نظری بر زندگی آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی؛

مبارزی که رضاخان را از تهران به قم کشاند

ملکه پهلوی با همراهان خود بی‌درنگ تلفنی حادثه را به گوش رضاخان رساند. در پی آن، رضاشاه در رأس ستونی خود را به قم رساند. هنگام ورود رضاشاه و تیمورتاش، ابتدا حرم قرق شد
مبارزی که رضاخان را از تهران به قم کشاند
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شیخ محمدتقی بافقی یزدی، از علمای شجاع و مبارز دوره رضاشاه، به روایتی در سال 1296ق/ 1258ش در روستای بافق در نزدیکی یزد به دنیا آمد و در چهارده‌سالگی برای تحصیل علوم دینی به یزد عزیمت کرد. بافقی در اوانِ جوانی نزد استادان بزرگ آن سامان، همچون سیدعلی مدرس یزدی، به تحصیل علوم و تزکیه نفس مشغول شد و در 28سالگی برای ادامه تحصیل به عتبات رفت. شیخ محمدتقی بافقی پس از تکمیل معلومات، از نجف اشرف به قم آمد و پس از ورود آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و تأسیس حوزه علمیه، از همکاران نزدیک ایشان شد.[i]
 
همگام با آیت‌الله حائری
آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی یکی از چهره‌های مبارز و مقاوم و سنبل روحانی مبارز در دوره پهلوی اول است. وی که سال‌ها در نجف اشرف در محضر استادان بزرگ آن زمان همچون آخوند ملامحمد کاظم و آقا سیدکاظم یزدی و... در تحصیل علم و اخلاق به کمال رسیده بود، در سال 1298ش به طرف قم حرکت کرد و در آنجا رحل اقامت افکند. آیت‌الله بافقی در سال 1301ش، یعنی درست دو سال بعد از کودتای 3 اسفند 1299، به آیت‌الله حائری پیشنهاد داد در قم بماند و آنجا را سامان دهد و مرکز روحانیت کند؛ بدین ترتیب، آیت‌الله حائری با تشویق مرحوم بافقی، حوزه علمیه قم را بنیان گذاشت.[ii]
 
آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری در واپسین سال‌های حیات
آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری در واپسین سال‌های حیات
 
فقیه بافقی هم، قدم به قدم با آیت‌الله حائری همگام شد و در استحکام حوزه علمیه قم کوشید و همواره حامی آیت‌الله حائری در نگاه‌داری حوزه و رسیدگی به وضع طلاب بود. پس از تأسیس حوزه علمیه قم، یکی از دغدغه‏های مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی، رسیدگی به امور طلاب و محصلان علوم دینی بود. ایشان هر ماه به طور مرتب و با ترتیب خاصی، به طلبه‏های حوزه علمیه قم شهریه می‏داد؛ بدین ترتیب که شهریه هر یک از آنها را در پاکت می‏گذاشت و خود شخصا به حجره یا منزل آنان می‏برد تا هم احوالی از ایشان بپرسد و از نزدیک در جریان مشکلاتشان قرار بگیرد، و هم کمک مالی بکند و اندکی از اشتغال‏های بی‏مورد آنان بکاهد، تا با خیال راحت درس بخوانند.
 
نامه‌های تند و صریح به رضاشاه
آیت‌الله بافقی از جمله روحانیان پیشگامی است که به سیاست‌های ضد مذهبیِ رضاشاه انتقاد جدی داشت و در پی ادامه یافتن اقدامات ضد دینی او، تقابل میان آنها جدی‌تر شد. هنگامی که در سال 1306ش طی اعلامیه‌های پخش‌شده از سوی دولت وقت (مخبرالسلطنه) امر به معروف و نهی از منکر قدغن شد، علما و مردم نسبت به این اعلامیه عکس‌العمل شدید نشان دادند. شیخ بافقی هم جزء معترضان بود. او معتقد بود که امر به معروف و نهی از منکر بر هر فردی، به‌ویژه علما و طلاب، واجب است و هیچ‌کس حق ندارد از اجرای آن جلوگیری کند؛ همچنین وی دولت وقت را دولتی جابر و ظالم و جاهل خواند و حکومت رضاشاه را هم «حکومت فراعنه» نامید.[iii]
  
شیخ با نوشتن نامه‌های تند و صریح به رضاشاه، او را از سیاست‌های ضد مذهبی و اعمال منکر برحذر می‌داشت و در مکاتبات خود حتی تعارفات معمول را رعایت نمی‌کرد. نقل است که وی  همیشه نامه را چنین آغاز می‌کرد: «از آخوند بافقی به فلان» و این موضوع در مورد نامه‌هایی که رضاشاه مخاطب آن بود نیز صادق است. حتی گفته شده در مرتبه آخر بر قطعه کاغذی سوره تکاثر را که خداوند برای تنبیه جبابره نازل کرده است، نوشت و خطاب به رضاشاه ارسال کرد. شاه از این عمل شیخ برآشفته شد و به مأموران دستور داد که مراقب بافقی باشند.[iv]
 
واقعه آغاز سال 1306ش
طرح‌های دین‌زدایی رضاشاه از همان ابتدا با مخالفت علما روبه‌رو شد. آیت‌الله بافقی از جمله روحانیانی است که از همان سال‌های اول به مقابله با سیاست‌های ضد مذهبی رضاشاه برخاست. رویارویی مستقیم شیخ با حکومت پهلوی در آغاز سال 1306ش و در مخالفت شدید و قاطع آیت‌الله با خانواده رضاشاه در حرم حضرت معصومه(س) در قم رقم خورد.
 
تاج‌الملوک پهلوی و هیئت همراه هنگام خروج از جایگاه مخصوص میدان جلالیه، پس از شرکت در مراسم کشف حجاب
تاج‌الملوک پهلوی و هیئت همراه هنگام خروج از جایگاه مخصوص میدان جلالیه، پس از شرکت در مراسم کشف حجاب
شماره آرشیو: 123894-275م

شرح رویارویی شیخ با رژیم پهلوی از این قرار بود که در اول فروردین 1306ش، بنا بر یک سنت دیرینه که برخی خانواده‌ها تحویل سال نو را در اماکن مذهبی می‌گذراندند، در آن سال، همسر رضاشاه با چند تن از همراهان
خود به قم رفت تا در صحن حرم حضرت معصومه(س) فرا رسیدن سال نو را پذیره شود. روایت است که در آن مراسم، وابستگان پهلوی و برخی از همراهان ملکه، در رعایت حجاب اسلامی کوتاهی کرده بودند و به همین علت، روضه‌خوانی به نام سیدناظم به منبر رفت و با استناد به امر به معروف و نهی از منکر، مردم را تحریک کرد که از این بدحجابی جلوگیری کنند.[v]
 
اخبار ورود خانواده بدحجاب شاه به حرم حضرت معصومه(س) به گوش شیخ بافقی رسید و باعث اعتراض دوباره آیت‌الله نسبت به سیاست‌های رضاشاه شد. آیت‌الله بافقی پیامی با این مضمون به زنان دربار فرستاد: «اگر مسلمان هستید، چرا با این وضع به اینجا آمدید و اگر مسلمان نیستید، اصلا چرا به اینجا آمده‌اید؟».[vi] ملکه پهلوی با همراهان خود بی‌درنگ تلفنی حادثه را به گوش رضاخان رساند.[vii] در پی آن، رضاشاه در رأس ستونی خود را به قم رساند. هنگام ورود رضاشاه و تیمورتاش، وزیر دربار، «... ابتدا حرم قرق شد و سپس آیت‌الله را با توهین و تحقیر کشان کشان آوردند. شاه از بغض و کینه‌ای که از او داشت به ضرب و شتم شیخ پرداخت و از کتک زدن و فحش در حق حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی دریغ نکرد و در نهایت وی را با خشونت مدتی به تهران و مدتی به شهر ری تبعید کرد».[viii]
 
به دنبال دستگیری شیخ بافقی، تظاهراتی به راه افتاد. مردم از بی‌احترامی رضاخان به ساحت آستانه مقدسه و جسارت وی به آیت‌الله خشمگین بودند و شاه نیز بسیار عصبانی و آماده سرکوب عبرت‌ساز بود.[ix] درواقع، رفتار رضاشاه با شیخ بافقی نخستین اقدام تند و مخالفت آشکار و حتی اهانت وی نسبت به مذهب بود. بر اثر این ماجرا، که رضاشاه شخصا شیخ محمدتقی بافقی را زیر ضربات خود قرار داده و او را توقیف کرده بود، احساسات مذهبی مردم غلیان کرد و چون احتمال داده می‌شد این حرکت اعتراضی با کشتار و خونریزی عده بسیاری از مردم سرکوب شود، با درایت آیت‌الله حائری پایان یافت.
 
آیت‌الله بافقی، پس از گذراندن پنج ماه حبس در زندان شهربانی مرکز، به کوشش آیت‌الله حائری آزاد شد، ولی دیگر به وی اجازه ندادند در قم اقامت گزیند و تا آخر عمر به حضرت عبدالعظیم رفت و زیر نظر قرار گرفت.[x]
 
ایشان در مدتی که در شهر ری در تبعید به‌سر می‌برد به مرمت مسجد کوچه زنگنه، مسجد نو، مسجد دروازه باباخان، مسجد محله درویشی‌ها و مقبره حجت‌الاسلام علی‌اکبر تفرشی مشغول شد.
 
خبری که باعث شد آیت‌الله بافقی سکته کند
در 19 تیرماه سال 1314ش، واقعه مسجد گوهرشاد پیش آمد. به دنبال اعمال فشار مأموران دولتی برای کشف حجاب، عده زیادی از مردم در حرم امام رضا(ع) و مسجد گوهرشاد متحصن شدند و اعلام کردند تا مسئله حجاب زنان حل نشود، از آنجا خارج نمی‏شود.[xi] رضاخان برای پایان دادن به این قضیه، دستور داد چنانچه مردم با تهدید از مسجد خارج نشوند، به آنان تیراندازی کنند. بدین‌ترتیب، بیش از دوهزار نفر از زائران حرم رضوی و مردم به قتل رسیدند. حجت‌الاسلام مرعشی قزوینی، یکی از دستگیرشدگان، در بازجویی خود، کیفیت تهاجم را چنین شرح داده است: «شش ساعت از شب که گذشت، صدای کلنگ از دو طرف با هیاهوی نظامی بلند شد. در عرض چند دقیقه درهای مسجد را خرد کرده و به داخل مسجد ریختند. مردم از هر طرف فرار کردند، اما از عقب درها آماج گلوله قرار گرفتند، بقیه هم در مسجد و دچار تیرباران بودند... چیزی که دیده شد زمین مسجد مالامال خون بود».[xii] 
 
مرحوم بافقی پس از شنیدن این خبر، از فرط ناراحتی سکته کرد و مدتی بستری شد. او پس از اینکه اندکی بهبودی یافت، با وجود اینکه از سوی دولت ممنوع‌الخروج بود، تاب نیاورد و به مشهد رفت تا تسلایی بر دل داغ‌دیده مردم آن دیار باشد.
 
سرانجام این عالم مجاهد در ۱۲ مرداد ۱۳۲۵ش چشم از جهان فروبست و در کنار مرقد آیت‌اللّه حائری در قم به خاک سپرده شد.

پی نوشت
-----------------------------------------------
[i]. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 406.
[ii]. سینا واحد، قیام گوهرشاد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، ص 28.
[iii]. علی ربانی خلخالی، شهدای روحانیت شیعه یکصد سال اخیر، ج 1، تهران، جمهوری اسلامی، ص 156.
[iv]. حمید بصیرت­منش، علما و رژیم رضاشاه: نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سال­های 1305تا1320، تهران، عروج، ص 262.
[v]. نعمت­الله قاضی شکیب، علل سقوط حکومت رضاشاه، تهران، نشر آثار، 1372، ص 29.
[vi]. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، صص 284-285.
[vii]. نعمت­الله قاضی شکیب، همان.
[viii]. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، همان.
[ix]. روح‌الله حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه بـرای مانـدن و توسـعه، تهـران، مرکـز اسناد انقلاب اسلامی، ­1380، ص 835.
[x]. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 4، تهران، علمی، 1374، ص 39.
[xi]. داود امینی، «غائله مسجد»، فصلنامه یاد، سال 18، ش 70 ــ 67 (بهار و تابستان 1382)، ص 274.
[xii]. «نهضت 1314 خراسان با روایت خاطرات و اسناد»، فصلنامه 15 خرداد، سال 6، ش 27 ــ 26 (تابستان و پاییز 1376)، ص 227.
 
 
https://iichs.ir/vdcbw9b5.rhbfgpiuur.html
iichs.ir/vdcbw9b5.rhbfgpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما