شاید بتوان جدایی او را مهمترین واقعه از بدو تشکیل سازمان مجاهدین خلق تا آن زمان (1347ش) تلقی کرد؛ رویدادی که دلیل اصلی آن هنوز چندان روشن نیست و همچنان در پردهای از ابهام باقی مانده است. با وجود این، اعضای بلندپایه سازمان درباره علت جدایی وی عوامل مختلفی را عنوان کردهاند
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخمعاصر؛ عبدالرضا نیکبین رودسری معروف به «عبدی نیکبین»، یکی از سه عضو مؤسس و بنیانگذار تشکیلاتی مخفی بود که شش سال بعد نام سازمان مجاهدین خلق ایران بر آن گذاشته شد. وی در سال 1321ش در یک خانواده گیلانی و رودسری در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در مشهد به انجام رساند. در سالهاى آخر دبیرستان در جلسات «کانون نشر حقایق اسلامى»، که استاد محمدتقى شریعتى آن را اداره مىکرد، شرکت مىکرد و از همانجا با مفاهیم مذهبى ـ سیاسى آشنا شد؛ سپس براى ادامه تحصیل به تهران رفت و در رشته ریاضى دانشکده علوم دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد.[1] نیکبین، در دوران تحصیل در دانشگاه تهران به فعالیتهای سیاسی دانشجویی، که به تأثیر از فضای سیاسی اوایل دهه ۱۳۴۰ش اوج گرفت، جلب شد و به دلیل تعلقات اولیه دینی پس از تشکیل نهضت آزادی ایران، مدتی هوادار این سازمان بود.
نیکبین، در دوره فعالیتهای دانشجویی در دانشگاه تهران، با محمد حنیفنژاد و سعید محسن آشنا شد و این آشنایی به دوستی و همفکری عمیق انجامید. عبدی پس از دو سال، تحصیلات دانشگاهی را ترک کرد و بهطور تماموقت به مطالعات نظری و سیاسی مشغول شد. پس از آزادی حنیفنژاد و محسن از زندان، از سال ۱۳۴۲ش سه نفر فوق جلساتی برگزار و در آن، اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه و مسائل مبارزاتی را تحلیل میکردند. در این جلسات اندیشه تشکیل سازمانی مخفی و منضبط نضج گرفت که بعدها سازمان مجاهدین خلق ایران نامیده شد.
ایدئولوگ اولیه و عضو مؤسس تشکیلات مجاهدین
بسیاری از منابع تاریخی و بهویژه منابع و روایتهای رسمی متعلق به سازمان مجاهدین از جمله بیانیه دوازدهمادهای مجاهدین خلق تنظیمشده توسط مسعود رجوی در سال ۱۳۵۵ش، پیدایش این سازمان را حاصل فعالیتهای سه چهره اصلی، یعنی محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان (بهعنوان بنیانگذاران اولیه) میدانند، اما واقعیت این است که گرچه دو نفر اول و بهویژه محمد حنیفنژاد نقشی تعیینکننده داشتند، اما نفر سوم، نه اصغر بدیعزادگان، بلکه عبدالرضا نیکبین رودسری بود. نیکبین همراه حنیف نژاد و محسن از سال 1342ش هسته مطالعاتی سازمان را شکل دادند. وی که استعداد بیشتری در مسائل ایدئولوژیک و تئوری داشت، پس از تشکیل سازمان مجاهدین، مسئولیتی در قبال مسائل آموزشی و سازمانی نپذیرفت و بیشتر به مطالعه، تهیه و تنظیم جزوات و متون آموزشی مشغول شد.[2]
اغلب کتابهای آموزشی گروه تازهتأسیسشده که تا سالها بعد هم نامی نداشت، توسط نیکبین (عبدی) تنظیم میشد. دو جزوه «مبارزه چیست» و «چه باید کرد»، از اولین جزوات آموزش جمعی سازمان به قلم اوست. عبدی در مقاله «مبارزه چیست» به مبارزات رفرمیستی تاخته و بر لزوم حرکت تودهها از طریق نبرد مسلحانه تأکید کرده است. مطالعات وی طبق گفته اعضای اولیه، سهم بهسزایی در تدوین کتابها و جزوههای تشکیلات داشت. سعید محسن دراینباره گفته است: «از همان اوان کار ما با یکی از نهضتیها (نهضت آزادی) به نام نیکبین آشنا شدیم، مطالعات وی کمک فراوانی در بالا بردن ما داشت...»؛[3] محسن ادامه داده است: «از لحاظ مطالعات اقتصادی آقای نیکبین نسبت به ما جلو بود و من و محمد حنیفنژاد در این مورد از وی استفاده میکردیم...».[4]
مطالعات اولیه، که با محوریت قیام مسلحانه و چریکی انجام میشد، آنها را به سمت اندیشههای مارکسیستی کشاند. از نظر بنیانگذاران اولیه و شخص نیکبین مارکسیسم علم مبارزه بود و ازآنجاکه اسلام را مخالف علم نمیدانستند، کوشیدند تا اسلام را با مارکسیسم تطبیق دهند.[5] در این میان، تأکید عبدی بر مشی مسلحانه تا حدی بود که او راهحل نهایی نجات خلق را از بین بردن شاه میدانست و میگفت: «یا ترور شاه یا هیچ».[6] در سال 1345ش پس از پیوستن علیاصغر بدیعزادگان ــ همدوره سعید محسن ــ به کادر مرکزی، رهبری تشکیلات مرکب از چهار نفر ــ حنیفنژاد، نیکبین، محسن و بدیعزادگان ــ گردید. همکاری این افراد بهعنوان اعضای اصلی کادر مرکزی تا سال 1347ش تداوم داشت، اما در این سال، نیکبین بعد از چند سال کار متمرکز سرانجام به این نتیجه رسید که باید از سازمان جدا شود. در این میان، کوششهای دو رهبر دیگر، یعنی حنیفنژاد و محسن، جهت برخورد و تصحیح وی به جایی نرسید و عبدی، که از مدتی پیش حالت و روحیه انفعالی پیدا کرده بود، به دنبال ازدواج و تشکیل زندگی مشترک، عملا از فعالیت سازمانی و هرگونه همکاری با سازمان کناره گرفت.[7]
جدایی از سازمان مجاهدین؛ معمای حلناشده
شاید بتوان جدایی عبدالرضا نیکبین، رکن سوم بنیانگذار سازمان، را مهمترین واقعه از بدو تشکیل سازمان تا آن زمان (1347ش) تلقی کرد؛ رویدادی که دلیل اصلی آن هنوز چندان روشن نیست و همچنان در پردهای از ابهام باقی مانده است. با وجود این، اعضای بلندپایه سازمان درباره علت جدایی نیکبین عوامل مختلفی را عنوان کردهاند: ضعف انگیزه مبارزاتی و دلبستگی به زندگی عادی، ازدواج و تشکیل خانواده، تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم و بیماری صرع. روشن نیست آیا علت واقعی جدایی نیکبین از سازمان، چنانکه در اینگونه موارد عنوان میشد، «از میان رفتن انگیزه مبارزه» و «ضعفهای شخصیتی» و «خصلتهای خردهبورژوایی» بود یا تعمیق دانش او؟
در نگاه کلی، بیشتر منابع جدایی نیکبین از سازمان را در نتیجه ازدواج و تشکیل خانواده دانستهاند. خود وی در بازجوییهایش اعتراف کرده است: «... میخواهم دنبال کسب و کار و زندگی باشم و در هیچ نوع سیاستی دخالت نکنم...».[8] سعید محسن نیز در بازجوییهای ساواک درباره جدایی عبدی نیکبین گفته است: «... او تقریبا کمتر با دیگران تماس میگرفت. یک نوع روحیه گریز از افراد داشت. از سال 1347ش وی مریض شد و تقریبا مدت یک سال مرض او تشدید یافت و طول کشید و در زمستان 1347ش تقریبا همیشه در خانه ما میخوابید. بعد دکتر به وی تجویز نمود برای نجات از ناراحتی ازدواج نماید. او تقریبا از کار کردن عاجز بود. در بهار 1348ش ازدواج کرد و بعد از آن دیگر فعالیتی نداشت و زندگی عادی گرفته است...».[9]
در مقابل این دیدگاهها، دیدگاه رهبری آن روز سازمان و بهویژه شخص محمد حنیفنژاد قرار دارد. حنیفنژاد بر این باور بود که عامل اصلی کنارهگیری عبدی از سازمان و مبارزه و روی آوردن وی به یک زندگی عادی، همان ضعف ایدئولوژیک او بود و این ضعف با توجه به موضع بینابینی وی در برخورد با اسلام و ایدئولوژی اسلامی، کاملا قابل توجیه و تحلیل بود.[10] لطفالله میثمی ــ از اعضای تشکیلات ــ در خاطراتش دراینباره چنین نوشته است: «خانه شهید حنیفنژاد به محل کار من نزدیک بود... یکی از روزهای اولی که پیش بچهها رفته بودم، از محمدآقا پرسیدم: عبدی کجاست؟، قدری مکث کرد و کمی رنگ چهرهاش تغییر کرده پرسید: چطور؟ گفتم: قبلا با هم بودید. هر وقت اینجا میآمدم، او هم بود. گفت: یکسری مسائلی پیش آمد و یکسری اختلافات فکری پیدا کردیم. افکار چپ پیدا کرده بود. بعد از رفتن او ما یکدست شدیم».[11]
نکته شایان تأمل این است که در منابع سازمان مجاهدین خلق تا مدتها نامی از نیکبین نبود و تنها از حنیفنژاد و محسن و بدیعزادگان بهعنوان سه بنیانگذار سازمان نام برده میشد. نخستین بار در بیانیه «اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» (شهریور ۱۳۵۴ش)، بدون ذکر نام، ماجرای نیکبین بهعنوان «کناره گرفتن یکی از اعضای مرکزی سازمان از فعالیتهای انقلابی و رو آوردنش به زندگی خردهبورژوایی» مطرح شد؛ همچنین، در جزوه «شرح تأسیس و تاریخچه وقایع سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰ش»، که مأخذ رسمی سازمان مجاهدین خلق در زمینه فعالیتهای اولیه آن بهشمار میآید، در شرح حوادث 1347ش کنارهگیری داوطلبانه نیکبین از مرکزیت سازمان «کنار گذاردن» او عنوان شده است. شرح این موضوع بدین مضمون آمده است: «... در همین سال [1347ش] یکی از اعضا که در کنار بنیانگذران فعالیت چشمگیری داشت، به علت وابستگیهای شخصی نتوانست فعالیت مبارزاتی را ادامه دهد و علیرغم موضع بالای سازمانیاش کنار گذاشته شد».[12]
عبدی پس از جدایی
نیکبین پس از جدایى از سازمان به زندگى عادى روى آورد و به جهت انصراف از تحصیل، در شرکت کارتنسازى میهن مشغول به کار شد، ولی بعد از ضربه شهریور 1350ش، که بسیاری از اعضای سازمان توسط ساواک دستگیر شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند، نام عبدی نیکبین نیز لو رفت. ساواک، به گمان رابطه عبدی با تشکیلات، بلافاصله اقدام به دستگیری او نکرد؛ ازهمینرو، او مدتی تحت تعقیب و مراقبت ساواک بود. ساواک در مورخه 10 دی 1352ش به دستگیرى و بازداشت عبدی اقدام و پس از بازجویىهاى متعدد وى را به هجده ماه حبس محکوم کرد. نیکبین پس از پشت سر گذاشتن دوران محکومیت، در تاریخ 31 خرداد 1354ش به علت همراهى و همکارى نکردن با ساواک و مخالفت با مصاحبه تلویزیونى، سال دیگرى را اضافه بر محکومیت در زندان بهسر برد و در نهایت در تاریخ 24 مرداد 1355ش آزاد شد.[13] عبدالرضا نیکبین «اولین» و نیز «مهمترین» فرد از افراد جداشده از تشکیلات مجاهدین خلق، در روز یکشنبه 1 مرداد ۱۳۹۶ش، در پی چند سال ابتلا به بیماری سرطان، در تهران درگذشت.
پینوشتها:
[1]. جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام (1384-1344)، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، صص 287-289.
[2]. حسین احمدی روحانی، سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 11.
[3]. محمد ملاکی، بررسی تاریخچه و ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، 1387، ص 46.