روی جلد تایم، مشتی گرهکرده که فلاتِ ایران را شکافته و بیرون زده و دکلهای نفتیای پخشوپلا و مصدق که دارد به روبهرو نگاه میکند، بحثی اخلاقی را پیش میکشد که در چهارچوبش تحولات جهانی از حدِ بحثِ صرف درباره چیزهایی بهدردنخور و کلی فراترند
نخستوزیریِ محمد مصدق از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران بهشمار میآید. وی توانست سیاستهای متفاوتی را نسبت به پیشینیان خود معرفی و اتخاذ نماید. یکی از مهمترین و متفاوتترین این سیاستها، ملی کردنِ صنعت نفت و اجرای خلع ید از انگلیسیها در عرصه نفت ایران بود که مصدق و ملت را رویاروی شاه و قدرتهای خارجی قرار داد. در نوشتارِ پیش رو به تقابلهای ایران و انگلیس بر سر ملی شدن صنعت نفت ایران خواهیم پرداخت.
نهضتی به نام ملی شدن صنعت نفت
کم پیش میآید که ایرانیها ناگهان ببینند در مرکز دنیایند و غربیها، که عاشقِ وعظ و خطابهاند، میگویند وقتهایی هم که این اتفاق میافتد، عموما به دلایل اشتباه است. از زمانِ ظهور و رواج ارتباطات و وسایل ارتباطی مدرن به اینسو، حالا زمان آن رسیده بود که ایران در مرکزِ سیاستِ دنیا باشد؛ اگرچه عنوانی که «مجله تایم» در سال 1330 به مصدق داد ــ «مردِ سال» ــ بیشتر نوعی ابرازِ خشم و گیجی بود تا به رسمیت شناختنِ دستاوردهای او.
روی جلد تایم، مشتی گرهکرده که فلاتِ ایران را شکافته و بیرون زده و دکلهای نفتیای پخشوپلا و مصدق که دارد به روبهرو نگاه میکند، بحثی اخلاقی را پیش میکشد که در چهارچوبش تحولات جهانی از حدِ بحثِ صرف درباره چیزهایی بهدردنخور و کلی فراترند. آنچه به نظر مصدق و همراهانش پیروزی حق بر باطل میآمد، برای بریتانیاییها نوعی دزدی و نقض عهد بود.
جدای از این، سراسر دنیای سفیدپوستهای غربی از این آخرین نمونه بارزِ بدقِلقی شرقی هم برآشفته بود. بدقِلقی بود اینکه قوانین و مناسباتی را که در لندن و واشنگتن تثبیتشدهاند، به رُخ خودشان بکشی. چنین کاری در زمانهای که کمونیسم در همهجا تهدیدی برای آزادی بود، خیانتی مضاعف تلقی میشد. بریتانیاییها روی این طغیانِ انکار و ناسپاسی اسمی گذاشته بودند که خیلی زود از اینسو تا آن سوی اقیانوس اطلس فراگیر شد: «مصدقیسم». خطر این بود که مصدقیسم گسترش یابد و دیگرانی را هم آلوده کند. روزنامه «دیلی اکسپرس» استدلال میکرد: «اگر بریتانیا جلوی ایرانیها وا بدهد، بعد خیلی نخواهد گذشت که جلوی مصریها وا میدهیم و کانالِ سوئز را تقدیمشان میکنیم».1 انگلستان با چنین پنداشتهایی به مبارزه با ملی شدن صنعت نفت پرداخت.
تلاش برای متوقف ساختن نهضت ملی در لاهه
نخستوزیریِ مصدق وضع تازهای در روابط خارجی ایران و انگلستان بهوجود آورد. اصرار او به اجرای خلع ید از انگلیس، بر بحران دو کشور بیش از گذشته افزود. اجرای لایحه 9 مادهای خلع ید، که در 29 خرداد 1330 با برخورداری از حمایتِ افکار عمومی و همکاری کامل کارگران و کارمندان مناطق نفتخیز با موفقیت انجام شد، نهتنها در راستای خلع ید از قدرتِ سیاسی دولت انگلستان قرار داشت، بلکه همچنین بهمنظور جلوگیری از ادامه غارتِ نفت، غنیترین منابع زیرزمینی که روزبهروز بر میزان استخراج آن افزوده میشد، انجام شد.2
ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از تأسیسات نفت جنوب ایران، انگلیسیها را در برابر عملی انجامشده قرار داد که به علت مخالفتِ آمریکاییها نتوانستند با لشکرکشی به آبادان مانع آن شوند؛ بنابراین برای مبارزه با حکومت مصدق به مخالفتِ همهجانبه با ملی شدن نفت ایران و ارائه پیشنهادهای مغایر با قانون ملی شدن در قالبهای مختلف و توسل به مجامع بینالمللی بهمنظور غیرقانونی شناختن اقدام دولت ایران و بازگشت به وضع سابق روی آوردند.3
هنگامیکه دولت ایران مشغول اجرای خلع ید از شرکت ایران و انگلیس بود، دولت انگلستان بهمنظور جلوگیری از اجرای آن به دیوان لاهه شکایت کرد. دیوان، تقاضای دولت انگلستان را تحت عنوان «اقدامات موقتی حمایت» پذیرفت و از دو طرف خواست از هر اقدام غیردوستانه علیه یکدیگر خودداری ورزند، منازعات را تشدید و توسعه ندهند و به تصمیمات دیوان و تعهد به اجرای آن وفادار بمانند. دیوان داوری لاهه همچنین در 13 تیر 1330 قراردادی بهعنوان اقدامات تأمینی برای جلوگیری از اجرای خلع ید که دولت شروع به آن نموده بود، صادر کرد. قضات مصری و لهستانی دیوان، مخالف اقدامات موقتی حمایتی بودند. آنها استدلال میکردند که چگونه دیوان میتواند چنین تصمیماتی را اتخاذ کند. درصورتیکه حتی صلاحیت قضاوت درباره موضوع مطرحشده را نداشته باشد. آنها معتقد بودند که اقداماتی از این قبیل در حقوق بینالملل جز استثنائات است و درواقع نوعی دخالت در حق حاکمیت و امور داخلی کشورها میباشد. دولت ایران در جلسات دیوان، که منتهی به صدور قرار شد، شرکت نکرد.4
مصدق در سخنرانی خود در شورای امنیت سازمان ملل، تبلیغ انگلستان مبنی بر به خطر افتادن صلح را اینگونه پاسخ میدهد که اگر با ملی شدن صنایع، صلح به خطر میافتد، باید انگلستان برای صنایعی که ملی کرده و اساس و پایه صلح را متزلزل نموده است به شورای امنیت فراخوانده شود
تلاش برای متوقف ساختن نهضت ملی در شورای امنیت
پس از تلاشهای مُصرانه ایران مبنی بر اعلام صلاحیت نداشتن دادگاه لاهه برای قضاوت در خصوص پرونده نفت ایران و انگلستان، هیئت وزیران و هیئت مختلط در جلسه مشترک 1 مهر 1330 به لغو جواز اقامت کلیه کارشناسانِ نفتی انگلیسی تصمیم گرفتند. بدین ترتیب خلع ید از شرکت سابق را با وجود آنهمه موانع و مخاطرات و با استمداد از نیروی مقاومت بخش ملی، به تمام معنی کلمه به انجام رسانید و 2500 کارشناس انگلیسی را از خاک وطن خارج گردانید. اوضاع کشور سخت مُلتهب بود و احساسات وطنپرستانه روزبهروز جوشوخروش بیشتری مییافت.5 حریفِ سمج از پای ننشست و روز 6 مهر 1330، یعنی چهار روز پس از دستوری که دولت برای اخراج کارشناسان انگلیسی داده بود، از آمریکا اطلاع رسمی رسید که دولت انگلیس شکایت از اقدامات دولت ایران در راه اجرای قوانینِ ملی شدن صنعت نفت را به شورای امنیت سازمان ملل متحده برده است و دولت ایران را که دلیل نداشت در اختلافِ نفت با دولت انگلیس طرفِ مذاکره و بحث قرار گیرد، وارد مهلکه دیگری ساخت و مرحله جدیدی را در راه تهدید ایران آغاز کرد.6
دولت انگلستان تهدید کرد که هرگونه فروش نفت از سوی ایران، یک عملِ غاصبانه بهشمار میآید و دولت انگلستان مانع فروش آن خواهد شد. مصدق درصدد برآمد شخصا در رأس هیئت نمایندگی ایران در شورای امنیت شرکت نماید. این اعلام، مخالفانِ دولت در مجلس را وادار ساخت که دست از مخالفت بردارند و مجلس بهاتفاق نظر از مصدق پشتیبانی کرد. مصدق در 14 مهرماه 1330 عازم آمریکا شد تا در جلسه شورای امنیت شرکت کند. روز 22 مهرماه اولین جلسه شورای امنیت برای رسیدگی به شکایت انگلستان تشکیل شد. در آن جلسه، مصدق سخنرانی تأثیرگذاری انجام داد. در بخشی از این سخنرانی آماده است: «اگر قرار باشد که کارگران ایرانی در اراضی نفتخیز مسجدسلیمان، آغاجاری، کرمانشاه و تصفیهخانه آبادان در بدترین شرایط به سر برند و استثمارچیان خارجی همچنان عملا همه درآمد نفت را تصاحب کنند، مردم ایران تا ابدالآباد در فقر و پریشانی خواهند ماند». مصدق تبلیغ انگلستان مبنی بر به خطر افتادن صلح را اینگونه پاسخ میدهد که اگر با ملی شدن صنایع، صلح به خطر میافتد، باید انگلستان برای صنایعی که ملی کرده و اساس و پایه صلح را متزلزل نموده است به شورای امنیت فراخوانده شود.7
وی موضوع را یک امرِ داخلی تلقی و اعلام کرد که رسیدگی به یک امرِ داخلی که به حاکمیت ایران بستگی دارد در صلاحیت دیوان بینالمللی لاهه و شورای امنیت سازمان ملل نیست؛ بنابراین دولت ایران هرگونه تصمیم و اقدام شورای امنیت را از پیش مردود میداند. سرانجام شورای امنیت در آخرین جلسه خود، در 26 مهر 1330 نظر داد که تا روشن شدن تصمیم قطعی دیوان بینالمللی لاهه در مورد صلاحیت رسیدگی به مسئله نفت ایران، شکایت انگلستان را مسکوت خواهد گذارد.8 بهاینترتیب دولت انگلیس از ارجاع کار به شورای امنیت هم نتوانست نتیجه موردنظر خود را که تسلیم ساختن ملت و دولت ایران باشد، بگیرد.
ناکامیِ قانونی انگلستان؛ پایان تراژیک نهضت ملی
تصمیمِ شورای امنیت سختترین شکستی بود که سیاست انگلستان در دوره بعد از جنگ با آن مواجه شده و درعینحال این تصمیم در حکم ضربتِ شدیدی به آبروی سازمان ملل است. شورای امنیت قادر نبود راجع به اختلاف نفت تصمیم قطعی بگیرد و ازهمینرو اعلام کرد مذاکرات را تا پس از تصمیم قطعی از طرف دیوان دادگستری بینالمللی لاهه حاکی از اینکه رسیدگی به اختلاف نفت در صلاحیت سازمان ملل متحد هست یا نه به تأخیر میاندازد؛ که با هشت رأی موافق و یک رأی مخالف و یک رأی ممتنع تصویب شد. در نهایت رأی دیوان در 31 تیر 1331 با اکثریت 9 رأی در برابر 5 رأی مخالف دائر بر صلاحیت نداشتن دیوان صادر گردید.
رأی دیوان بسیار دقیق و مفصل بود. در مورد قرارداد 1933 دادگاه اظهار کرد که این نظریه را که قرارداد دو جنبه داشته است؛ یعنی هم با شرکت نفت ایران و انگلیس و هم با دولت انگلستان بوده است، قبول نمیکند. این قرارداد جز یک قرارداد امتیاز بین یک دولت و یک شرکتِ خارجی، چیز دیگری نیست. دولت انگلیس طرفِ این قرارداد قرار نگرفت؛ بنابراین دیوان بینالمللی به این نتیجه رسید که صلاحیت رسیدگی به دعوای دولت انگلستان علیه ایران را که طی درخواست مورخ 4 خرداد 1330 به دیوان احاله شده است ندارد و درنتیجه دستور مورخ 13 تیر 1330 دیوان (قرار موقت تأمینی) از درجه اعتبار ساقط است.8 پس از این شکستها انگلستان سیاست محاصره اقتصادی و توطئهچینی را در پیش گرفت که درنهایت به کودتای 28 مرداد و توقف تراژیک نهضت یادشده در عرصه عمل (نه در عرصه گفتمانی) منجر شد.
فشرده سخن
مصدق در هنگامِ نخستوزیری سیاست متفاوتی را نسبت به سیاستمداران پیشین خود اتخاذ و اجرا کرد. ملی کردن صنعت نفت و مجادلات با انگلستان ازجمله این سیاستها بود. این سیاست احتمالا بدل میشد به الگویی مثبت برای دیگر کشورها و روندِ توسعه انسانی در منطقه سرعت میگرفت. انگلیس برای حفظ منافع خود در ابتدا از طریق مجامع بینالمللی و درنهایت با توسل به کودتا سدی در مقابل گسترش آن در عرصه عمل ایجاد کرد. سرنگونی تراژیک مصدق همانقدر که کارِ انگلیسیها بود، کارِ آمریکاییها هم بود و آنها نیز در شادمانی انگلیسیها سهیم بودند.
شماره آرشیو: 165-8ع
پی نوشت:
1. کریستوفر دو بِلِگ، تراژدی تنهایی: زندگینامه سیاسیِ محمد مصدق، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، 1395، چ سوم، صص 175-176.
2. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1357-1320، تهران، نشر قومس، 1387، چ هشتم، ص 213.
3. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، در حاشیه سیاست خارجی: از دوران نهضت ملی تا انقلاب اسلامی (1359-1327)، تهران، نشر گفتار، 1378، ص 29.
4. علیرضا ازغندی، همان، صص 214-215.
5. حسن ارفع، در زمانه پنج پادشاه، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران، نشر ماهی، 1396، ص 483.
6. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، نشر پیکان، 1391، چ نهم، صص 175-176.
7. حسین مکی، کتاب سیاه، ج 4، تهران، نشر ناشر، 1362، ص 81.
8. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، 1386، چ دوم، صص 133-134.
9. همان، صص 134-135. https://iichs.ir/vdcd.x092yt055a26y.html