کندی در روزهای آغازین ریاستجمهوریاش از جمهوریخواهان به خاطر ارج نهادن به خودکامگان ضدکمونیست و نامحبوبی چون محمدرضا پهلوی انتقاد کرد و کارتر در دومین مناظره خود، علیه فورد و ریچارد نیکسون، به خاطر حمایت از دیکتاتوری، زیرپا گذاشتن حقوق بشر و سیاستهای پشت پرده، سخنان تندی بر زبان آورد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ روایتهای تاریخی تا حدود زیادی عملکرد واقعی و عینی سیاست خارجی دولتهای ایالات متحده آمریکا را در برابر کشورهای منطقه و بهویژه با رژیم پهلوی نشان میدهد، که از تضاد و همراهی در نوسان است. عملکرد یادشده بر اساس مؤلفههای چندگانه از قبیل منطق جنگ سرد، اقتصاد و تجارت تسلیحات نظامی و سوءاستفاده از دولتهای ضعیف قابل بررسی است؛ به گونهای که آمریکاییها تمایل داشتند با سوءاستفاده از زیادهرویهای دولتهای ضعیف و در عین حال بیقرار و فرودستی چون حکومت پهلوی دوم، علاوه بر ثبات سیاسی، و مسئله ذخایر عظیم نفتی، استراتژی مهار اتحاد شوروی را در پیش بگیرند که در پس حقوق بشر و دموکراسی پنهان بود. درواقع، سیاست خارجی آمریکا دارای ظاهر و باطنی است که به رویههای مشابهی منتهی میشود. جستار حاضر بر آن است با به بحث گذاشتن چرایی این رویههای مشابه در سیاست خارجی دولتهای کندی و کارتر، رویکردهای سختگیرانه اولیه و سپس حمایت انتهایی از استبداد پهلوی را تبیین کند.
روابط ایران و آمریکا بر مدار منطق جنگ سرد
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا رویکردی محتاطانه ولی جسورانه در قبال ایران اتخاذ کرد. ایالات متحده بعضا به دلیل پیچیده بودن ایجاد توازن با شوروی، تنش با آن کشور در دوره جنگ سرد و تلاشهای گسترده در جهت بازسازی اروپا در مواجهه با نفوذ کمونیستها و اجتناب از تعدی آشکار به حوزه نفوذ بریتانیا در ایران، از برقراری رابطه کامل با همتایان ایرانی خود، در شک و تردید بود. بااینحال، اتخاذ دکترین ترومن و تأمین کمکهای اقتصادی به ایران برای مقابله با جنبشهای جداییطلبانه و کمونیستی، راه را برای برقراری روابط استراتژیک با ایران برقرار کرد؛ بهطوری که تا پایان دهه 1950م، ایران بزرگترین میزبان کمکهای فراسرزمینی آمریکا در جهان بود.[1]
روی کار آمدن نامزد حزب دموکرات، جان اف. کندی، که آکنده از آرمانگرایی و رهبری اخلاقگرایانه در صحنه سیاست خارجی بود، نگرانی شاه را نسبت به نوع و شیوه حکمرانی خود برانگیخت؛ بهطوری که شیوههای سختگیرانه رویکرد جدید آمریکا نسبت به سرکوبهای ظالمانه، کار را بر او دشوار میکرد. کندی ترسهای آزاردهندهای بر شاه افکنده بود.
الف) زمامداری جان اف کندی؛ سیاستهای پارادوکسیکال
با پیروزی کندی در انتخابات نوامبر 1960م، رویکرد جدیدی در سیاست خارجی آمریکا در پیش گرفته شد که دال اصلی آن «آزادی» بود. رئیسجمهور جدید در نطق افتتاحیه خود بر بقا و پیروزی آزادی تأکید و اعلام کرد که حاضر است پیامدهای آن را به جان بخرد.[2] او اظهار کرد: آزادی تحت شدیدترین حملههایی که تا کنون شناخته شده، قرار گرفته است. تنها آمریکا میتواند آن را نجات دهد و اگر آمریکا شکست بخورد، در آن صورت آزادی شکست میخورد. او میگفت: ما میخواهیم مرض آزادیخواهی در مناطقی که کمونیستها کنترل آنها را بهدست دارند، شیوع پیدا کند و کلید آن جهان سوم است.[3] «کندی تحت تأثیر اندیشمندان علوم اجتماعی نظیر والت روستو و جان کنت گالبرایت، مدرنگرایی اقتصادی و اجتماعی را مهمتر از کمکهای نظامی به عنوان راهحلی برای عدم ثبات سیاسی و براندازی کمونیستی در جهان سوم در نظر گرفت.»[4]
محمدرضا پهلوی به اتفاق جان. اف. کندی و لیندن جانسون هنگام بازدید از یک مانور نظامی در آمریکا
شماره آرشیو: 59-11ع
کندی از جمهوریخواهان به خاطر ارج نهادن به خودکامگان ضدکمونیست و نامحبوبی چون محمدرضا پهلوی ــ که معتقد بود جایشان در زبالهدان تاریخ است ــ انتقاد کرد.[5] او که در سخنرانی افتتاحیهاش زبان به گلایه گشود و گفت یکسوم جهان قربانی سرکوب ظالمانه است و یکسوم دیگر نیز در زیر بار سنگین و دردناک فقر، گرسنگی و حسرت عذاب میکشد، بهتدریج از سخنرانیهای غرا و آتشین خود دست برداشت و در عرصه «عمل» و «سیاست واقعی» رئیس سازمان ساواک (تیمور بختیار) را که حامل نامهای از طرف محمدرضا پهلوی بود، شخصا پذیرفت.[6] محمدرضا پهلوی در این نامه درخواست کرده بود آمریکا به کمکهای نظامی و اقتصادی خود به ایران ادامه دهد. شاه برای اطمینان از فضای ایجادشده، در فروردین 1341، عجولانه به آمریکا سفر کرد و با دیداری که با کندی داشت، خواستههای خود را از مسائل نظامی به تأمین نیازهای اقتصادی و اجتماعی تغییر داد، اما ناآرامیهای فزاینده در ایران و نیاز به واکنش سرکوبکننده و ظالمانه، آمریکاییان را بر آن داشت که به جای امینی لیبرالمنش، اسدالله علم را جایگزین آن کنند.[7] سیاست دولت کندی، مواجه پارادوکسیکال و دوگانهای از سیاست سختگیرانه ابتدایی و سیاست حمایتگرایانه انتهایی از مستبدانی چون محمدرضا پهلوی بود؛ به صورتی که نه تنها تقویت نظامی و قدرتمندسازی او را در دستور کار قرار داد، بلکه اسیر سخنان نیکیتا خروشچف شد که نوید یک انقلاب پرولتاریایی را بهرغم توسعه اقتصادی و اصلاحات لیبرالی آمریکایی میداد. پذیرش محمدرضا پهلوی و دیدار با او، در زمانهای انجام شد که نیروهای حکومتی به شدیدترین شکل ممکن با اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران مقابله کردند؛ چتربازان تا بن دندان مسلح ارتش در عملیاتی رعبآور به پردیس دانشگاه تهران یورش بردند و بنا بر استعفانامه دکتر احمد رهبر (رئیس دانشگاه تهران)، سربازان بعضی از دختران را در تالارهای درس ازاله بکارت کردند.[8]
ب) زمامداری جیمی کارتر؛ از حقوق بشر تا حمایت تمامقد از شاه جیمی کارتر، سیونهمین رئیسجمهور آمریکا از حزب دموکرات، در مناظرههای تلویزیونی وعده میداد که در صورت پیروزی، کرامت و اخلاقیات، مبنای سیاست خارجی آمریکا قرار خواهد گرفت. او در دومین مناظره خود، انتقادهای بیرحمانهای علیه فورد و رئیسجمهور محبوب محمدرضا پهلوی، ریچارد نیکسون، مطرح کرد و گفت آنها به حمایت از دیکتاتوری، زیرپا گذاشتن حقوق بشر و سیاستهای پشت پرده میپرداختند. او بهصراحت به تداوم راهبرد نیکسون در فروش انواع تسلیحات نظامی بهویژه جنگندههای اف-14 ــ که آمریکا خود هنوز رنگ آنها را ندیده بود ــ به پهلوی دوم شدیدا انتقاد کرد.[9] او در نظر داشت با استقرار دموکراسی، تلاش جنبشهای انقلابی و کمونیستی را خنثی کند تا بدین سان، امنیت منافع آمریکا حفظ شود. او سه رفتار در پیش گرفت: فشار بر رژیمهای خودکامه برای پذیرش دموکراسی و التزام به رعایت حقوق بشر، کاهش حضور نظامی و اطلاعاتی و تلاش برای استقرار صلح در خاورمیانه.[10]
کارتر، اما چند هفته پس از آنکه در کاخ سفید مستقر شد در دلِ تمام آن شعارهای پرطمطراقِ حقوق بشری، جای خالی بزرگی را برای ایران باز کرد تا ایران را مستثنا کند؛ همچنانکه وزیر امور خارجهاش، سایرونس ونس، هنگام معرفی برنامه سیاست خودش به کنگره، در پاسخ به این پرسش که در صورت تعارض احتمالی حقوق بشر و منافع ملی آمریکا کدام یک اولویت دارد گفت: «البته حقوق بشر تا آنجایی مورد توجه میباشد که به امنیت ما لطمهای نزند».[11] در همین راستا، کارتر در ماه مه 1977م، سایرونس ونس را به ایران فرستاد تا به شاه اطمینان دهد که دوستی و مودّت ایران و آمریکا رابطهای مقدس و ملکوتی است.
کارتر حتی به این مراودات پنهانی بسنده نکرد و برخلاف سیاستهای اعلامشده درباره تسلیحات نظامی پیشرفته اطلاعاتی و جاسوسی، با درخواست ایران برای خرید هواپیماهای اکتشافی و جاسوسی «آواکس» موافقت کرد. طرفداران حقوق بشر، موضوع فروش این نوع از هواپیماها را مبین حمایت دولت جدید آمریکا از محمدرضا پهلوی و در حکم تأیید سیاست اختناق و فشار در ایران دانستند.[12] با تأیید این درخواست، شاه با خیالی آسوده دریافت که تمام صحبتهای کارتر حول محور حقوق بشر صرفا مصرف داخلی داشته است. گواه این حقیقت، دیدار او با کارتر در کاخ سفید است که در آن، به هیچ عنوان موضوع حقوق بشر پیش کشیده نشد و این خود حامل پیام مهمی بود. دو هفته بعد، در 10 دیماه 1356، کارتر با حمایت تمامقد از محمدرضا پهلوی در تهران گفت: «ایران به خاطر رهبری باشکوه شاه در یکی از متلاطمترین نقاط جهان به جزیره امن و ثبات تبدیل شده است».[13]
در 10 دی ۱۳۵۶، پس از گذشت دقایقی از سال نو میلادی، جیمی کارتر گیلاسش را به سلامتی شاه نوشید و در سخنرانی معروفش، ایران را «جزیره ثبات» خواند
نتیجهگیری
دولتهای کندی و کارتر که متعلق به حزب دموکرات بودند، رویههای مشترکی را در پیش گرفتند که ابتدا با سختگیری و انتقاد از رژیمهای مستبدی چون شاه شروع میشد، اما بهتدریج به حمایت و پشتیبانی تمامقد از او خاتمه مییافت. حمایت از آزادی و دفاع از حقوق بشر در سایه محدودیت شیوههای استبدادی که در نطقهای افتتاحیه و شعارهای انتخاباتی این دو رئیسجمهور مشاهده میشد، به سکوت در برابر اقدامات محمدرضا پهلوی یا ستایش از او تغییر کرد. کندی از انقلاب سفید شاه تمجید کرد و کارتر نیز ایران تحت رهبری شاه را جزیره ثبات نامید! در هر دو دولت، سختگیریهای گفتهشده، مصرف داخلی داشت و در عمل شاهد همکاری، پذیرش و ادامه سیاستهای اطلاعاتی، نظامی و سیاسی پیشین هستیم.
[4]. رهام الوندی، نیکسون، کیسینجر و شاه؛ روابط ایالات متحده و ایران در جنگ سرد، ترجمه غلامرضا علیبابایی، تهران بنگاه نشر ترجمه و کتاب پارسه، چ دوم، 1395، ص 42.