در روایتی دیگر گفته شدهاست که در ضیافتی که برپا شد و اشرف پهلوی و نزدیکان دربار حضور داشتند به دستور اشرف بر روی وی بنزین ریخته و او را آتش زدند. فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشکر دو زرهی چه گذشته است
به گزارش روابط عمومی پژوهشکدهتاریخ معاصر؛ امیرمختار کریمپور، مشهور به کریمپور شیرازی، روزنامهنگار و فعال سیاسی، در تاریخ 4 بهمن 1299ش در روستایی از توابع شهرستان استهبان فارس دیده به جهان گشود. سالهای کودکی و نوجوانیاش را با فقر و تنگدستی سپری ساخت، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شیراز و تهران با تنگدستی به پایان رسانید و چون از نظر مادی نتوانست مخارج تحصیل خود را فراهم سازد، به ناچار وارد مدرسه نظام شد. مدتی به کار در بیمه ایران پرداخت که به سمت رئیس اداره فرهنگیان در شرکت بیمه ایران هم رسید و به موازاتش در سال 1327ش وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق قضایی تحصیل را ادامه داد. کار در شرکت بیمه با روحیه ناآرام او سازگاری نداشت و خیلی زود آن را رها کرد.
در دوره دانشجویی به دلیل سخنرانیهای افشاگرانهای که درباره قتل محمد مسعود ایراد کرد و عوامل دربار را عامل این قتل دانست، به دستور مقامات دولتی مدت یک سال از تحصیل محروم گردید و پس از پایان محرومیت، بار دیگر به تحصیل ادامه داد و سرانجام فارغالتحصیل شد. وی که به همراه گروه معروف به شیرازیها (فریدون توللی، رسول پرویزی، انجوی شیرازی ...) به حزب توده ایران پیوسته بود، در سالهای 1326-1327ش از حزب توده کناره گرفت و به جبهه ملی پیوست. کریمپور در سال 1329ش، امتیاز روزنامه «شورش» را گرفت و به نشر آن پرداخت و چون در طول زندگی، طعم تلخ فقر و ستم را چشیده بود، وقتی وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامهنگاری گردید، قلمش در خدمت محرومان قرار گرفت.
روزنامه شورش؛ دعوت به انقلاب خونین
کریمپور شیرازی را بیش از هر چیز به جسارتش میشناسند؛ به سرمقالههایی که از سال ۱۳۲۹ تا کودتای ۱۳۳۲ش مینوشت؛ بهخصوص در روزنامه «شورش» که در کنار «باختر امروز» با مدیریت حسین فاطمی به مهمترین مدافعان دولت محمد مصدق تبدیل شده بودند. کریمپور، در اصل مدیر و مؤسس روزنامه رادیکال و انتقادی شورش بود که در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده او، مخصوصا اشرف پهلوی منتشر میکرد. او در زمان کوتاهی مشهور شد؛ و در هیچ شمارهای از نشریهاش این عقاید را پنهان نکرد. خود را افشاگر توطئههای پشت پرده مینامید و قدرتهای جهانی را عامل عقبماندگی ایران معرفی و مردم را به شورش و انقلاب دعوت میکرد.[1] او در نخستین شماره شورش بهصراحت نوشت:
«… یک بار دیگر با کمال صراحت و مردانگی آشکارا و علنی فریاد میزنم: ای مردم، اگر طالب سعادت خویش و خوشی ایران و ایرانیان هستید، چاره منحصر به فرد، فقط یک شورش و انقلاب خونین است. در صورتی که از مرگ سرخ بترسید، با روی سیاه و در برابر کاخهای سفید سر به فلک کشیده، از گرسنگی و بدبختی خواهید مرد. باید بین مرگ شرافتمندانه و زندگی ننگین یکی را انتخاب کنید من که مرگ شرافتمندانه را هزار بار به زندگی ننگین ترجیح میدهم و حاضر نیستم در بستر مذلت و پستی جان خود را حرام کنم. اگر شما هم از مردی و مردانگی و غیرت نشان دارید، بسمالله، بفرمایید، این گوی و این میدان، وگر نه بمانید و به نام زندگی، این قدر در این منجلاب مانند کرم بلولید تا با پستی و حقارت، از گرسنگی جانتان بالا بیاید».[2]
امیر مختار کریم پورشیرازی؛ نفر سوم از راست
در افتادن با دربار پهلوی و تهدید به مرگ
روزنامه شورش بهواسطه مقالات منتقدانه کریمپور طرفداران فراوانی در میان گروههای مختلف سیاسی پیدا کرده بود. مشی تیغ تیز کریمپور بیش از همه به سمت اشرف، خواهر محمدرضا پهلوی، بود؛ کسی که مصدق در زمان نخستوزیریاش بارها او را به دخالت در امور مملکت متهم میکرد. کریمپور شیرازی هم تندترین سرمقالهها را علیه او مینوشت؛ برای نمونه در یکی از مقالاتش چنین نوشته است: «... مردم میگویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند... مردم میگویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه و مقنّنه و اجرائیه این مملکت دخالت نامشروع میکند».[3]
انتشار این مقاله خشم دربار را برانگیخت و موجب توقیف این روزنامه گردید، اما کریمپور از پا ننشست و با استفاده از امتیاز روزنامههای دیگر مانند «فریاد ایران»، «مرد وطن» و «قیام ملت» باز هم شورش را انتشار داد. او در همین شمارهها نامههای تهدیدآمیز به خود را فاش ساخت؛ یکی از این نامهها که با خطی کج و معوج نوشته شده بود چنین مضمونی داشت:
«مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با والاحضرت اشرف پهلوی... برنداری، عاقبت وخیمی در پیش داری. دیدی که چگونه محمد مسعود میخواست علیه ما مبارزه کند و به حیات او خاتمه دادیم؟ باز هم میگویم که اگر دست از این مبارزه برنداری، در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش!».[4]
بعد از 30 تیرماه 1330ش قلم کریمپور تیزتر و بیپرواتر شد. وی در سر مقالهای نوشت: «من نمیدانم مادر و خواهران و برادران شاه دیگر از جان این مردم مفلوک گرسنه بیچیز چه میخواهند؛ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند. جان مردم بیگناه و شریف را در سیاهچالهای زندان گرفتند. املاک و اموال مردم را عنفا و جبرا تصاحب نمودند. ناموس دختران و زنان ملت را به زور لکهدار و آلوده ساختند. تمام دارایی و پول ملت را به بانکهای خارجی انتقال دادند».[5]
کودتای 28مرداد؛ مرگ یک نویسنده در آتش
روزنامههاى ملى و ضد استعمارى در این دوره افشاگر بسیارى از توطئههاى ضد مردمى درباریان و کارشکنان نهضت ملى ایران بودند. کریمپور به دلیل حملات سنگینی که در روزنامهاش به دربار و رژیم پهلوی داشت، مورد تعقیب قرار گرفت و مدتی فراری بود. او در اردیبهشت ماه 1331ش، به اتهام «اهانت به مقام سلطنت» به پنج ماه حبس، و به اتهام «نشر اکاذیب به منظور تشویش اذهان عمومی»، به سه ماه حبس تأدیبی محکوم شد. پس از دستگیری ابتدا همانند همه فعالان سیاسی و آزادیخواهانی که دستگیر شده بودند بهطور غیر قانونی در دادگاه نظامی ارتش محاکمه شد.
با سقوط دولت مصدق پس از کودتاى 28 مرداد 1332 فشار بر مطبوعات بیشتر شد و روزنامهنویسان مورد ستم واقع شدند و گروه کثیرى بازداشت و شکنجه شدند از جمله کریمپور شیرازی مدیر روزنامه شورش. اگرچه کریمپور چند ماه قبل از کودتا بازداشت شده بود، پس از آن در مدت بازداشت، شکنجههای زیادی را متحمل شد. گفته میشود در شب چهارشنبه سوری سال 1332ش آن طور که بعدها خبر از درون دیوارهای مخوف زندان لشکر زرهی به بیرون درز کرد، درباریان، جشنی در لشکر دو زرهی برپا کردند. قربانی این نمایش وحشیانه روزنامهنگار و شاعری بود که باید قربانی قلم نیز میشد. پیکرش را آغشته به نفت کردند و آتش زدند، مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. زندانی به هر سو میدوید و فریاد میزد. شبانگاه او را به سلولش برگرداندند و بعد از یک شب که با درد و آه و ناله به صبح رسانده بود، صبح او را درحالیکه دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا تمام توان خود را در گلو جمع کرد و چند بار فریاد زد: «والاحضرت اشرف مرا کشت».[6]
بااینحال، روزنامه «اطلاعات» روز دوشنبه ۲۴ اسفندماه ۱۳۳۲ش، در صفحه اول خود تیتر زد: «دیشب کریمپور شیرازی تصمیم به فرار گرفت... وی میخواست سرباز محافظ خود را آتش بزند و چون موفق نشد خود را با نفت آتش زد. پیکر سوخته وی جهت مداوا به بیمارستان شماره یک ارتش برده شده است».[7]
در روایتی دیگر گفته شده است که در ضیافتی که برپا شد و اشرف پهلوی و نزدیکان دربار حضور داشتند به دستور اشرف روی وی بنزین ریخته و او را آتش زدند. فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشکر دو زرهی چه گذشته است. تنها همین را فهمیدند که روزنامههای تهران خبر از آتش گرفتن کریمپور شیرازی دادند.
روزنامههای آن روز تهران که همه زیر سایه سرنیزه به حیات خود ادامه میدادند و فقط مطالبی را مینوشتند که «حاکم فرموده» باشد، این بار نیز در ماجرای قتل کریمپور شیرازی، همان عکس و مطالبی را که مأموران قلم به دست فرمانداری نظامی نوشته و به آنها داده بودند، در صفحات اول روزنامهها و مجلات خود چاپ کردند و مرگ وی را یک خودکشی جلوه دادند. تیتر اصلی این روزنامهها عبارت بود از: «یک زندانی به نام کریمپور، در زندان خود را آتش زده است»؛ برای مثال، در روزنامه «کیهان» خبر درگذشت کریمپور چنین انتشار یافت: «امروز، مقامات انتظامی اطّلاع دادند که دیشب کریمپور شیرازی که در لشکر مجاور زندان آقای دکتر محمد مصدق بازداشت بود قصد فرار داشت و خود را آتش زد».[8]
به هر صورت در روز 25 اسفند 1332ش کریمپور که در آتش اشرف شعلهور شده بود صدایش خاموش گردید و بنا به روایتی «استخوانهای سوختهاش را در گوشهای از باغ پادگان قصر دفن کردند».[9]
پینوشتها:
[1] . محمود ستایش، کشتار نویسندگان در ایران، تهران، البرز، 1378، ص 81.