دکتر موسی حقانی در گفت‌وگو با جام‌جم اظهار کرد:

پهلوی دوم مانند شیوخ عرب دچار اشتباه شد

دکتر موسی حقانی در نقد نگاه محمدرضا پهلوی به توسعه اظهار کرد: خود غربی‌ها می‌گویند پهلوی دوم مانند شیوخ عرب دچار اشتباه شد و گمان برد با دلار نفتی و ماشین‌های آن‌چنانی و جمبوجت شخصی می‌توان به پیشرفت و توسعه دست یافت درحالی‌که اگر غرب به توسعه پایدار رسیده در نتیجه سه سده سرمایه‌گذاری در تکمیل و ایجاد زیرساخت‌ها و حوزه‌های آموزش و ایجاد فرهنگ توسعه و تولید بوده
پهلوی دوم مانند شیوخ عرب دچار اشتباه شد
 
دلایل شکل‌گیری انقلاب اسلامی، مطالبات تاریخی ملت ایران، پیشینه و ریشه‌های این رویداد به‌ویژه تحولات دوران استیصال و استعمار، یعنی دوران قاجار و پهلوی، و موضوع انقلاب اسلامی و ویژگی‌هایش ما را بر آن داشت تا با استاد بنام و صاحب‌نظر، دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، گفت‌وگویی انجام دهیم که متن آن در ادامه تقدیم شما شده است:
 
 ***
 
درباره چرایی رویداد شگرف معاصر، یعنی انقلاب اسلامی ملت بزرگ ایران که می‌اندیشیم، این تأکید و پافشاری بر استقلال و آزادی در چهارچوب جمهوری با ویژگی اسلامیت بسیار جلب نظر می‌کند؛ از این چشم‌انداز بیاغازیم استاد؟
 
درباره دلایل انقلاب اسلامی در پاسخ به پرسش شما به شعارها‌ی اصلی مردم ایران که توجه بکنیم ویژگی‌هایی چند جلب نظر می‌کند: نخست اینکه انقلاب اسلامی، ضد استعماری و ضداستکباری است و دخالت خارجی را در ایران برنمی‌تابد؛ دوم اینکه ضد استبدادی است و از جهت دیگر، برنامه و هدف روشنی برای آینده دارد که همان ساختاربندی و نظام‌سازی [یعنی] جمهوری اسلامی است. 
 
چرا نخستین شعار ملت ایران استقلال بود؟ 
این چرایی برمی‌گردد به دو سده تکاپو‌های استعماری در ایران همچنین مبارزات ضد استعماری؛ زیرا ایران علی‌رغم آن همه حضور استعمارگران هرگز مستعمره نشد. 
خود همین البته دلیل روشنی است بر رد نظریه‌های توطئه و این توهم که هر رخدادی در منطقه و کشور ما رخ داده از رهگذر عامل بیگانه بوده و دست خارجی است که تعیین‌کننده همه مسائل در تاریخ منطقه و ایران است.
برخی نویسندگان که گرایش ضدانگلیسی نیز دارند درباره استعمار انگلیس و دیگر قدرت‌ها به قدری بزرگ‌نمایی می‌کنند که خودشان نیز دچار تئوری توطئه می‌شوند و همین هم اتفاقا مطلوب و خواست استعمار است؛ زیرا غولی آن‌چنانی از او برای مخاطبان توصیف کرده و می‌سازند! بدون اینکه برای مقابله با این غول و مهار فشارهایش بر کشور‌ها و ایستادگی در برابرش هیچ راهکاری ارائه دهند.
از دوران قاجار درگیر تکاپو‌های استعمار علیه کشورمان هستیم. ایران فی‌نفسه کشوری بزرگ و مؤثر بر سرنوشت منطقه بوده از سویی سابقه تمدنی طولانی دارد و از دیگر سو مردم منطقه نیز ایران را به عنوان یک قدرت از دیرباز پذیرفته‌اند صرف نظر از اینکه چه شرایطی بر آن حاکم باشد. وجود این کشور بزرگ اساسا مانع تحقق سیاست‌های استعماری در غرب آسیا بود؛ لذا تلاش برای نفوذ و کاستن از ظرفیت‌های این کشور به‌ویژه وسعت جغرافیایی آن در دستور کار قدرت‌های استعماری قرار گرفت.‌
می‌دانیم که روند پیشرفت در ایران پساصفویه رو به کندی گذارد و بی‌ثباتی پایان دوران صفوی به‌خصوص باعث توقف این روند شد و اگرچه ایران در دوران نادر توانست سامانی به کشور از هر نظر بدهد و گستره بزرگ سرزمینی ایران را [نادر به عنوان آخرین جهانگشای آسیا از قفقاز و ماورای آن تا اختلافات مرزی با عثمانی تا دل آسیای میانه] از نو متمرکز و متحد سازد. وجود این قدرت که مورد توجه کشور‌های غربی واقع شده بود بی‌گمان چونان سد و مانعی به شمارمی‌رفت؛ به‌ویژه که ایران از سازندگان هویت منطقه بوده و هست و اگر این کشور قدرتمند و پویا بماند، با نقش‌آفرینی جدی می‌تواند مانع تسلط آسان استعمار و استکبار در این نقطه مهم جهان، که بخشی از قلب جهان نامیده شده است، باشد.
مسئله دیگری که توجه استعمار را به این منطقه برانگیخت، هند و ثروت سرشار آن با آن گستره سرزمینی و نیروی کار ارزان بود. همسایگی با هندوستان، اهمیت دوچندانی به ایران برای استعمارگران می‌داد.
اقداماتی که آغامحمدخان برای احیا و تمرکز و اتحاد گستره پهناور سرزمینی ایران انجام داد و با قدرت و مدیریت به سامان دادن مسائل داخلی و خارجی مانند تهدیدات خارجی پرداخت؛ مطیع کردن سرزمین‌هایی که با تحریک روس و دیگر بیگانگان سر استقلال از ایران را داشتند از دیگر کار‌هایی بود که به احیای قدرت و هژمونی ایران شاید چونان عصر افشاری می‌انجامید و استعمار چنین چیزی را برنمی‌تافت؛ البته به واسطه رویداد‌هایی چنین برنامه‌هایی محقق نشد که آغامحمدخان پیگیرشان بود.
از این دوران تا پیروزی انقلاب اسلامی شاهد نقش‌آفرینی جدی استعمار به صورت مستقیم و غیرمستقیم در کشورمان هستیم. ما اگرچه مستعمره نشدیم، اما متأسفانه شرایطی که بر ما سایه افکند به نوعی نیمه‌استعماری بود که از رهگذر نفوذ، شکلی پایدار به خود گرفته بود. آنها طبقاتی از رجال تأثیرگذار در کشور را با خودشان همسو کردند که سپس در ادامه به خانواده‌ها و کانون‌های اثرگذار و تشکیلات ارتقا داده شد؛ مثلا مهدی علی خان خراسانی فقط یک فرد است که در خدمت استعمار انگلیس و کمپانی هند شرقی درآمده، اما با قدرت گرفتن میرزا ابراهیم‌خان کلانتر، که در رأس خاندان هاشمیه بود (که این دود‌مان در پیوند با خاندان قوامی به قوامی‌ها نیز معروف شدند) این خانواده به خدمت استعمار درآمدند و نفوذ شکل خانوادگی هم پیدا کرد. یا فراماسونری که از دوران فتحعلی‌شاه به شکل عضویت افراد آغاز موجودیت کرد و در دوران ناصری با فراموشخانه ملکم به نفوذ تشکیلاتی ارتقا پیدا کرد و تا پایان دوران پهلوی نیز در راستای منافع بیگانگان در ایران نقش‌آفرینی فعال داشت.
 
در همین راستا به آقاخان‌ها و بهائی‌ها نیز می‌پردازید؟
بله؛ استفاده از فرقه‌های موجود و فرقه‌سازی از جمله بحران‌سازی‌هایی بود که استعمار دقیقا سر بزنگاه‌ها رو می‌کرد؛ مثلا سر مسئله هرات که با انگلستان درگیر شدیم، درست در اوج این درگیری‌ها آقاخان محلاتی را تجهیز کردند تا شورش کند و کرمان و سیستان و بخش‌هایی از بلوچستان را با حمایت انگلیس ناآرام و تجزیه کند و حاکمشان شود یا در دوران ناصری در اوج همین درگیری‌ها حسن‌خان سالار به شورش می‌پردازد.
استفاده از فرقه‌های مذهبی موجود در برنامه‌های انگلیس و روسیه بود تا بر ایران چیره شوند و سیطره‌شان را پایدار کنند؛ استفاده از فرقه اسماعیلیه و صوفی‌ها و تشویق و حمایت از برخی شورش‌ها و تنش‌ها؛ همچنین فرقه‌سازی از دل فرقه‌های موجود از دیگر کوشش‌های استعمار بود؛ مثلا شیخیه در دوران قاجار به ترویج تفکری نوظهور می‌پردازد که از دل آن، خوانشِ بدعت‌گذار بابیه رومی‌آید؛ سپس بهائیت از آن ساخته می‌شود. 
یا با یورش نظامی یا عقد قراردادها و یا از طریق نفوذ و خدمت‌گزاران تحت فرمان سعی داشتند سلطه‌شان را بر ایران حاکم کنند؛ یعنی هم از رهگذر فشار‌های هم‌زمان نظامی و سیاسی و اقتصادی از سوی آنها ما را در تنگنا می‌گذاشتند هم تکاپو‌های گروه‌های نفوذی داخلی که همسو با استعمار حرکت می‌کردند؛ مجموعه اینها باعث شد قاجاری که درصدد احیای ایران بود، دچار استیصال شود تا جایی که تاریخ ما از قاجار به عنوان یک رژیم استبدادی مستأصل یاد می‌کند که نتوانست از ایران در برابر تهاجمات استعماری صیانت کند.
 
البته قاجار‌ها در برابر این یورش‌های نرم و سخت و تهاجم‌های استعماری مقاومت که می‌کردند؟
بله؛ مقاومت در برابر تهاجمات روس‌ها و دوبار جنگ با انگلیسی‌ها و اتفاقاتی از این دست بیانگر مقاومت آنهاست، اما هرچه گذشت توان ایستادگی خود را از دست دادند؛ زیرا با دو قدرت بزرگ روس و انگلیس رویارو بودند و درگیری‌های دیگر قدرت‌ها مانند فرانسه نیز به این منطقه کشیده شده و منطقه را به‌شدت حساس کرده بود؛ به‌ویژه که هیچ‌کدامشان احیای ایران قدرتمند را برنمی‌تافتند. مقابله با این وضعیت نارسای داخلی و خارجی از توان قاجار خارج بود.
شرایط قاجار را می‌توان چنین وصف کرد؛ نظام قبیله‌ای و کم‌اطلاعی آنها از تحولات جهانی و نارسایی قاجار‌ها در بهره بردن از توانمندی‌های داخلی و افراد نخبه‌ای که حاصل بقایای دیوان‌سالاری ایرانی بودند که قائم‌مقام‌ها در آن نقش‌آفرین بودند و امیرکبیر نیز شاگرد همین مکتب است و نیز غفلت از ظرفیت بزرگی که باور‌های دینی و زعمای شیعه برای صیانت از ایران می‌توانستند در اختیار قاجار‌ها بگذارند و اتکا به بیگانگان برای حل مشکلات و همچنین نفوذ عوامل استعمار در ساختار حکومت که باعث شد افراد شایسته مانند امیرکبیر‌ها از دور خارج شوند و افراد وابسته سر کار بیایند.
 
با وجود نظام قبیله‌ای قجر‌ها، اداره کشور از دیرباز در دست دیوان‌سالار‌ها بود؛ مثلا بیهقی دراین‌باره روشنگری‌ها دارد و مستوفیان و دبیر‌ها بسیار تأثیرگذار بودند.
 بله؛ مکتب دیوان‌سالاری ایرانی کارگزار اصلی بود و دیوان‌سالاران اداره کشور را عهده‌دار بودند و قاجار‌ها تنها از جهت نظامی و قبیله‌ای حکومت د‌اشتند. اتفاقا جریان نفوذ به قلع و قمع این افراد می‌پردازد. در ماجرای قتل قائم‌مقام می‌بینید که سفارت انگلیس و جریان نفوذ توانست دستور قتل او را از شاه بگیرد و علی‌رغم قولی که محمدشاه داده بود، به قتل قائم‌مقام حکم داد. امیرکبیر نیز قربانی همین گونه توطئه‌ها گردید و روند اصلاح امور که آغاز شده بود متأسفانه نارسا ماند.
چکیده اینکه مجموعه فشار‌ها و جنگ‌ها و فرقه‌سازی‌ها و از میان برداشتن رجال تأثیرگذار وطن‌دوست باعث شد دولت قاجار به استیصال کامل برسد؛ که این مهم در نوشتار‌های ناصرالدین‌شاه، که نیمی از دوران قاجار تقریبا در سلطنت او سر شد، دیده می‌شود؛ از جمله آن فراز معروف که تأکید دارد روس و انگلیس یکباره بگویند که ایران کشور مستقلی نیست اگر بخواهیم به شمالش برویم باید با انگلیسی‌ها هماهنگ کنیم مبادا بگویند قرار است علیه‌شان با روس نقشه بکشیم و اگر به جنوب بخواهیم برویم، باید از روس‌ها اجازه بگیریم تا مبادا فکر کنند در کار نقشه‌کشیده علیه‌شان با انگلیس هستیم؛ مرده‌شور این سلطنت را ببرد!
 
ناصرالدین‌شاه به موارد پرشماری از این دست اشاره کرده!
 بله؛ او در جایی گفته که می‌دانم باید در خوزستان با کشاورزی به عمران و آبادانی آنجا بپردازم، اما اجازه نمی‌دهند راه‌سازی بکند یا به احداث راه‌آهن بپردازد. این اوج استیصالی است که در آن دوران، کشور ما را از رونق انداخته و نارسا کرده بود.
جریان استعمار و عوامل نفوذی به گونه‌ای با کودتای استعماری ۱۲۹۹ پیروز شدند و این استیصال و حکومت مستأصل را به حکومت وابسته تبدیل کردند و استیصال و نفوذ، تبدیل به سلطه شد و عملا شاهد سلطه انگلیس بر ایران پس از کودتای ۱۲۹۹ هستیم.
 
چه بر سر کشور ما در دوران قاجار و پهلوی آمد و راهبرد‌های بیگانگان درباره ایران چه بود و چه است؟
کشور ما از آغاز دوره قاجار تاکنون با سه پیچ تاریخی مهم و تأثیرگذار مواجه بوده است. اکنون در یک بزنگاه و «پیچ تاریخی» هستیم که یکی از ویژگی‌هایش وقوع جنگ‌های متعدد و از بین رفتن نظمی است که پیش‌تر از سوی همین قدرت‌های سلطه‌گر بر جهان حاکم شده بود. در مواجهه استعمار با کشور ما در دوران قاجار، در [بزنگاه یا] «نخستین پیچ تاریخی» خودمان قرار داشتیم. نظام بین‌الملل در آن زمان، نوعی پوست‌اندازی را تجربه کرد. امپراتوری تزاری روسیه پس از تحولاتی که پتر کبیر ایجاد کرد قدرتمند شده و سودای جهانگیری در سر داشت و در این راستا تصرف ایران جایگاه ویژه‌ای در جهان‌گشایی‌های آنها داشت. انگلیس به یک قدرت برتر نظامی و اقتصادی ارتقا یافت و توانست استعمار هلند را از چیرگی دریایی‌اش فرو بیفکند و پس براند. انقلاب فرانسه رخ داد و نهایتا ناپلئون از ۱۷۹۹ تا ۱۸۱۴م روی کار آمد؛ که با انگلیس و روس درگیر گردید. آن مرز‌هایی که تقریبا به طور سنتی پذیرفته شده بود به تمامی فرو ریخت و نظم جدیدی بر جهان حاکم شد. این نظم جدید که در منطقه ما در قالب کلیدواژه «بازی بزرگ» یا «رقابت سایه‌ها» دنبال می‌شد از توان انداختن ایران را هدف گرفته بود؛ نظمی که بیش از یک قرن سرنوشت ایران و منطقه را دچار تلاطمات سیاسی و نظامی گسترده کرد تا اینکه در پایان جنگ جهانی اول می‌شود به تقریب اشاره کرد که [بزنگاه یا] «پیچ دوم تاریخ معاصر» ما و جهان طی می‌شود که شاهد فروپاشی امپراتوری تزاری در روسیه، عثمانی در منطقه ما و امپراتوری اتریش ـ مجارستان در اروپا و همچنین درهم شکسته شدن امپراتوری آلمان و بسته شدن قرارداد سایکس ـ پیکو بین انگلیس و فرانسه هستیم که سرنوشت منطقه را طرح می‌ریزد و تا زمان جرج بوش و ادعای ایجاد خاورمیانه جدید ادامه داشت.
 [بزنگاه یا] «پیچ سوم تاریخی» ما از زمان نهضت امام راحل(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد که نظام دوقطبی به جهانی سه قطبی تغییر شکل داد؛ زیرا رویکرد دینی انقلاب ما و نظام دینی نیز به آن افزوده می‌شود. پس از فروپاشی شوروی، نظام‌بندی جدیدی شکل گرفت که می‌توان گفت قطب‌بندی جدیدی تبلور یافت یعنی: اسلام و استکبار!
 
از ویژگی‌های این بزنگاه‌ها یا پیچ‌های تاریخی می‌فرمایید؟ 
همان‌گونه که عرض کردم از بین بردن نظم قدیم و تلاش برای ایجاد نظمی نوین از رهگذر کشورگشایی و جنگ‌های متعدد و صف‌بندی‌ها و پیمان‌های راهبردی جدید توأمان است که بخشی از آن عیان است و این صف‌بندی که اکنون در منطقه ما و اروپا و آمریکا در حال شکل‌گیری است، تلاش برای ایجاد یک سلطه‌جویی جدید است که در رأس آن آمریکا به عنوان پیشتاز و پیشگام و سرآمد سلطه‌جویان قرار دارد. آنهایی که نگاهی خوش‌بینانه به [امثال] ترامپ دارند گویی این رخداد‌ها را نمی‌بینند و در خوش‌بینانه‌ترین حالت افراد بی‌غرضی هستند که ضمن اعتراف به اینکه ما نیز می‌دانیم آمریکا سلطه‌طلب است، اما حریف او نمی‌شویم و ما، چون آمریکاستیزی کردیم، دچار این نارسایی‌ها و تنگنا شدیم و باید بپذیریم که تجربه آمریکا و اروپا اوج تمدن بشری است و نباید با آن درگیر شد. فایده این تسلیم شدن این است که آنها امکاناتی به ما می‌دهند که می‌تواند این مشکلات را از میان بردارد.
 
شگفتا این نگره که بسی قابل نقد است و با داده‌ها و منابع نخبگان غربی به‌سادگی فرو می‌ریزد؟
حتی در بدنه بخشی از نخبگان ما نیز متأسفانه این ساده‌انگاری یا تلاش برای القای این رویکرد به اذهان مردم دیده می‌شود تا آنهایی را که به‌ویژه مشکل معیشتی دارند به سوی این باور پیش ببرند. عجیب است که اینها مدعی‌اند ما دستاوردی نداشتیم و با ژست روشنفکرانه به گونه‌ای سخن می‌رانند که گویی دوران سیاهی در ایران از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده که هیچ دستاوردی نداشته است.
به نظرم غفلت از رخداد‌های جهان در این [بزنگاه یا] پیچ تاریخی که در حال روی دادن است از یک‌سو، و از دیگرسو ساده‌انگاری نسبت به اهداف کشور‌های سلطه‌طلب همچنین ناآگاهی یا کم‌اطلاعی از سابقه استعماری این کشور‌ها و پیشینه سلطه‌جویی غرب در منطقه و ایران و غفلت از تجربیات زیان‌بار دو پیچ تاریخی گذشته باعث می‌شود چنین تحلیل‌های خامی ارائه شود.
 
دکتر موسی فقیه حقانی

ما نمی‌توانیم انقلاب اسلامی را برآمده از فشار‌های خارجی به کشور بشمریم؛ زیرا شعار‌های انقلاب ما گویای نفی عواملی خارجی و البته داخلی است.
شعار‌های انقلاب ما از آغاز، قطعا در شعار استقلال، نفی سلطه را دنبال می‌کند و در شعار آزادی، نفی استبداد را پیگیر است و با شعار جمهوری اسلامی نیز مدل و ساختاری را مطالبه می‌کند که اراده مردم ایران را بر سرنوشت خود و کشور حاکم می‌کند. 
انقلاب ما سه ویژگی مهم دارد: اسلامی است که در شعار‌ها و اهدافش این مهم تبلور دارد و رهبریِ دینی دارد و مردمانش اکثرا مسلمان‌اند که ماهیت انقلاب را می‌توان بر پایه آن «دینی» تعریف کرد.
عوامل داخلی را چکیده‌وار مرور کنیم: دوران قاجار، تلاش برای بازیابی قدرت ایران با شکست مواجه شد به خاطر فشار‌های خارجی و ناتوانی قاجار در برابر آن وضعیت، نفوذ فردی، تشکیلاتی و فرقه‌ای عناصر وابسته به استعمار در ساختار سیاسی کشور که ظرفیت‌های داخلی را نارسا کرد و نگذاشت با استفاده کامل از ظرفیت‌های خودمان در برابر این فشار‌ها بایستیم. ناکارآمد ساختن دیوان‌سالاری ایرانی با حذف چهره‌های ملی از آن و جایگزین کردن عوامل داخلی استعمار از یک‌سو و اقتباس از ساختار‌های غربی بروکراتیک پس از مشروطه که در دوران رضاخان گسترش بیشتری یافت ناکارآمدی را بر ساختار اداری کشور تحمیل کرد که منجر به فربه شدن دولت گردید.
ظرفیت مرجعیت دینی از دیگر ظرفیت‌های مهم ایران بود که بر اساس قاعده‌های قرآنی و دینی که مشهورترینش قاعده «نفی سبیل» است...
 
و لن یجعل ا... للکافرین علی المومنین سبیلا/ آیه ۱۴۱ سوره نساء
که براساس آن مبانی، مرجعیت شیعه در برابر بیگانگان می‌ایستاد چه در عرصه نظامی که در قالب فتاوای جهادیه بروز می‌یافت و چه در عرصه سلطه‌جویی اقتصادی بیگانگان که در قالب فتاوای تحریم از یک‌سو و حمایت از تولیدات داخلی از سوی دیگر رخ می‌نمود صادر می‌شد و چه در عرصه تهاجم سیاسی با تکفیر وابستگان به بیگانه رویکرد پاکسازی حاکمیت از عناصر غیرصالح نظیر علی‌اصغرخان امین‌السلطان را دنبال می‌کرد. یا در تهاجم فرهنگی از طریق تشکیلات میسیونری و تبلیغ دینی مسیحیان و... بازهم روحانیت شیعه با ترویج معارف اهل بیت و کنشگری‌هایی مؤثر در صحنه حضور دارد. نظیر آنچه در اصفهان با راه‌اندازی انجمن صفاخانه از سوی مرحوم آیت‌الله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، برای مناظره علمی با گروه‌های تبشیری و روشنگری ایجاد شد. دغدغه علما در دفاع از اسلام و ایران و دفع تهاجم بیگانگان می‌توانست کمک شایانی به قاجار‌ها در تقابل با استعمار بنماید؛ برای مثال وقتی آیت‌الله حاج ملاعلی کنی در جریان امتیاز خانمان‌برانداز رویتر به تقابل با میرزا ملکم‌خان و میرزا حسین‌‎خان سپهسالار پرداخت و یا اینکه علیه فراماسونری یا فراموشخانه میرزا ملکم، که هویت مردم ایران و استقلال کشور را هدف گرفته بود، به افشاگری اقدام کرد. یا درگیری‌های آیات حاج شیخ فضل‌الله نوری و میرزا حسن آشتیانی با امین‌السلطان که تمام منابع ایران را با واگذاری امتیازات در معرض تاراج روس و انگلیس قرار داده بود، می‌توانست پشتوانه قاجار برای مقاومت در برابر فشار‌های خارجی باشد، اما متأسفانه قاجار از این ظرفیت نیز به‌خوبی بهره نبرد. درحالی‌که در مواردی به فواید همکاری با علما مانند توسل به مراجع شیعه و فتاوای جهادی پی برده بود، که بر اثر این همکاری شاهد هجوم مردم به جبهه‌های جنگ با کفار روس بودیم و ایران موفق شد در دوران جنگ دوم با روسیه تمام سرزمین‌هایی را که در ده سال از دست داده بود در یک سال پس بگیرد! اما باز دست عوامل بیگانه نظیر آصف‌الدوله‌ها و میرفتاح‌ها باعث شد با عدم حمایت لازم از جبهه‌های جنگ ورق به نفع استعمار برگردد و ترکمانچای با عوارض وحشتناک آن به ایران تحمیل گردد.
 
با سخن از مقاومت داخلی به یاد محور مقاومت افتادم که از دوران فتحعلی‌شاه با خیانت عوامل نفوذی و حمایت نکردن از محور مقاومت، به‌راستی خودزنی کردیم و چه‌ها که بر سر ما نیامد!
حرف‌هایی که امروز هم به نوعی از زبان برخی‌ها می‌شنویم متأسفانه و نمی‌دانند که پشت کردن به دوستداران ایران و جریان مقاومت در منطقه می‌تواند چه لطمات جبران‌ناپذیری به ایران نظیر آنچه در دو پیچ تاریخی قبل رخ داد وارد کند. این خودزنی از زمان فتحعلی‌شاه با قطع حمایت از جریان مقاومت با خیانت میرزا ابراهیم کلانتر صورت گرفت؛ (برخی می‌کوشند چهره او را سفیدشویی کنند) قرارداد همکاری او با انگلیسی‌ها باعث شد مقاومت شیعیان هند فرو بریزد و تیپو سلطان و پدرش، که در برابر انگلستان صف‌آرایی کرده و مقاومت می‌کردند، از کمک‌های ایران برخوردار نشوند تا درنتیجه همراهی با سیاست انگلستان در ادامه بخش‌های بزرگی از بلوچستان و گستره پهناور خراسان مشهور به آریانا یا پامیر و بام ایران [که اکنون افغانستان نامیده می‌شود] از شرق از ایران جدا شود... 
 
برگردیم به دوران قاجار مستأصل که دول استعمارگر مثل امروز در پی تجزیه ایران نیز بودند!
استعمارگران همان‌طور که ذکر شد، وجود ایران توانمند را برنمی‌تافتند و چه در دو سده اخیر، چه هم‌اکنون یکی از راهبرد‌های اصلی‌شان همواره تجزیه ایران بوده است که با پررویی به بیان آن می‌پردازند؛ همچنین تضعیف ایران از طریق از میان برداشتن توانایی‌های ما در مقاومت و بنیان‌هایی که نیرومندی ایران را تضمین می‌کنند؛ و نیز ممانعت از پیشرفت ایران همواره مدنظر آنها بوده و هست و هر وقت ایرانی‌ها برای رهایی از این ترفند‌ها و راهبرد‌های شوم دست به کار شدند نظیر نهضت مشروطه و خواستیم امور داخلی‌مان را با جدیت بسامان کنیم با دخالت روس و انگلیس اساسا دستاورد نهضت بزرگ مردم ناکام ماند و سر از دیکتاتوری پهلوی درآورد. آنها با ضعیف شدن ایران پا را فراتر گذاشتند و در پی نابودی ایران برآمدند و با عقد قرارداد‌های ۱۹۰۷، ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ تلاش کردند ایران عزیز را نابود و محو نمایند.
علاوه بر اجرای این چهار راهبرد علیه ایران، ناتوانی قاجار، فساد دربار قاجار و عدم استفاده آنها از ظرفیت‌ها برای بهینه‌سازی اوضاع باعث شد دولت و کشور «مستأصل» و وضع مردم به‌راستی نگران‌کننده شود. به‌واسطه همین نگرانی‌ها قیام علیه قرارداد رویتر از سوی آیت‌الله حاج ملاعلی کنی، نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی و نهضت مشروطه به رهبری علمای ایران و نجف شکل گرفت و همین مقاومت‌های مردمی نگذاشت ایران را مستعمره بکنند.
 
دلیل اصلی شکست این نهضت‌ها و تداوم نداشتنشان در مقایسه با انقلاب اسلامی چه بود؟
دلایل متعدی را می‌توان در پاسخ به این سؤال برشمرد ازجمله نفوذ جریانات ساختارشکن و عناصر وابسته به بیگانگان در بدنه نهضت که با ایجاد بحران‌های ساختگی نهضت را از مسیر خود منحرف نمود. دخالت بیگانگان در امور کشور، یکپارچه نبودن رهبری به‌ویژه در مشروطه و اختلاف در تشخیص مصادیق و نیرو‌های همراه و دشمن، نادیده گرفتن اولویت‌های مبارزاتی زعمای شیعه، که در دوران قاجار و پهلوی نخستین اولویت خود را مبارزه با استعمار و اولویت دوم را مبارزه با استبداد قرار داده و بر این باور بودند که در زمان حمله استعمارگران نباید با حکومت درگیر شد مگر اینکه حکومت نیز با استعمار پیوند پیدا کرده باشد نظیر آنچه در دوره پهلوی رخ داد. در زمان حمله دشمن به کشور، علما وظیفه خود می‌دانستند در کنار حکومت هجوم دشمن را پس بزنند؛ لذا می‌بینیم علما به کمک قاجار هم آمدند، اما وقتی فشار از سوی استعمار یا تهاجم در کار نیست تلاش برای اصلاح سیستم حاکم و مقابله با استبداد از سر گرفته می‌شود.
راهبرد‌های نظام سلطه علیه ما در دویست سال گذشته بایستی در تمام سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی مورد توجه قرار بگیرد. نباید از این راهبرد‌ها غفلت کنیم و فکر بکنیم که غرب درباره ایران تجدید نظر کرده و یک ایران قدرتمند را می‌پذیرد؛ هرگز! آنها همچنان پیگیر تحقق این راهبرد‌ها هستند؛ لذا می‌بینید وقتی دولت مستأصل قاجار در عرصه‌هایی در برابر استعمار مقاومت کمی می‌کند به دولت وابسته پهلوی تبدیل می‌شود که از هیچ تلاشی برای خدمت به استعمار انگلیس و منافعش فروگذار نمی‌کند. همچنان یک ایران ضعیف و سلطه‌پذیر در دستور کار استعمار انگلیس و جانشین شرور آن آمریکای جنایتکار بوده است.
نباید فراموش کنیم همان سیاستی که از سوی سفیر انگلستان سرگور اوزلی در دوره فتحعلی‌شاه ترسیم شد دائر بر اینکه «برای صیانت از منافع انگلستان می‌باید ایران در بربریت نگه داشته شود!» در دوره پهلوی نیز ادامه داشت و آخرین سفیر انگلیس به نام آنتونی پارسونز برای عقب نگه داشتن ایران می‌گوید: «همواره به سرمایه‌گذاران انگلیسی تأکید کرده‌ام به ایران فقط جنس بفروشید و اگر مجبور شدید سرمایه‌گذاری کنید، در زمینه‌ای اقدام کنید که منجر به فروش جنس شود»؛ ازهمین‌رو شاهد رشد صنایع مونتاژ و وابسته آن هم از رده‌خارج در کشورمان هستیم. راهبرد انگلیس این بود که ایران باید همیشه ضعیف، وابسته و تحت نظر نگه داشته شود.
تمام سرمایه‌گذاری‌های پهلوی در ایجاد صنایع و کارخانه‌های مونتاژکار، که برخی آن را از افتخارات دوره پهلوی می‌شمارند، بر پایه گزارش‌هایی که اکنون از منابع داخلی و خارجی در دسترس داریم در سال‌های 13۵۶ و 13۵۷ زمین‌گیر شده و کالا‌های تولیدی‌شان [به‌خاطر به‌روز نبودن، عقب‌افتادگی] قابل صدور به بازار جهانی نبود و خریدار نداشت.
این در حالی است که در دوره پهلوی با «وابستگی به غرب» مواجه‌ایم؛ تا جایی که برای تعمیق و تداوم این وابستگی با فشار آمریکا رژیم کاپیتولاسیون در ایران با شرایطی خفت‌بار احیا می‌شود که در همان زمان کشور‌هایی نظیر ترکیه زیر بار آن نرفتند، اما پهلوی دوم به خاطر ضعف و وابستگی، فروش استقلال ایران را می‌پذیرد. دراین‌باره مطبوعات نوشتند و ناظران خارجی نیز گفتند که قیمت استقلال ایران ۲۵۰ میلیون دلار بود و به فرمایش امام راحل(ره) ۲۵۰ میلیون دلار وام! گرفتند تا ده‌ساله با بهره برگردانند، پس بهای استقلال ما همین‌قدر بود!
 
 شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
 کاپیتولاسیون و تفاوت آن با کنوانسیون وین
 
 چرا محمدرضا پهلوی کاپیتولاسیون را پذیرفت؟
 
 آنچه آمریکا را به تحمیل کاپیتولاسیون سوق داد
 
 کاپیتولاسیون در کدام نقاط دنیا برقرار شد؟
 
 حربه‌ای برای تقویت جریان نفوذ در ایران
 
 
 
انقلاب اسلامی «گزیرناپذیر» بود این را از شما یاد دارم؛ دراین‌باره توضیحی می‌فرمایید؟ 
بله؛ کاملا درست است انقلاب اسلامی به‌راستی «گزیرناپذیر» بود. عقب نگه داشتن ملتی با ظرفیت‌های تمدنی و گستره پهناور سرزمینی و جایگاه مهمی که در تمدن بشری داشته و در جهان نقش‌آفرینی می‌کرد، مردمی که انگیزه بالایی برای پیشرفت داشتند و استقلالشان برای آنها اهمیت داشته و دارد و مانند برخی کشور‌ها تن به استعمار نمی‌دهند مورد قبول این ملت نبود و نمی‌توانست ادامه داشته باشد؛ لذا پس از چند حرکت بزرگ ضداستعماری نظیر انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت در برابر تلاش برای نابودی اسلام و لگدکوب شدن استقلال ایران و با مشاهده دست‌اندازی استکبار در تمام شئون زندگی خود بار دیگر به رهبری مرجعی شجاع و آگاه قیام کرد. وابستگی رژیم پهلوی و ستیز آن با هویت ملی و دینی ایرانیان با هدف تقلید گسترده از غرب برای دگرگون کردن صورت و سیرت ایرانی مفتخر به سابقه تمدنی چندهزارساله در کنار فساد اقتصادی و وابستگی سیاسی پهلوی‌ها ایران را در آستانه انقلابی بزرگ برای اعاده شرف و استقلال خود و خروج از چرخه زیانبار وابستگی قرار داد و خروش مردی صالح از تبار زعمای آگاه شیعه بهمنی از اراده‌ها را بر سر رژیم وابسته پهلوی فرو ریخت و آرامش گورستانی «جزیره ثبات» آمریکا و غرب جهان‌خوار را برهم زد. برخلاف برخی از مدعیان همراه با سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی دوره پهلوی مشکل آن رژیم وابسته فقط مقابله با آزادی‌های سیاسی نبود و اساسا بند وابستگی و فساد حاکم بر تمام ارکان آن رژیم ایران را در مسیر فروپاشی قرار داده بود و ادامه آن مسیر از ایران کشوری بی‌هویت، وابسته، مقروض و ورشکسته و تهی از استقلال می‌ساخت که اختیار فروش نفت خود را هم نداشت و نمی‌توانست در عرصه‌هایی ورود کند که ضامن پیشرفت آن باشد.
اینان به خطا گمان می‌کنند اگر فضای باز سیاسی از سوی پهلوی ایجاد می‌شد، بسنده بود و دیگر اقدامات او انگار پذیرفتنی و درست بوده! اما نظامی که وابسته است و تأمین منافع بیگانگان و تبعیت از دستورات آنها برایش اولویت نخست هستند نمی‌تواند بر پایه مصلحت و منافع ملی خودش تصمیم‌گیری کند. اگر رئیس‌جمهور آمریکا، کندی، دستور اصلاحات ارضی را صادر کند و با تهدید و بی‌رودربایستی برای شاه رقیبی به نام علی امینی بتراشد یا تصویب کاپیتولاسیون را از شاه بخواهد او بدون توجه به تبعات این طرح‌ها و شرایط کشور با مردم کشورش درمی‌افتد و به روحانیون پیام می‌دهد که باید این کار را به هر بهایی انجام بدهد و خودش را در سراشیبی سقوط قرار می‌دهد. تن دادن به تعیین نخست‌وزیر از سوی آمریکا نظیر علی امینی و حسنعلی منصور و بعد ادعای مستقل بودن مضحکه‌ای بود که مردم هوشمند ایران هیچ وقت آن را باور نکردند و علیه آن خروشیدند. 
  
مگر آیا نمی‌گویند رضاشاه مقتدر بود و کاریزما داشت، آیا توانست کاری را پیش ببرد؟
رضاخان با تکیه بر قشون بیست سال با مردم خود جنگید و در برابر ملت خود مانند یک دیکتاتور تمام‌عیار ایستاد. نام این اقتدار یا «کاریزما» نیست! همو در مقابل انگلیسی‌ها زبون بود و تسلیم. در ماجرای آتش زدن و لغو قرارداد دارسی وقتی کار بالا گرفت سر جان کِدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس ــ نه وزیر خارجه یا نخست‌وزیر یا وزرای دست چندم حتی ــ در جلسه‌ای نیم‌ساعته با تحکم به او حکم می‌کند باید قرارداد ۱۹۳۳ را به جای دارسی امضا بکند و رضاخان می‌گوید آیا کاری را بکنیم که تا کنون به خاطرش به قاجار ناسزا می‌گفتیم! پاسخ می‌شنود: بله؛ و امضا می‌کند.
رژیم وابسته نمی‌تواند در راستای منافع ملی و مردمش حرکت کند. راه آهن آرزوی ایرانی‌ها از زمان قاجار بود و در دوران ناصرالدین‌شاه نگذاشتند خط آهن در ایران احداث شود، اما در دوران رضاشاه اجازه می‌دهند خط استراتژیک شمال ـ جنوب کشیده شود و باافتخار هم می‌گفتند از کنار هیچ کدام از شهر‌های مهم ما رد نمی‌شود! درحالی‌که برعکس باید باشد. در همان‌ دوران دکتر مصدق به همین موضوع انتقاد می‌کند و باقر کاظمی، وزیر طرق و شوارع (وزارت راه)، از خط شرقی ـ غربی دفاع می‌کند و... 
حتی احمدشاه مستأصل و کم‌سن‌وسال هم میفهمید راه آهن شرقی ـ غربی به کار ایران می‌آید و ازهمین‌رو زیر بار راه‌آهن نظامی شمال ـ جنوب نرفت، اما رضاشاه به‌ظاهر مقتدر پذیرفت!
رژیم وابسته اگر هم بخواهد نمی‌تواند قدمی مؤثر در راستای منافع ملت خود بردارد. پهلوی دوم از دهه 1340 به بعد تلاش کرد یک‌سری صنایع را در ایران ایجاد بکند، اما علیرغم وابستگی به بلوک غرب، هیچ‌کدام از صنایع ایجادشده که در کارآمدی آنها هم بحث و گفت‌وگو وجود دارد را غربی‌ها به ایران ندادند. ذوب آهن را از روس‌ها گرفت که اتفاقا کارخانه‌ای ناکارآمد بود و تراکتورسازی را از رومانی وارد کرد، ماشین‌سازی اراک را ــ که بعد از انقلاب به شرکتی دانش‌بنیان تبدیل شد ــ از روس‌ها و پنیرسازی را از بلغار گرفت. غربی‌ها برای ساخت نیروگاه قرارداد‌هایی با رژیم شاه داشتند که به‌سختی پیش می‌رفت تاجایی که در سال 13۵۶ خاموشی‌های گسترده ۶۰ درصدی کارخانه‌ها را زمین‌گیر کرد و حکومت آن را به گردن شرکت‌های فرانسوی و آمریکایی انداخت که در ساخت نیروگاه‌ها تعلل کردند. این در شرایطی بود که جمعیت کشور یک‌سوم جمعیت فعلی ایران بود. نبود زیرساخت‌های اساسی در کشور، بیسوادی نیمی از جمعیت 35میلیونی ایران، فقدان نیروی انسانی ماهر و آموزش‌دیده و تسلط کارشناسان و مستشاران خارجی به‌قدری ما را در فشار و تنگنا قرار داده بود که امکان رهایی از چرخه وابستگی متصور نبود. آمریکا و انگلیس با تحمیل تکنیسین‌ها و متخصصان خودشان در کنار فروش اجناس و امکانات شرایطی را ایجاد کرده بودند که در مواردی باز و بسته کردن پیچ محصولات هم در اختیار ایرانی‌ها نبود.
 
اتفاقا نظام مستشاری برای این بود که ما ایرانی‌ها دخالتی در کار‌ها نداشته باشیم و کار‌ها را به دست نگیریم!
بله؛ بنا بود فقط به ایران جنس بفروشند و ایران هم از محل فروش نفت کارخانه‌های ورشکسته غربی را احیا کند. سناتوری آمریکایی می‌گوید: با توجه به حدود پنجاه‌هزار مستشار در ایران و عدم توانایی ایرانی‌ها در بهره‌گیری از ابزاری که ما در اختیارشان گذاشتیم، ایرانی‌ها هرگز به مخالفت با ما فکر هم نخواهند کرد.
تداوم راهبرد‌هایی که پیش‌تر عرض شد باعث شد ایران واقعا عقب‌مانده باشد و بماند. 
پس از انقلاب این توهم شکست و با اینکه اتفاقات بزرگی در کشور رخ داده، اما هنوز برخی انگار نمی‌بینند. یک پل هوایی شهری را نمی‌توانستیم ایجاد بکنیم؛ مثلا پل گیشای تهران را بلژیکی‌ها برای ما زدند.
در پایان دوره پهلوی ایران از جهت زیرساخت‌ها کشوری عقب‌مانده و در تأمین مایحتاج ضروری کشور نیز ناتوان بود. براساس ارزیابی ناظران خارجی پهلوی‌ها از محل فروش نفت می‌توانستند تمام زیرساخت‌های ایران را ایجاد و تأمین بکنند، اما اگر می‌خواستند!
ما از کشور تولیدکننده مواد غذایی بعد از اصلاحات ارضی به واردکننده گندم و برنج و تخم مرغ و لبنیات تبدیل شدیم!
 
از جهت دانش و دانشگاه نیز که برخی پز قبل را می‌دهند، روشنگری می‌فرمایید؟
دانشگاه‌ها نیز به دلیل پشت کردن به سنّت‌های آموزشی به جای به‌روز کردن آن سنّت‌ها در حد استاد جزوه‌گو و دانشجو‌های جزوه‌نویس تنزل پیدا کردند؛ این را مرحوم آقای جلال همایی در سال ۱۳۱۸ یا 13۱۹، چند سال پس از راه‌اندازی دانشگاه تهران، بیان می‌کند.
در مهندسی و علوم پایه و پزشکی پیشرفت‌هایی داشتیم، اما به‌واسطه شرایط کشور یا از ایران خارج می‌شدند یا تحصیل‌کرده‌های خارج برنمی‌گشتند... ضعف جدی ما مشهود بود و از توانمندی‌ها نیز استفاده نمی‌شد. از سرانه تخت بیمارستان و بهداشت و وضعیت جاده‌ها، آب‌وبرق و... بگذریم. 
در کنار دخالت‌ها و غارتگری خارجی‌ها فساد وحشتناکی بر نظام حکمرانی سایه انداخته بود که درآمد کشور را به باد می‌داد تاجایی که انتقاد خارجی‌ها را نیز برمی‌انگیخت. آمریکایی‌ها می‌گفتند: فساد گسترده رژیم نمی‌گذارد این کشور به جایی برسد... نظام فاسد، عرصه زدوبند‌ها با کشور‌های خارجی است...
درحالی‌که درآمد‌های نفتی سه‌میلیارد دلاری به ناگهان به ۲۱ میلیارد دلار افزایش یافت نمی‌دانستند با این پول باید چه بکنند. همان زمان کارشناسان سازمان برنامه پیشنهاد ایجاد صندوق ذخیره ارزی برای صرف مبالغ یادشده در توسعه زیرساخت‌ها را به شاه دادند، اما پول نفت صرف خرید تسلیحاتی، کالا‌های مصرفی، تأمین مایحتاج عمومی، برگزاری جشن‌های بی‌حاصل مبتنی بر توهم و هویت‌ستیزانه‌ای مانند جشن‌های 2500ساله و جشن هنر شیراز و وام دادن به کشور‌هایی شد که راهبردشان عقب نگه داشتن و نابودی ایران بود. نشریاتی مثل اشپیگل سال 13۵۶ در چهار صفحه گزارش‌هایی درباره فروپاشی ادعا‌های رسیدن به دروازه‌های بزرگ تمدن دارند: «کارخانه‌هایی هر روز از خاک سر برمی‌آورند، ولی فاقد هفتصد هزار کارگر ماهرند که از دیگر جا‌ها باید تأمین شوند» همانند امارات و عربستان کنونی، که ظاهرا پیشرفته به نظر می‌رسند، اما فاقد نیروی انسانی کارآمد و توانمندند.
خود غربی‌ها می‌گویند پهلوی دوم مانند شیوخ عرب دچار اشتباه شد و گمان برد با دلار نفتی و ماشین‌های آن‌چنانی و جمبوجت شخصی می‌توان به پیشرفت و توسعه دست یافت درحالی‌که اگر غرب به توسعه پایدار رسیده در نتیجه سه سده سرمایه‌گذاری در تکمیل و ایجاد زیرساخت‌ها و حوزه‌های آموزش و ایجاد فرهنگ توسعه و تولید بوده و در پایان آن گزارش آمده که نمی‌شود با یک دستور از دهقانان، نیروی کارآمد و ماهر صنعتی ساخت؛ امری که شاه گمان می‌کرد با اصلاحات ارضی در ایران رخ خواهد داد.
 
درحالی‌که پس از انقلاب شکوفا شدیم با وجود تحریم بیش از چهاردهه‌ای در همه حوزه‌ها، جنگ تحمیلی فرسایشی و سه برابر شدن جمعیت و...
همچنین بحران‌های به‌قول شما مستمر و تلاش برای سرنگونی نظام انقلابی و تهدیداتی که پیوسته از «رژیم‌چنج» سخن می‌رانند.
انقلاب اسلامی در نخستین قدم خود، این سد وابستگی را شکست و تلاش کرد باور به اینکه ما می‌توانیم روی پای خودمان بایستیم را در همه عرصه‌ها حمایت و حاکم کند و شجاعانه در مقابل زیاده‌خواهی‌های استکبار بایستد. مقام معظم رهبری هم اخیرا در سخنانشان به این مهم اشاره داشتند؛ ایران است که جرئت دارد در برابر آمریکا بایستد و شعار مرگ بر آمریکا بدهد. 
۴۶ سال ایستادگی ما در برابر آمریکا و فشار‌های [به قولی حداکثری‌اش] به دنیا نشان داده که می‌شود در برابر آمریکا و سلطه‌جو‌ها ایستاد. 
به‌وجودآمدن انگیزه مبارزه اسلامی را می‌توانید در گروه‌های حماس و حزب‌الله ببینید؛ که نشان داده‌اند می‌توان در برابر سلطه ایستاد و مستقل بود. 
ما متأسفانه نتوانسته‌ایم دستاورد‌های انقلاب اسلامی را در حوزه‌های مختلف نشان بدهیم. 
تمام منطقه وقتی ظرفیت بهداشت و درمان و پزشکی ایران را می‌بینند متحیّر می‌شوند با این سابقه مخالفت‌ها و توطئه‌ها ... مدام گزارش‌هایی درباره توانمندی‌های نظامی ایران منتشر می‌شود که ناظران غربی و شرقی را متحیر می‌سازد. فناوری‌های مختلفی که ورود به آنها روزی خط قرمز بودند مانند محصولات نانو، تولید الیاف کربن، تولید سوخت هسته‌ای، تولید فولاد و هزاران دستاورد دانش‌بنیان که در انحصار چند کشور است و ایران انقلابی توانست بر این انحصار غلبه کند.
ما چرخه سلطه غرب را بر شئون زندگی‌مان از میان برداشتیم. دقت کنید! فرمانده نیروی هوایی پهلوی دوم را آمریکایی‌ها تعیین می‌کنند و سردوشی او را سولیوان، سفیر آمریکا، می‌چسباند. 
 
همین نکته شگفتار برای ایرانی خردمند معاصر بسنده است که به خودش افتخار کند.
واقعا اتفاقاتی که با انقلاب اسلامی (خود انقلاب که مردمی‌ترین انقلاب سده بیستم است) و رخداد‌هایی که پس از آن در کشور رخ داد اکنون برای جهان اسلام افتخار است. شما به واکنش جهان عرب پس از وعده‌های صادق بنگرید! 
زین پس باید منتظر ظهور تأثیرات وعده‌های صادق و جوانه‌زدن نتایج چنین رخداد‌هایی باشیم همانند دستاورد‌هایی که محور مقاومت خواهد داشت که این گونه در برابر اسرائیل ایستاد.
آن ناخودباوری رژیم پهلوی و کارکنانش را امام راحل فرو ریخت و همین در ادامه حیات انقلاب اسلامی هر روز به این باور تبدیل شد که ما می‌توانیم؛ این اصل ماجراست، ببینید! 
 
پس اگر از جهت دستاورد‌ها بخواهیم رژیم پهلوی و حتی قاجار را با انقلاب اسلامی مقایسه بکنیم پاسخ چه خواهد بود؟
کل اتفاقاتی که در دوران قاجار و پهلوی در حوزه‌های عمرانی انجام شده با دوره پس از انقلاب قابل قیاس نیست. دستاورد‌های انقلاب اسلامی نه تنها با دوران ضعف و زبونی ایران در دوره قاجار و پهلوی حتی با بسیاری از کشور‌های منطقه نیز قابل قیاس نیست. 
ما اکنون توانایی انسانی حرکت برای ایجاد تمدن نوین اسلامی را داریم. اتفاق مهم پس از انقلاب همین است؛ یعنی همان ایرادی که غربی‌ها به شاه و عرب‌ها می‌گرفتند. می‌گفتند شما می‌توانید: باشگاه و بازیکن بخرید و کنسرن‌های اقتصادی را بخرید و...، اما اینکه توقع داشته باشید از دل چنین کاری پیشرفت و تمدن رخ بدهد هرگز شدنی نیست؛ زیرا زیرساخت‌های بنیادین و اولیه‌اش را ندارید...، اما انقلاب اسلامی با تلاشی که در این حوزه با وجود بحران‌ها و موانع از خود نشان داده و به ایجاد زیرساخت‌های اساسی پرداخته ــ هرچند باید در این حوزه بیش از این بکوشیم ــ زمینه تحولی بزرگ را در کشور به‌وجود آورده است و در کشور اتفاقات مهمی را رقم زده به‌ویژه در بحث منابع انسانی؛ مثلا در زیرساخت‌هایی از جمله هنری که ایران با کشور‌های منطقه قابل مقایسه نیست. عقاد (سازنده الرساله) این زیرساخت‌های ایران را ستود؛ زیرا ایران از دیگر کشور‌های منطقه با فاصله، جایگاهی فراتر دارد.
 
در فراز فرجامی چکیده‌وار و گذرا بپردازیم به میوه‌های این خودباوری و خورشید‌های برآمده از این افق در آسمان بلند و اهورایی ایران اسلامی.
همان خودباوری است که از حاج قاسم، یک بچه روستایی، بدون تحصیلات کلاسیک نظامی کسی می‌سازد که پنجاه‌هزار کیلومتر مربع عمق راهبردی ایران را افزایش می‌دهد و بزرگ‌ترین توطئه‌های دشمن نظیر فتنه داعش را ناکام می‌سازد. همان خودباوری از شهید حسن باقری ب24ساله کسی را می‌سازد که بزرگان آموزش‌دیده دوره پهلوی در دانشگاه‌های جنگ آمریکا و اروپا به تأیید برنامه عملیاتی که ایشان نوشته و ارائه کرده می‌پردازند.
عرض شد که معادلات تحمیلی را به هم زدیم و روند وابستگی و پذیرش سلطه بیگانه را که بر کشور ما حاکم شده بود از میان برداشتیم. قطب‌بندی شرق و غرب را با شعار محوری سه‌گانه‌مان به هم ریختیم. 
در شرایطی وارد پیچ سوم تاریخی شدیم که ایران برخلاف دو پیچ تاریخی گذشته ــ که مستأصل و وابسته بود و بسیاری از توانایی‌های سرزمینی و ایرانی و انسانی‌اش را از دست داده و کاملا منفعل بود ــ سرفرازانه و مقتدرانه در مقابل نقشه‌های شوم استکبار برای تحمیل نظام تک‌قطبی به رهبری آمریکا ایستاده و در مقابل 46 سال فشار غیرقابل تصور همچنان به پیش می‌رود. اکنون این تنها دوران و پیچ تاریخی است که نسبت به گذشته، ما فعال و تأثیرگذاریم. 
نقش داشتن در شکل‌گیری نظم نوین جدید، مهم است و این از دستاورد‌های انقلاب اسلامی است. در این پیچ‌ها برای یک تا دو سده، سرنوشت کشور‌ها و منطقه تعیین می‌شود؛ مثلا کوچک‌ترین تعللی می‌تواند خسارت‌های جبران‌ناپذیر نظیر آنچه در دوره پهلوی و قاجار رخ داد برای کشور رقم بزند. ایران در دوران قاجار تا مرز نابودی رفت. با آن قرارداد‌ها و... مگر شرایطی بدتر از این هم وجود دارد که به کشور ما تحمیل شود، اما ایران نمرد! و با مقاومت بزرگانی نظیر آیت‌الله مدرس ایستاد؛ این مهم است. در مقابل ضعف سیستم نظام حکمرانی شرافت و ایستادگی این ملت ستودنی است. این ملت نمرد، ایستاد و خواست که شرایطش را دگرگون کند و تغییر بدهد. علی‌رغم شکست نهضت مشروطه ملت شکست نمی‌خورد، کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و جنایات رضاخان نیز این ملت را از پای نینداخت باز این ملت ایستاد؛ سپس اتفاقاتی مانند ۱۵ خرداد 1342 و... تا انقلاب که نشان داد این ملت در دو سده اخیر برای صیانت از خودش واقعا ایستادگی کرده است و به‌واسطه همان ایستادگی است که انقلاب اسلامی پیروز می‌شود و این دستاورد‌ها به‌وجود می‌آید.
 
منبع: جام جم آنلاین
  https://iichs.ir/vdcaa0nu.49nmo15kk4.html
iichs.ir/vdcaa0nu.49nmo15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما