رضاخان پس از دیدن ترکیه عنوان کرد که ما «هنوز خیلی عقب هستیم» و به همین دلیل بلافاصله پس از بازگشت از این کشور، دستوری صادر کرد تا ره چندین ساله تجدد را زودتر طی کند
مدرنسازی اجباری یا به عبارت بهتر «تجدد آمرانه» بهترین عنوانی است که میتوان برای نوع رویکرد رضاخان به مسئله مدرنیته و نحوه کاربست آن در ایران به کار گرفت؛ ظرفیتها و زیرساختها هنوز در ایران چندان فراهم نبود و رضاخان متأثر از کشور همسایه، یعنی ترکیه، درصدد بود تکنولوژی و مدرنسازی به هر قیمت را مقدم بر شناخت فرهنگ بداند و از برای فرهنگ بومی، قالبی گشاد و ناهمخوان از فرهنگ غربی بتراشد.
اجباری کردن «کلاه شاپو» را میتوان به عنوان یکی از مصادیق این تجدد آمرانه عنوان کرد؛ کلاهی که به زور بر سر رجال و دانشآموزان مدارس و در گام سوم بر سر عموم مردم نهاده شد تا شاید از این طریق سر و شکلی متجددانه و غربی به ظاهر مردم ایران داده شود.
شاپو به جای پهلوی
مزاج متلوّن رضاخان و تعریف خاص و منحصربهفرد وی از ناسیونالیسم و میهنپرستی این اجازه را به وی میداد تا حتی پوششی را که خود به عنوان کلاه مدتی قبل اجباری کرده بود (منظور اجباری کردن کلاه پهلوی است) منقضی اعلام کند و دستور به اجباری شدن کلاه شاپو به جای کلاه پهلوی دهد. ریشه این تغییر را باید در سفر وی به ترکیه جست؛ وی به دعوت آتاتورک در سال ۱۳۱۳ به ترکیه سفر کرد که پیامدهای شگرفی برای ایران داشت؛ آتاتورک از دیرباز برای رضاخان هم الگو بود و هم از سوی دیگر دوست داشت از وی در حوزه تغییرات اجباری پیشی بگیرد.
نمونه ای از لباس مردان ایرانی در اواسط سلطنت رضاشاه پهلوی پس از تصویب قانون متحدالشکل شدن لباس در ایران
شماره آرشیو: 4810-4ع
این همان سفر معروفی است که حسن ارفع در مورد آن میگوید: «مصلح ایرانی به دیدار همتای ترکش آمده بود تا بیاموزد و با دیدار از یک کشور پیشرفتهتر، از پیشرفتی که در ترکیه حاصل آمده بود، بهره فراوان برد و پس از بازگشت بیدرنگ دست به کار شد تا آنچه را در آنجا آموخته بود، به کار گیرد»۱ و البته اینجا بود که رضاخان پس از دیدن ترکیه آن جمله معروف را عنوان کرد که «هنوز خیلی عقب هستیم».۲ [برای اطلاع بیشتر درباره سفر رضاخان به ترکیه رک: رضاشاه از آتاتورک چه آموخت؟]
یکی از مهمترین پیامدهای این سفر برای رضاخان این بود که بلافاصله پی برد کلاه پهلوی آن چنان هم که باید و شاید غربی نیست و باید بلافاصله کلاه شاپو را جانشین آن کند و به همین دلیل بود که بلافاصله پس از بازگشت به ترکیه در دستوری که صادر کرد عنوان نمود که از زمان گشایش مجلس دهم در ۱۶ خرداد ۱۳۱۴ وزرایش موظف هستند کلاه شاپو به سر بگذارند.۳ او در این زمینه سیاستی گام به گام را اتخاذ کرده بود و ابتدا کلاه شاپو را صرفا برای رجال و وزرا و سیاستمداران رده بالا در نظر گرفته بود.
استثناها اندک میشود
از همان ابتدا نیز مشخص بود که رضاخان درصدد است الگوی استفاده از کلاه شاپو را همگانی کند، اما بنا به تجربه از ابتدا آن را عمومی اعلام نکرد؛ بااینحال هر روز که از اجرای این سیاست میگذشت افراد کمتری از ضرورت پوشیدن این کلاه غربی مستثنا میشدند. شاید تغییر از کلاه پهلوی به کلاه شاپو از نظر ظاهری نیز خود این همهگیر شدن و اجباری شدن آن را مستتر داشت؛ زیرا کلاه پهلوی کلاهی یک لبه بود، اما کلاه شاپو از نظر ظاهری، کلاهی تمام لبه یا شاپو بود و باید نیز همهگیر میشد!۴
رضاخان در مرحله دوم مشابه طرحهای قبلی خود در زمینه متحدالشکل کردن لباس ایرانیان، این طرح را در مورد مدارس و دانشآموزان اجباری اعلام کرد و تصورش این بود که دانشآموزان با پوشیدن کلاه شاپو در مسیر ترقی و میهنپرستی و البته با ظواهر غربی و غیرخودی! قرار میگیرند؛ البته بازاریان در مقابل پوشیدن کلاه شاپو مقاومت میکردند.
از همان ابتدا نیز مشخص بود که رضاخان درصدد است الگوی استفاده از کلاه شاپو را همگانی کند، اما بنا به تجربه از ابتدا آن را عمومی اعلام نکرد؛ بااینحال هر روز که از اجرای این سیاست میگذشت افراد کمتری از ضرورت پوشیدن این کلاه غربی مستثنا میشدند. شاید تغییر از کلاه پهلوی به کلاه شاپو از نظر ظاهری نیز خود این همهگیر شدن و اجباری شدن آن را مستتر داشت
طنز تاریخی کلاه شاپو
طنز تاریخ زمانی بود که مردم عادی بهاجبار باید کلاه شاپو بر سر میگذاشتند؛ زیرا هنوز قانونی از سوی رضاخان برای پوشیدن کت و شلوار یا لباس رسمی برای عامه مردم ابلاغ نشده بود و پوشیدن کلاه شاپو غربی با همان لباسهای سنتی از سوی مردم، ناخودآگاه به مدرنیته وارداتی و چهل تکه و البته ناهمخوان رضاخان با فرهنگ و رسوم سنتی مردم ایران کنایه میزد.
مقررات سختگیرانه
مقررات در حوزه کلاه شاپو روز به روز سختتر میشد و از سوی دیگر استثناها هم کمتر میشد؛ تا جایی که حتی روحانیت نیز ای این قانون مستثنا نشد.۵ رضاخان از روز نخست میدانست که یکی از موانع مهم اجرایی شدن این طرح روحانیت خواهند بود؛ به همین دلیل سیاست خود در زمینه اجباری کردن کلاه شاپو را به صورت گام به گام پیش برد و روحانیت را برای مرحله آخر قرار داد؛ زیرا به خوبی میدانست که روحانیت به این قانون وارداتی و سوغات ترکیه تن نمیدهد.
براساس قانونی که رضاخان اعلام کرده بود از تاریخ خرداد 1314به بعد تنها اشخاصی میتوانستند عمامه به سر بگذارند که از مراجع مشهور گواهی داشته باشند؛ بدین ترتیب جمعیت زیادی از روحانیت یا در خانه میماندند و زیاد در معابر نبودند یا با پلیس درگیر میشدند.
وزرا ناگهان مسیو شدند
دستگاه تبلیغاتی رضاخانی بلافاصله برای نهادینه کردن و مثبت جلوه دادن استفاده از کلاه شاپو وارد عمل شد و تلاش کرد استفاده از این کلاه را به عنوان بخشی از فرآیند متجدد شدن یا «آقا شدن» جلوه دهد که برای رسیدن به آن، لازم است ایرانیان در این مسیر قدم بردارند و این دقیقا نقطه کانونی تمامی حرکات متجددانه رضاخان است؛ او هیچگاه ظرفیتسنجی فرهنگی مناسبی نداشت و همواره قالب وارداتی را ترجیح میداد و فرهنگ سنتی و خردهفرهنگهای بومی را در مسیر تجدد خود نابود میکرد.
روزنامه «تجدد»، که در آن ایام تریبون تبلیغاتی رژیم رضاخانی محسوب میشد، با کلی آب و تاب از این حرکت یاد و تعریف کرده و نوشته است: «رضاخان مشتی مردم ضعیف و بیچاره را "آقا" نموده، چنین ما ایرانیان یعنی همان اشخاصی که سابقا به هیچ وجه، وزنی در جامعه نداشتیم، امروزه به صورت متمدنین درآمده و امروز همه "آقا مسیو" شدهایم...».۶ طنز دوم در مورد کلاه شاپو رضاخانی این است که بهناگاه ایرانیان را از مشتی مردم بیچاره به مسیو تبدیل کرده و همه اینها فقط با یک کلاه به سر گذاشتن محقق شده است.
زمینهسازی برای کشف حجاب
بسیاری بر این باورند که کلاه شاپو آخرین تیر ترکش رضاخانی برای رونمایی از طرح کشف حجاب است و البته که ترتیب و توالی تاریخی رخدادها نیز بر این امر صحه میگذارد؛ پس از آنکه لبه تیز طرح کلاه شاپو دامن روحانیت را نیز دربرمیگیرد بسیاری از روحانیان همچنان که انتظار میرفت در مقابل این طرح جبههگیری کردند و از در مخالفت با آن درآمدند؛ از سوی دیگر این طرح برای مردم نیز بار مالی فراوانی داشت؛ زیرا حکومت حتی حاضر نبود پول غربی شدن و تجدد را نیز بپردازد و خود مردم بودند که باید متحمل هزینههای آن میشدند و این نیز طنز سومی است که دامنگیر کلاه شاپوی رضاخانی شد.
مخالفتهای گستردهای با این طرح با سردمداری روحانیت در شهرهای مختلف ایران صورت گرفت، اما در نهایت رضاخان با عبور و بیاعتنایی از این نارضایتیها، طرح پایانی خود، یعنی کشف حجاب را اعلان و در ۱۷ دی ۱۳۱۴ دستور آن را صادر کرد و براساس آن، زنان وادار به پوشیدن کلاه بزرگ، جوراب ضخیم و البسه متداول غربی شدند و چادر و پوششهای غیر آن ممنوع اعلام شد و این گونه کلاه شاپو ریلگذار کشف حجاب گردید.
نکته مهم در سرعتگیری این حوادث و البته فاصله اندک میان اجرایی شدن کلاه شاپو تا طرح نهایی کشف حجاب از سوی رضاخان این بود که قرار بود آتاتورک دعوت متقابل رضاخان را برای سفر به ایران بپذیرد و «رضاشاه میخواست تا زمان بازدید او (آتاتورک)، ایران را با چنان سرعتی مدرن سازد که آتاتورک عقبماندگی نسبی ایران را مشاهده نکند».۷
فرجام سخن
رضاخان در هیچکدام از طرحهای متجددانه خود، بهویژه طرحهایی که مستقیما با حوزه فرهنگ بومی و سنتی مردم سروکار داشت، به این خردهفرهنگها اعتنایی نداشت و با برچسب ناسیونالیسم، میهنپرستی یا تجدد، تمامی طرحهای خود را دارای پیوست توجیهی میکرد، اما از این نکته غافل بود که این تجدد آمرانه، در بسیاری مواقع مانند غلتک از روی باورهای سنتی و مذهبی و فرهنگی مردم عبور میکند و منجر به جبههگیری از سوی مردم میشود؛ در واقع وی به الگوی تجدد از بالا به پایین معتقد بود و در این زمینه همواره ترکیه آتاتورک را الگوی خود قرار میداد.
حلقه روشنفکران حامی رضاشاه نیز مقلدان سطحی مدرنیستهای اروپایی بودند که در امور علمی کلگرا و در امور اجتماعی همگونگرا بودند۸ و معتقد بودند به هر طریق ممکن باید مردم را همگون کرد. کلاه شاپو نیز در راستای این تز همگونسازی ناشیانه بر سر مردم ایران گذاشته شد و البته که نباید از نقش این طرح در ریلگذاری نهایی برای کشف حجاب رضاخانی به سادگی گذشت.
نمونه لباس عمومی مردان ایرانی بعد از تبدیل کلاه پهلو ی به شاپو
شماره آرشیو: 7038-1ع
پی نوشت:
1. تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1385، ص 220.
2. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج ۶، تهران، امیرکبیر، 1358، ص ۱۵۷.
3. سیدمحسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، وحید، ۱۳۶۴، ص 291.
4. مهدی صلاح، کشف حجاب زمینهها، پیامدها و واکنشها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 98.
5. استفانی کرونین، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، نشر جامی، 1382، ص ۱۵۴.
6. مهدی صلاح، همان، ص ۱۰۱.
7. تورج اتابکی، همان، ص 220.
8. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصادسیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1389، ص 171. https://iichs.ir/vdcj.heafuqehtsfzu.html