در فلسفه «نظم میرزا تقیخانی» یک قدرت سیاسی مشروع وجود داشت و آن قدرتِ دولت یا سلطنت بود؛ و یک قوه اجرایی قانونی که دستگاه صدارت باشد؛ و چون «رسم مشورتخانه» هنوز در ایران جایی نداشت یگانه منشأ قدرت را همانا سلطنت میدانست
تاریخ معاصر ایران اندیشمندان و بازیگران سیاسی اصلاحطلب زیادی را به خود دیده است. میرزا محمدتقیخان فراهانی (1186-1230) مشهور به امیرکبیر صدراعظم ایران در زمانِ ناصرالدینشاه قاجار از مشهورترین و تأثیرگذارترین اصلاحگران در تاریخ معاصر ایران است. او در مسیر اصلاحات با موانع انسانی روبهرو شد که عزل از صدارت و در نهایت قتلِ او را به همراه آورد. این نوشتار به فشارها و انگیزههای مخالفانِ اصلاحات امیرکبیر اختصاص یافته است.
درباریان؛ کسبِ نفوذ و مقام
در فلسفه «نظم میرزا تقیخانی» یک قدرت سیاسی مشروع وجود داشت و آن قدرتِ دولت یا سلطنت بود؛ و یک قوه اجرایی قانونی که دستگاه صدارت باشد؛ و چون «رسم مشورتخانه» هنوز در ایران جایی نداشت یگانه منشأ قدرت را همانا سلطنت میدانست. در این تصور سیاسی، هیچیک از عوامل دیگرِ قدرت دخالتی در سیاست یا دخل و تصرف در اداره مملکت نداشتند. شاهزادهها نمیتوانستند دخالتهای سیاسی سابق را اعمال نمایند. اندیشه سیاسی امیر مبنای عقلی داشت؛ معتقد بود قدرت فائقه دولت در وضع تاریخی زمان، یگانه عامل همبستگی اجتماع و قوام کشور است. عمقِ تعقل اجتماعی او در این سخن آشکار است: «در ملت ایران نشانهای از وطنپرستی یا ناسیونالیسم بهجای نمانده... قدرت دولت هم بسیار محدود است... چطور میتوانم تن به تقاضایی دهم که بر قدرت انگلستان بیفزاید و از قدرت ایران بکاهد؟»1
این روند، کهنه درباریان، پارهای شاهزادگان و خاصه رؤسای قوم و قبیله قاجار و سردسته دشمنان امیر، مهد علیا، مادر شاه (مادرزن خود امیر) را به تحرک برای حذف امیر از عرصه سیاست ایران واداشت. او بود که توطئه میچید و مایه قوت معاندان امیر گشت. عمده دلیلِ فشارهای وارده بر امیر از جانبِ این گروه منافع مادی و سیاسی بود؛ زیرا که تعیین حقوق دیوانی از املاک و میزان مالیات از مهمترین مؤلفههای اصلاحات امیر بود که طبقه خوگرفته به بیقاعدگی را به نفع عموم قاعدهمند میساخت.
جهانخانم مشهور به «نواب» و ملقب به «مهد علیا»، زن محمدشاه و مادر ناصرالدینشاه، بسیار باهوش بود. بهعلاوه در فنون مکر زنانه استاد بیبدیلی بود. اسناد معتبر نشان میدهند که مهد علیا از همان آغازِ صدارت امیر به توطئهچینی پرداخت. امیر نهتنها مدارا میکرد، بلکه تقاضاهای او را برآورده میساخت تا دشمنیاش را برنینگیزد، اما او که از گرایش شاه به امیر هراس داشت، با حیله به ذهن شاه منتقل کرد که امیر قصد خیانت و تصاحب تاجوتخت را دارد و این اندیشه را بهوسیله درباریان و بزرگان طایفه قاجار نشر داد.2 همچنین با توجه به محدودیتهایی که بر رفتار مهد علیا حاکم شده بود، به ناصرالدینشاه هشدار داد: «به یک نفر وزیر که نباید اینقدر اقتدار و اختیارات نامحدود داد».3 امیر نسبت به دسیسههای مهد علیا آگاه بود و هنگامیکه تهران را به مقصد تبعیدگاه خود کاشان ترک میکرد بدرقه و خداحافظی مهد علیا را نپذیرفت.4
میرزا آقاخان نوری از دیگر درباریانی بود که در تیره ساختنِ چهره امیرکبیر در ذهن ناصرالدینشاه نقشِ مکملِ مهد علیا را بازی میکرد. نوری مورد حمایت انگلیس بود و در اسناد وزارت خارجه انگلیس موجود است که انگلیسیها مصمم بودند در حمایت از نوری تا هر کجا که لازم شود پیش روند و او را در دستگاه سیاست ایران حفظ کنند.5 در هنگامِ صدارت امیر او به جرم جاسوسی برای انگلیس به کاشان تبعید شده بود و پس از آنکه با کمک انگلیسیها به تهران بازگشت دوباره با قاطعیتِ امیر مبنی بر بازگشت به کاشان روبهرو شد، اما امیر از بیم توطئه بیشتر حضور او را در تهران پذیرفت. از این زمان اتحاد مهد علیا و آقاخان نوری آغاز شد و برنامه مبارزه با امیر پیش رفت.6
امیر در مقابلِ فرقه «بابی» شدت عمل فوقالعادهای به خرج داد. او درک کرده بود که اصل و نسب و ایده و عمل آنها، از استعمار و در مسیر منافع استعمارگران و استعمار است. هنگامِ صدارت امیر بود که انقلاب و آشوب را بیشتر کردند و امیر تصمیم گرفت تا آنان را متوقف کند. بسیاری از بابیان اعدام شدند و بنابراین قائله خاتمه یافت، اما پس از آن کمیتهای از بابیان باقیمانده تشکیل شد و نقشه کشیدند که امیرکبیر را ترور کنند
بهکارگیری نوری، ولو در آغاز با اختیارات بسیار محدود، تدبیری بود که مهد علیا را هم در دربار خشنود میساخت. مهد علیا از همان ابتدا امیرکبیر را خطری برای قدرت خود میشمرد، او را «مزاحمی میدانست که پا به حریم سیاسیِ رام و مهارشده او نهاده است».7 بدین ترتیب مهد علیا با هدفِ کسب نفوذِ ازدسترفته و آقاخان نوری با هدفِ قرار گرفتن در جایگاه امیر، دائم توطئه میکردند. این گروه دو نفره هر وقت شاه را میدیدند به وی تلقین میکردند که امیر مدتهاست از دایره وفاداری و صداقت خارج گشته و میخواهد عباسمیرزا را بهجای وی بر تخت سلطنت بنشاند و خود به نام او فرمانروایِ مطلق و خودکامه ایران گردد.8
خارجیان؛ پشتگرمی برای مخالفانِ داخلی
بعد از شکستهای ایران از روسیه و عقد معاهدههای نابرابر با دول خارجی، یعنی از اواخر عهد فتحعلیشاه، نفوذ روس و انگلیس بهقدری در ایران زیاد شده بود که کمتر کاری بدون اجازه و صوابدید دو کشور انجام میشد. این نفوذ تنها در مسائل سیاسی مشهود نبود، بلکه نمایندگان یادشده حتی در امور شخصی افراد ایرانی نیز مداخله میکردند. شاه و وزرا میبایست میل و اراده وزیرمختار روس و انگلیس را مانند وحی منزل و قانون جاری محترم و مطاع میدانستند؛ تا آنجا که وزیری که تحت حمایت این دو کشور قرار میگرفت و اوامر آنان را اجرا میکرد اگر مرتکب هر خلاف قاعده و بیعدالتی میشد، از تعرض مصون بود.
امیرکبیر از مداخله هر ذینفوذی در کارهای دولتی خشمناک بود و در مرحله اول از دوره زمامداری خود که با وساطت مصرانه کلنل فرنت، کاردار سفارت انگلیس در باب میرزا آقاخان نوری، مصادف گردید به تمام قدرت کوشید راه مداخلات غیرقانونی نمایندگان خارجی را در کارهای داخلی ایران، که برخلاف جمیع قوانین بینالمللی بود، ببندد و کموبیش از ایشان زهرچشمی بگیرد تا با اعمال نفوذهای بیجا کارهای داخلی این مملکت را فلج نکنند.9
بیگانگان در مقابله با سیاست امیرکبیر و معامله با او دانستند با مردی سروکار دارند که بههیچوجه از سنخ حاجی میرزا آقاسی نیست. در قضیه مسئله خراسان و فتنه سالار در ایام محاصره مشهد نمایندگان روس و انگلیس خود را به میان انداختند تا بین سالار و امیر کار را به وجهی به مصالحه بگذرانند. امیر این طرز خواباندن یک مسئله داخلی را برای خود نوعی خفت میشمرد و ازهمینرو زیر این بار نرفت. او دیده بود که مداخله خارجیان در کارهای ایران از حدودی که با حیثیت مملکت سازش داشته باشد گذشته است؛ بنابراین پیشنهاد نمایندگان دولتین را رد کرد. او حتی گفت که اگر آشنا کردن مردم مشهد به وظایفشان با سختگیری بسیار هم همراه باشد، او این حالت را بر تصرف شهر به وساطت خارجیان ترجیح میدهد.10
امیر در معامله با نمایندگان خارجی مقیم تهران نهتنها با منتهای غرور ملی و مناعت قومی برخورد میکرد، بلکه بهوسیله مأموران مخفی و خبرنگاران مخصوص غالبا از مقاصد ایشان از پیش اطلاع مییافت و به این ترتیب علاج بسیاری از وقایع را قبل از وقوع میکرد؛ ضمنا چنان رعب و احتیاطی در دستگاه توطئه و مداخله خارجیان انداخته بود که ایشان را از اقدام به بسیاری از حرکات بیقاعده باز میداشت؛ به همین علت نمایندگان خارجی هیچکدام از طرز عمل و اراده امیر راضی و مسرور نبودند و مکرر از او شکایت میکردند و در شکست کار او میکوشیدند. همین نمایندگان پس از آنکه دست امیر از کار کوتاه شد و جان او در معرض خطر افتاد، چون باطنا دریافته بودند که او مردی دزد و بیکفایت نبود و آلت دست سیاست یک دولت دیگر نمیشد و هرچه میخواست و میکرد جز خیر و سعادت و ترقی و صلاح ایران منظوری دیگر نداشت، برای حفظ ظاهر و آبروی خود به حمایت از او برخاستند و تلاش کردند نشان دهند در حفظ جان او میکوشند؛ غافل از آنکه کجرفتاریهای سابق بعضی از ایشان کار خود را کرده بود و دشمنان امیر که به تقویت و جانبداریِ پارهای از سفارتخانهها باقی مانده و مستظهر شده بودند، دیگر نمیگذاشتند که آبرفته به جوی باز آید و خصم زمینخورده دوباره برخیزد و تیشه به ریشه ایشان زند.11
امیر و بابیها
اصول کلی سیاست امیرکبیر در مورد اقلیتهای مذهبیِ آن روز خیلی دور از برنامههای دین اسلام نبود. اسلام اهل کتاب را در داخل کشورهای اسلامی با شرایط خاصی به رسمیت شناخته است و اگر آنها به شرایط «ذمّه» عمل نمایند، با نهایت اطمینان میتوانند زیر پرچم اسلام به زندگی خویش ادامه دهند. امیر اقلیتهای مذهبی یهود و نصرانی و زردشتی را به حال خود گذاشت و در مقابلِ فرقه «بابی» شدت عمل فوقالعادهای به خرج داد. او درک کرده بود که اصل و نسب و ایده و عمل آنها، از استعمار و در مسیر منافع استعمارگران و استعمار است. پیروان این فرقه هنگامِ صدارت امیر بود که انقلاب و آشوب را بیشتر کردند و امیر تصمیم گرفت تا آنان را متوقف کند. بسیاری از بابیان اعدام شدند و بنابراین غائله خاتمه یافت، اما پس از آن کمیتهای از بابیان باقیمانده تشکیل شد و نقشه کشیدند که امیرکبیر را ترور کنند.12 برخورد امیر با بابیها بسترِ مخالفت با او را مهیاتر ساخت و امیر را مورد خطابهای ناروا قرار دادند13 و اینگونه فشارهای داخلی علیه امیر افزایش پیدا کرد.
فشرده سخن
آنچه از عملکردِ مخالفان امیرکبیر حاصل میشود آن است که در دوران زمامداری او سدی خللناپذیر جلوی سیلِ بنیانکن فسادِ داخلی و مداخله خارجی را گرفت. با توطئه مخالفان و قتلِ او این سد شکست و امید هرگونه حرکت جدی برای تحول ایران نیز از میان رفت، آنهم زمانی که نهفقط در اروپا بلکه در سرزمینهای دیگر موتور صنعتی شدن و تغییرات ساختاری عمده با شتابِ تمام در حرکت بود.
شماره آرشیو: 4592-4ع
پی نوشت:
1. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، چ هفتم، 1362، صص 652-653.
2. همان، صص 664-672.
3. حسین مکی، میرزا تقیخان امیرکبیر، تهران، ایران، 1364، صص 469-470.
4. همان، ص 489.
5. علیاکبر هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، 1346، صص 236-240.
6. ناصر نجمی، چهره امیر، تهران، چاپخانه مظاهری، بیتا، صص 223-228.
7. عباس امانت، قبله عالم، تهران، نشر کارنامه، 1383، صص 166-167.
8. ناصر نجمی، همان، ص 245.
9. عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقیخان امیرکبیر، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، چ دوم، 1392، صص 205-208.
10. حسین مکی، همان، ص 318.
11. عباس اقبال آشتیانی، همان، ص 210.
12. علیاکبر هاشمی رفسنجانی، همان، صص 285-289.
13. محمود حکیمی، در قربانگاه استعمار و خودکامگی، ج 2، تهران، قلم، 1388، ص 119. https://iichs.ir/vdci.qavct1a53bc2t.html