نیروی قزاق در ایران به دلیل درخواست ناصرالدینشاه از تزار روس، از همان ابتدا در وابستگی به این قدرت متولد شد، اما در سالهای پس از جنگ جهانی اول، به دلیل انقلاب بلشویکی در روسیه، به کنترل انگلستان درآمد، بااینحال تضادی که انگلستان را نگران میکرد باعث شد این نیرو در ارتشی واحد ادغام شود
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ نقش قدرتهای بزرگ در تاریخ معاصر ایران بر کسی پوشیده نیست. این امر بهویژه در دوران قاجاریه بسیار مشهود است. درواقع این مقطع از تاریخ کشورمان که با نبود هیئت حاکمه قدرتمند و حکمرانی ضعیف شاهان قاجار عجین شده بود، زمینه را برای افزایش نقش قدرتهای بزرگ فراهم کرد. یکی از این قدرتهای بزرگ روسیه تزاری بود؛ کشوری وسیع در شمال ایران که چشم طمع به تمامیت ارضی آن داشت و در دو جنگ، بخشهای گستردهای از کشورمان را به تسخیر خود درآورده است. نقش این کشور در ایران در ادامه به همین موارد محدود نماند و این قدرت جهانی تلاش کرد نفوذ خود را در ایران به نوعی نهادینه کند. یکی از راههای این نهادینهسازی، ایجاد نیروی نظامی وابسته به خود در ایران بود. این امر به خصوص از آنجا اهمیت پیدا میکرد که دولت مرکزی ایران نیروی نظامی مدرن و یکپارچهای نداشت و همین مسئله به نوعی به تسریع این سیاست روسها در ایران یاری میرساند. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر، کارویژههای نیروی بریگارد قزاق در ایران، فراز و فرود فعالیتهای آن و چرایی و چگونگی این تغییر و تحولات را ارزیابی کنیم.
تشکیل نیروی بریگارد ناصرالدینشاه در سفر دوم خود به اروپا در سال 1878م، تحت تأثیر رژه منظم و ساختار تشکیلاتی مستحکم ارتش روسیه، از تزار روس درخواست کرد با فرستادن چندتن از افسران قزاق به ایران نیروی مشابهای را در ایران تشکیل دهد. این مسئله از آن رو بود که تا پیش از این، نیروی نظامی مدرن با ساختاری یکپارچه و منسجم در ساختار دفاعی ایران جایگاهی نداشت و بیشتر توان نظامی شاهان قاجار بر نیروهای عشایر محلی تکیه داشت. درهرحال، روسها نیز از این درخواست ایران استقبال کردند؛ زیرا این تقاضا منافع آنها را تأمین میکرد و تا حدود زیادی میتوانست نفوذ روسیه در ایران را افزایش دهد؛ بدینترتیب روسها تعدادی از افسران خود را برای آموزش به ایران فرستادند.1
فرمانده روسی آتریاد (تیپ) تبریز و عدهای از سربازان روسی و ایرانی قزاقخانه در دوره ناصری
شماره آرشیو: 899-3ع
نکته جالب توجه این است که هرچند بر اساس قانون، حقوق این نیروها را دولت ایران میپرداخت، در عمل فرمانده بریگارد تصمیمهای خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و فرمانده نیروهای روس در قفقاز اتخاذ میکرد. وظیفه اولیه این نیرو در ایران محافظت از کاخهای سلطنتی و برقراری نظم و اقتدار مرکزی بود که پیش از آن کمتر مشاهده میشد.2
انقلاب مشروطه و بریگارد قزاق
فعالیت بریگارد قزاق به همان شکل ادامه داشت تا اینکه یکی از تحولات بسیار مهم تاریخ معاصر ایران، یعنی انقلاب مشروطه، رخ داد؛ انقلابی که در عمل باعث شد بیثباتی سیاسی و آشفتگی اقتصادی بر ایران حاکم شود و همین امر باعث نگرانی انگلیسیها در ایران شد. نیروی قزاق ابتدا با انقلاب مخالفت نکرد، اما هنگامی که محمدعلیشاه قصد سرکوب مشروطهخواهان را کرد با کمک همین نیروی قزاق و با هدایت فرمانده مشهور روس، یعنی لیاخوف روسی، مجلس را به توپ بست و انقلاب مشروطه را با استفاده از زور سرکوب کرد. بااینحال و بهرغم سرکوب انقلاب توسط نیروی قزاق، هنگامی که مشروطهخواهان به فتح تهران دست زدند، دو طرف توافق کردند نیروهای قزاق به فعالیت خود در ایران ادامه دهند. بنابراین فعالیت این نیرو در سالهای بعد نیز ادامه داشت تا اینکه انقلاب مارکسیستی در روسیه رخ داد.3
عمارت قزاقخانه و میدان مشق در دوره قاجاریه
شماره آرشیو: 131375-275م
انقلاب اکتبر روسیه و پیامدهای آن
روسها که پس از انقلاب سال 1917م درگیر مسائل داخلی خود شدند، کمتر توجهی به مسائل ایران نشان دادند و نمیتوانستند خود را در امور ایران درگیر کنند. بدینترتیب انگلستان نفوذی بیش از پیش در ایران پیدا کرد. درواقع در این مقطع انگلستان، که یگانه نیروی سیاسی در ایران بود و در تحولات ایران تأثیر بسزایی داشت، تصمیم گرفت فرماندهی این بخش از نیروهای نظامی در ایران را خود بهدست گیرد. این امر بهویژه هنگامی اهمیت دو چندان پیدا میکرد که انقلاب بلشویکی در روسیه در حال قدرت گرفتن بود و هر لحظه بیم آن میرفت که ایران به دست نیروهای انقلابی چپ بیفتد و به نوعی لندن جایگاه خود را در تحولات ایران از دست دهد. همین بیم لندن را بر آن داشت تا بیش از پیش امور ایران را در دست گیرد. انگلستان ابتدا سعی کرد با انعقاد و اجرای قرارداد 1919م امور سیاسی و امنیتی کشورمان را بهدست گیرد، اما هنگامی که با مخالفت مجلس و افکار عمومی مردم روبهرو شد، سناریوی دیگری را طراحی کرد و آن هم کودتای 3 اسفند 1299ش توسط رضاخان بود. رهبران سیاسی در لندن قصد داشتند با این کودتا یک دولت مرکزی قدرتمند در ایران بنا نهند و درنتیجه از افتادن ایران به دام کمونیسم جلوگیری کنند.
جمعی از فرماندهان و افسران ایرانی و روسی قزاقخانه
شماره آرشیو: 652-1ع
بر این اساس بود که انگلستان خود فرماندهی و رهبری این نیروی نظامی را بهدست گرفت. شواهد تاریخی نیز گواه خوبی بر این مسئله است. یکی از افسران ارتش بریتانیا در این مقطع ژنرال آیرونساید بود که در به ثمر نشستن کودتا سهم بسیاری داشت. به نقل از مترجم وی، یعنی کاظم سیاح، وی در نوامبر 1919م و در حضور افسران ارشد قزاق گفت: «ما میخواهیم به شما کمک کرده و افسران روسی که در استخدام دولت هستند از خدمت ایران خارج نماییم. به عوض آن به وسیله افسران انگلیسی که به شما داده میشود به تشکیلات نظامی ترتیبی داده، از هر حیث وسایل آسایش و توانمندی شما را فراهم نماییم».4
درواقع او بهصراحت میگوید که دولت انگلستان قصد دارد فرماندهی بریگارد قزاق را زیر چتر فرماندهی انگلستان قرار دهد تا از این نیرو بتوان در راستای منافع و اهداف انگلستان استفاده شود؛ اهداف و منافعی که در آن مقطع روی کار آمدن یک دولت مقتدر مرکزی و وابسته به انگلستان بود تا بتواند نظم عمومی را مستقر کند و به وضع آشفته کشور سروسامانی دهد؛ بدینترتیب رضاخان توانست به همراهی انگلستان و همین نیروهای قزاق بر اریکه قدرت تکیه زند و آنچه را که لندن در ایران دنبال میکرد تحقق بخشد.
یاور رضاخان پهلوی و محمدولیمیرزا فرمانفرما و گروهی از محافظان منزل عبدالحسینمیرزا فرمانفرما در کرمانشاه
شماره آرشیو: 82-1ع
ادغام در ارتشی واحد
اما کار نیروهای قزاق به همین جا ختم نشد. درواقع پیش از جنگ جهانی اول و در سال 1911م نیروی نظامی دیگری توسط فرماندهان سوئدی در ایران تشکیل شده بود که نام ژاندارمری را یدک میکشید و به شکلی به صورت رقیب نیروهای قزاق درآمده بود. به تعبیری درحالیکه مدیریت نیروهای قزاق در دست روسها و بعدا انگلیسیها قرار گرفت، نیروهای ژندارمری که به دست سوئدیها تشکیل شده بود از استقلال عمل بیشتری در سپهر سیاسی و امنیتی ایران برخوردار بود و به نوعی نیرویی ملیگرا بهشمار میآمد. همین امر زمینه اختلاف میان این دو نیروی نظامی را در ایران سبب شده بود؛ امری که با سیاستهای انگلستان در ایران و عامل آن شخص رضاخان در یک راستا نبود. درواقع همانگونه که پیشتر گفته شد، لندن در این مقطع زمانی در ایران به دنبال روی کار آوردن یک دولت مرکزی نیرومند بود که بتواند شورشهای محلی را سرکوب و قدرت را در پایتخت و شخص شاه متمرکز کند.5
در نتیجه این تحولات، ایجاد ارتشی منظم و منسجم که ساختار تشکیلاتی واحدی داشته باشد و تحت مدیریت و فرماندهی واحدی عمل کند در اولویت دولت وقت قرار گرفت. بدینترتیب این دو نیروی نظامی در سال 1300ش در یکدیگر ادغام شدند و ارتشی واحد را برای مبارزه با نیروهای گریز از مرکز تشکیل دادند. در حقیقت در دیماه 1300ش بود که رضاخان دستور ادغام این دو نیروی نظامی را صادر کرد و درنتیجه نظامیگری در ایران وارد مرحله جدیدی شد. البته از ذکر این نکته نیز نباید غافل بود که رضاخان با توجه به اینکه خود فرماندهی نیروهای قزاق را در دست داشت و به نوعی خود برآمده از این نیروها بود، زمینهساز و عامل تضعیف نیروهای ژاندارمری و به حاشیه رانده شدن آنها شده بود. در حقیقت در ارتشی که مدرن بودن را یدک میکشید نیروهای قزاق بودند که دست بالا را داشتند و نیروهای ژاندارمری بخش کوچکی از آن را سامان میدادند.6
در مجموع باید گفت آنچه سبب پدید آمدن نیروی بریگارد قزاق در ایران شد نبود نیروی نظامی مدرن و سازمانیافته بود؛ نیرویی که در دوران قاجار واحدهای نظامی را تشکیل میداد بیشتر عشایر محلی و دستجات پراکنده رزمی بود که نبود فرماندهی و تشکیلات واحد نقطه ضعف مهم آن بهشمار میآمد. خلأ و کمبودی که با سفر ناصرالدینشاه به فرنگ بیشتر درک شد و همین امر زمینه تشکیل بریگارد قزاق را در ایران پدید آورد؛ نیرویی که حمایت روسها را از آن سو که نفوذ این کشور را در ایران نهادیه میکرد با خود به همراه داشت. اما با بروز ناآرامی و ناامنی بعد از انقلاب مشروطه و ناتوانی نهادهای مدنی نوپا در ایران برای مدیریت بحران در کشور از یکسو و ترس انگلستان از نفوذ و قدرتگیری بلشویسم در ایران از سوی دیگر، لندن بر آن شد که خود مدیریت این نیروها را بر عهده گیرد و سناریوی کودتای نظامی را با کمک آنها عملیاتی کند؛ امری که در نهایت با موفقیت همراه شد و با کودتای رضاخان و قدرتگیری وی بهتدریج زمینه برای تشکیل یک نیروی نظامی مدرن و مجهز فراهم گردید.
پی نوشت:
1. استفانی کرونین، ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، ترجمه غلامرضا بابایی، تهران، انتشارات خجسته، 1398، ص 101.
2. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، تهران، کویر، 1384، ص 212.
3. علیرضا امینی و حبیبالله ابوالحسن شیرازی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران از قاجاریه تا رضاشاه، تهران، نشر قومس، ص 259.
4. علیرضا امینی، حبیبالله شیرازی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از قاجاریه تا رضاشاه، تهران، نشر قومس، 1385، ص 269.
5. باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، نشر نامک، 1377، ص 107.
6. وحید سینایی، همان، ص 230. https://iichs.ir/vdcdof0x.yt0z56a22y.html