حسین مهدیان در عداد فعالان دیرین نهضت اسلامی و مراودان امام خمینی و یاران برجسته اوست. آنچه پیش روی دارید شمهای از خاطرات وی از سفر به نوفللوشاتو و در دوران اوج گیری انقلاب اسلامی است که به مثابه جلوههایی از سیره امام خمینی به شما تقدیم میشود.
حضرتعالی در دورهای که حضرت امام خمینی در نوفللوشاتو بودند، مدتی در آنجا و در کنار ایشان بودید و طبعا خاطراتی شنیدنی از آن دوره دارید. نخست بفرمایید که زمینههای این سفر چگونه مهیا شد؟
بسمالله الرحمن الرحیم. موقعی که شهید حاج مهدی عراقی از زندان آزاد شد، مدت زیادی نگذشت که برای رسیدگی به امور بیت حضرت امام و حفاظت از ایشان، تصمیم گرفت به پاریس برود. او تا زمانی که امام خمینی به ایران آمدند، لحظهای ایشان را تنها نگذاشت. من هم در مدتی که امام در نوفللوشاتو بودند، در مقطعی برای رسیدگی به بعضی کارها و انجام هماهنگیها به آنجا رفتم و این درست مقطعی بود که شخصیتها و گروههای مختلف سیاسی برای دیدار با امام خمینی به پاریس میآمدند تا درباره آینده انقلاب با ایشان گفتوگو کنند و رهنمود بگیرند. اکثر مردان سیاسی به پاریس آمدند، از جمله مهندس بازرگان که با یک گروه آمد؛ همینطور دکتر سنجابی. امام خمینی برای ملاقات با افراد، یک شرط مهم گذاشته بودند و آن هم اعلام نفی سلطنت و رژیم شاه توسط آن افراد بود. مرحوم بازرگان پیشنهاد داد که شاه بماند، ولی فقط سلطنت کند و کاری به حکومت نداشته باشد، که امام این پیشنهاد را رد کردند و پرسیدند: اگر این کار را کردیم و مردم از جوش و خروش انقلابی افتادند و شاه پس از مدتی دوباره همان رویه سابق را در پیش گرفت، شما تضمین میدهید که بتوانید مجددا مردم را به خروش درآورید؟ که مرحوم بازرگان پاسخ داده بود: نه!
در مورد دکتر سنجابی، قضیه فرق میکرد. او خود را رهبر جبهه ملی میدانست و به این نکته هم به خوبی آگاه بود که گروهها و جبههها در برابر قدرت امام، هیچ وزنی ندارند و لذا چاره و راهی جز همراهی با امام هم نخواهند داشت. با آمدن دکتر سنجابی به نوفللوشاتو، تمام عناصر ملی از سراسر اروپا به پاریس آمدند. امام خمینی قبل از ملاقات تأکید کردند که دکتر سنجابی باید مواضع خود را به طور واضح و صریح بنویسد و امضا کند تا او را بپذیرند. دکتر سنجابی هم نوشت. امام خمینی نوشته او را خواندند و در آن اصلاحاتی انجام دادند. دکتر سنجابی هم اصلاحات را پذیرفت و امضا کرد و سپس امام او را به حضور پذیرفتند. دکتر سنجابی در این ملاقات از امام خمینی نوشتهای گرفت و سعی کرد برای خود یک وجهه تبلیغاتی دستوپا کند!
چگونه؟
تا یکی دو روز خبرنگارها را دور خودش جمع و چپ و راست مصاحبه میکرد و ژست تبلیغاتی میگرفت!
واکنش امام خمینی به این اقدام او چه بود؟
چند روز که این وضعیت ادامه پیدا کرد، یک روز مرحوم آقای اشراقی، داماد امام خمینی، مرا صدا زد و گفت: امام فرمودهاند: بروید به آقای سنجابی تذکر بدهید که دست از مصاحبه و تبلیغ برای خودش بردارد و از نوشته و تأییدیه من استفاده تبلیغاتی نکند! من هم رفتم و پیام امام خمینی را به دکتر سنجابی رساندم؛ او هم مصاحبه را قطع کرد.
از محتوای دستنوشته امام خمینی چیزی یادتان هست؟
جزئیات دستنوشته یادم نیست، ولی کلیت آن تأیید حضور جبهه ملی و دکتر سنجابی در جبهه انقلاب اسلامی بود. امام خمینی نسبت به افراد و گروهها، سعه صدر زیادی داشتند و تا وقتی که آنها از آزادیای که به آنها داده شده بود سوءاستفاده نکردند، به آنها آزادی زیادی دادند. کافی بود فرد یا گروهی رژیم پهلوی را نفی کند و انقلاب را بپذیرد تا امام خمینی از ورود آنها به جبهه انقلاب استقبال کنند. جبهه ملی و گروههایی مثل نهضت آزادی، واقعا هیچ مشکلی نداشتند تا جایی که امام خمینی حتی به آنها اعتماد کردند و دولت موقت را به آنان سپردند، اما آنها خودشان بودند که بهتدریج صفشان را از امام و انقلاب جدا کردند.
امام خمینی با ورود روحانیون به مناصب اجرایی موافق نبودند و در واقع عملکرد این گروهها بود که موجب گردید امام در این تصمیم خود تجدیدنظر کنند. تحلیل شما دراینباره چیست؟
همینطور است. با اینکه روحانیون بیش از هر طبقه و قشر دیگری برای به پیروزی رسیدن انقلاب زحمت کشیده و آسیب دیده بودند، اما امام خمینی اجازه حضور در مناصب اجرایی را به آنها ندادند و اگر این گروهها مملکت را به آشوب نمیکشیدند و جو بیاعتمادی را حاکم نمیکردند، باز هم اجازه حضور روحانیون را در کارهای اجرایی نمیدادند! اما واقعیت این است که حضرات جبهه ملی از همان زمانی که همراه دکتر سنجابی به نوفللوشاتو آمدند، با گوشه و کنایه از دخالت روحانیون در حکومت اظهار نگرانی میکردند و درحالیکه رهبری انقلاب و بار اصلی مبارزات بر دوش روحانیت بود، آنها مدام از قدرت گرفتن روحانیون ابراز نارضایتی میکردند. بعد هم هنگامی که احساس کردند ممکن است مواضعشان موقعیت آنها را نزد امام خمینی به خطر بیندازد و دیگر نتوانند از امام تأییدیه بگیرند، جلساتشان را به جای نوفللوشاتو به هتلهای پاریس منتقل کردند!
آیا شما در آن دوره، اعضای شورای انقلاب را میشناختید؟
بله؛ اوایل فقط شهید مطهری، شهید بهشتی، آقای هاشمی و چند نفرِ معدود دیگر عضو شورای انقلاب بودند؛ بعدا مهندس بازرگان، دکتر سنجابی و چند نفر روحانی و غیرروحانی هم اضافه شدند.
ماجرای ملاقات دکتر بهشتی با دکتر سنجابی ــ که پس از بازگشت شما از نوفللوشاتو و در منزل شما صورت گرفت ــ از چه قرار بود؟
یک روز شهید بهشتی به منزل ما تلفن زد و گفت: به کریم آقا بگویید فردا ساعت 4 به منزل شما بیایند؛ با ایشان کار واجبی دارم! تلفنها معمولا کنترل میشدند؛ به همین دلیل شهید بهشتی گفت: کریم آقا، که البته من متوجه منظورش شدم. بعد به دکتر سنجابی زنگ زدم و از او خواستم که فردا ساعت 4 به خانه ما بیاید. فردای آن روز، شهید بهشتی رأس ساعت آمد و از من خواست که یک کاغذ و قلم بیاورم. من فکر کردم ایشان میخواهد آدرسی چیزی بنویسد، ولی دیدم که مشروح مذاکرات در آن جلسه را نوشت. فهمیدم که میخواهد در مورد مسئولیت احتمالی دکتر سنجابی در آینده با وی صحبت کند و مسائل مربوط به شورای انقلاب را برای دکتر سنجابی توضیح بدهد. امام و روحانیت همراه ایشان، نهایت دقت را به کار بردند که همه گروههایی را که با انقلاب اعلام همراهی کرده بودند، در اداره امور مشارکت و به آنها مسئولیت بدهند.
روحانیونِ همراه امام خمینی هم، از قبل از انقلاب با برخی از اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی رابطه داشتند. علت چه بود که این گروهها بهتدریج راه خود را از امام و انقلاب جدا کردند؟
همینطور است که میفرمایید. اعضای نهضت آزادی از جمله مهندس بازرگان، دکتر سحابی و... با روحانیون پیرو امام، از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی، دکتر باهنر و... ارتباط دیرینه داشتند. همه آنها هم مقید به احکام اسلام بودند. منتهی برخی نگرشهای دینی و سیاسی آنها با یکدیگر تفاوت داشت. ملی مذهبیها نسبت به مباحث شرعیای از قبیل مرجعیت و تقلید، شدت تقید روحانیون را نداشتند. البته این تفاوتها پس از پیروزی انقلاب بیشتر جلوه کرد، وگرنه قبل از انقلاب، خود من بارها شاهد بودم که امثال مهندس بازرگان و دکتر سحابی تأکید میکردند که موضوعات فقهی را باید از فقها و مراجع پرسید و دیگران تخصص دخالت در این امور را ندارند! قبل از انقلاب گروههایی که گرایش مذهبی داشتند به هم نزدیک بودند و تغییر و تحولاتی که بعد از انقلاب در بعضی از آنها بهوجود آمد، در آن دوران خیلی ظاهر نشده بود.
و اما اینکه علت این تغییر چیست؟ اگر یادتان باشد موقعی که قرار بود مراسم تحلیف بنیصدر صورت بگیرد، حضرت امام خمینی به خاطر مشکل قلبی در بیمارستان بستری بودند. امام با دشواری به سرسرای بیمارستان آمدند. بنیصدر آدم متکبر و بیادبی بود و آن روز هم در برابر امام رفتار شایستهای نداشت. امام خمینی کل حرفهایشان را در یک جمله بیان کردند و آن هم اینکه «حُبُّ الدنیا راس کُلِّ خَطیئَه»؛ علاقه به دنیا سر منشأ تمام خطاهاست. این جمله امام خمینی در مورد همه کسانی که راهشان را از راه امام و انقلاب جدا کردند، مصداق دارد. وقتی انسان تفکر خود را بینقص و خود را عقل کل دانست، در معرض هلاک قرار میگیرد. متأسفانه بسیاری از این افراد با اینکه در مبارزات و تدین سوابق درخشانی داشتند، به دلیل غرور و خودپسندی عواقب ناخوشایندی پیدا کردند.
قطعا امام خمینی به اشکالات جریان موسوم به «ملی» آگاه بودند. به نظر شما علت انتخاب مهندس بازرگان به نخستوزیری دولت موقت چه بود؟
مهندس بازرگان با اینکه در مسائلی چون نفی سلطنت شاه با امام خمینی اختلاف عقیده داشت، اما نهایتا نظر امام را پذیرفت. مضافا بر اینکه او یک چهره متدین و مذهبی شناختهشده بود و بهخصوص شهید مطهری ــ که امام به ایشان اعتماد زیادی داشتند ــ مهندس بازرگان را تأیید میکرد. از سوی دیگر، امام خمینی میخواستند همه افراد و گروههایی را که انقلاب را قبول داشتند، در اداره کشور شریک کنند. بعد هم که امام، مهندس بازرگان را انتخاب کردند، مردم به خیابانها آمدند و از دولت بازرگان حمایت کردند. در ماههای اولیه پس از پیروزی انقلاب، امام خمینی بهرغم انتقادات زیادی که به عملکرد دولت موقت وارد بود، باز هم از آن حمایت میکردند، اما متأسفانه اعضای دولت موقت ــ که اکثرا از اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی بودند ــ نهایتا راه خود را از راه امام خمینی جدا کردند و بعدها هم با مخالفان نظام همراه شدند و در مقابل امام و انقلاب و مردم ایستادند. https://iichs.ir/vdcjihev.uqevxzsffu.html