این عهدنامه، سیاست داخلی ایران در حال دست‌به‌دست شدن در دستان روس و انگلیس بود؛ به‌طوری‌که پس از مرگ عباس‌میرزا، ژنرال آریستوف، سفیر فوق‌العاده تزار روسیه، اعلام کرد که براساس معاهده ترکمانچای، سلطنت ایران در خانواده عباس‌میرزا تضمین‌شده است. بعدازاینکه فتحعلی‌‌شاه هم درگذشت، نفوذ روسیه و پافشاری آن در به تخت نشاندن محمدشاه، انگلیس را دچار حیرت و ترس کرد؛ ازاین‌رو، در دسامبر 1834م، لرد پالمرستون، وزیر امور خارجه این کشور به بلای، سفیر انگلیس در پترزبورگ، دستور داد با زمامداران روسیه وارد مذاکره شود و آنان را راضی کند که به‌اتفاق استقلال و تمامیت ارضی ایران را به‌عنوان کشور حائل بین قلمرو دو دولت روسیه و انگلستان، به رسمت بشناسند.[8]
 
 شاید این مطالب نیز برای شما جالب باشد:
 
 بند هفتم قرارداد ترکمنچای چه بر سر ایران آورد؟
 
 چرا قرارداد ترکمنچای معیار قرارداد بد محسوب شده است؟

 
 
 
نتیجه
دوری و نزدیکی انگلیس به روسیه بر اساس معیار محافظت از منافع آن کشور در هند و افغانستان تبیین می‌شود؛ چراکه سیاست این قدرت بر آن بود که روسیه نه آن‌قدر پیشروی کند که استقلال ایران زیر پا گذاشته شود، و نه آن‌قدر ایران قوی گردد که در سیاست بین‌‌الملل، بازیگر مؤثری در اتحاد و ائتلاف با رقبای انگلیس باشد.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی؛ از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی (1500-1945)، تهران، امیرکبیر، چ دوازدهم، 1386، ص 217.
[2]. همان، ص 218.
[3]. عبدالحسین نوائی، ایران و جهان؛ از قاجاریه تا پایان عهد ناصری، تهران، مؤسسه نشر هما، 1369، ص 265.
[4]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 225.
[5]. فریده فرهمندزاده، «نفوذ انگلیس در جریان جنگ‌‌های ایران و روس دوره فتحعلیشاه»، در: ایران و استعمار انگلیس (مجموعه مقالات)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌‌های سیاسی، 1388، ص 465.
[6]. علی‌اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، چ دوازدهم، 1393، ص 76.
[7]. همان، ص 236.
[8]. همان، صص 248-249.
 
https://iichs.ir/vdchkmni.23nmidftt2.html
iichs.ir/vdchkmni.23nmidftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما