«روشنفکران وانقلاب، روایت نقش آفرینی» درگفت وشنود با غلامرضا امامی

شریعتی به من گفت:کاش صراحت آل احمد را داشتم!

گفت وشنودی که پیش روی دارید، نقش پاره‌ای از اندیشمندان نوگرای دینی را باز می‌کاود که در ایجاد و توسعه انقلاب اسلامی نقشی بزرگ داشتند. بررسی زندگی و زمانه آنان،درواقع گامی در بازشناسی نهضتی است که به چهلمین سالروز پیروزی آن نزدیک می‌شویم. با سپاس از جناب غلامرضا امامی که ساعتی با ما به گفت وگو نشستند.
شریعتی به من گفت:کاش صراحت آل احمد را داشتم!
□ بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در پیدایش انقلاب‌های عصرحاضر،وجودجریانات  روشنفکری است. انقلاب اسلامی نیز با وجود جوهره دینی خویش و نقش موثر واساسی مرجعیت و روحانیت، از این امر مستثنی نبوده است. درآغاز این گفت و شنود مناسب است که از این نقطه آغاز کنیم که اولاً: روشنفکر به چه کسی اطلاق می‌شود و ثانیاً: نقش روشنفکرانی چون جلال آل‌احمد، دکتر شریعتی و ... را در فرآیند انقلاب اسلامی، چگونه تحلیل و ارزیابی می‌کنید؟
به نام خدا. نخستین بار تعبیر روشنفکر، تحت عنوان منورالفکر، در اوایل دوره مشروطه در ایران مطرح شد. البته بنده تعبیر روشنگر یا روشنگری را بیشتر می‌پسندم. روشنگر کسی است که خود به روشنی رسیده و می‌خواهد به جامعه روشنی ببخشد. تردیدی نیست که پیش از انقلاب، روشنگران جامعه نقش بسزائی در آگاهی بخشی به جامعه، به خصوص نسل جوان داشتند. نگاه یک روشنگر به گذشته است، ولی در عین حال که سعی می‌کند به نیازهای زمانه خود پاسخ بدهد، درعین اینکه نقبی هم به آینده می‌زند. او با مردم زمانه خود حرف می‌زند و در عین حال پرسشهای انسان آینده را نیز پاسخ می‌دهد.
افرادی چون آیت‌الله طالقانی، آیت الله مطهری، جلال‌آل‌احمد، دکتر شریعتی  و بسیاری دیگر، به نیازهای روز جامعه می‌اندیشیدند و تلاش می‌کردند برای آنها پاسخهای درخوری بیابند، از همین روی بر فکر و اندیشه جوانان تأثیر زیادی داشتند. یک روشنفکر متعهد از شرایط زمان و مکان خود آگاه است و نگاه به آینده دارد. او مشکلات معنوی و مادی زمانه خود را درک و بیان می‌کند و درپی علل پیدایی آنهاست. ارزیابی و قضاوت درباره پدیده‌های جاری، کار بسیار دشواری است و باید زمان بگذرد تا بتوان انسانها و پدیده‌ها را در چشم‌انداز تاریخ بررسی کرد. اگرهم اینک شور و هیجان دورانِ این بزرگانی که نام بردیم در جامعه کنونی مشاهده نمی‌شود، به این دلیل است که جامعه نیازهای جدیدی پیدا کرده است، با این همه به نظرم هنوز هم می‌شود از آنان الهام گرفت و به نیازهای روز پاسخ داد. مهم‌ترین ویژگی این افراد، قالب‌شکنی تبلیغی و بیان مفاهیم دینی و انسانی با زبان تازه و به روز بود. بنابراین هر کسی که بتواند این مفاهیم را به زبان روز مطرح کند، نسل جوان استقبال می‌کند. بزرگ‌ترین درسی که می‌شود از این بزرگان گرفت، این است که باید به زبان زمانه سخن گفت تا تأثیر بگذارد. 
 

 
□ شما از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آیت‌الله طالقانی آشنا شدید؟ ایشان چگونه با نسل جوان رابطه برقرار می‌کرد و بر تفکرات آنها تأثیر می‌گذاشت؟
از اواسط دهه 40. بنده این بخت را داشتم که در سفرهایی ایشان را همراهی کردم و مدتی هم از محضر ایشان بهره بردم. آیت‌الله طالقانی هم در سخن و هم در عمل، یک روشنفکر دینی برجسته بود. ایشان بسیار جوان بود که به زندان رضاخان افتاد و در آنجا با گروه چپ53 نفر آشنا شد و دریافت که جریان چپ، به این دلیل توانسته افکار خود را در سطح وسیعی، به خصوص در بین نسل جوان تحصلیکرده ترویج کند که به زبان خودشان با آنها سخن می‌گوید. ایشان در طول مدت دو ماهی که در زندان بود، سعی کرد با افکار چپی‌ها آشنا شود و برای سؤالاتی که مطرح می‌کنند، پاسخهای مناسب بیابد. به همین دلیل با اینکه بحث تفسیر قرآن و به خصوص فلسفه در حوزه‌های علمیه مطرح نبود یا زیاد مطرح نبود، ایشان برای اینکه بتواند به پرسشهای مختلف نسل جوان پاسخهای درخور و مبتنی بر معارف دینی بدهد، این دو موضوع را به شکل جدی دنبال کرد و پس از آن، به ویژه در مسجد هدایت، جلسات تفسیر قرآن را راه انداخت و همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، اکثر مخاطبان وی جوانان بودند. از همه مهم‌تر زندگی، رفتار و شیوه علمی این مرد بزرگ، الگوی کامل یک مسلمان مبارز و مجاهد و آگاه به مسائل زمانه بود.
علت اینکه نسل جوان با آیت‌الله طالقانی ارتباط برقرار می‌کرد، این بود که ایشان نیازهای واقعی آنها را می‌شناخت و سعی می‌کرد به آنها پاسخ مناسب بدهد. ایشان عمیقاً به آزادی معتقد بود و می‌گفت: شما اگر یک گربه را هم در بهترین خانه با بهترین امکانات و غذا و وسایل رفاهی بگذارید، به محض اینکه در خانه را باز بگذارید، به بیرون از خانه فرار می‌کند، چون در آن خانه احساس آزادی نمی‌کند. یک بار سعادت این را داشتم که در طالقان چند روزی در خدمت ایشان باشم. یک روز عصر با هم قدم می‌زدیم و ایشان به نهالهای کوچکی که از دل صخره‌ها بیرون زده بودند، اشاره کرد و گفت:« استبداد حکم این صخره‌ها را دارد که اجازه نمی‌دهد بذرها رشد کنند و خود را به آفتاب و آزادی برسانند. اما انسان باید نهایت تلاش خود را بکند، چون زندگی جز در سایه آزادی، زندگی نیست».
ایشان با مردم چنان گرم و صمیمی برخورد می‌کرد که گویی همه آنها خانواده‌اش هستند. مردم را عمیقاً دوست داشت و جز به رستگاری و سعادت آنان نمی‌اندیشید. دلسوزی بی‌نظیر ایشان نسبت به محرومین و شجاعتش در برابر ستمگران مثال زدنی بود.
 
□ چگونه با شهید آیت‌الله مطهری آشنا شدید و چه ویژگیهایی را در ایشان برجسته‌تر دیدید؟
من در مشهد در دبیرستان علوی بودم و16سال داشتم. در جمعی سخنرانی‌ای ایراد کردم با عنوان «ارزش تبلیغ» که بعداً به صورت مقاله چاپ شد.
 
□ در چه سالی؟
سال41. ایشان آن زمان در مدرسه مروی و دانشگاه تهران تدریس داشتند. برای من نامه‌ای به آدرس مدرسه نوشتند و مرا به خاطر مقاله‌ام بسیار تشویق کردند. بعد از چند سال که به تهران آمدم، از طرف ایشان دعوت به همکاری شدم و به حسینیه ارشاد رفتم و چند سالی در خدمت ایشان بودم و سهم کوچکی در کتاب« محمد(ص) خاتم پیامبران» داشتم.
شهید مطهری فوق‌العاده دقیق بود و ذهن جستجوگری داشت. نیازهای جامعه را به درستی می‌شناخت و راه حل‌های ماندگار را ارائه می‌داد. ایشان یک مجتهد و صاحب نظر قدرتمند بود و با اندیشه‌ها و مکاتب جدید آشنایی کامل داشت. به همین دلیل می‌توانست به پرسشهای جوانان، جوابهای علمی و دقیق و محکم بدهد. ایشان با جوانان و دانشجویان ارتباط گسترده‌ای داشت و علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات  و مدرسه مروی، برای سخنرانی به شهرهای مختلف سفر می‌کرد و به روشنگری می‌پرداخت.
 
□ از جلال‌آل‌احمد و دکتر شریعتی بگویید.این دو چه وجوه اشتراک و تفاوتی داشتند؟
این دو بزرگوار در عین حال که با هم تفاوتهای زیادی داشتند، اما نقاط مشترک آنها هم کم نبود. هر دو زبان فرانسه را می‌دانستند و با فرهنگ غرب آشنا بودند. هر دو ریشه در سنت داشتند و در عین حال زمانه خود را به درستی می‌شناختند و فضای باز را می‌دیدند. هر دو نگاه بدیعی به حج داشتند. « خسی در میقات» جلال‌آل‌احمد و « حج» دکتر شریعتی هنوز هم، از خواندنی‌ترین متون در این زمینه هستند. هر دو به زبان زمانه سخن می‌گفتند و می‌نوشتند و بیان و قلم هر دوی آنها، تازگی و جذابیت ویژه‌ای داشت که به خصوص نسل جوان را جذب می‌کرد.
 
□ چگونه با جلال‌آل‌احمد آشنا شدید؟
من در دوره دبیرستان کتاب «مدیر مدرسه» جلال‌آل‌احمد را خواندم و بسیار جذب شیوه نگارش و نگاه نویسنده‌اش شدم. دوستی هم داشتم که مجله‌ای به اسم« کتاب ماه» را به من داد که سردبیر آن جلال‌آل‌احمد بود، ولی متأسفانه بیشتر از دو شماره ازآن منتشر نشد. در این مجله، بخشی از کتاب غرب‌زدگی به صورت مقاله چاپ شده بود. وقتی به تهران آمدم، یک روز به منزل ایشان زنگ زدم و گفتم که: مشتاقم ایشان را ببینم. آل‌احمد با خوشرویی پاسخم را داد و گفت که می‌توانم روز دوشنبه به دانشسرای عالی بروم و او را درآنجا ببینم. ایشان در آنجا ادبیات درس می‌داد. پشت در کلاس ایستاده بودم و سن و قدم اجازه نمی‌داد وارد کلاس شوم. شنیدم که می‌گفت: « من دیکته نمی‌گویم، چون از دیکتاتوری بدم می‌آید! بیرون از این کلاس که خبری از آزادی نیست، ولی در کلاس من آزادید که از حس واقعی و تجربه‌های خود حرف بزنید. خود من با انشا بیشتر موافقم تا با دیکته». کلاس که تمام شد، خود را معرفی کردم و نظرم را درباره آثار ایشان گفتم. همان روز ایشان طرح کتاب روشنفکران را برایم گفت و از من خواست که بخش روشنفکران مذهبی را به عهده بگیرم و با ایشان همکاری کنم. من مدتی روی طرحم کار کردم و سپس آن را به ایشان ارائه دادم و قبول کرد و همکاری‌ام را با ایشان شروع کردم.
 

 
□ چه ویژگیهایی در جلال‌آل‌احمد برجسته‌تر بود؟
مهربانی، صمیمیت، صراحت لهجه و شجاعت. جلال همان حرفی را می‌زد که فکر می‌کرد و بین ظاهر و باطنش کوچک‌ترین تفاوتی وجود نداشت. به هر چه که واقعاً معتقد بود، عمل می‌کرد و هرگز از سر مصلحت حرفی نمی‌زد یا عمل نمی‌کرد. هرگز مجیز کسی را نگفت و از هیچ چیز و هیچ کسی برای خود نردبان ترقی درست نکرد. کلام برایش مقدس بود و حرمت آن را نگه می‌داشت. واقعاً کسی به اندازه جلال، روی زندگی من تأثیر نگذاشته است.
یک بار دکتر شریعتی از من خواست که ایشان را با جلال‌آل‌احمد آشنا کنم. من هم این کار را کردم و روزی به اتفاق به منزل ایشان رفتیم. موقعی که برگشتیم، دکتر شریعتی گفت: « بسیار مرد صریح و شجاعی است.دوست داشتم صراحت او را داشتم». جلال همواره درپی ساختن بود و دکتر شریعتی درپی طرحی نو درافکندن.
 
□ به نظر شما رمز موفقیت آل‌احمد در چه بود؟
ایشان چون سالها معلمی کرده بود، زبان جوانان را خوب بلد بود. هر کسی که با او حرف می‌زد، بین خودش و جلال فاصله‌ای را حس نمی‌کرد. او دقیق به حرف مخاطب گوش می‌کرد و با مهربانی و صمیمیت دلپذیری به مخاظب پر و بال می‌داد تا راحت حرفش را بزند. من سهم کوچکی در کتاب«در خدمت و خیانت روشنفکران» او داشتم، ولی او در این اثر، اسم مرا هم آورده بود که برای من ــ که در آن موقع جوان بودم ــ دنیاها ارزش داشت. به نظر من علت شیفتگی جوانان به آل‌احمد، صداقت، صراحت و صمیمیت او بود. نوشته‌های او، سوای نثر منحصربه‌فرد و درخشانش، همچون شلاقی برگرده جان‌های خواب‌آلوده بود. او هم سخنران ماهری بود، اما نثرش، کم‌نظیر و منحصر به خود او بود. او زبان نوشتاری را به زبان گفتاری نزدیک کرد و توانست دردهای زمانه خود را با زیبا‌ترین نثر، جاودانه کند.
 
□ اولین بار کی و چگونه با دکتر شریعتی آشنا شدید؟
در سال38 در جشن مبعث مدرسه مکرم مشهد. من آن موقع دانش‌آموز دبیرستان بودم و ایشان در دبیرستان ما سخنرانی کرد. چند بار هم در منزل پدرشان استاد محمدتقی شریعتی ایشان را دیدم. بعد هم که دکتر برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت، کتابهای ایشان را به کرّات خواندم. هنگامی که ایشان برای شرکت در مراسم ختم مادرش به مشهد برگشت، ارتباط ما بیشتر شد. بعدها هم که در حسینیه ارشاد پای ثابت سخنرانیهای ایشان بودم و هر اثری را که از ایشان چاپ می‌شد، بارها و بارها مطالعه می‌کردم. ایشان در حسینیه ارشاد علاوه بر سخنرانیهای کم‌نظیرش، کارهای فرهنگی متنوعی هم می‌کرد، از جمله اجرای نمایشنامه ابوذر غفاری و سربداران، که با استقبال بسیار مردم روبه‌رو شد.
 
□ از جمعیت زیادی که برای شنیدن سخنرانیهای دکتر شریعتی به حسینیه ارشاد می‌آمدند بسیار گفته‌اند. به نظر شما علت استقبال نسل جوان از این سخنرانیها چه بود؟
دکتر شریعتی با همه وجودش حرف می‌زد. من هیچ وقت ندیدم که از روی نوشته سخنرانی کند، ولی وقتی رشته سخن را به دست می‌گرفت، گاه بیانش پهلو به شعر می‌زد! بسیار بر واژه‌ها تسلط داشت و از آن مهم‌تر اینکه دردها و نیازهای روز جامعه را می‌شناخت و تلاش می‌کرد به آنها پاسخ بدهد. شور و شوق زاید‌الوصفی داشت و با همه وجود سعی می‌کرد حقایقی را که دریافته بود، به مخاطبش منتقل کند. سخنانش مثل باران لطیف بودند و کویر دل انسان را با طراوت می‌کردند. در لحن و کلماتش آرامش وجود داشت و مخصوصاً در فضای آن سال‌های سیاه خفقان، تعابیری که به کار می‌برد، نور امید را در دل نسل جوان روشن می‌کرد. تعابیری که هنوز هم شاه بیت سخنان حتی کسانی است که او را نقد می‌کنند! کسانی که زیبا می‌اندیشند، دلسوزند، خیر جامعه را می‌خواهند و برای خود درپی جاه و مقام نیستند، همواره کلامشان تأثیرگذار است و کهنه نمی‌شود.
 
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
https://iichs.ir/vdcj.meifuqevmsfzu.html
iichs.ir/vdcj.meifuqevmsfzu.html
نام شما
آدرس ايميل شما