ارجاع خیزشِ مردمی به تأثیر از خارجیها؛

ماجرای جمال عبدالناصر و انقلابیون ایرانی

در روزهای پس از قیام 15 خرداد 1342، روحانیت رهبری قیامها و تظاهرات را بر عهده گرفت. محمدرضاشاه در روزهای بعد از این قیام، بیان کرد که ملت شیعه ایران از یک دولتِ سنی یعنی مصر برای سقوط رژیم، پول گرفته است. تاریخ ایران و رابطه بین بازار و روحانیت چنین سخنی را ساده‌اندیشی می‌داند.
ماجرای جمال عبدالناصر و انقلابیون ایرانی
سردرگمی کارشناسان و شاه از خیزش مردمی و سپس سرنگونی سلطنت، زمینه‌ساز ارائه نظریات متفاوتی در خصوص انقلاب اسلامی ایران شد. در این میان «ضعف دید تئوریک» از جانب دولتمردان رژیم شاه سبب شد تا خیزش مردم ایران در فرآیند انقلاب اسلامی به عوامل گوناگون خارجی و فرعی ارتباط داده شود. از مواردی که به خیزش سیاسی مردم علیه رژیم شاه نسبت داده می‌شد، ارتباط توده مردم با خارجیها بود. بدین ترتیب موضوعِ محوری نوشتار پیش رو بررسی ادعای شاه و دولتمردان آن به ارتباط مردم ایران با جمال عبدالناصر به عنوان یک عامل خارجی در فرآیند مبارزه با شاه است.
 
خیزشِ مردمی و درماندگی از تحلیل
انقلاب اسلامی عرصه انتخابها بوده است. در این عرصه در یک‌سو شاه قرار داشت که قدرت خویش را در حال زوال می‌دید و سردرگم از اینکه به چه کسی تکیه کند، رفتاری روان‌پریش از خود بروز می‌داد و در سوی دیگر انقلابیونی بودند که طلیعه‌ای از قدرت مذهب در جامعه‌ای شیعی به روی آنها آغاز شده بود و خیزش توده‌ای آنان را در انتخابهای درست و در عین حال «مغرورانه» کمک یار شده بود.1 اولویت قائل شدن رژیم شاه برای نقشِ عوامل خارجی در انقلاب ایران و طراحی آن توسط بیگانگان و عناصر داخلی را مجریان ناآگاه نیات و طرحهای خارجیان دانستن، ناشی از «ضعف تئوریک» این رژیم بود. رژیم شاه حتی با انتشار یک مقاله توهین‌آمیز در روزنامه دولتی «اطلاعات»، روحانیون را  به‌عنوان «مرتجعین سیاه» و همدست فئودالیسم و کمونیسم متهم کرد.2 به عقیده آبراهامیان، جمعیت حاضر در انقلاب اسلامی به‌خصوص در زمستانِ 1356 و بهارِ 1357، برآمده از گروههایی خلق‌الساعه در دانشگاه‌ها، دبیرستانها و بازارها بودند. مرکزیتِ مرموزی از دسیسه‌کاران یا دستِ خارجی پنهانی سازماندهی و هماهنگشان نمی‌کرد. عمده‌ اتکایشان به ارتباطاتِ غیررسمی و در صورت امکان گروههای شکل‌گرفته حولِ مساجدِ محل بود. محرکِ اصلی از پایین بود و نه از بالا. حتی تا ماه‌های آخر، روحانیان شناخته‌شده‌ای چون آیت‌الله طالقانی نقش مهمی در سازماندهیِ راهپیماییها نداشتند. در بیشتر طول بحران، گروههای مردمی خودانگیخته عمل می‌کردند و ارتباطشان با چهره‌های برجسته انقلاب صرفاً از طریق اعلامیه‌ها، نوارهای کاست و برنامه‌های خبری رادیوها بود.3 متصل کردن خیزشهای مردمی به عوامل خارجی در واقع ناشی از غافلگیری نظام سیاسی حاکم از شوریدن توده بر آن است. در انقلاب ایران نیز چنین اتهامی نسبت داده شد اما بنا بر پژوهشهای صورت گرفته این توده خودجوش بود که در نهایت رهبری آن را روحانیت به دست گرفت.
 
استقلالِ مالی روحانیت از دولت
در روزهای پس از قیام 15 خرداد 1342، روحانیت رهبری قیامها و تظاهرات را بر عهده گرفت. محمدرضاشاه در روزهای بعد از این قیام، بیان کرد که ملت شیعه ایران از یک دولتِ سنی یعنی مصر برای سقوط رژیم، پول گرفته است. تاریخ ایران و رابطه بین بازار و روحانیت چنین سخنی را ساده‌اندیشی می‌داند. پیوند بازار و روحانیت عامل کلیدی در وضعیت اجتماعی ـ سیاسی و تحولات ایران هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامی بود. در جنبش مشروطه اتحاد بین روحانیت و تاجران بازار متوجه کاستن قدرت پادشاه و محدود کردن نفوذ خارجیان در حیات اقتصادی جامعه بود که به‌طور تاریخی در کنترل بازار بود نه روحانیت نه بازاریان و نه لیبرالهای مدرن. در جنبش دهه 1350 اتحاد علما و بازاریان معطوف به برداشتنِ شاه و نظام شاهی بود. قدرت اقتصادی روحانیت و بی‌نیازی آن نسبت به کمکهای افرادی چون عبدالناصر از این مهم سرچشمه می‌گیرد که بازاریان دلایل اقتصادی و دینی سنتی برای حمایت از روحانیت و ایفای نقش در فرآیند انقلاب داشتند، به‌گونه‌ای که از آغاز اسلام در جامعه، ارتباطات و پیوندهای عمیقی بین بازاریان و علما وجود داشت.
 
در آغاز انقلاب اسلامی، بازاریان با گروه اجتماعی ـ اقتصادی قدرتمندی همچون سرمایه‌داران جدید روبه‌رو بودند که بیش از 85 درصد مؤسسات بزرگ خصوصی مثل صنایع، بانکداری، تجارت خارجی، بیمه و ساختمان‌سازی شهری را اداره می‌کردند. این گروهها در برنامه نوسازی شاه از حمایت او برخوردار بودند. پس به‌طور طبیعی، سیاستهای دولت به‌سوی منافع آنها سمت‌گیری کرده بود بی آنکه به آینده بازاریها توجهی داشته باشد. با این حال بازاریان بخش عمده‌ای از اقتصاد داخلی را در اختیار داشتند و بازار همچنان بسیاری از فعالیتهای مذهبی حوزه‌ها، حسینیه‌ها، مسجدها و مراسم ایام محرم را تأمین مالی می‌کرد. همچنین روحانیون به فعالیت اقتصادی تجار مشروعیت و حیثیت می‌دادند و آنها در مقابل، از روحانیان حمایت اقتصادی می‌کردند.4
 
هم آوردی عبدالناصر با کشورهای غربی احساس غرور و سربلندی به جامعه ایرانی می‌داد که در شاه با آرزوی تجدد و غربگرایی آن را در دست گرفته بود. در واقع انگیزه انقلابیون در موضع‌گیریهایی که در خصوص عبدالناصر می‌کردند، تمایل شدید درونی نسبت به بازیابی عزت و شوکت خود بود که توسط متجاوزین لگدمال و کرامت و حیثیت آنها توسط قدرتمندان به باد رفته بود...
 
تأمین منابع مالی گروه‌های انقلابی و سازماندهی آنها توسط بسیاری از تجار مرفه صورت می‌گرفت و با نیروی اوج گیرنده انقلاب مبالغ جمع‌آوری شده نیز افزایش می‌یافت. کمکهای مالی برای اعضای خانواده کسانی که طی انقلاب کشته، مجروح و یا زندانی شده بودند، همچنین پرداخت اُجرت شاگردان مغازه‌ها، کار‌آموزان کارگاه‌ها و کارگران طی اعتصابهای مکرر بازار توسط تجار بازار پرداخت می‌شد. بازاریان همچنین حمایتهای قابل‌توجهی برای برگزاری تظاهرات، اعتصابها، شورشها و انتشار و پخش روزنامه‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها می‌کردند. آنها از کمیته‌های رفاهی و تعاونیهای اسلامی طی ماه‌های آخر جنبش انقلابی حمایت کردند، به‌گونه‌ای که از آبان تا بهمن 1357، 45 کمیته رفاهی توسط بازاریها در شهرهای مختلف تشکیل شد که نقش آنها در تشکیل کمیته‌های پاسداری از مناطق بازار اهمیت داشت.5 بدین ترتیب دو عاملِ اتحاد دیرینه روحانیت ـ بازار و همچنین ضرری که از جانب نوسازی محمدرضاشاه به بازار وارد می‌شد، زمینه ائتلاف بازار و روحانیت و همچنین تأمین مالی اعتراضات را به وجود آورد. با وجود چنین منابع عظیم مالی، سخن محمدرضاشاه که معترضین از عناصر خارجی پول گرفته‌اند، گفتاری بی‌پایه تلقی می‌شود.
 
جمال عبدالناصر؛ از رهبران جنبش عدم تعهد
اگرچه که در فرآیند انقلاب اسلامی، شاه از عبدالناصر به‌عنوان یاری‌دهنده مردم در خیزش علیه خود نام می‌برد اما خصومت شاه نسبت به عبدالناصر در سالهای دهه 1330 قابل‌ ردیابی است. عبدالناصر تمایلات ضد امپریالیستی داشت و جنبش وی در دهه‌ی 1330 در مصر بر قدرت انگلیس و فرانسه غلبه کرده بود. از اواسط دهه‌ 1330، ایران در حال تبدیل شدن به قدرتی منطقه‌ای بود و در همین حال رهبر مصر، عبدالناصر به رهبر جنبش ناسیونالیست عرب تبدیل می‌شد. پس از بحران سوئز، محبوبیت عبدالناصر نه‌تنها در کشورهای عرب، بلکه در دیگر کشورهای جهان سوم، از جمله در میان ایرانیان که او را یکی از رهبرانِ جنبش عدم تعهد و الهام گرفته از مصدق تلقی می‌کردند، رو به افزایش گذاشت. بدین ترتیب، درگیری ایران و مصر تقریباً اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. حتی هنگامی‌که شاه در 1339 شناسایی عملی اسرائیل را تایید کرد، مصر روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد.6
 
آنچه مردم ایران را به عبدالناصر نزدیک می‌ساخت، نزدیکی روانی بود. این نزدیکی زمانی روشن می‌شود که مبارزان انقلاب ایران نیز عبدالناصر را به دلیل انگیزه‌های روانی مهم می‌دانستند. آیت‌الله خامنه‌ای بیان می‌کند که با شنیدن خبر مرگ عبدالناصر در 6 مهر 1349 بر اثر سکته قلبی، گریسته‌اند. به عقیده ایشان احساس غرور و مباهات مبارزان نسبت به عبدالناصر ناشی از انگیزه‌های روانی بود و نه اعتقادی. ایشان بیان می‌کنند که شرایط ایران در دوره محمدرضاشاه به‌گونه‌ای بود که حرکت استکباری سهمگین و زمخت آغاز شده بود که تحقیر دین و روحانیون را سرلوحه اهداف خود قرار داده بود. این فرآیند زمینه‌ شکست روحی و روانی جوانان و روشنفکرانی را که مرعوب قدرتهای استکباری شده بودند فراهم کرده بود. ایشان بیان می‌کنند که توجه مبارزان انقلاب اسلامی به عبدالناصر در واقع از این مهم سرچشمه می‌گرفت که در آن دوره هر صدایی که به قصد چالشگری با قدرتهای غربی برمی‌خاست و در مقابل آنها پایداری می‌کرد، مورد توجه این مبارزان قرار می‌گرفت. هم‌آوردی عبدالناصر با کشورهای غربی احساس غرور و سربلندی به جامعه ایرانی می‌داد که در شاه با آرزوی تجدد و غربگرایی آن را در دست گرفته بود. در واقع انگیزه انقلابیون در موضع گیریهایی که در خصوص عبدالناصر می‌کردند، تمایل شدید درونی نسبت به بازیابی عزت و شوکت خود بود که توسط متجاوزین لگدمال و کرامت و حیثیت آنها توسط قدرتمندان به باد رفته بود.7
 
فشرده سخن
کشف قطعی سرچشمه یک انقلاب و بسیج سیاسی همیشه کار دشواری است. برای شاه و دولتمردان وی که «ضعف دید تئوریک» داشتند، بهترین سرچشمه، گره‌زدن خیزشهای مردمی به «عوامل خارجی» بود. جمال عبدالناصر یکی از این عوامل بود؛ اما با پی‌جویی روابط ایران و مصر و همچنین دیدگاههای شخصی عبدالناصر، نمایان می‌شود که «دیدگاههای ضد امپریالیستی وی» مورد توجه مردم ایران بود. در خصوصِ دریافت پول روحانیت و تظاهرات کنندگان از عبدالناصر نیز باید گفت که روحانیت و بازار به عنوان گروهها و رهبرانِ اصلی انقلاب، از استقلال مالی برخوردار بودند. در این میان شاه و دستگاه تبلیغاتی وی که از خیزشِ مردم ایران درمانده بودند، ارادت مخالفان حکومتش به عبدالناصر را بزرگ جلوه دادند.
  19 آذر1357. خیابان آزادی تهران، راهپیمایی عظیم روز تاسوعا 

پی نوشت:
 
1. مهدی نجف‌زاده، جا‌به‌جایی دو انقلاب؛ چرخشهای امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، انتشارات تیسا، 1395، صص 359- 360.
2. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1395، چاپ سیزدهم، ص 282.
3. یرواند آبراهامیان، مردم در سیاست ایران؛ پنج پژوهش موردی، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، 1394، چاپ هفتم، صص 120- 121.
4. مسعود کمالی، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه کمال پولادی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381، صص 206- 207.
5. احمد اشرف و علی بنو عزیزی، طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران، انتشارات نیلوفر، 1393، چاپ سوم، صص 150- 151.
6. همایون کاتوزیان، ایرانیان؛ دوران باستان تا دوره معاصر، ترجمه حسین شهیدی، تهران، نشر مرکز، 1394، چاپ هشتم، ص 304.
7. هدایت‌الله بهبودی، شرح اسم: زندگی‌نامه آیت‌الله سید‌علی حسینی خامنه‌ای(1318-1357)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1391، صص 383- 384. https://iichs.ir/vdcc.pqea2bqi4la82.html
iichs.ir/vdcc.pqea2bqi4la82.html
نام شما
آدرس ايميل شما