تمام کسانی که درباره دوران سلطنت محمدرضا و روند شکل‌گیری انقلاب مردم ایران سخن گفته‎اند، سیاستهای سرکوبگرانه و روشهای خشونت‌آمیز ساواک را از دلایل اصلی گسترش بحران انقلابی برشمرده‌اند. با این حال، مدرکی در اختیار نداریم که در همان روزگار شاه و مجموعه حکومت او تمهیداتی برای اجتناب از تداوم روش خشونت‌آمیز ساواک اندیشیده باشند. سیا و آمریکاییها هم هیچ‌گاه به طوری جدی در صدد برنیامدند...
سهم ساواک در شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی

تمام کسانی که درباره دوران سلطنت محمدرضا و روند شکل‌گیری انقلاب مردم ایران سخن گفته‎اند، سیاستهای سرکوبگرانه و روشهای خشونت‌آمیز ساواک را از دلایل اصلی گسترش بحران انقلابی برشمرده‌اند. با این حال، مدرکی در اختیار نداریم که در همان روزگار شاه و مجموعه حکومت او تمهیداتی برای اجتناب از تداوم روش خشونت‌آمیز ساواک اندیشیده باشند. سیا و آمریکاییها هم هیچ‌گاه به طوری جدی در صدد برنیامدند بر اقدامات سرکوبگرانه و ناروای ساواک در سطوح مختلف جامعه لگام‌زده، اندک تعدیلی در فعالیتهای آن به وجود آورند. به نظر هم نمی‌رسد که شاه و مجموعه حکومت او تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی درباره آسیبهایی که تداوم سرکوبگریهای ساواک به رژیم پهلوی وارد ساخته بود، اندیشه کرده باشند.
 
آشکار بود که شاه کماکان از تداوم این رفتارهای خشن ساواک حمایت می‌کرد و ترجیح می‌داد مخالفان حکومت استبدادی و خودکامه‌اش را از طریق اقدامات خشونت‌آمیز ساواک از میان بردارد. در واقع، ساواک فقط از شاه فرمانبرداری می‌کرد و جز او در مقابل هیچ مقامی مسئولیتی نمی‌شناخت. شاه نیز مصر بود ساواک با هر روشی که بتواند نقش «چشم و گوش» را برای او بازی کند. وقایع و حوادث بعدی نشان داد که ساواک به‎رغم تصور شاه و حمایت‌گران خارجی او «درواقع چشم و گوش [کور و کر] حکومت بود که واقعیات را تشخیص نمی‌داد.» 1 سرکوب خشونت‌آمیز مخالفان و اختناق سیاسی تنها بخشی از ناراضی تراشیهای ساواک در سطح جامعه محسوب می‌شد. سبعیتها، دخالتهای ناروا و اقدامات آزاردهنده و تمام‎نشدنی ساواک در جوانب مختلف دیگر کشور هم سهم کمی در گسترش مخالفتها و انتقادات از کل نظام سیاسی حاکم بر کشور نداشت. بنابراین:
نقش داخلی ساواک از اختناق و اعمال فشار محض بسیار فراتر می‌رود. در چنین جامعه‌ای که رژیم آن هر نوع آزادی بیان را ممنوع ساخته، ناگزیر خود باید دست‌کم صورت ظاهری از آزادی را حفظ کند و از طریق پلیس سری خود اطلاعاتی درباره احساسات مردم جمع‌آوری نماید. به این ترتیب ساواک عامل سانسور در ایران است ولی ضمناً خودش به چاپ کتاب‌ها و مجلات دست می‌زند و حتی از وجود برخی مخالفان سابق برای تبلیغ و ترویج نوعی افکار مخالف و مغشوش و گیج‌کننده، استفاده می‌کند. ساواک ضمناً اداره حدود ششصد اتحادیه کارگری دولتی را به عهده دارد و مأموران ساواک در بعضی کارخانه‌ها برای خود اداره‌ای دارند. در اینجا نیز آنان صرفاً به سرکوبی اعتصابات اشتغال ندارند بلکه میان کارگران و مالکان وساطت می‌کنند و می‌کوشند کارگران را در طرفداری از رژیم بسیج کنند و به افزایش تولید وادار سازند. سوءظن مردم ایران نسبت به ساواک آنچنان شدید است و اشکال فعالیت ساواک آنچنان متنوع است که تقریباً هرکس اعتراضی به دولت می‌کند، ممکن است خود در مظان اتهام مأمور ساواک بودن قرارگیرد. و بالعکس هم در ایران و خارج رژیم می‌کوشد که در میان مخالفین چنان حالت خصومتی ایجاد کند که یک‌یک افراد سوءظن داشته باشند که فرد دیگر برای ساواک کار می‌کند. این روش بسیار مؤثر و مزورانه‌ای برای خردکردن روحیه مخالفان است. 2
 
بدین ترتیب، فقط زمانی مخالفان سیاسی توانستند موجبات سقوط نهایی حکومت را فراهم سازند که مجموعه گسترده‌ای از ناراضیان سیاسی به راه افتادند و تحرکات انقلاب را سرعت بخشیدند. با این حال، کتمان نمی‎توان کرد که در این میان رفتارهای خشونت‌آمیز و غیرانسانی ساواک با مخالفان سیاسی در صدر دلایلی قرارداشت که در نهایت سقوط رژیم پهلوی را رقم زدند. ضمن آنکه افکار عمومی بین‎المللی هم ساواک را بیش از هرچیز به خاطر وحشت‌آفرینیها و سبعیتهای غیرانسانی‌اش درباره مخالفان سیاسی محکوم می‌کرد. به نوشته محققان: «واقعیت وحشیگریها و ستمکاریهای ساواک سالهاست که در جهان شهرت داشته و ”ساواک“ به کلمه‌ای به معنای تجاوز و شکنجه سیستماتیک توسط یک دستگاه دولتی تبدیل شده ‌است. به گفته دبیرکل ”سازمان عفو بین‌المللی“ در سال 1975: ”پرونده هیچ کشوری در جهان در مورد نقض حقوق بشر به سیاهی پرونده دولت ایران نیست“». 3
 
کسانی که به صف مخالفان سیاسی حکومت می‌پیوستند دیگر هیچ‌گاه از دست ساواک رهایی نمی‌یافتند. حتی پس از دستگیری، شکنجه، بازجویی، پرونده‌سازی، محاکمه و زندان (که در تمام این مراحل هم ساواک نقشی بلامنازع ایفا می‌کرد)، بازهم آزارها پایان نداشت. 4 نه‌ ساواک و نه نظام سیاسی حاکم بر کشور هیچ گاه حاضر نشدند مخالفان سیاسی را به رسمیت بشناسد و آنان را در ردیف محاربین و مقدمین علیه امنیت کشور قرار می‌دادند. ضمن اینکه هیچ گاه رقم واقعی زندانیان سیاسی آشکار نشد. با این حال، تردیدی وجود نداشت که این رقم بیش از مقداری است که مراجع مسئول و شخص شاه ادعا می‌کردند. بدین ترتیب، ساواک و حکومت راهی بدون بازگشت در پیش گرفته بودند که فقط تحولی قهرآمیز می‌توانست بر تداوم آن پایان دهد. 5 مارک. ج. گازیوروسکی پژوهشگر آمریکایی هم تصریح دارد که رفتار خشونت‌گرای ساواک هیچ‌گاه تعدیل نیافت و «کماکان ساواک به صورت یک سازمان بسیار دد‎منش باقی‌ ماند. حتی این روش را هم توسعه داد و با شکنجه و کشتار پیوسته مخالفان شاه و ایجاد یک جو آکنده از ترس و به کارگیری ارعاب در برابر مخالفان به پیش راند.» 6 گازیوروسکی تصریح می‌کند که به دنبال گسترش سبعیتها و روشهای خشن سرکوب مخالفان از سوی ساواک در واقع از همان سالهای نخست دهه 1340 مخالفان به تدریج بر این باور تأکید نمودند که انسداد سیاسی موجود و آمیخته شدن آن با سیاستهای خشن ساواک راه هرگونه مصالحه‌ای را با رژیم سد کرده، چاره‌ای جز تداوم مبارزه و مخالفت تا از میان برداشتن نهایی آن باقی نمانده است. قیام 15 خرداد 1342 آغازی مهم برای شکل‌گیری این تفکر سیاسی در میان مخالفان حکومت بود. 7
 
اما برخلاف تمام تصورات، رفتارهای خشن ساواک نتوانست پیامد خوشایندی برای رژیم پهلوی به بار آورد. هر چند در آغاز به نظر می‌رسید ساواک قادر شده مخالفان پرشمار حکومت را از سر راه بردارد، اما آن سرکوبگریها فقط در کوتاه مدت امیدواریهایی به دنبال آورد. سلطه سرکوبگرانه و خشن ساواک در روندی پایان ناپذیر لایه‎های مختلف جامعه ایرانی را نشانه رفته بود و این خود نارضایتی عمومی را به طور روزافزونی گسترش می‌داد. در همان فاصله، مخالفان سیاسی هم به سوی انسجامی پیش‌بینی نشده به حرکت درآمدند. البته رهبریهای دوراندیشانه امام خمینی مبارزه خلل‌ناپذیری را پایه‎گذاری کرد و در نهایت آشکار شد که روحانیون و علمای اسلامی در کانون مبارزه آشتی‌ناپذیر با حکومت قرار گرفته‌اند. 8
 
ساواک و مجموعه حاکمیت، هیچ‌گاه نتوانست ریشه‌های بحران سیاسی را مورد توجه جدی قرار دهد. 9 بلکه، به جای توجه منطقی به ریشه‌های گسترش بحران سیاسی، بر طبل خشونت و سرکوبگری ‌کوبید. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران، لابه لای خاطراتش به گوشه‌هایی از این رفتارهای غیراصولی ساواک در سرکوب و از میان برداشتن مخالفان (که البته ناکار آمدی آن هم آشکار شده ‌بود) چنین اشاره کرده ‌است:
و بالاخره باید از ساواک نام برد که مطبوعات غرب در اواسط دهه 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارش‌های مربوط به عملیات این سازمان یکی از مشغولیات اصلی جمعیت‌ها و سازمان‌های طرفدار حقوق بشر در اروپا و آمریکا به‌شمار می‌رفت ... نصیری مردی بی‌عاطفه و سنگدل بود و به هرکاری برای حفظ رژیم دست ‌می‌زد، هرچند کارهای او سرانجام نتیجه معکوسی داشت. ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را بر عهده‌ داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیت‌های ضد رژیم، به یک رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمت‌های بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود. بازداشت‌های جمعی برای ساواک یک کار عادی به‌شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم از سازمان‌های دولتی و دانشگاه‌ها گرفته تا مؤسسات خصوصی و کارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمان‌های دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواک دارای چنین امکانات وسیعی نبود که در همه جا حضور داشته ‌باشد، ولی ساواک خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد کند... آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود که اگر ساواک نارضایی و مخالفت با رژیم را آنقدر وسیع می‎دانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌داد چرا به فکر یک چاره اساسی برای کاستن از این نارضایی‌ها نمی‌افتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواک بیشتر در میان طبقه تحصیل کرده و دانشجویان دانشگاه‌ها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاه‌ها با همه پیش‌بینی‌ها و تدابیری که اعمال می‌شد نفرت و عدم رضایت کاملاً‌ مشهود بود. من یکبار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتیم، پاسخ شاه این بود که «تعداد کمی از دانشجویان با الهام گرفتن از خارج درصد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آن‌ها روبرو شد. 10
 
ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در دوران محمدرضا پهلوی با اشاره به تأثیر روشهای خشن و غیرانسانی ساواک در سرکوب مخالفان و نیز دیگر مردم کشور گوشه‌هایی از عملکرد سوء ساواک را که منجر به تحرکات انقلابی مردم ایران شد، چنین شرح می‌دهد:
از اوائل دهه 1960 و به خصوص پس از قیام سال 1963 به رهبری آیت‌الله خمینی ساواک به‌تدریج از صورت یک سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمده‌ای از آن به‌صورت یک پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم درآمد. روش‌های خشونت‌آمیز در ساواک که ابتدا به‌وسیله اولین رئیس سازمان امنیت ایران ژنرال بختیار اعمال می‌شد، در ابعاد وسیع‌تری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشت‌های خودسرانه و شکنجه برای گرفتن اعتراف و زندان‌های طولانی و بدون حکم دادگاه از روش‌های معمول و متداول ساواک به‌شمار می‌آمد.
ساواک هرگونه فعالیت سیاسی را با سوءظن می‌نگریست. نه فقط کمونیست‌ها و افراطیون مذهبی، بلکه عناصر لیبرال و سوسیال دمکرات‌ها و بازماندگان جبهه ملی سابق هم از تعقیب و آزار ساواک در امان نبودند. سازمان‌های دانشجوئی بیش از همه مورد سوءظن ساواک بودند و ساواک منابع اطلاعاتی و عوامل نفوذی زیادی در میان دانشجویان داشت. هزاران عامل و منبع ساواک در دانشگاه‌ها پراکنده شده ‌بود و علاوه برگزارش فعالیت‌های گروه‌های مخالف، با شیوه تهمت و افترا بین خود آن‌ها اختلاف به راه می‌انداختند و از هماهنگی و انسجام آنان جلوگیری می‌کردند.
در این دوره، به‌خصوص در اواخر دهه 1960 و اوائل دهه 1970 نوعی حکومت ترور و وحشت بر ایران حکمفرما بود. نه فقط گروه‌های شناخته شده مخالف و مبارز بلکه بعضی از سیاستمداران معروف و روشنفکران و خانواده‌های مرفه و متجدد هم از تعقیب و آزار ساواک مصون نبودند. بعضی‌ها به‌طور اسرارآمیزی ناپدید یا ربوده می‌شدند. شکنجه در زندان‌ها به‌صورت امری عادی درآمده بود و بعضی از زندانیان زیر شکنجه کشته می‌شدند. ربودن و زندانی کردن مخالفان بدون مجوز قانونی و آزار و شکنجه آن‌ها در زندان‌های ساواک امری نیست که قابل انکار باشد و همه این‌ها در زمانی صورت می‌گرفت که شاه با اجرای برنامه‌های اصلاحی معروف به «انقلاب سفید» خود می‌خواست فقر و جهل و بیعدالتی را از کشور خود ریشه‌کن سازد و آن‌را به‌سوی دروازه‌های «تمدن بزرگ» هدایت کند... 11
 
در طول دوران فعالیت ساواک صدها تن از مخالفان سیاسی حکومت به انحاء گوناگون به قتل رسیدند و در همین حال تعداد اعدام شدگان نیز رقم قابل توجهی را تشکیل می‌داد. تعداد بسیاری از مبارزان مسلح رژیم در درگیریهای نظامی با ساواک جان خود را از دست دادند و دستگیر شدگان پرشمار دیگری پس از محاکمات فرمایشی کوتاه به جوخه اعدام سپرده شدند. شمار کشته‌شدگان زیر شکنجه‌های مرگبار ساواک، و نیز کسانی که مفقود شده و هرگز اثری از آنان به دست نیامد به صدها تن بالغ می‌شد. ضمن اینکه قتلهای مشکوک دیگری در آن روزگار اتفاق افتاد که از سوی مخالفان به ساواک نسبت داده‌ شد. انعکاس اخباری از این دست در گسترش نارضایتیهای عمومی از ساواک و مجموعه حاکمیت تأثیر بسزایی داشت. مرگ مشکوک کسانی نظیر جهان پهلوان غلامرضا تختی، جلال‌آل احمد، خلیل ملکی، دکتر علی شریعتی و سید مصطفی خمینی که در جامعه روشنفکری و سیاسی ـ مذهبی کشور جایگاه ممتازی داشتند، تنفر عمومی از ساواک را باز هم افزایش داد. 12 قتل برخی علما و روحانیون مبارز تحت شکنجه‎های مرگبار در زندانهای ساواک با انعکاس گسترده‎ای که در سطح جهانی داشت، جامعه ایرانی را در مخالفت با حکومت جدی‌تر ساخت. آیت‌الله غفاری و آیت‌الله محمدرضا سعیدی از نامدارترین روحانیونی بودند که در زیر شکنجه‌های غیرانسانی ساواک جان خود را از دست‌ داده، شربت شهادت نوشیدند. به‎رغم این احوال ساواک هرگز در صدد برنیامد به جمع‌بندی معقولی از تحولات سیاسی کشور و گسترش ناامنیهای سیاسی که متضمن تجدیدنظر در روشهای سرکوبگرانه آن سازمان بود، بپردازد و کماکان بر همان مشی ناکارآمد سرکوبگرانه و خشن ادامه ‌داد. 13
 
به‌خاطر همین سبعیتهای غیرانسانی ساواک بود که در جامعه آن روزگار واژه‌های ساواک و ساواکی حس تنفر شدیدی را در مخاطبان بر می‌انگیخت و منسوبان به ساواک در عداد منفورترین موجودات محسوب می‌شدند. 14 پرسنل ساواک که برحسب موقعیت از قدرت، ثروت و حیطه عمل قابل توجهی برخوردار بودند، در آزاررسانی به مردم کشور که گاه تا قتل و نابودی معترضان هم پیش می‌رفت، هیچ‌گونه قیدوبندی نمی‌شناختند. سوء استفاده از مقام و موقعیت و وحشت‌آفرینی و آزار مردم پدیده‌ای غیرمعمول نبود. در این مورد واقعه قتل فردی در خیابان توسط محافظان همسر پرویز ثابتی، مدیرکل اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) در مغازه‌ای در خیابان ولی‌عصر کنونی نمونه بارزی از اینگونه سوءاستفاده‌های ساواکیان از قدرت بود:
... این حادثه که ابتدا از مسأله جزئی شروع شد ولی فاجعه‌ای دردناک به‌‌دنبال آورد، در مغازه کفش‌فروشی «شارل ژوردن» رخ داد.
در آن مغازه مردی داشت به همسرش برای انتخاب کفش کمک می‌کرد که زنی وارد شد و به فروشنده دستور داد فوراً آنچه را می‌خواهد برایش آماده کند. فروشنده هم فوراً اطاعت کرد و علی‌رغم اعتراض مشتری اول به اجرای دستور زن تازه وارد پرداخت. بعد از آنکه زن کفش مورد نیاز خود را خرید و آماده خروج از مغازه بود، مدعی شد کیفش به سرقت رفته و مردی را که به او اعتراض کرده بود متهم به دزدیدن کیف کرد. مرد در مقام دفاع از خود برآمد و بینشان سخنان تندی رد و بدل شد. در این هنگام مأمور محافظ زن که جلوی در مغازه ایستاده بود، خیلی خونسرد جلو آمد و با شلیک طپانچه مرد معترض را در جا کشت.
چون زن مزبور همسر یکی از مقامات بلندپایه ساواک بود، 15 برای بازداشت و محاکمه عامل این جنایت هیچ اقدامی صورت نگرفت. زیرا اصولاً نمی‎شد ساواک را که منبع اصلی بسط عدالت در کشور تلقی می‌شد! متهم به آدمکشی کرد. 16
 
این حادثه البته انعکاس وسیعی در کشور پیدا کرد و چهره هراسناک ساواک را آشکارتر ساخت. روشهای خشن و غیرانسانی ساواک به حدی گسترش یافته بود که حتی نزدیکترین هم‎پیمانان حکومت پهلوی در اروپا و آمریکا هم آشکارا از آن برائت می‌جستند و شاه و ساواکش را به خاطر این سیاستهای وحشیانه، سرزنش می‌کردند. 17 اما مجموعه حکومت و ساواک بدون توجه به هشدارها و انتقاداتی از این نوع که کم هم نبود کماکان هدفی جز ارتقاء نظام استبدادی حاکم بر کشور نداشت، تا جایی که طی سالهای پایانی حکومت پهلوی مقام‎ شاه فقط اندکی از خدا فاصله یافت و در مثلث «خدا، شاه، میهن» جای گرفت و گاه از این هم فراتر رفت:
... پس از آن‌که در مدارس به‌مرور تعلیمات اسلامی کمرنگ شد؛ و در عوض، تبلیغات گسترده‌ای در باب ضرورت وطن‌پرستی و عشق به شاه همه‌جا را فراگرفت. عکس شاه در هر گوشه‌ای به چشم می‌خورد و بخصوص یکی از تصاویر، او را در حالتی نشان می‌داد که گویی خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار تفقد است.
در این جریان «ساواک» نقش عمده‌ای به عهده ‌داشت، و به عنوان گرداننده اصلی ماشین تبلیغاتی رژیم سعی می‌کرد شاه را به صورت یک موجود «فوق‌بشر» جلوه دهد. تا جایی که حتی در یکی از پوسترهای مربوط به شعار «خدا، شاه، میهن»، عمداً لغت «شاه» را بزرگتر و بالاتر از «خدا» نوشته بودند.
مواجهه با چنین وضعیتی در ایران ـ که حالت تصنّعی آن کاملاً مشهود بود ـ بیشتر از این جهت مرا ناراحت می‌کرد که می‌دیدم «ساواک» ‌برای پیشبرد هدف تبلیغاتی خود محیطی آکنده از وحشت به‎وجود آورده تا هیچ‌کس از ترس جرأت نکند آزادانه راجع به مسائل جاری کشور سخنی بگوید. 18
 
بدین‌ ترتیب بود که وقتی تحرکات انقلابی مردم ایران بنیان نظام شاهنشاهی پهلوی را به لرزه درآورد، ساواک که طی سالها فعالیت غیراصولی و دهشت‌آفرین هیچ‌گاه به ارزیابی مقرون به واقعیتی از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حاکم بر کشور دست نیافته ‌بود؛ یکباره غافلگیر شد و از مهار بحرانی که می‌رفت آخرین سنگرهای نظم موجود را درهم بکوبد، عاجز ماند. 19
 
در حالی‌که سرکوبگریهای ساواک تا نیمه دهه 1350 ش به شدت ادامه داشت واقعه‌ای رخ‌ داد که شاه و ساواک را سخت نگران ساخت و آن انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا بود. کارتر از همان دوران تبلیغات و مبارزه انتخاباتی با رقیب جمهوری خواهش وعده داده بود در مقام ریاست جمهوری آمریکا از نقض حقوق بشر در کشورهای مختلف و ازجمله ایران جلوگیری به‌عمل آورده بر سبعیتهای رژیمهای مستبد و خودکامه لگام خواهد زد. اینکه این شعار تبلیغاتی در حیطه عمل تا چه اندازه مقرون به حقیقت شد اهمیتی درجه دوم دارد. اما این تهدیدات کارتر در حالی که آشکار شده ‌بود شاه ایران برای جلوگیری از انتخاب او به ریاست جمهوری تلاشهایی به انجام رسانیده است، به شدت شاه را نگران کرد. برهمین اساس تردیدی نبود که لازم است او در تداوم برخی سیاستهای خشونت‌آمیزش که عمدتاً توسط ساواک اعمال می‌شد، تجدیدنظرهایی به عمل آورد. همزمان با آن اعلام فضای باز سیاسی، طلیعه آغاز دوران جدید و در عین‌ حال ویران کننده‌ای برای نظام شاهنشاهی پهلوی بود. به‌ویژه اینکه، گفته می‌شد رژیم بر آن است در حیطه رفتارهای خشونت‌آمیز ساواک محدودیتهایی اعمال کند. بگذریم از اینکه این وعده‌ها به طور جدی مورد توجه قرار نگرفت و اصولاً ساواک روش دیگری نمی‌شناخت تا جهت حفظ و تحکیم موقعیت به شدت متزلزل حکومت آن را جایگزین روشهای سرکوبگرانه پیشین سازد. چنین بود که وقتی تحرکات انقلابی ملت ایران به سرعت آغاز شده و گسترشی روزافزون و مهارناشدنی پیدا کرد، عملکرد سوء ساواک طی بیش از دو دهه گذشته، از جمله مهمترین دلایلی بود که در تحلیل دلایل سرنوشت محتوم نظام شاهنشاهی پهلوی (که همانا سقوط ناگزیر بود) مورد تأیید و تأکید آگاهان به امور و صاحب‌نظران قرار گرفت. 20

پی نوشت:
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احمد فاروقی و ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1358، صص 141- 173 .
2. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آئین، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 89 .
3. همان، صص 92- 93 .
4. همان، صص 93- 94 .
5. همان، صص 94- 98 .
6. مارک. ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، چاپ اول، تهران، رسا، 1371، ص 315 .
7. همان، ص 384 .
8. همان، صص 418- 424 .
9. هارالد ایرنبرگر، در باره ساواک، بی‌جا، جمعیت آزادی، 1978م، صص 28- 31 .
10. ویلیام سالیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، چاپ اول، تهران، علم، 1372، صص 302- 303 .
11. همان، صص 95- 96 .
12. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1370، ص 441 .
13. احمد فاروقی و ژان لوروریه، پیشین، ص 147 .
14. مینو صمیمی، پشت پرده تخت‌طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ دوم، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1368، ص 203 .
15. مقصود پرویز ثابتی مدیرکل وقت اداره کل سوم ساواک است.
16. مینو صمیمی، پیشین، ص 203 .
17. پرویز راجی، خدمتگزار تخت‌طاووس، ترجمه ح. ا. مهران، چاپ اول، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1364، ص 43؛ و ویلیام سالیوان و آنتونی پارسونز، پیشین، صص 94- 97 و 302- 304 .
18. مینو صمیمی، پیشین، صص 51- 52 .
19. ماروین زونیس، پیشین، صص 165- 166 .
20. همان، صص 416- 420 و 574. https://iichs.ir/vdcjfaevzuqeo.sfu.html
iichs.ir/vdcjfaevzuqeo.sfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما