«ناگفته‌ها و نکته‌هایی از تاریخچه مبارزات شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی

او هم مرد حرب بود و هم اهل محراب!

زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی، گنجینه‌ای از خاطرات مستند در باب سیره علما و رجال دینی ـ سیاسی معاصر به‌شمار می‌آمد. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بیان خاطرات خویش از شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی پرداخته است، که با خاندان خسروشاهی، ارتباطی دیرینه داشت. امید آنکه مفید آید
او هم مرد حرب بود و هم اهل محراب!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی و نخستین دیدار جنابعالی با شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی در چه دوره‌ای روی داد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از آغاز طلبگی، سال‌ها بود که به طور غیابی و از دور، با نام شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی آشنایی داشتم، ولی نخستین‌بار که توانستم حضورا با ایشان ملاقات کنم، در تابستان 1343 بود که برای دیدار با برادر ارجمندم، مرحوم آیت‌الله شیخ محمدمهدی آصفی، که از نجف برای ییلاق و دیدار با اقوام به همدان آمده بود، به آن شهر رفتم و در آنجا توفیق حاصل شد که با هم، به «دره مرادبیگ» برویم و با ایشان ملاقات کنیم.
 
سیدهادی خسروشاهی
 
در دیدار نخست، چه ویژگی‌هایی در شخصیت و منش آیت‌الله مدنی، برای شما جذاب می‌نمودند؟
من در همان دیدار اول، ایشان را صاحب اخلاق حسنه نبوی، به‌ویژه متواضع، خلیق و با معنویت یافتم. وقتی آیت‌الله آصفی مرا به ایشان معرفی کرد، آیت‌الله مدنی بسیار اظهار لطف کرد و گفت: «به خاندان خسروشاهی، مخصوصا پدر بنده، که مردی مبارز، فقیه، متقی و محبوب همه مردم آذربایجان بود و نیز به اخوی بنده آیت‌الله سیداحمد خسروشاهی، که استاد فقه ایشان بوده، بسیار ارادت دارد». بنده با توجه به علاقه خاصی که به شهید نواب صفوی داشتم، نخستین پرسشی که می‌خواستم مطرح کنم، ماجرای دادن خرجیِ به مرحوم نواب بود که به ایران برگردد و با احمد کسروی به مقابله بپردازد. چون شنیده بودم که نواب برای سفر به ایران، پول نداشته و آقای مدنی با فروش بعضی از کتاب‌هایش، هزینه سفر و تهیه اسلحه را تأمین کرده است. آیت‌الله مدنی در پاسخ به من، ضمن تأیید این داستان گفت: «نواب بعد از خواندن کتاب‌های کسروی، تصمیم گرفت به ایران برگردد و تلاش کند تا با بحث و گفت‌وگو، کسروی را از توهین به مبانی اسلامی و تشیع بازدارد، اما به هدفش نرسید و نهایتا حکم شرع را درباره او اجرا کرد...». آیت‌الله مدنی در آن موقع، از معاریف حوزه علمیه نجف و غیرت دینی او، شهره خاص و عام بود. همان‌طور که اشاره کردم، ایشان شهید نواب را به این کار تشویق و هزینه سفرش را تأمین می‌کند.
 
پیشینه مبارزات دینی و سیاسی شهید آیت‌الله مدنی به چه مقطعی باز می‌گشت؟
ایشان از ابتدای زندگی اجتماعی، برای ارشاد مردم و ترویج فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر، فعالیت می‌کرد و در واقع در این زمینه، پیشگام بود. ایشان به هر منطقه‌ای که سفر می‌کرد، یا هر جا که می‌رفت و یا تبعید می‌شد، فقط به موعظه و نصیحت اکتفا نمی‌کرد، بلکه این اصول را اجرا می‌کرد؛ مثلا موقعی که ایشان بعد از سفر اول، از نجف به زادگاه خود برگشت، در مسجد اعلام کرد که اگر تا پانزده روز دیگر، بساط کارخانه مشروب‌سازی در این شهر جمع نشود، آنجا را با خاک یکسان خواهد کرد! قبل از آن هم درباره رواج بی‌حجابی هشدار داده بود و رئیس شهربانی آذربایجان، در مورد به‌اصطلاح «اخلال‌گری‌های حاج سیداسدالله مدنی» کسب تکلیف کرد و خواستار دستگیری و تبعید ایشان شد! به‌رغم فشار و تهدید عوامل رژیم، ایشان همچنان به هشدارهای خود ادامه می‌دهد و هرچند پس از ممانعت از مراجعت دوباره ایشان به آذرشهر، اقداماتش به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، ولی اصل اقدام، مورد تأیید همه علما و مراجع قرار می‌گیرد و آیت‌الله کاشانی ــ که روابط صمیمانه‌ای با ایشان داشت ــ طی تلگرامی، این اقدام او را می‌ستاید.
شهید آیت‌الله مدنی مانند سیدجمال‌الدین اسدآبادی، دائم در غربت و تبعید بود و به علت مبارزات آشکار و علنی، در هر شهری که اقامت می‌کرد، پس از مدتی توسط ساواک یا شهربانی، دستگیر و به منطقه دیگری تبعید می‌شد و لذا تقریبا در همه شهرهای کشور، از جمله: همدان، نورآباد ممسنی، گنبد کاووس، بندر کنگان، سقز، مهاباد و...، مدتی را سپری کرد. آخرین مرحله دستگیری و تبعید ایشان، در ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود، که ایشان در تبریز، همراه سایر علما مخصوصا شهید آیت‌الله قاضی طباطبائی، دامنه مبارزات را گسترش داد و قرار شد ساواک، ابتدا با مذاکره و به شکل مسالمت‌آمیز، ایشان را مجبور به ترک تبریز کند و اگر نشد، ایشان را دستگیر و به تهران اعزام کند. آیت‌الله مدنی بعد از دستگیری و اخراج از تبریز، به قم رفت و سپس به همدان برگشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی، نقش پرارزش و تأثیرگذاری را در آن شهر ایفا کرد.
 
شایعه‌ای وجود دارد که رفتن شهید آیت‌الله مدنی به تبریز، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به خواست آیت‌الله شریعتمداری و برای تضعیف شهید آیت‌الله قاضی طباطبائی بوده است. ارزیابی شما دراین‌باره چیست؟
جالب است! برخی هم می‌گفتند: حجت‌الاسلام والمسلمین آقا میرزا عبدالحمید باقری بنابی، واعظ مشهور و مورد علاقه مردم آذربایجان، بانی این امر بوده، اما این شایعات صحت ندارد! اساسا رابطه شهید مدنی با آیت‌الله شریعتمداری، چندان حسنه نبود که ایشان بخواهد آقای مدنی را برای تضعیف آقای قاضی به تبریز بفرستد! این کار به دعوت رسمی علمای تبریز، از جمله آیت‌الله قاضی طباطبائی و با ارسال نامه‌ای توسط جناب آقای بنابی برای آیت‌الله مدنی، برای تقویت نیروهای مبارز و اصیل تبریز صورت گرفت. آقای بنابی در این زمینه، هم در کتاب خاطرات خود و هم برای بنده نقل کردند: «بعد از 17 شهریور، همه احساس کردیم که طرفداران امام خمینی در تبریز ــ که مرکز آذربایجان است ــ باید بیشتر باشند و آیت‌الله قاضی به عنوان نماینده امام و شخصیتی مبارز و انقلابی، تنهاست و باید دیگر علمای انقلابی و طرفدار امام هم، در تبریز مستقر شوند و این شهر، به مرکز ثقل مبارزه تبدیل و رهبری امام در این خطه حساس کشور، تقویت و تثبیت شود. در آن ایام شهید آیت‌الله مدنی، در مهاباد تبعید بود. ما شنیدیم که تبعید ایشان، در اوایل مهر تمام می‌شود و برای پر کردن این خلأ، بنده و عده‌ای از دوستان انقلابی، خدمت شهید قاضی رفتیم و من به نمایندگی از سوی دوستان، به ایشان پیشنهاد کردم: طی نامه‌ای از آقای مدنی دعوت کند تا برای کمک به ایشان بیاید. شهید قاضی هم نامه‌ای نوشت و من آن را به امضای آیت‌الله سیدحسن انگجی هم رساندم تا در دعوت از آقای مدنی، تأکید بیشتر بشود و خودم همراه برادرم آقا شیخ جواد و چند تن از دوستان، به مهاباد رفتیم و نامه را تحویل دادیم. ایشان در مهاباد و خانه خود، تحت نظر بود. نامه را خواند و گفت: به محض تمام شدن دوران تبعید، به تبریز خواهد آمد. ما به تبریز برگشتیم و اول مهر، به مهاباد رفتیم و ایشان را با احترام تمام، به تبریز آوردیم و شهید قاضی و علمای تبریز، از ایشان استقبال شایانی کردند. ورود ایشان به تبریز، مقارن با مهاجرت امام از عراق به پاریس بود و تأثیر بسیار زیادی بر روند انقلاب در تبریز داشت و لذا ساواک حساس شد و یک شب فرمانداری نظامی، ایشان را دستگیر و به قم تبعید کرد!
 
ملاقات‌های بعدی‌ شما با ایشان، در چه مقاطعی و چگونه انجام شد؟
ملاقات‌های بعدی من با ایشان، در نجف، قم، تهران و تبریز، به صورت کوتاه و گذری بود، تا در تابستان 1350 یا 1351 که در همدان، در مدرسه معصومیه آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی، به دیدار مرحوم آخوند همدانی، برای عرض تسلیت به خاطر اعدام پسرش رفته بودم. آیت‌الله مدنی را هم، در آنجا زیارت کردم.
آخرین ملاقات بنده با ایشان هم، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود. چندی بود که اخوی بنده، آیت‌الله آقا سیداحمد خسروشاهی، به رحمت خدا رفته بود و پس از آن، من به تبریز رفته بودم. مسجد پدری ما در بازار، پس از فوت ایشان، امام جماعت نداشت و دوستان و مریدان پدر و اخوی، اصرار داشتند که من در تبریز بمانم و پیش‌نمازی را به عهده بگیرم و مسجد را اداره کنم، ولی بنده چون عاری از این نوع هنرها هستم، گفتم: بهتر است که از آیت‌الله مدنی دعوت کنند، که هم مرد حرب است، هم اهل محراب!... مسجد ما در راسته بازار تبریز، تقریبا یک قرن و نیم پیش، توسط جد بزرگوار ما آیت‌الله سیدمحمد خسروشاهی، پس از بازگشت ایشان از نجف ساخته شد و از آن به بعد، محل اقامه نماز جماعت و تشکیل جلسات وعظ و تبلیغ توسط ایشان و سپس مرحوم ابوی و اخوی‌ها و بسیار مورد توجه اهالی بازار تبریز بود. بحث‌های هفتگی ابوی در این مسجد، همیشه با بحث تقوا شروع و به بحث تقوا هم ختم می‌شد! اتفاقا آیت‌الله مدنی نیز، تبلور عینی تقوا بود و خوشبختانه ایشان، درخواست خاندان ما برای اقامه جماعت در این مسجد را بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت و تا زمان شهادت آیت‌الله قاضی طباطبائی، این افاضه ادامه داشت. با شهادت ایشان، آیت‌الله مدنی از سوی امام خمینی، اقامه نماز جمعه را به عهده گرفت و متأسفانه پس از مدت کوتاهی، خود نیز در محراب عبادت به شهادت رسید. رحمه الله علیه، رحمه واسعه.
  https://iichs.ir/vdcciiqi.2bqxm8laa2.html
iichs.ir/vdcciiqi.2bqxm8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما