شکست دوم انگلیس از بوئرها در آفریقای جنوبی در شرایطی رخ داد که این کشور حتی با بهرهگیری از کمک نظامی آلمان و تجهیز بیشتر نیروها و سلاحهای خود باز هم نتوانست به مقابله با بوئرها بپردازد
از رضاشاه به عنوان پایهگذار برخی از نهادهای مدرن همچون ارتش یاد میشود. وی در سال 1300 با تأسیس دانشکده افسری، تلاش نمود ارتشی یکدست و قوی را فراهم آورد. این هدف با کنار گذاردن افسران خارجی و تعیین لباس متحدالشکل نظامیان، سرانجام محقق شد و ایران صاحب ارتش به مفهوم نوین آن گردید. رضاشاه در راستای تکمیل ارتش بودجههای کلانی به آن اختصاص و شمار ارتشیان را افزایش داد، اما این نهاد نظامی در اولین مواجهه با تهاجم خارجی که در شهریور 1320 و از سوی متفقین صورت گرفت، خیلی زود از هم پاشید و بسیاری از فرماندهان آن پا به فرار گذاشتند. با توجه به این مقدمه، در ادامه ضمن واکاوی این موضوع و علل آن، با مقایسه مقاومت ارتش سایر کشورها در برابر استعمارگران به عمق ضعف ساختاری ارتش رضاشاه پرداخته میشود.
از اولین تلاشها در تأسیس ارتش تا پیدایش آن
اولینبار عباسمیرزا، ولیعهد فتحعلیشاه، در خلال جنگ ایران با روسها، با طرح پرسش چرایی شکست ایران، موضوع نوسازی و ایجاد ارتشی قوی را مطرح نمود. در آن دوره ارتش ایران «مرکب بود از 180 هزار نفر که از قوای پایتختی و قوای ولایتی تشکیل میشد....»؛1 البته این سازمان بعد از ورود برخی از مربیان اروپایی تغییراتی نموده بود؛ از جمله «در سال 1807م ستوان فابویه و سروان وردیه، افسران فرانسوی، مأمور شدند که توپخانه و قوای پیادهنظام را به فرم اروپا آموزش دهند»؛2 بااینحال بهرغم این تلاشها ارتش تغییر چندانی نکرد. رؤیای ارتش قوی بعد از عباسمیرزا توسط امیرکبیر نیز مطرح شد. در تعقیب همین سیاست بود که امیر جهت تکمیل و تجهیز ارتش به سلاحهای روز نه تنها به تأسیس کارخانههای اسلحهسازی و توپریزی دست زد، بلکه از دول خارجی نیز اسلحه خریداری نمود که نتیجه آن کارخانجات اسلحهسازی در اصفهان و تهران بود.3 تلاشهای امیرکبیر گرچه ورود برخی از تسلیحات مدرن را به همراه داشت، به تشکیل ارتش ملی و مدرن منجر نشد و شاید عمر او کفاف پیگیری این طرح را نداد.
بعدها با تحقق مشروطه و وضعیت آشفته سیاسی و اقتصادی کشور و رقابت روس و انگلیس در گسترش نفوذ خود بر ارکان سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور، این موضوع تا حدودی مسکوت ماند تا آنکه بعد از کودتای رضاخان، تلاشها در این رابطه آغاز شد. «با توجه به ریشه نظامی کودتای 1299، کوششهای جدی در زمینه نوسازی ارتش قابل انتظار بود.»4 رضاخان در راستای ایجاد ارتش قوی، نیروهای خارجی ارتش را اخراج نمود و با صرف بودجههای کلان به تجهیز تسلیحات و نفرات ارتش پرداخت. بر این اساس بودجه ارتش به لحاظ نسبی در سالهای 1307، 1310، 1315 و 1320 به ترتیب 40، 47، 27 و 14 درصد کل بودجه را تشکیل داد و شمار ارتشیان هم از حدود 40 هزار نفر به حدود 150 هزار نفر افزایش یافت.5 البته اخراج نیروهای خارجی به معنای عدم همکاری یا مخالفت با کشورهای استعماری نبود؛ اتفاقاً انگلیسیها سخت با این برنامه همراه بودند؛ زیرا با انقلاب اکتبر و پیدایی این قدرت سیاسی تازه در همسایگی ایران ،که با غرب و سرمایهداری دشمن بود، ایران مستقل و متمرکز با نیروی نظامی یکدست به سود غرب بهویژه انگلستان بود.6
رضاشاه با تأسیس ارتش، آن را پشتوانه حکومت و قدرت خود قرار داد و در راستای تحقق آن، فرماندهان نظامی را به خود وابسته نمود. او «همه فرماندهان نظامی خود را متمول کرد، بدون آنکه یک ریال از جیب خود بدهد. فقط به هر یک میگفت: املاکی برای خود تهیه کنید و بدین ترتیب دستشان را در چپاول اموال مردم باز میگذاشت».7 بر اساس این سیاست بسیاری از فرماندهان ارتش ضمن برخورداری از ثروت و مکنت زیاد، از مصونیت قضایی نیز برخوردار گشتند؛ بدین معنا که هیچکس حق شکایت از فرماندهان را نداشت. این موضوع بهزعم رضاشاه، باعث ایجاد ارتشی قوی گشته بود؛ درحالیکه اینگونه نبود و این تصور برگرفته از بیسوادی نظامی رضاشاه بود؛ چنانکه در یک مانور نظامی در شهریار، وقتی نظامیان در مرحلهای از مانور از کامیون پایین پریدند و خود را بهسرعت به ارتفاعات رساندند و بهاصطلاح آن را تسخیر کردند! رضاخان در بهت و تعجب عجیبی فرو رفت.8
ارتش در این مانور آزمایشی از دید رضاشاه پیروز برآمد، اما در اولین مانور واقعی که با حمله متفقین در سال 1320 رخ داد، ارتش در عرض یکی دو روز و بنا به برخی روایات طی چندین ساعت مقاومت پراکنده از هم پاشید و کشور به اشغال متفقین درآمد. «با اشغال نظامی جنوب و شمال ایران که در شمال، بلامانع و بدون بـرخـورد نظامی و به فرار رؤسای ارتش گیلان و مازندران و خراسان انجامید و در جـنوب، فـقط چند افسر دریایی از قبیل نصراالله نقدی و مـیلانیان در نـیروی دریـایی و بـعضی افـراد متعصب مثل عباس الموتی، سرباز وظیفه که در جای خود مقاومتی نموده به شهادت رسیدند دیگر هیچ مانعی برای ورود ارتش روس و انگلیس وجود نداشت.»9
در یک مانور نظامی در شهریار، وقتی نظامیان در مرحلهای از مانور از کامیون پایین پریدند و خود را بهسرعت به ارتفاعات رساندند و بهاصطلاح آن را تسخیر کردند! رضاخان در بهت و تعجب عجیبی فرو رفت
بدین ترتیب ارتشی که رضاشاه با ادعاها و غرور آن را مدرن و قوی میدانست به راحتی فروپاشید و تمام تلاشها، هزینهها و تجهیزاتی که طی دو دهه تدارک دیده بود، به دست اشغالگران افتاد و کشور عملا از هرگونه بنیه دفاعی خالی شد. رضاشاه دید آن همه ادعاها و غرور و تکبرهایی که برای این ارتش از خود نشان داده بود توخالی از آب درآمد و آنچه اسلحه و وسایل هم در مدت چهارده سال تهیه نموده بود در روزی که میبایست از آن استفاده میشد به دست انگلیس و روس افتاد و این خواب خوش او اینگونه از آب در آمد.10 ارتش او در حالی بازی قدرت را به بیگانگان باخت که تاریخ نمونههای متعددی از مقاومت و پیروزی ارتشهای کوچک در برابر نیروهای بزرگ متخاصم را در بردارد. جنگ بوئرها و نبرد کوتالعماره از جمله این موارد است.
جنگ بوئرها و نبرد کوتالعماره
جنگ بوئرها (عمدتا به معنای کشاورز و مهاجران هلندی به آفریقای جنوبی است) با نیروهای متخاصم انگلیس از سال 1880 و در دو مرحله آغاز شد. در دور اول جنگ، انگلیسیها شکست خوردند و فرمانده آنان ژنرال کالی نیز کشته شد. بوئرها در حالی پیروز میدان شدند که از نظر امکانات و نفرات نظامی، قابل قیاس با نیروهای انگلیسی نبودند. ویلیام گلدستون، نخستوزیر وقت انگلستان که چنین دید، از در سازش وارد شد و هزاران انگلیسی را برای کار در معادن و کشف طلا به آفریقای جنوبی فرستاد، اما دولت آفریقای جنوبی با وضع مالیات به ساماندهی طلاهای استخراجشده توسط انگلیسیها پرداخت که این موضوع اعتراض و شکایت انگلیسیها به وزارت مستعمرات در لندن و اولتیماتوم به این کشور را به همراه داشت.11
در نهایت تیرگی روابط دو کشور به جنگ دوم منتهی شد که نتیجه آن هم شکستهای متناوب و پی در پی ارتش انگلیس در برابر آفریقای جنوبی بود. شکست دوم انگلیس در شرایطی رخ داد که این کشور حتی با بهرهگیری از کمک نظامی آلمان و تجهیز بیشتر نیروها و سلاحهای خود باز هم نتوانست به مقابله با بوئرها بپردازد و در نهایت مجبور به پرداخت غرامت به آنها گردید.
مشابه این سناریوی واقعی را میتوان در جنگ کوتالعماره نیز مشاهده نمود. این نبرد به جنگ جهانی اول و اشغال عثمانی توسط انگلیس در سال 1915 بازمیگردد. بهانه انگلیس برای حمله به عثمانی همپیمانی این کشور با آلمان بود که دشمن مشترک انگلیس و روسیه محسوب میشد. بنابراین روسیه نیز در جنگ شرکت نمود و به کمک متحد خود، یعنی انگلیس، شتافت. در این شرایط بخشهای مهمی از عثمانی همچون عراق و شهرهایی از ایران که به دلیل نفتخیز بودن اهمیت زیادی داشتند، به اشغال دو کشور درآمد که نتیجه اولیه آن جنگ میان عثمانی و انگلیس در منطقه کوتالعماره بود.
جالب است انگلیس با برخورداری از تجهیزات قوی و کمک روسیه در منطقه کوتالعماره عراق متحمل شکست سنگینی شد تا آنجا که سر کلارمونتاسکرین از روی شرمندگی ابراز عقیده کرد که عامل شکست بریتانیا در نبرد کوتالعماره فعالیت مأموران آلمانی، به خصوص واسموس در بوشهر، و انتقال بخش عظیمی از نیروهای نظامی بریتانیا به بوشهر بوده است.12 سپس عثمانی به بیرون راندن سپاه روس پرداخت و حتی روسها را نیز شکست داد. سپاه روس به علت گرمای طاقتفرسای بینالنهرین و همچنین شیوع بیماری وبا از قوای عثمانی شکست خورد و به سوی کرمانشاه عقبنشینی کرد که در مسیر بازگشت، مورد حمله قوای عثمانی و عشایر منطقه، بهویژه ایل سنجابی، قرار گرفت و متحمل تلفات سنگینی شد.13
البته باید به این نکته نیز اشاره نمود که بسیاری از ایرانیان همچون آیتالله مدرس، آیتالله کاشانی و برخی از اعضای دولت مهاجرین نیز به کمک مردم مسلمان عثمانی و دفاع از مرزهای خود شتافتند؛ چنانکه نقل است آیتالله کاشانى به دلیل جوانی و شور بسیار، در صف اول نبرد علماى شیعه با متجاوزین قرار داشت. آنان با جنگهاى چریکى و پى در پى، نیروىهاى دشمن را در منطقه کوتالعماره زمینگیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت، به کمک دولت عثمانى، نیروهاى انگلیسى را وادار به تسلیم نمودند.14 شکست کوتالعماره برای انگلیس یک فاجعه محسوب میشد. عمق فاجعه زمانی روشنتر میشود که بدانیم طبق برخی از آمارها بیش از نیمی از نیروهای انگلیس به اسارت عثمانیها درآمدند. بعدها برخی از تحلیلگران اذعان نمودند علت شکست انگلیس کوچک شمردن ارتش عثمانی بود. البته انگلیس بعدها به دلیل برخی از اشتباهات عثمانی موفق به تصرف کوتالعماره شد، اما در نبرد اولیه شکست سختی خورد.
سخن نهایی
رضاشاه ارتشی را تأسیس نمود که گرچه داعیه مدرن بودن و انضباط نظامی داشت، به جای عرق ملی و دفاع از مرزهای میهن، به رضاشاه وفادار بود و در راستای سرکوب مخالفان داخلی به کار گرفته شد؛ از این رو طبیعی بود که شاکله چنین نهادی در رویارویی با دشمن بدون کوچکترین مقاومت از هم بپاشد. این در حالی است که تاریخ، از مقاومت ارتشهای کوچک در برابر نیروهای متخاصم بزرگی حکایت دارد که از بیشترین امکانات و تجهیزات برخوردار بودند. بیشک این ارتشهای کوچک به میهن، نظام و آرمانهای فراشخصی وفادار بودند.
بهرغم تلاشهای رضاشاه و صرف بودجههای کلان برای ایجاد ارتش به سبکی مدرن، شیرازه این ارتش در اولین برخورد با مهاجمان خارجی، یعنی متفقین، از هم پاشید
رضاشاه در مراسم سان و رژه ارتش
شماره آرشیو: 3692-7ع
پی نوشت:
1. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 39 .
2. همان، ص 39.
3. علیرضا کاوه جبلی، سیاست خارجی امیرکبیر، تهران، جویا، 1371، صص 68- 69.
4. حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، 1384، چ پنجم، ص 70.
5. همان، ص 70.
6. عبدالحمید حمیدی، مبانی سیاست، ج 1، تهران، توس، 1384، چ دهم، ص 516.
7. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، اطلاعات، 1382، ص 78.
8. همان، ص 78.
9. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار، به کوشش مختار حدیدی و جلال فرهمند، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 327.
10. همان، ص 331.
11. «دور دوم جنگ بوئرها با انگلیس»، دنیای اقتصاد، ش 3319، 31 مرداد 1398.
12. عبدالکریم مشایخی، «تجاوز نظامی بریتانیا به بوشهر و مقاومت مردم جنوب»،تاریخ معاصر ایران، ش 43 (پاییز 1386)، ص 10.
13. محسن رحمتی و پیرحسین نظری، «ایل سنجابی و سیاستهای انگلیس در غرب ایران در جنگ جهانی اول»، پژوهشهای علوم تاریخی، دوره 7، ش 1 (بهار و تابستان 1394)، ص 28.
14. جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 2، قم، نشر معروف، 1382، چ دوم، ص 677. https://iichs.ir/vdcj.meofuqeyxsfzu.html