بخشی از معضلات و گرفتاریهای مردم خراسان در بهار 1302ش، منبعث از بلایای طبیعی بود. سرمای شدید و بارش برف در مشهد و نواحی اطراف آن طی اواسط فروردین ماه، بارش مداوم و شدید باران در بجستان (شمال غربی گناباد) طی اوایل خرداد، موجب آسیبِ محصولات زراعی کشاورزان این مناطق گردید. در ترشیز (کاشمر) هم، مقارن با اواخر فصل بهار، گرمای طاقت‌فرسای هوا، سبب بروز مشکلاتی شد: «هوا در نهایت شدت گرم و...
چالشهای اجتماعی نواحی مرکزی خراسان در بهار 1302ش

برجسته‌ترین مسائل و معضلاتی را که در پیش روی مردمِ مناطقِ خراسان مرکزی، در بهار 1302 وجود داشته  می‌توان به سه قسمت تفکیک نمود.
 
بخشی از معضلات و گرفتاریهای مردم خراسان در بهار 1302ش، منبعث از بلایای طبیعی بود. سرمای شدید و بارش برف در مشهد و نواحی اطراف آن طی اواسط فروردین ماه 1، بارش مداوم و شدید باران در بجستان (شمال غربی گناباد) طی اوایل خرداد، موجب آسیبِ محصولات زراعی کشاورزان این مناطق گردید. 2 در ترشیز (کاشمر) هم، مقارن با اواخر فصل بهار، گرمای طاقت‌فرسای هوا، سبب بروز مشکلاتی شد: «هوا در نهایت شدت گرم و کوچه‌ها فوق‌العاده کثیف است اگر تا چندی باین منوال باشد احتمال بروز و حدوث  امراض مسری را دارد». 3 در همین منطقه اخیرالذکر، بروز چندین زلزله خفیف، موجب ایجاد وحشت در میان مردم گردید: «تا این تاریخ سه زلزله دیگر شده که خیلی خفیف بود و اهالی بخیالات که در لیله 18زلزله بسختی خواهد شد لیله مزبوره را از منازل شهر خارج و بباغات بیتوته نمودند و اکنون هم بهمان ترتیب باقی هستند و یک وحشت و اضطراب فوق تصوری در عموم تولید گردیده و شبها را در گذرها و معابر مشغول اقامه عزای حضرت خامس آل عبا هستند». 4
 
اما برجسته‌ترین چالش ناشی از بلای طبیعی در خراسان، در دوره زمانی موردنظر، زمین لرزه وحشتناکی بود که در اوایل خردادماه 1302ش، تربت حیدریه و اطرافش را تکان داد، و تبدیل به یک بحران اجتماعی ـ اقتصادی برای مردم آنجا گردید چنان که تلفات جانی و مالی قابل ملاحظه‌ای به همراه داشت. 5
 
قسمت دیگری از مشکلات مهمتر اجتماعی، به عدم کفایت کارگزاران حکومتی و بی برنامگی در اداره امور باز می‌گشت. خراسان که در روزهای نخستینِ سال1302ش بدون والی بود، در نهایت، مقارن با اواسط فروردین ماه، سردار اسعد بختیاری را به عنوان حاکم و اداره کننده امور خود مشاهده نمود، 6 با اینحال، حضورش در خراسان و نشستن او بر مسند حکومت ایالتی، تا اوایل اردیبهشت به طول انجامید که این امر، حتی موجب نگرانی برخی مردم نیز گردید، چرا که از نابسامانی اداره امور، شکایت داشتند. 7 علی رغم حمایت برخی مطبوعات از سرداراسعد قبل از حضورش در خراسان، در راستای اینکه ورود او موجب بهبودی اوضاع این قسمت از ایران خواهد گردید، 8 اندکی بعد از اقامتش در مشهد، بنابر روایتِ یکی دیگر از نشریات، «آقای سردار اسعد از روزی که تشریف آوردند هنوز اقدام قابل تمجیدی نکرده اهالی منتظرند پاره‌ای اصلاحات از طرف ایشان صورت گیرد». 9 با این اوصاف، به نظر نمی‌رسد که برخی مطالب مبنی بر بی نظمی و اختلال در اداره امور خراسان، طی ماههای نخستین سال1302ش، که از سوی برخی مطبوعات مطرح می‌شد، دور از واقعیت بوده باشد. 10 عدم تادیه حقوق «طبیب مامور حفظ الصحه بجنورد» به مدت دو سال، که موجب «یاس و دلسردی ایشان از خدمت گردیده»11، نمونه‌ای از پیامد این شرایط می‌تواند باشد. همچنین، وضعیت بی سروسامان در اداره معارف خراسان نیز بازتاب زیادی در برخی مطبوعات ان مقطع زمانی داشت. 12 همچنان که بر اساس روایتی دیگر:
چندی قبل مبلغی بر بودجه معارف خراسان علاوه شد و از قرار معلوم باز هم مبلغی علاوه میشود اما این بودجه به چه مصرف میرسد و بعضی از آقایان که حقوق گزاف میگیرند در برابر چه خدمتی بمعارف  میکنند؟ معلوم نیست. از جمله آقای ادیب بجنوردی ماهی هشتاد نود تومان بعنوان مفتش کل معارف دریافت میدارند خوب است برای اطلاع عامه بیان فرمایند که در برابر این حقوق کافی تا بامروز چند محل  را تفتیش کرده و مدارس کدام یک از ولایات را رسیدگی و بازدید نموده‌اند. 13
 
بخش سوم و عمده مصائب و معضلات مردم نواحی مرکزی خراسان طی بهار 1302ش از کارشکنی، تعدّی و زیاده‌ستانی عوامل حکومتی در ولایت و شهرهای مختلف سرچشمه می‌گرفت.
 
در مشهد، اگرچه تجار بانفوذ و عمده، از بازگشایی مسیر تجاری شوروی از طریق مرزهای شمال شرقی ایران، در اوایل سال 1302ش مقارن با دوره نخست‌وزیری حسن مستوفی خرسند بودند14، با اینحال، از اقدامات سختگیرانه مامورین گمرکی ایران در مناطق مرزی با شوروی، شکایت داشتند:
مامورین جزء از شیرین کاریها دست برنداشته و کارهای عجیبی میکنند و در طریق تجارت ایران و روسیه هر روز مشکلاتی تراشیده و اسباب زحمت تجار را فراهم میآورند از جمله آنکه وقتی مال‌التجاره  ایرانی برای حمل به روسیه بسرحد میرسد بصاحب مال تحکم مینمایند که باید قبلا بروی روسیه و از آن طرف مال‌التجاره بیاوری بعد اجناس خود را حمل کنی یا آنکه معادل مال‌التجاره پول نقد بعنوان وجه الضمانه باداره گمرک تسلیم نمائی که هرگاه در عوض اجناس که حمل مینمائی جنس نیاوری آن وجه را اداره گمرک ضبط نماید. 15
 
این رویکرد اداره گمرک خراسان سبب شد تا تجار خراسانی نیز نارضایتی شدید خود را از کارگزاران گمرکی ابراز نموده و برخی مطبوعات هم که به حمایت از تجار پرداخته بودند، حتی مامورین گمرک را به عنوان کسانی که «جز خدمت به اجنبی و خیانت بوطن وظیفه‌ای برای خود قایل نیستند» معرفی کنند، 16 که این سبب واکنش رئیس ایالتی گمرکات خراسان شده و اظهار داشته که اداره گمرک فقط آلت اجرای احکام دولت است و اقداماتی که می‌شود نیز  کاملا براساس حکم صریح دولت است. 17
 
گزارشی مبنی بر وقوع چندین قتل پیاپی و به نوعی زنجیره‌ای در گناباد روایت شده، و اینکه «هرگاه دولت در مورد این قبیل جنایتها اغماض و سکوت نمی‌نمود اینگونه آدمکشیها تکرار نمی‌یافت». 18 شرایط مردم در منطقه بجستان، واقع در غرب گناباد، اسفناک به نظر می‌رسید. زیاده‌ستانی و اجحاف عناصر مالیاتی در این شهر، کار را به جایی رساند که مردم بی پناه مجبور شدند تا در همان روزهای نخستین سال جدید، با پای پیاده، دهها کیلومتر را تا گناباد طی کرده و به منظور رساندن صدای دادخواهی خود به مسئولین ایالتی و کشوری، در تلگرافخانه این شهر متحصن شوند. 19 برای درک عمقِ فاجعه، می‌توان این گزارش را که مقارن با اواسط فروردین ماه 1302ش، از سوی یکی از مطبوعات منتشر گردید، مورد توجه قرار داد:
مامورین دولت در این قصبه فوق‌العاده اعساف و جور روا میدارند مخصوصا حاکم و مامور مالیه در اینجا  هر کس بمیرد باید ورثه او مبلغی به نایب‌الحکومه بپردازد و تقریبا یک قسم مالیاتی از اموات دریافت مینمایند و دیگر اینکه اموال اموات با وجود ورثه باید با دولت تقسیم شود. مامور مالیه هر چند روزی یکمرتبه بعنوان پیشکشی از رعایا 100- 200 تومان به عنف پول میگیرد و قبضهای مالیاتی که مثلا در آن 3 تومان نوشته شده برعیت بدبخت میدهد و در ازاء 5 یا 6تومان اخذ میکنند. 20
 
در مورد اوضاع شهر بحران زده تربت حیدریه، که به خاطر وقوع زلزله، مردمانش دچار فلاکت شده بودند، باید عنوان نمود که حتی در آنجا نیز، عناصر حکومتی، از اخّاذی و زورگویی چشمپوشی ننمودند. از یک سو، بیداد و منش استبدادی حاکم وقتِ تربت (عون‌السلطنه) سبب رنجش خاطر مردم مصیبت دیده شده بود21، و از سوی دیگر، رئیس مالیه شهر (نصرت‌الممالک)، با بهانه‌های مختلف و به زور، مبادرت به دریافت اموال نقدی و غیرنقدی از مردم داغدیده می‌نمود 22، تا آنجا که در نهایت، مجبور به تحصن در تلگرافخانه شدند، «تا این بلیه را از سر ما رفع فرمایند خارج نمیشویم». 23
 
در شهر تون (فردوس) نیز اوضاع، نابسامان به نظر می‌رسید، چنان که نه تنها رئیس مالیه شهر مذکور، رویکرد زورگویی و چپاول را در دستور کار خود قرار داده بود، بلکه ادارات دیگرِ شهر نیز اوضاع مناسبی نداشتند:
اختلافات بین رئیس مالیه و رعایا راجع به اخذ مالیات هنوز دوام دارد و چون موضوع مهم است تولید اشکال نموده است. در این حدود از معارف و اوقاف اسم و رسمی نیست معارف تون منحصر است بیک مدرسه ناقص که آنهم بواسطه نداشتن معلم کافی صورت یک مکتبخانه بخود گرفته است معلم مدرسه مزبوره منحصر بیکنفر قدرت‌الله خان نامی است که عموما از اخلاق مشارالیه شکایت دارند. از طرف مامورین دولت نسبت به رعایای این سامان خیلی اجحاف و تعدّی میشود و متاسفانه کسی هم بفکر نیست. 24
 
در تربت جام، وضعیت مردم، بهتر از منطقه تون نبود. حاکم وقتِ آنجا یعنی شوکه‌السلطنه که مردم را ستوه آورده بود، «تربت جام را مِلک طلق و اهالی آن را عبد رِق خود دانسته وهر وقت اولیا دولت خواسته‌اند او را تغییر دهند  بطرز مخصوصی تمرد ورزیده است»، بااینحال، با دادخواهیهای متعدّد اهالی تربت و حمایت برخی مطبوعات از مردم مظلوم، از سوی والی خراسان، از منصب خود کنار گذاشته شد، علی رغم این، دست از سماجت برنداشته و به هر طریقی در راستای حفظ مقام خود متوسل گردید، اگرچه بی فایده بود. 25
 
اما ظاهرا (بر اساس گزارشها و روایات مختلف) در بین مناطق متعدّدِ مرکزی خراسان، طی برهه زمانی موردنظر، شرایط خواف دچار وخامت بیشتری بود. عبدالحسین خان کردستانی پسر اسعدالملک که در دوره حکومت قوام بر خراسان و با حمایت او، در خواف به قدرت رسیده بود، با درپیش گرفتنِ رویه ظلم و جور، به مدت چندین سال، مردم منطقه را دچار فلاکت نمود. در همان دوره (اواخر سال 1301 و اوایل سال 1302ش) که حاکمی بر مسند ولایت خراسان قرار نداشت و اوضاع این بخش مهم از خاک ایران، دچار اختلال و آشفتگی بوده، مردم دست یاری به سوی امیرلشکر شرق دراز کردند:
در این ایالت برای مظلومین و ستم‌زدگان ملجا و پناهی جز وجود آقای امیرلشکر شرق سراغ نداریم  رعایای بدبخت خواف چهار سال است در این محیط ظلم و شقاوت سرگردان و از وطن آواره مانده   دادرسی میطلبند و نمیبینند و اکنون پس از چندین سال  تظلم و دادخواهی امر شده است بعرایض  آنها رسیدگی نمایند. اما این بیچارگان مایوسند و حق هم دارند بس که تسامح و غفلت از اولیا امور دیده‌اند. تمام امید انها قطع شده و تصور اجرای عدالتی نمیکنند محیطی که بجز ملاحظه‌کاری بغیر از نفع-پرستی و رشوه و ارتشا تولید نمینمایند این بدبختان سیه روزگار را کاملا مایوس دارد و استدعا دارند محاکمه انها را با پسر اسعدالملک کردستانی تحت نظر و مراقبت و توجه کامل خود قرار داده بنام انسانیت‌پروری و عدالتخواهی احقاق حق آنها را بعمل آورید. 26
 
به دنبال شکایات پی درپی از سوی اهالی خواف، کمیسیونی به دستور دولت و با نظارت کفیل ایالت خراسان در مشهد تشکیل گردید، «که از طرف رعایای خواف پنج نفر و از جانب عبدالحسین خان نیز پنج نفر نماینده تعیین و از روز پنجشنیه مجلس مزبور در دارالایاله منعقد و مشغول رسیدگی بشکایات رعایا شدند». 27 اما به نتیجه‌ای منجر نشد، تا آنکه سردار اسعد به عنوان حاکم خراسان، در اوایل اردیبهشت وارد مشهد گردید. این بار مردم مظلوم خواف، دست به دامان او شدند:
چهار سال است از ظلم و تعدی عبدالحسین خان کردستانی پسر اسعدالملک دربه در و آواره شهرها و بیابانها بوده بتمام مقامات عالیه و مصادر امور مملکت تظلم نموده‌ایم نتیجه این شد که شاهزاده سلیمان میرزا نماینده محترم پارلمان در مجلس علنی از حقوق ما دفاع فرموده و دولت مجبور شد عبدالحسین خان را معزول کرده و امر نمود که برای محاکمه بمشهد حاضر شود عبدالحسین خان بمشهد آمد اما در موقعی که این ایالت بزرگ بدون والی بود در موقعی که طرفداران آنها از این شخص که در سایه غارت ما بیچارگان مکنت گزافی بهم بسته است طرفداری کردند ما را بمحاکمه حاضر نموده مجلس تشکیل دادند در جلسه اول معلوم شد که اغلب حضار حامی ظالم بیدادگر میباشند... کار محاکمات به نتیجه‌ای منجر نشد ازینرو از شما خواستاریم او را محاکمه نمایید او متهم است به غارت،  چپاول، فروختن دختران مردم و انواع جنایتکاریها که از شرح آن عاجزیم. او از طریق پول یک عده را طرفدار خود معرفی نمود و از برخی همدستان خود خواست تا از ما شکایت کنند و برخی روزنامه‌ها نیز از او حمایت کردند. 28
 
براساس روایات اظهارشده، شاید بتوان میزان شقاوت حاکم خواف را درک نمود و به عمق فاجعه در این زمینه پی برد. اخاذی و زیاده‌ستانی، غصب اموال و املاک مردم، به بیگاری گرفتنِ آنها، و مهمتر از همه، فروش دختران برخی از رعایا به افاغنه: «چهار دختر از رعایا بافغانها فروخته است بقرار ذیل: دختر حاج محمود سنگانی را بکبیر افغان فروخت به مبلغ دویست و پنجاه تومان ــ دختر شیر محمد قربانعلی را به پسر نیک محمدخان افغان ــ دختر حسن رحمن را به شیرجان افغان ــ عیال برآبادی را به صدیق نام افغان». 29
 
این اقدامات تکان‌دهنده بود که سبب لبریز شدنِ کاسه صبر مردم ستمدیده و بی پناه و خشم شدید آنها نسبت به عبدالحسین خان گردید. و البته همین شخص، به خاطر ساختار فاسد اداری، به آن اندازه در میان عناصر حکومتی و افراد قدرتمند در خراسان نفوذ داشته که علی رغم این همه بیداد از سوی او و به دنبالش نیز عجزوناله و شکایتِ مردم مظلوم، به سزای این اعمال ناشایست خود نرسد:
هر کس از او شکایت بمقام بالاتری مینماید بوسیله تلگراف جعلی و مهرهای ساختگی که داده است حکاکی کرده‌اند آنها را اشرار قلمداد کرده و بدین دسیسه هستی و ناموس انها را به باد فنا داد. گاهی بجرائد مقاله داده ما را اشرار مینامد ایخدا! ای منتقم حقیقی! ما رعایای بی صاحب که سالی یازده هزار نقد و جنس بدولت میدهیم اشراریم و این غارتگر بی انصاف و وجدان که تمام زندگانی ما را چاپیده است جزو اخیار!... آیا در این شهر مقدس در این قبه‌الاسلام یک نفر با انصاف نیست و آیا یک محکمه صالحی یافت نمیشود که بپرسد برادر یوسف خان و سه نفر همدست او و عبدالحسین خان رئیس آنها چه کاره‌اند و تا چه حد در اذیت مخلوق خدا آزادی دارند؟ 30

پی نوشت:
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روزنامه شفق سرخ، شماره132، ص3.
2. نشریه فکر آزاد، شماره73، ص3.
3. همان، شماره 75، ص4.
4. همان، شماره77، ص3.
5. نک: نشریه الحق، شماره5، ص2؛ نشریه قشون، شماره 10، صص5-6 و شماره11، ص2.
6. روزنامه شفق سرخ، شماره132، ص2؛ نشریه فکر آزاد، شماره64، ص2.
7. روزنامه شفق سرخ، شماره138، ص3.
8. روزنامه فکر آزاد، شماره 64، ص1.
9. نشریه پیکان، شماره 33، ص3.
10. نک: نشریه فکر آزاد، شماره68، ص2.
11. همان، شماره73، ص3.
12. همان، شماره67، ص3؛ نشریه پیکان، شماره 23، ص2 و شماره32، ص3.
13. نشریه فکر آزاد، شماره 65، ص2.
14. نک: نشریه پیکان، شماره24، ص3.
15. نشریه فکر آزاد، شماره66، ص3.
16. همانجا.
17. نشریه فکر آزاد، شماره 68، ص2.
18. همان، شماره67، ص3.
19. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره راهنما 1-1881-11م.
20. روزنامه شفق سرخ،  شماره 134، ص4.
21. نک: نشریه فکر آزاد، شماره74، ص2.
22. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره راهنما 7-1873-11م؛ روزنامه شفق سرخ، شماره147، ص4.
23. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،  شماره راهنما  79-1479-12م.
24. نشریه فکر آزاد، شماره 64، ص3.
25. نک: همان، شماره66، ص3.
26. همان، شماره 64، ص2.
27. همانجا.
28. همان، شماره70، ص3.
29. همانجا.
30. همان، شماره 70، ص4. https://iichs.ir/vdcfi1dtaw6dc.giw.html
iichs.ir/vdcfi1dtaw6dc.giw.html
نام شما
آدرس ايميل شما