ایران قربانی سیاست‌های استعماری درباره هند؛

چرا انگلستان در پی ایرانی ضعیف بود؟

ایران از موقعیت خاص و ویژه‌ای برای دسترسی به جنوب آسیا و شبه‌قاره هند برخوردار بوده است؛ چراکه از شمال به آسیای میانه و قفقاز راه دارد و از جنوب با خلیج فارس و دریای عمان و از شرق با افغانستان و پاکستان هم‌مرز است. این موقعیت ایران را به گذرگاهی حیاتی برای دستیابی به هند ــ یعنی جواهر تاج امپراتوری انگلستان ــ تبدیل کرده بود و همین امر ایران را در کانون توجه‌ها قرار می‌داد
چرا انگلستان در پی ایرانی ضعیف بود؟
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ ایران به واسطه موقعیت راهبردی خود در تاریخ همواره جایگاه و موقعیت ممتاز و ویژه‌ای داشته است. این کشور از یک‌سو به دریای خزر در شمال و خلیج فارس در جنوب راه دارد و از طرف دیگر با پانزده کشور مرز آبی و خاکی دارد. علاوه بر این، ایران واقع در میان سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا، یک پل طبیعی برای ارتباط شرق و غرب به‌شمار می‌آید. به اینها باید منابع طبیعی و وسعت سرزمینی را نیز اضافه کرد تا مشخص شود چرا این کشور هیچ‌گاه نتوانسته است راهبرد انزواطلبی را در سیاست خارجی در پیش گیرد.
 
این مسئله به‌ویژه از دوران رقابت‌های استعماری اهمیت دوچندان پیدا کرده است. در واقع، قدرت‌های بزرگ جهانی همچون انگلستان، فرانسه، روسیه و آلمان ایران را نه یک کشور مستقل، بلکه به ‌مثابه یک مسیر راهبردی برای دسترسی به خلیج فارس و شبه‌قاره هند در نظر می‌گرفتند. این رویکرد قدرت‌های جهانی موجب شد ایران در رقابت‌های استعماری قربانی سیاست‌های قدرت‌طلبانه این کشورها شود و بارها در معرض حملات و تاخت‌وتاز آنها قرار گیرد.
 
در این میان، اگر بخواهیم بر جنوب آسیا و شبه‌قاره هند متمرکز شویم ایران از موقعیت خاص و ویژه‌ای برای دسترسی به این منطقه برخوردار بوده است؛ چرا که از شمال به آسیای میانه و قفقاز راه دارد و از جنوب با خلیج فارس و دریای عمان و از شرق با افغانستان و پاکستان هم‌مرز است. این موقعیت ایران را به گذرگاهی حیاتی برای دستیابی به هند ــ یعنی جواهر تاج امپراتوری انگلستان ــ تبدیل کرده بود. در حقیقت، منابع غنی، بازار گسترده و نیروی کار فراوان، هند را به یکی از مستعمرات بسیار مهم انگلستان بدل کرده بود؛ ازاین‌رو، دسترسی به هند برای قدرت‌های استعماری همچون روسیه، فرانسه و آلمان اهمیت راهبردی داشت و همین امر ایران را در کانون توجه‌ها قرار می‌داد. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر این مسئله را بررسی کنیم که ایران چگونه قربانی سیاست‌های استعماری این دول بزرگ اروپایی شد.
 
روسیه تزاری و نگاه به شرق
رقابت‌های استعماری میان قدرت‌های جهانی از مقطعی به بعد اهمیت بسیاری پیدا کرد. در واقع هر یک از ابرقدرت‌ها در پی پیدا کردن مناطقی در جهان به عنوان حوزه نفوذ بودند. در این میان، انگلستان با دارا بودن بیشترین مستعمره جایگاه خاصی در میان ابرقدرت‌ها داشت. بااین‌حال، مهم‌ترین مستعمره انگلستان هند بود و بر سر آن رقابت شدیدی میان قدرت‌های جهانی وجود داشت. در میان قدرت‌های بزرگ، شاید اولین کشوری که نیم‌نگاهی به هند پیدا کرده بود روسیه بود. به معنای دقیق کلمه، در قرن نوزدهم روسیه تزاری تلاش می‌کرد به آب‌های گرم خلیج فارس و از آنجا به هند دسترسی پیدا کند. این هدف بخشی از آنچه میان روسیه و انگلستان وجود داشت و بازی بزرگ نام گرفته، بود. در واقع، این بازی برای نفوذ در آسیای میانه، شبه‌قاره هند و ایران انجام می‌شد. روسیه با انعقاد معاهدات ناعادلانه‌ای همچون گلستان و ترکمانچای، بخش‌های وسیعی از خاک ایران را تصرف کرد و نفوذ خود را در شمال ایران گسترش داد. این سیاست‌ها علاوه بر تضعیف حاکمیت ملی ایران، زمینه را برای استفاده از این کشور برای دسترسی به هند فراهم می‌کرد.[1]  
 
علاوه بر این، در آن زمان افغانستان هنوز به صورت رسمی بخشی از خاک ایران به‌شمار می‌آمد و ایران از ناحیه مناطق شرقی مرزی مشترک و طولانی با هندوستان داشت و انگلستان به‌شدت از این مسئله نگران بود؛ زیرا حاکمیت دولت ایران بر مناطق شرقی ضعیف شده بود و از طرف دیگر روسیه در آسیای میانه به دنبال پیشروی و نزدیک شدن به مرزهای هندوستان بود. این نگرانی در عمل نیز به اثبات رسید و روسیه با تصرف بخش‌هایی از خانات آسیای میانه به افغانستان و هندوستان بسیار نزدیک شد. شاید به همین دلیل بود که انگلستان درصدد برآمد افغانستان و به‌ویژه هرات را از ایران جدا سازد و دست روسیه در رسیدن به هند را کوتاه کند.[2]
 
   شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
  جایگاه ایران در منطق سیاست منطقه‌ای انگلستان
 
  شتاب‌‌زدگی ایران در انعقاد معاهده پاریس از کجا ناشی می‌شد؟

 
 
 
فرانسه و تلاش برای نفوذ در ایران
فرانسه نیز از دیگر قدرت‌هایی بود که در مقطعی به دنبال توسعه‌طلبی و یافتن حوزه نفوذ در خلیج فارس و دریای عمان بود. پاریس به‌ویژه این هدف را در دوران ناپلئون، که به ‌دنبال استفاده از ایران برای دسترسی به هند بود، در سر داشت. این مقصود بعد از اینکه انگلستان در قبال حمله روسیه به ایران کمکی به ایران نکرد و معاهده خود با فتحعلی‌شاه را نادیده گرفت دست‌یافتنی شد. ناپلئون، که می‌دانست شاه ایران از انگلستان ناامید شده است و ضربه زدن به انگلستان
در هند از مسیر ایران می‌گذرد، افرادی را برای رایزنی به ایران فرستاد. شاه ایران نیز در این وضعیت به ناپلئون روی خوش نشان داد و به افزایش ارتباط با او اهتمام ورزید؛ به‌ویژه که فتوحات بسیار ناپلئون باعث شده بود آوازه پیروزی‌های او به گوش شاه ایران نیز برسد.[3] 
 
جالب اینجاست که فتحعلی‌شاه در نامه دوم خود به ناپلئون، که به واسطه سفیر فرانسه در عثمانی ارسال شده بود، تذکر داده بود که عقد قرارداد با ایران ممکن است راه لشکرکشی به هندوستان را برای فرانسه باز کند و دست انگلستان را از مستعمراتشان در آسیا کوتاه سازد. در نهایت رفت‌وآمد میان طرفین به انعقاد معاهده فین‌کن‌اشتاین منتهی شد. این عهدنامه یکی از عهدنامه‌های مهم تاریخی به‌شمار می‌آید؛ زیرا ناپلئون در اوج قدرت کمتر به انعقاد عهدنامه و قرارداد مباردت می‌ورزید. از همین جا می‌توان فهمید که جایگاه و نفوذ فرهنگی ایران در هند و افغانستان تا چه اندازه برای فرانسه مهم تلقی می‌شد. البته مفاد عهدنامه برای فرانسه نقد و برای ایران نسیه بود و ناپلئون در انعقاد عهدنامه خیلی خوب عمل کرده بود.[4]
 
   شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
  ناپلئون چگونه پادشاه قاجار را به بازی گرفت؟
 
  پیامدهای عهدنامه‌ای که در سرزمین لهستان منعقد شد

 
 
 
بر اساس این عهدنامه، ایران باید به انگلستان اعلان جنگ می‌داد و در عوض فرانسه استقلال و تمامیت ارضی ایران و اقتدار تهران بر سرحدات شمالی را به رسمیت می‌شناخت. به زعم برخی، فرانسه با امضای این عهدنامه می‌خواست ایران را در جهت سیاست جهانی خود قرار دهد. به روایتی، فرانسه می‌خواست با توجه به موقعیت حساس و خاص ایران، مسیر نفوذ به هندوستان و ضربه زدن به منافع حیاتی امپراتوری انگلستان تسهیل شود. از نگاه این افراد، همین رویکرد بود که موجب شد تا مدت‌ها انگلستان به فکر تضعیف کردن ایران بیفتد و نگذارد تهران بازیگری تأثیرگذار در عرصه بین‌المللی شود.[5]
 
آلمان و رقابت بر سر هندوستان
آلمان دیرتر از سایر رقبا وارد رقابت‌های استعماری شد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و بعد از اینکه آلمان به شکل یک دولت ـ ملت درآمد به عنوان قدرتی نوظهور وارد رقابت‌های استعماری شد. از این مقطع به بعد بود که بیسمارک آلمان را در تراز یک قدرت جهانی مطرح و این کشور نیم‌نگاهی به خلیج فارس و جنوب آسیا پیدا کرد. شاهان قاجار نیز که از نفوذ روسیه و انگلستان در ایران به تنگ آمده بودند گمان می‌کردند آلمان به عنوان یک نیروی سوم در ایران می‌تواند راهگشا باشد. بر این اساس، روابط دو کشور به‌ویژه از دوران ناصرالدین‌شاه گسترش پیدا کرد و آلمان به‌تدریج کوشید نفوذ خود را در سپهر سیاست ایران گسترش دهد.[6]
 
یکی از داده‌های تاریخی در این مورد به جنگ جهانی اول باز می‌گردد؛ جایی که آلمان تلاش کرد ایران را به نفع دول محور وارد جنگ کند. هدف اصلی آلمان‌ها این بود که ایران را پس از عثمانی به عنوان دومین دولت اسلامی علیه دول متفق وارد جنگ کنند. هرگاه این هدف عملی می‌شد بخش اعظم جهان اسلام به نفع متفقین وارد جنگ شده بود و بر اثر اتحاد با افغان‌ها و ایجاد طغیان و آشوب در هند ممکن بود بتوانند شریان امپراتوری انگلستان را قطع کنند؛ سیاستی که در نهایت با ورود نیروهای متفقین به ایران و اشغال این سرزمین بی‌نتیجه ماند.[7] 
 
یکی از پروژه‌های بلندپروازانه و جاه‌طلبانه آلمان، ساخت خط ‌آهن برلین ـ بغداد بود که با هدف اتصال اروپا به خلیج فارس و از آنجا دسترسی آسان به هند مطرح شد. همین طرح بود که ایران را به‌ عنوان یک مسیر راهبردی در مرکز توجه آلمان قرار داد و این کشور تلاش کرد مراودات خود را با تهران توسعه دهد. در نهایت هر چند این طرح به دلیل وقوع جنگ جهانی اول و شکست آلمان از متفقین ناتمام و ناکام ماند، اما تأثیرات آن بر سیاست‌های استعماری در منطقه باقی ماند و موجب شد حساسیت انگلستان نسبت به ایران دو چندان شود.[8]
 
در مجموع باید گفت که موقعیت جغرافیایی و شرایط جهانی در مقطعی از تاریخ چشم استعمارگران را بیش از پیش به ایران دوخته بود؛ به‌ویژه که این قدرت‌ها درگیر رقابت‌های استعماری بودند و بر سر حوزه نفوذ در جای جای جهان رقابت می‌کردند. این رقابت‌ها از آن رو بود که دستیابی به برخی از متصرفات سبب می‌شد موازنه قدرت میان قدرت‌های بزرگ تغییر کند. در این میان هند از جایگاه خاصی برخوردار بود و ایران دروازه رسیدن به این کشور به‌شمار می‌آمد. شاید به همین دلیل باشد که تمام همّ انگلستان، روسیه، فرانسه و آلمان نفوذ در ایران بود و هر یک به نوعی لطمات بسیاری به ایران زدند.    
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. سی. ام. مک‌گرگور، شرح سفری به ایالت خراسان، ترجمه اسدالله توکلی طبسی، ج 2، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368، ص 253.
[2]. جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367، صص 296-297.
[3]. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، انتشارات خط سوم، 1382، صص 40-41.
[4]. همان، صص 42-46.
[5]. همان، ص 46.
[6]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1381، ص 301.
[7]. همان، ص 346.
[8]. محسن میرزایی، «مخالفت انگلیس با خط آهن بغداد»، ایران، ش 4491 (11 اردیبهشت 1389).
 
https://iichs.ir/vdcco4qi.2bqpo8laa2.html
iichs.ir/vdcco4qi.2bqpo8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما