ساواک برای تضعیف و خنثی کردن فعالیتهای انقلابی روحانیان، راه چاره را در تبعید آنها به شهرهای حاشیهای، کوچک و کمبرخوردار دانست، اما این راهکار با شیوهای که این روحانیان در پیش گرفتند به ضدخود تبدیل شد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ به دلیل وابستگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حکومت پهلوی به آمریکا و قدرتهای خارجی دیگر و نیز تجربه تاریخی مبارزان سیاسی از مخالفت این رژیم با مظاهر فرهنگی، دینی و اسلامی جامعه ایرانی، و عزم جدی حکومت بر ضرورت تغییر تدریجی هویت اسلامی و بایستههایی از اصول سیاست و نگاه مادی و اقتصادی به فلسفه زندگی، جملگی وضعیتی از نارضایتی و مخالفت علمای مبارز و آگاه به زمان را برانگیخت و همین امر موجبات دستگیری و تبعید ایشان را فراهم کرد. این جستار بر آن است که پیامدهای این تبعید را که بستری برای انقلاب فرهنگی و سیاسی فراهم کرد، با ذکر مؤلفههای تربیتی، اخلاقی، فرهنگی و سیاسی بررسی و واکاوی کند.
نارضایتی عمیق از وضع موجود حکومت پهلوی
نارضایتی انقلابی اولین عنصری است که در وقوع هر مبارزهای، زمینهساز مخالفت از وضع موجود است و توسط بخشی از تودهها در قالب اعتصاب، درگیری و مبارزه فکری و قلمی شکل میگیرد و این عقاید و افکار، که بر مبنای یک ایدئولوژی سامانمند شده است، زمینهساز جهانبینی و بایدها و نبایدها و آرمانهایی است که در مواجهه با ایدئولوژی حاکم به بسیج سیاسی و تهییج روحیه انقلابی در جهت عمل و اقدام علیه نظام حاکم میپردازد.
در این میان، شاگردان مکتب امام خمینی، که از سال 1342 تا پیروزی نهضت اسلامی پیرو ایشان بودند، به تشدید فعالیت، نه برای رفرم و اصلاح، بلکه تلاش برای یک تغییر عظیم و انقلابی پرداختند تاحدی که دستگاه اطلاعاتی رژیم، یعنی ساواک، در گزارشهای روزانه خود در تهران نسبت به این فعالیتها در مساجد، منابر، و حوزه و دانشگاه اعلام خطر کرد و برای تضعیف و خنثی نمودن این اعمال راه چاره را در تبعید آنها به شهرهای حاشیهای، کوچک و کمبرخوردار دانست، اما غافل از اینکه این راهکار نه تنها موج انقلابی را متوقف نکرد، بلکه همچون گردههای شکوفه گلها، عطر فکر انقلابی را در سراسر شهرهای ایران و جهان جهت زنده نگه داشتن نام و حرکت امام پخش کرد و به جذب و تربیت نیروی انقلابی منتهی شد.
درواقع، تحدید و تبعید علما، فرصتی را جهت بسترسازی برای آگاهی مردم بومی شهرهای کوچک از وضعیت موجود و وحدت جهت مبارزه، استبدادستیزی با نظام حاکم، آزادی فردای انقلاب و استقلال فراهم کرد. این بسترسازی و کار فکری و عملی را در چهار شاخصه اصلی تربیتی، اخلاقی، فرهنگی و سیاسی میتوان تبیین کرد.
امام خمینی در حال تدریس خارج فقه
در مسجد شیخ انصاری شهر نجف (دهه 1350)
تبعید و مسئله مکتب انسانساز قرآن
امام خمینی(ره)، پس از سخنرانی خود در خردادماه 1342 و افشاگری نسبت به ظلم حکومت، به تبعیدی رهسپار شد که ثمرات پرباری برای صورت و محتوای اسلامخواهی، و شیعه انقلابی به همراه آورد. یکی از این ثمرات، معرفی مکتب انسانساز و تربیت اسلامی بود. امام خمینی در نجف اشرف، سلسله گفتارهایی در حوزه «ولایت فقیه» و آموزههای اسلام درباره نفی سلطنت و طرح حکومت اسلامی برپا کردند که ضمن تدریس آن برای شاگردان و طلاب علوم دینی، توانستند با کمک حلقه شاگردان خاص خود، آن را به صورت یک شبکه سیاسی در حوزه علمیه قم و مشهد و دیگر مراکز حوزوی گسترش دهند و به تربیت نیروهای انقلابی خود در آینده اقدام کنند.
ایشان بارها در سخنرانیهای خود در نجف و پاریس، از اسلام و مکتب توحیدی برای تربیت انسان در همه ابعاد وجودیاش سخن گفتند و شایستگی در کسب معرفت الله و ایثار در راه آرمانهای دینی را تبیین کردند و در نفی وضع موجود فرمودند که با برافراشتن پرچم عدالت و قانون عدل الهی و سرنگونی کاخهای ستم و بیداد، حکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش مییابد و برکات حق تعالی بر زمین نازل میشود. ایشان سلطنت را جباری و غارتگری، اما حکومت اسلامی را حکومت عدالت معرفی میکردند و هدف آن را رساندن انسان به کمال و تربیت والای اسلامی، چه کمّی و چه کیفی، میدانستند.1 ایشان توانستند با استفاده از مکتب انسانساز قرآن، و تربیت نیروی اسلامی این مهم را به سرانجام برسانند.
تبعید و بازتاب ترویج اخلاق الهی در برابر اخلاق ستمشاهی
آیتالله خامنهای نیز به عنوان یکی از یاران خاص امام، که در کنار فقه به مسائل اجتماعی و سیاسی ورود میکردند، از سال 1336ش، پای ثابت درسهای اخلاق امام خمینی بودند2 و با تأسی از ایشان، بارقههای عدالت، حق و حقوق اسلامی، و نیکوکاری را دریافت نمودند. ایشان در سال 1356 با افراد دیگری همچون کاظم راشدپور یزدی، ناصر مکارم شیرازی، شیخ محمدجواد حجتی کرمانی، حجتالاسلام سیدفخرالدین رحیمی خرمآبادی و سیدمحمدعلی موسوی، در ایرانشهر در تبعید بهسر میبردند، اما با تشکیل جلسات روزانه و هفتگی به ترویج آموزههای دین و گسترش اصول اخلاقی همّت گماردند و توانستند وحدت و پیوند بین شیعه و سنّی را با احیای «مسجد آلالرسول» و برپایی نماز جماعت مستحکمتر نمایند. 3
آیتالله سیدعلی خامنهای در دوران تبعید در ایرانشهر،
در کنار شهید حجتالاسلام سیدفخرالدین رحیمی (سال 1356)
اخلاق اسلامی، در سه بخش رابطه با خدا، رابطه با مردم و رابطه با خود مطرح میشود. با نگاهی به عملکرد روحانیانی که در تبعید بهسر میبردند، فعالیت آنها بر مدار خدمت به خلق خدا و پیوند مردم با خدا بود. این افراد در هرجا که پا میگذاشتند اصول اولیه اسلام مانند نماز، روزه و جلسات دعا را به منظور گسست از دنیای مادی و سکولاریسمی که شاه مروّج آن بود، گسترش میدادند. برخلاف رفتارهای غیردوستانه و ارباب رعیتی نمایندگان دولت، رفتار آنان سرشار از دوستی و صمیمیت بود.
تبعید و تجلی فرهنگ اسلامی
شاه همواره در هر فرصتی به ترویج نظام شاهنشاهی، نمادها و شاخصههایی چون «جشن مهرگان»، و ستایش از پادشاهان باستانی ایران باستان میپرداخت و تلاش داشت فرهنگ اسلامی را بهتدریج از یاد و خاطر مردم محو کند، اما این تلاشها با اقدامات مبارزانی چون آیتالله خامنهای که به ترویج جلسات قرآن، ترجمه کتابهای «سیدقطب» و جلسات تفسیر همّت گماردند، راه به جایی نبرد. آیتالله خامنهای برای همبستگی و ایجاد زمینه وحدت بین مسلمانان با همکاری مولوی قمرالدین، از علمای اهل سنّت، هفته وحدت را برای برپایی جشن روزهای 12 تا 17 ربیعالاول (تولد پیامبر)، نامگذاری کردند تا خطرهایی را که آینده اسلام و مسلمانان را با آتش اختلاف تهدید میکرد، خنثی سازند. ایشان ضمن کمک به اهالی ایرانشهر همواره حاضران در مسجد را به مسائل فرهنگی و اجتماعی ترغیب میکردند و میگفتند: «مردم خواب نباشید. یک عده از همدینهای شما از گرسنگی میمیرند و عدهای از سیری میترکند. چرا باید این طور باشد؟ چرا؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟».4
تبعید و بازتاب اسلام سیاسی
امام خمینی، آیتالله خامنهای و آیتالله طالقانی، یک قرائت از اسلام داشتند و آن هم اسلام مبارزه بود که به ترتیب در نجف و پاریس، ایرانشهر و زابل آن را بر مدار حقانیت اسلام، عدالت علی(ع)، و نظام توحیدی مفصلبندی کردند. آنها با نفی و سلب مشروعیت رژیم سلطنتی در هر فرصتی که پیش میآمد، این گفتمان را نه تنها به عنوان یک تکلیف الهی برای جامعه، بلکه یک مسئولیت جهانی در قبال مسلمانان جهان ازجمله آوارگان فلسطینی قلمداد میکردند؛ برای نمونه، آیتالله طالقانی حتی در «زابل» و «بافت» نیز براساس پیام امام خمینی5 در 19 مهرماه 1351ش، در واکنش به مصیبتهای جانگداز فلسطینیها، مبالغی را به آوارگان فلسطینی اختصاص داد.6 بدین ترتیب، اندیشه اسلام، یک اندیشه جهانی و همهگستر است که درد برادران دینی خود را درد خود میداند و نسبت به رفع آن در تلاش است.
آیتالله سیدمحمود طالقانی در تبعیدگاه بافت کرمان (سال 1349)
آیتالله طالقانی علاوه بر مسائل منطقهای، نسبت به کارکردهای رژیم واکنش نشان میداد و در تبعیدگاه خود بارها به این امر اشاره کرد که هیئت حاکمه کوتاهفکر و کوتاهاندیش تصور میکند که با اعمال زور و قدرت، زندانی کردن و تبعید میتواند جلوی گسترش هرگونه فکر و اندیشهای را بگیرد، اما امکان تحقق آن ضعیف است. من و امثال من به حسب دید اسلامی و جهانی خود، یک تکلیف سنگین الهی و تاریخی داریم که اصول اعتقادی و اقتصادی اسلام یا ایدئولوژی اسلامی را برای مسلمانان احیا کنیم.7
نتیجهگیری
تبعید، نه تنها تحدید را به فرصت تبدیل کرد، بلکه ارتباط چهره به چهره روحانیان مبارز با مردم شهرهای دورافتاده، موجب انتقال پیام «امام و انقلاب» و آموزش، جذب نیرو و تربیت نیروهای انقلابی شد؛ بهطوری که همه این عوامل به زنده نگه داشتن نام و حرکت امام کمک کرد و اسلام مبارز را با پیروزی انقلاب، جایگزین رژیم سلطنتی کرد. بنابراین، تبعید علما و شاگردان امام، یک وحدت سراسری را هم در ایدئولوژی و هم در استراتژی، ایجاد کرد تا اسلام سیاسی را به عنوان تنها راه حل، احیا کند.