[1]. عباس شاهنده در سال 1292ش در تهران به دنیا آمد. پدرش ظاهرا از هواداران مشروطیت بود و صفاءالسلطان نام داشت.
شاهنده تحصیلات ابتدایی را در دبستان خاقانی و متوسطه را در دبیرستان شرف تهران گذراند و پس از آن به دانشسرا رفت و بعد از اتمام دوره مربوطه و گرفتن دیپلم به عنوان آموزگار در خدمت وزارت معارف قرار گرفت و به تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول شد.
شاهنده از نخستین روزی که به استخدام دولت درآمد در اندیشه نزدیکی به محافل قدرت و دستیابی به شغل و منصب مهم دولتی بود؛ ازاینرو زمانی که وزارت معارف رضاخان به اشاره و تقلید از انگلستان تشکیلات پیشاهنگی را سازمان داد، شاهنده به تکاپو برخاست و با سازماندهی اولین جوخهها و گروههای پیشاهنگی شروع به خودنمایی کرد.
خدمات او در این عرصه آنقدر مورد توجه قرار گرفت که وزیر معارف وقت نامبرده را به عنوان اولین رئیس پیشاهنگی تهران منصوب کرد.
شاهنده در سالهای اولیه پس از شهریور 1320 ظاهرا جانب مردم را گرفت و خود را طرفدار آزادی و حقوق انسانی جا زد و برای بهرهبرداری از این وضعیت جدید به فعالیت مطبوعاتی رو کرد و روزنامه «فرمان» را با حمایت سرویسهای اطلاعاتی انگلیس انتشار داد. اولین شماره فرمان در روز 15 خرداد 1322 روانه پیشخوان روزنامهفروشیها شد.
با تشکیل حزب توده و نفوذ روزافزون این حزب و گسترش آن در شهرها و مناطق کارگری، عباس شاهنده که سودای نزدیکی به مرکز قدرت را در سر داشت و روسیه را حاکم درجه یک سیاست ایران میدانست، جانب حزب توده را گرفت و روزنامه فرمان را کاملا در اختیار جریان کمونیستی ایران گذاشت. البته حمایت از حزب توده مدت زیادی طول نکشید و درست زمانی که
قوامالسلطنه بر مسند وزارت تکیه زد، دست از پشتیبانی حزب توده برداشت و این تغییر خط مشی را در 24 دیماه 1324 علنی کرد و به صف حامیان قوام و محمدرضا پهلوی پیوست.
زمانی که حزب دموکرات تشکیل شد، عباس شاهنده سردستگی اراذل و اوباش هوادار قوام را برعهده داشت و گروهی را به نام گارد احترام و تشریفات حزب دموکرات بهوجود آورد.
بههرحال پس از جدایی شاهنده از حزب توده، قوامالسلطنه او را مورد عنایت و توجه قرار داد و در اسفند 1324 طی فرمانی ویژه وی را از وزارت فرهنگ به نخستوزیری منتقل و مأمور سازماندهی اتحادیه سندیکاهای کارگری ایران کرد و او با بهرهگیری از این مقام در آذرماه 1325 نام روزنامه فرمان را به «فرمان کارگران» تغییر داد.
پس از ختم غائله آذربایجان و کردستان، شاهنده از نخستوزیری به تشکیلات شهرداری تهران انتقال یافت و در سال 1326 به سمت مدیر کل خواربار شهر تهران منصوب شد.
شاهنده پس از برکناری از مقام مدیریت خواربار شهر تهران به مقام مدیریت کل بازرسی شهرداری رسید و در زمان نخستوزیری
رزمآرا با حفظ سمت به مقام معاونت شهرداری تهران نیز دست یافت.
وی مدعی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 جزء اولین کسانی بوده است که به همراه سرهنگ پهلوان، مهدی میراشرافی و احمد فرامرزی و گروهی از اراذل و اوباش نظیر
شعبان جعفری و هفت کچلان به فرستنده رادیو تهران حمله کرده و پس از تصرف آن، سقوط حکومت دکتر
مصدق را اعلام داشته است.
او در اکثر سفرهای خارجی محمدرضا پهلوی و همسرش ثریا و مسافرت های
حسین علاء و
منوچهر اقبال به عنوان عضو ثابت و اکثرا به عنوان رئیس هیئت مطبوعاتی به همراه آنان بود.
یکی از مهمترین سفرهای شاهنده سفر به کشور عراق در آبان 1334 به منظور شرکت در کنفرانس بغداد بود. این کنفرانس منتج به امضای پیمان بغداد میان کشورهای ایران و عراق و ترکیه و پاکستان و انگلستان گردید.
سمت شاهنده در این کنفرانس ریاست هیئت مطبوعاتی همراه حسین علاء، نخستوزیر وقت، بود. او پیمان بغداد را متمم کودتای 28 مرداد 1332 معرفی کرد.
وی همچنین در شهریور 1335 سفری به اسرائیل داشت و در سفرنامه خود اهمیت اسرائیل برای توازن روابط سیاسی ایران و اعراب را بر شمرده است.
شاهنده، که همیشه سودای نمایندگی در سر داشت، پس از برکناری اقبال و روی کار آمدن
شریفامامی سعی کرد خود را کاندیدای بیجار کند، ولی موفق نشد.
در سال 1342 وقتی محمدرضا پهلوی در جریان مراسم سلام نوروزی از طولانی بودن صف روزنامهنگاران گله کرد، جهانگیر تفضلی، مدیر روزنامه «ایران ما» و وزیر مشاور و سرپرست انتشارات دولت، تصمیم گرفت از تعداد روزنامهها و مطبوعات بکاهد و ازهمینرو امتیاز 71 نشریه و روزنامه را که روزنامه فرمان نیز یکی از آنان بود، لغو کرد.
اما شاهنده در شمار روزنامهنگاران معمولی نبود که بهآسانی تسلیم شود و تلاش برای راهاندازی مجدد روزنامه فرمان را رها نکرد تا اینکه سرانجام موفق شد دوباره امتیاز لغوشدهاش را پس بگیرد و در تاریخ 29 تیر 1344 مجددا روزنامه فرمان را انتشار داد و ازآنجاکه روزنامه او تنها روزنامهای بود که پس از لغو دوباره امتیاز گرفت میتوان به نفوذ شاهنده در هرم حاکمیت پهلوی پی برد.
در طول مدتی که روزنامه فرمان تعطیل بود، عباس شاهنده بیکار ننشست و موافقت مقامات مسئول را برای نامزدی در انتخابات دوره بیستویکم مجلس شورای ملی کسب کرد. در این انتخابات که در تاریخ 26 شهریور 1342 برگزار شد شاهنده با تعداد 8707 رأی به عنوان نماینده شهرستان بیجار انتخاب شد، امّا به دلایلی نامشخص اعتبارنامه او در صحن عمومی مجلس تصویب نشد و او این بار هم نتوانست بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه زند.
شاهنده در مراسم تاجگذاری و نیز در جشنهای 2500ساله تمام توان و قدرت خود را در خدمت دربار گذاشت و به همین سبب در اسفندماه 1350 به خاطر خدماتش در جریان برگزاری این جشنها نشان «جشن شاهنشاهی» را دریافت کرد.
همچنین او عضویت شاخه مطبوعاتی حزب ایران نوین را نیز دارا بود و در آذرماه سال 1351 به عنوان نایب رئیس انجمنهای شهر استان مرکزی برگزیده شد.
بالاخره زمانی که امیرعباس هویدا برای زمینهسازی
حزب رستاخیز 64 نشریه را تعطیل کرد، روزنامه فرمان هم جزء آنها بود. این روزنامه از 1 شهریور 1353 تعطیل شد و این بار شاهنده هیچ تلاشی برای راه اندازی مجدد این نشریه نکرد.
عباس شاهنده هنگام اوجگیری انقلاب اسلامی فعال شد و کوشید با فریبکاری یکبار دیگر خود را در عرصه مطبوعات ایران جای دهد و در آخر 1357 مجددا فرمان را منتشر کرد و با فریب انتقادات خود را متوجه هویدا نمود تا بلکه بتواند شاه را از زیر ضربات رها کند، ولی هوشیاری امام(ره) و مردم تمامی این ترفندها را نقش بر آب کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، شاهنده کوشید از عملکرد ضد کمونیستی خود سود جوید و به این طریق خود را به حاکمیت و رهبران جمهوری اسلامی نزدیک کند؛ ازاینرو به چاپ خاطرات خود و شرح چگونگی نفوذ در دستگاه
پیشهوری و نقش خود در غائله آذربایجان و کردستان پرداخت و پس از آن به مسئله ملی شدن نفت اشاره کرد و دورویی در پیش گرفت و از فدائیان اسلام این گونه یاد کرد: «فدائیان اسلام با ترور
هژیر و رزمآرا کمر دو ابرقدرت جهان را شکستند» و این در حالی است که او در زمان نخستوزیری رزمآرا معاون شهرداری و از نزدیکترین افراد و یاران او بود.
ساواک در سند بیوگرافی وی آورده است: مشارالیه فردی زیرک، موقعشناس، پشتکاردار، فعال و پولپرست، رشوهگیر، کلاش، بند و بستچی میباشد و نفوذ وی در اشخاص خوب است. وی استعداد زیادی در متشکل کردن دستههای کارگری و تشکیلات حزبی دارد. شاهنده فردی ابنالوقت و تابع منافع شخصی خود بود و در همین راستا در تشکل های مختلفی عضویت داشت. وی عضو «جمعیت یاران» دکتر منوچهر اقبال، عضو پروژه مشترک «بدامن» که گروهی از نویسندگان و روزنامهنگاران و روشنفکران و دهها نشست و روزنامه را در خدمت منافع انگلیسی در ایران تعقیب میکرد، بود.
منبع: اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی
[2]. غلامرضا نیکپی فرزند اعزازالملک [عزیزاله] به سال 1308ش در اصفهان به دنیا آمد. او در رشته حقوق در دانشگاه تهران تحصیل کرد و از دانشگاه لندن در رشته اقتصاد دکتری گرفت.
وی در مشاغل زیر فعالیت کرد: رئیس اداره کل امور اقتصادی و آمار شرکت ملی نفت ایران از 1337ش، عضو هیئت عامله مؤسسه اقتصادی آسیا «اکافه»، وکیل دادگستری، نماینده ایران در کنگره اول و چهارم نفت عرب، کنفرانس کار و سازمان کشورهای صادرکننده نفت و ششمین کنگره جهانی نفت، معاون نخستوزیر در کابینه
منصور، وزیر مشاور و معاون اجرایی هویدا، وزیر آبادانی و مسکن کابینه یادشده، شهردار تهران در سالهای 1348 تا 1356، سناتور انتصابی اصفهان در مجلس سنا، عضو هیئت امنای دانشگاه اصفهان، عضو کانون بینالمللی حقوقدانان، عضو انجمن نفت ایران، عضو هیئت امنای دانشکده توسعه اقتصادی آسیا وابسته به سازمان ملل، عضو شورای سازمان ایران نوین، قائممقام غلامرضا پهلوی در امور اسبدوانی خرگوش دره (طبق اظهارات خودش)، عضو کانون وکلا، دارای نشانهای درجه 1 همایون، درجه 3 تاج، درجه 1 سپاس، درجه 1 ورزش، درجه 1 لیاقت، دیپلماتیک کره جنوبی، درجه 1 اصلاحات ارضی، مدال یادبود بیستوپنجمین سال سلطنت شاه و مدال تاجگذاری.
در گزارشی در سال 1348 آمده است که نیکپی به مدیریت کاخ جوانان دستور میدهد که ضمن تماس با نماینده دولت اسرائیل چند بورس یکماهه برای مسئولان کاخ یادشده اخذ کند تا آنها بتوانند برای بررسی وضع جوانان اسرائیل به آن کشور بروند.
برابر گزارشهای موجود وی در زمان تصدی شهرداری تهران در خریدهای خارجی به عنوان حق دلالی سوءاستفاده میکرد. ساواک وی را طرفدار سیاست انگلستان معرفی کرده است.
منبع: اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی
نیکپی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی دادگاه انقلاب در فروردین 1358 به اعدام محکوم و تیرباران شد.