«زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، در قامت یک نظریه‌پرداز دینی» در گفت‌وشنود با سردار محمدحسین نجات

او پاسخگوی نیازهای فکری نسل جوان بود

سردار محمدحسین نجات، در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در شهر شیراز، با زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی آشنا شد. این ارتباط، به‌سرعت رنگ اُنس و صمیمیت یافت و تا پایان حیات آن بزرگ، تداوم پیدا کرد. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به برخی خصال علمی و عملی امام جمعه فقید شیراز، اشاره کرده است
او پاسخگوی نیازهای فکری نسل جوان بود
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
پیشینه آشنایی شما با زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، به چه دوره‌ای باز می‌گردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در سالیان پیش از انقلاب اسلامی و در شهر شیراز، یکی از دوستانم برای شرکت در جلسات مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی، به مسجد شمشیرگرها می‌رفت و مرا هم می‌برد. البته هر کسی را به آن جلسات راه نمی‌دادند و افراد باید انتخاب می‌شدند!  
 
محمدحسین نجات
 
در آن جلسات، چه موضوعاتی مطرح می‌شدند؟
تا جایی که یادم هست، مباحث اخلاقی مطرح می‌شدند و البته اشاره‌های مستقیم و غیرمستقیمی هم، به جنایات رژیم پهلوی می‌شد. ایشان از خاطرات زندان خودشان، هم به نکاتی اشاره می‌کردند.
 
به نظر شما، علت جذب جوانان به شخصیت و سخنان آیت‌الله حائری چه بود؟
به نظرم مهم‌ترین ویژگی ایشان، که باعث جذب همگان، به‌خصوص جوانان می‌شد، آزادگی و حرّیت ایشان و سپس مقابله با جریانات انحرافی بود. یادم هست در آن سال‌ها، انجمن حجتیه شرط کرده بود فقط کسانی را به جلساتش راه می‌دهد که کاری به مسائل سیاسی نداشته باشند! ایشان رئیس وقت انجمن حجتیه در شیراز، آقای مجدی را خواستند و گفتند: «با این شرطی که شما گذاشته‌اید، یعنی جوان‌ها به انجمن شما نیایند!...». آقای مجدی هم در نهایت، این شرط را برداشت! در آن زمان انجمن حجتیه، تشکیلات مذهبی شناخته‌شده‌ای بود و چنین برخوردی با آنها، جسارت و شهامت زیادی می‌خواست.
 
از چه مقطعی، ارتباط شما با آیت‌الله حائری، نزدیک‌تر و صمیمانه‌تر شد؟
من در سال 1351، برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. از آن موقع، دیگر با ایشان ارتباطی نداشتم، به‌خصوص که ایشان در آن سال‌ها، در قم بودند و در مدرسه علمیه حقانی تدریس می‌کردند. من از سال 1354 تا نزدیکی‌های انقلاب اسلامی، به کلاس‌های مرحوم آقا سیدمنیرالدین حسینی هاشمی، برادر خانم آقای حائری می‌رفتم. در یکی از آن جلسات بود که آقای حائری را دیدم و فهمیدم که ایشان، تحت تعقیب هستند. بعد از کلاس، حدود نیم‌ساعتی با ایشان صحبت کردم. آن روز ایشان به من نصیحتی کردند که برای همیشه آویزه گوشم شد! ایشان به من گفتند: «نزد استاد خوبی آمده‌ای؛ ایشان مارکسیسم را خیلی خوب بلد است، اما هرگز در زندگی در یک استاد متوقف نشو!...». این نصیحت ایشان خیلی به من کمک کرد، که هرگز در مورد یک نفر دچار تعصب نشوم، به‌طوری که حرف‌های دیگران را نشنوم!
 
احتمالا در دوره‌ای به این جلسات می‌رفتید که سازمان موسوم به مجاهدین خلق، اعلام تغییر مواضع ایدئولوژیک کرده بود. این‌طور نیست؟
همین‌طور است. این حرکت سازمان، به‌شدت به جوانان مذهبی صدمه زد؛ مخصوصا که اعلام کرده بودند: اسلام مکتب مبارزه نیست و به همین دلیل، مارکسیست شده‌اند! در چنین شرایطی، جلسات نقد مارکسیست رونق داشت و جوانان، سؤالات زیادی درباره اسلام و مارکسیسم داشتند. من هم به همین دلیل، به جلسات آقا سیدمنیرالدین می‌رفتم.
به‌هرحال مرحوم آقای حائری، جریانات فکری را خیلی خوب می‌شناختند و در برابر انحراف و التقاط، با کمال شهامت می‌ایستادند. آن روزها ایشان در کنار شهید مطهری، که در پاورقی‌های کتاب اصول و روش رئالیسم، مکاتب مارکسیسم و تا حدی لیبرالیسم را نقد کرده بود و شهید بهشتی که در این زمینه، سخنرانی‌های پرنکته‌ای داشت، ایستادند و به نقد این مکاتب پرداختند، که بسیار مفید بود. محور مباحث ایشان، مسائل انسان‌شناسی بود، که شامل تدریس برای واحد خواهران مدرسه حقانی و سایر گروه‌ها هم می‌شد.
 
شما هم در این کلاس‌ها شرکت می‌کردید؟
نه؛ من صرفا جزوات آن را می‌گرفتم و می‌خواندم. جزوات درس‌های شهید مطهری و شهید بهشتی را هم، تهیه و مطالعه می‌کردم.
 
بازتاب فعالیت‌های علمی آیت‌الله حائری در آن دوره را چگونه دیدید؟
همان‌طور که اشاره کردم، ایشان مسائل جوانان را خیلی خوب می‌شناختند و درباره همان‌ها بحث می‌کردند. آن سال‌ها دانشگاه‌ها، محل برخورد اندیشه‌های مارکسیستی، مجاهدین خلق و نیز طرفداران افکار مهندس بازرگان، یعنی طرفداران نظریات علم‌زده، شده بود! حضور امثال آقای حائری که به تمام این جریانات اشراف داشتند، بسیار مؤثر بود؛ زیرا ایشان این مکاتب را به صورت استدلالی رد می‌کردند و به همین دلیل هم، به عنوان یک شخصیت علمی و دانشگاهی، بین دانشجویان محبوبیت و مقبولیت داشتند. در آن دوران برای دعوت از چهره‌های انقلابی، حساسیت زیادی وجود داشت و انجمن‌های اسلامی، هر کسی را دعوت نمی‌کردند.
 
ظاهرا شما در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، همچنان با آیت‌الله حائری ارتباط داشتید. علت تداوم این رابطه چه بود؟
من در آن مقطع، در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فعال بودم و از آیت‌الله راستی کاشانی خواستیم تا یک معلم اخلاق را به ما معرفی کنند و ایشان هم، آیت‌الله حائری را به ما معرفی کردند.
 
نظر ایشان درباره گروه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، چه بود؟
مرحوم آقای حائری، اساسا با تحزب مشکل داشتند! می‌گفتند: «وقتی کسی وارد حزب می‌شود، تفکر حزبی او بر تفکر حکومتی‌اش غلبه پیدا می‌کند و اگر بین حزب و حکومت مجبور به انتخاب شود، حزب را انتخاب خواهد کرد!...».
 
با وجود این، چگونه قبول کردند که در یک جمع حزبی، تدریس داشته باشند؟
در آغاز، تمایل چندانی به این کار نداشتند! بنده و یکی از دوستان، به محل اقامت مرحوم آقای حائری، در محله نارمک رفتیم و سه چهار ساعتی با ایشان، بحث و بالاخره قانعشان کردیم که بیایند و به ما درس بدهند. چند جلسه‌ای هم آمدند، ولی بعد به دلیل بعضی از مواضع سازمان، جلسات اخلاق خود را تعطیل کردند!
 
دلیلشان چه بود؟
می‌گفتند: با این نیّت قبول کرده بودند که روی اعضای سازمان تأثیر اخلاقی بگذارند، ولی ظاهرا مقصودشان حاصل نشده بود!.
 
به ویژگی شجاعت، در خُلقیات آیت‌الله حائری اشاره کردید. از منظر شما، دیگر ویژگی‌های برجسته ایشان کدام‌اند؟
مرحوم آقای حائری، فوق‌العاده ساده‌زیست بودند و این ویژگی را، چه در دفتر و چه در منزل ایشان، می‌شد مشاهده کرد. ایشان با حداقل امکانات، زندگی می‌کردند و هرگز به سمت تجملات نرفتند. برای کمک به دیگران، حتی از انجام کارهای نازل هم ابایی نداشتند! یکی از دوستان تعریف می‌کرد که در یک سفر و برای استراحت، در میان راه توقف می‌کنند. ظاهرا دستشویی‌های آن محل، گرفته بود! ایشان عبا و عمامه را کنار می‌گذارند و با دست، دستشویی‌ها را باز می‌کنند! وقتی از ایشان می‌پرسند: از این کار بدتان نیامد؟ جواب می‌دهند: «چرا باید بدم بیاید؟ راه انداختن کار مردم، چه عیبی دارد؟...».
از دیگر ویژگی‌های ایشان، مردمی بودنشان بود. ایشان با طیف‌ها و اقشار گوناگون جامعه، ارتباطات وسیعی داشتند. خیلی راحت به همه وقت می‌دادند و برای رفع نیاز برخی از افراد، حتی ماه‌ها وقت می‌گذاشتند! ایشان در خانه هم، همین رفتار را داشتند. از انجام هیچ کاری در خانه و برای کمک به همسرشان، ابا نداشتند و برای تک‌تک فرزندانشان، وقت می‌گذاشتند. ما نسبت دوری هم، با آقای حائری داشتیم. ایشان در میهمانی‌های فامیلی، خیلی راحت با همه ارتباط برقرار می‌کردند. یکی از هنرهای ایشان این بود که همیشه نکات اخلاقی را با تمثیل‌های شیرین بیان می‌کردند. فوق‌العاده روح لطیفی داشتند و با اشعار و تمثیل‌ها، به‌خصوص اشعار حافظ، مأنوس بودند. نفوذناپذیری در برابر اطرافیان، به شکل بارزی در ایشان دیده می‌شد. این ویژگی، حتی گاهی به افراط می‌کشید! ایشان با اینکه خط مشی و مرام سیاسی مشخصی داشتند، از همه مسئولان، از جمله استاندارها حمایت می‌کردند، تا کارها راحت‌تر پیش برود. در نهایت نیز باید عرض کنم که ولایت‌پذیری ایشان کم‌نظیر بود و حتی زمانی که نظر خودشان خلاف نظر ولی فقیه بود، به نظر ولی فقیه عمل می‌کردند. ایشان قاطعانه در برابر هر نوع انحراف سیاسی می‌ایستادند و با هیچ کس، در هر مقامی که بود، تعارف نداشتند!
 
آیا در مدت ارتباط خود با آیت‌الله حائری، به ایشان انتقادی هم داشتید؟
بله؛ مهم‌‌ترین انتقادی که به ایشان داشتم این بود که از سال 1360 امام جمعه شیراز بودند، ولی اقدام به تأسیس یک حوزه علمیه نکردند، درحالی‌که افرادی منحرف از خط نظام اسلامی، که ابدا صلاحیت تربیت طلبه را نداشتند، حوزه تأسیس کرده بودند و کار خودشان را می‌کردند! ایشان به‌جای این کار، همه وقت خود را صرف پروژه «فلاحت در فراغت» کردند، که طرح خوبی بود، ولی به نظر من، نباید آن را در اولویت کاری خود قرار می‌دادند!   
  https://iichs.ir/vdcj8ie8.uqevyzsffu.html
iichs.ir/vdcj8ie8.uqevyzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما