انگلیس و غارت میراث مکتوب اسلامی و فارسی
موزه بریتانیا، که کتابخانه بخشی از آن بود، در سال 1759م (1138ش) و همزمان با پادشاهی کریمخان زند، در شهر لندن برای استفاده همگانی مردم تأسیس شد. در ابتدا عموم کتابهای این کتابخانه، شامل انواع اناجیل و عهد عتیق، کتب مذهبی مسیحیت، اسناد و کتابهای سلطنتی میشد، اما بهتدریج کتابهایی از موضوعات و رشتههای مختلف، به آن افزوده و البته با گسترده شدن مستعمرات انگلستان، بخش کتب سایر ملل هم به آن اضافه شد، اما اولین کتاب فارسی که به این کتابخانه آورده شد، کتاب «زندگینامه نادرشاه» بود که به وسیله میرزا مهدیخان استرآبادی (منشی مخصوص نادر)، نوشته شده بود. این کتاب را ویلیام جونز، جاسوس و شرقشناس، در سال 1768م (1147ش)، به کتابخانه موزه بریتانیا اهدا کرد.
[1] اینچنین بود که در پی آن و طی دوره قاجار، سیل کتابهای ارزشمند اسلامی و فارسی ایرانیان، توسط انگلیسیها از ایران خارج شد و به کتابخانه موزه بریتانیا انتقال یافت؛ بهطوری که بخش فارسی این کتابخانه، امروز نزدیک پنجاههزار جلد کتاب دارد. پرواضح است که این غارت فرهنگی، به دلیل ناآگاهی و جهل مردمان آن دوره نسبت به ارزش میراث مکتوب ایران انجام شده است؛ اتفاقی تلخ که ثمره فقر و صدالبته غارت منابع اقتصادی ایرانیان، توسط خودِ انگلیسی ها بوده است.
تبار مردی که برای حفظ کتاب قیام کرد!
از اواخر دوره قاجار، علما و بزرگانی متوجه خطر خروج منابع مکتوب اسلامی و ایرانی توسط انگلیسیها، از مرزهای جهان اسلام شدند و شروع به حفظ این میراث ارزشمند کردند. یکی از این بزرگان طلبه جوانی بود به نام سیدشهابالدین مرعشی نجفی.
سیدشهابالدین در سال 1276ش، در شهر نجف به دنیا آمد. نسب ایشان با 32 واسطه، به حسین الاصغر فرزند امام سجاد(ع) میرسید. پدربزرگ ایشان سیدعلی حسینی مرعشی معروف به سیدالاطباء، اولین کسی بود که در ایران «دندان مصنوعی» را با استفاده از عاج فیل ساخت. پدرش سیدمحمود مرعشی و مادرش، نوه آیتالله سیدمهدی حسینی بودند.
[2] سیدشهابالدین تحصیل علوم دینی را از همان کودکی در نزد پدر و پدربزرگ مادریاش آغاز کرد و بعد از آن، هم در مدارس جدید درس خواند و هم در حوزه علمیه نجف. در سال 1292ش و در شرایطی که شیعیان عراق علیه اشغالگران انگلیسی قیام کرده بودند، درحالیکه فقط شانزده سال داشت، به جمع مجاهدان پیوست. در دوران طلبگی او اما، اتفاقی افتاد که موجب شد سیدشهابالدین جوان، متوجه خطر غارت منابع مکتوب اسلامی توسط انگلیسیها شود. خود ایشان، آن اتفاق را چنین روایت کردهاند: «روزی از بازار نجف عبور میکردم، دیدم طلبهها به یک مغازهای خیلی رفتوآمد میکنند، پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: علمایی که فوت میکنند، کتابهایشان را اینجا حراج میکنند. رفتم داخل و دیدم که عدهای حلقه زدهاند و آقایی کتابها را آورده و چوب حراج میزند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد میداد، کتاب را میخرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتابها را میخرید و به دیگران فرصت نمیداد! متوجه شدم که او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته، کتابها را خریده و جمعهها به بغداد برده و تحویل انگلیسیها میداد و پولشان را گرفته و بعد دوباره میآید و کتاب میخرد. از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسیها کتابها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند و بعد از آن، شبها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعدههای غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابهای خطی مبادرت کردم...».
روزی که «سید» با میجر انگلیسی درافتاد !
همّت آن عالم فرزانه برای حفظ و حراست از میراث مکتوب جهان اسلام در طول زمان، علاوه بر زحمات زیاد مالی و معشیتی، مشکلات دیگری هم برای او ایجاد کرد. یکی از این آزارها، درافتادن با انگلیسیهای استعمارگر و به زندان افتادن توسط آنها بود. حضرت آیتالله مرعشی نجفی ماجرای به زندان افتادن خود را اینگونه روایت کردهاند: «یک روز از مدرسه، به قصد بازار ــ که جنب صحن علوى بود ــ حرکت کردم. در ابتداى بازار، ناگهان چشمم به زنى تخم مرغفروش افتاد که در کنار دیوار نشسته بود و از زیر چادر وى، گوشه کتاب پیدا بود. حسّ کنجکاوى من تحریک شد، به طورى که مدتى خیره به کتاب نگاه کردم. طاقت نیاوردم و پرسیدم: این چیست؟ گفت: کتاب و فروشى است. کتاب را گرفتم و با حیرت متوجه شدم که نسخهاى نایاب از کتاب «ریاضالعلماء» علامه عبدالله افندى است که احدى آن را در اختیار ندارد! مثل یعقوبى که یوسف خود را پیدا کرده باشد، با شور و شعفى وصفناشدنى به زن گفتم: این را چند مىفروشى؟ گفت: پنج روپیه. من که از شوق سر از پا نمىشناختم، گفتم: دارایى من صد روپیه است و حاضرم همه آن را بدهم و کتاب را از شما بگیرم. آن زن با خوشحالى پذیرفت. در این هنگام سر و کله کاظم دجیلى، که دلال خرید کتاب براى انگلیسیها بود، پیدا شد. او نسخههاى کمیاب، نادر و کتابهاى قدیمى را به هر طریقى به چنگ مىآورد و توسط حاکم انگلیسى نجف اشرف ــ که گویا اسمش و یا عنوانش میجر (سرگرد) بود ــ به کتابخانه لندن مىفرستاد. کاظم دلال کتاب را بهزور از دست من گرفت و به آن زن گفت: من آن را بیشتر مىخرم و مبلغى بالاتر از آنچه من به آن زن گفته بودم، پیشنهاد کرد. در آن هنگام من اندوهگین رو به سمت حرم شریف امیرالمؤمنین(ع) کردم و آهسته گفتم: آقاجان، من مىخواهم با خرید این کتاب به شما خدمت کنم، پس راضى نباشید این کتاب از دست من خارج شود. هنوز کلامم تمام نشده بود که زن تخم مرغ فروش رو به دلال کرد و گفت: این کتاب را به ایشان فروختهام و به شما نمىفروشم! کاظم دجیلى شکستخورده و عصبانى از آنجا دور شد... بیشتر از بیست روپیه نداشتم؛ ازاینرو تمام لباسهاى کهنه و قدیمى را با ساعتى که داشتم به فروش رساندم تا پول کتاب فراهم شد. طولى نکشید که کاظم دلال همراه چند شرطه (پلیس)، به مدرسه حمله و مرا دستگیر کرد و پیش حاکم انگلیسى (میجر) برد. او نخست مرا به سرقت کتاب متهم کرد و بسیار عربده کشید؛ سپس دستور داد مرا زندانى کردند. آن شب در زندان، مدام با خدا راز و نیاز مىکردم که کتاب در مخفىگاهش محفوظ بماند. روز بعد آیتالله میرزا فتحالله نمازى اصفهانى معروف به شیخالشریعه، مرجع بزرگ آن وقت، میرزا مهدى فرزند مرحوم آخوند خراسانى را همراه با جماعتى براى آزادى من نزد حاکم شهر فرستاد. بالاخره نتیجه این شد که من از زندان آزاد شوم، با این شرط که طی مدت یک ماه ،کتاب را به حاکم انگلیسى تسلیم کنم. پس از آزادى بهسرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبهام را جمع کردم و گفتم: باید کار مهمى انجام بدهیم که خدمت به اسلام و شریعت است! طلاب گفتند: چه کارى؟ و من گفتم: نسخهبردارى و استنساخ از روى این کتاب و فورا دست به کار شدیم و قبل از مهلت مقرر، چند نسخه از روى آن استنساخ گردید...».
مهاجرت به ایران و ادامه جهاد برای حفظ کتاب!
آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی در سال 1301ش و بعد از درگذشت پدر و مادر، به ایران برگشت و در سال 1302ش به مشهد رفت. جالب است که ایشان در مشهد و بهرغم سختی شدید معیشت، همچنان برای خرید کتب خطی و سنگی تلاش کرد؛ چنانکه هنگامی که در همان سال، در مدرسه قوام مشهد مشغول درس و بحث بودند، در صفحه نخست کتاب «کشف اللغات و الاصطلاحات» مرقوم کردهاند: «کتاب کشفاللغات و الاصطلاحات تألیف علامه عبدالرحیم بن احمد هندی بهاری حنفی مشهور به سور، که به درخواست فرزندش شیخ شهابالدین بهاری در سال ۱۱۶۰ق به نگارش درآمده و اندکی پس از اتمام آن زندگی را بدرود گفته است. این کتاب را با مزد دو سال نماز استیجاری که به نیابت از مرحوم میرزا محمد بزاز تهرانی قبول کردهام، به مبلغ بیست روپیه بریتانیایی خریداری کردم. خداوند توفیق بر انجام کار دهد. شروع نماز از ابتدای روز ۲۱ ذیقعده سال ۱۳۲۲ق است. منِ دلشکسته، نویسنده این کلمات، در حال گرسنگی بهسرمیبرم و مدت بیست ساعت است که نتوانستهام قوتی بهدست آورم تا با آن سد گرسنگی خود کنم. خداوند در کار همه گرفتاران گشایش فرماید. شهابالدین الحسینی المرعشی النجفی سنه ۱۳۴۲ق مدرسه قوام، یکی از مدارس مشهد جدم امیرالمؤمنین روحم فدای او باد».
آیتالله مرعشی نجفی مدتی بعد از اقامت در تهران و استفاده از محضر اساتید حوزه علمیه آن، قصد بازگشت به نجف را میکند، اما هنگامی که برای زیارت به قم رفته بودند،
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، از ایشان (که در آن وقت مجتهد شده بودند) میخواهند که برای تدریس در قم بماند و به ایشان در برساختن و به ثمر رساندن حوزه علمیه کمک کند. به این ترتیب آیتالله در 26 سالگی، به حوزه علمیه قم مهاجرت نمود.
پایهگذاری کتابخانهای عظیم و کمبدیل
آیتالله مرعشی نجفی پس از مهاجرت به قم، همه کتب خطی را که در دوران طلبگی جمعآوری کرده بود، به ایران آورد. البته در قم هم به خرید نسخ خطی و کتب ارزنده اقدام میکرد، اما پس از چند سال مجبور شد به دلیل کمبود جا، کتابها را از منزل به کتابخانه مدرسه مرعشیه انتقال دهد. به این ترتیب طبقه سوم این مدرسه، برای کتابخانه ساخته شد و بیش از دههزار جلد کتاب خطی و چاپی، در آن جای گرفت. این کتابخانه در 28 آبان 1345ش و همزمان با عید نیمه شعبان، افتتاح شد. به مرور زمان علاوه بر اضافه شدن تعداد کتابهای خریداریشده کتابخانه، رفتوآمد طلاب به آن بیشتر و بیشتر میشد، تا جاییکه دیگر آن طبقه گنجایش افزودن کتب جدید و استقبال زایدالوصف طلاب را نداشت. به این دلیل آیتالله مرعشی نجفی مجبور شد کتابخانه بزرگی را تأسیس کند تا شانزدههزار کتاب خطی و چاپی به آن منتقل شود. این کتابخانه در تاریخ 12 شهریور 1353ش، که همزمان با میلاد حضرت حجت(عج) بود، افتتاح شد. به هر روی تلاشهای آیتالله مرعشی نجفی باعث شد یکی از بزرگترین کتابخانههای کشور، به لحاظ حجم عظیم نسخههای خطی کهن دینی و سومین کتابخانه جهان اسلام، در قم برپا شود؛ بهطوری که در زمان وفات آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، بیش از 250 هزار کتاب چاپی، 25 هزار کتاب خطی به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، اردو، لاتین و سانسکریت و برخی خطوط قدیم دیگر، در این کتابخانه نگهداری میشد.
مرجع تقلیدی که هیچگاه مستطیع نشد!
آیتالله العظمی مرعشی نجفی، هیچگاه از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبود. ایشان بعد از ازدواج در سال 1309ش، تا مدتها اجارهنشین بود تا اینکه کمکم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانهای ساخت و تا آخر عمرش نیز، در آن زندگی کرد. آن بزرگ در طول عمر خود، هیچگاه مستطیع نشد و به سفر حج نرفت! قطعا باید این نکته را نیز در نظر داشت که وی پس از خرید کتابهای خطی، آنها را وقف میکرد و دیگر آن کتابها در ملکیت ایشان نبود، که جزء ثروتش بهشمار آید.
[3] در واقع میتوان گفت که خدمت آن اندیشمند نامور به حفظ میراث مکتوب اسلامی و ایرانی، چنان برجسته است که بر سایر برجستگیهای شخصیتی و علمی آیتالله مرعشی نجفی، مانند اقدامات خیرخواهانه ایشان برای مردم نیازمند، ترمیم برخی نمادهای دینی همچون بازسازی مرقد علامه مجلسی پدر و پسر در اصفهان، اهدای کتب اصلی شیعه به بزرگان حوزههای علمیه جهان اسلام و شخصیتهای اندیشمند خارجی برای تبیلغ و ترویج معارف تشیع، مبارزات و همراهیهایشان با نهضت امام خمینی(ره) و سپس در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بهویژه در دوران دفاع مقدس و ایضا حمایت از رهبر معظم انقلاب اسلامی، سایه افکنده است.
این خدمت آنچنان بزرگ بوده و هست که امام خمینی در سال 1367ش، طی فرمانی دولت را موظف به کمک برای ساخت کتابخانهای بزرگ، برای نگهداری کتابهای کتابخانه آیتالله مرعشی کردند. امام خمینى در آن فرمان خطاب به نخستوزیر وقت آوردهاند: «کتابخانه حضرت آیتالله آقای نجفی مرعشی ــ دامت برکاته ــ از کتابخانههای کمنظیر و شاید بتوان گفت بینظیر ایران است. کتب نفیس اعاظم شیعه و کتابهای منحصربهفرد و خطی آن، از ذخایر فرهنگ غنی اسلام و ایران میباشد. از قرار اطلاع مرکز حفاظت آنها به گونهای نیست که کتابها مصون از خطر باشد و محیط مطالعه برای مشتاقان کتاب، بسیار کوچک است. جنابعالی موظف میباشید آنچه را که آن کتابخانه احتیاج دارد، به بهترین وجه فراهم آورید. جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدمحمود مرعشی نجفی، که خود از خبرگان و شایستگان در امر کتابشناسی و کتاب و شناخت محیطی مناسب برای حفظ کتاب است، بهترین فردی است که میتواند شما را در این امر یاری دهد. انشاءالله هر چه زودتر با ساخته شدن بنایی در خور اسلام و انقلاب و حوزه علمیه قم، قدمی مفید در راه رشد تعالیم اسلام برداشته شود. روشن است آنچه در این زمینه ساخته میشود، اختیارش با حضرت آیتالله آقای نجفی مرعشی و یا فردی است که ایشان تعیین نمایند...».
[4]
سرانجام آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، در روز چهارشنبه 7 شهریور سال ۱۳۶۹ش، در ۹۶ سالگی روی از جهان برگرفت و بر حسب وصیتی که مرقوم داشته بود: «مرا در راهروى ورودى کتابخانه، زیر پاى محققانى که براى مطالعه و تحقیق به این کتابخانه مراجعه مىکنند دفن نمایید»، در راهروى کتابخانه بزرگى که خود آن را بنیاد نهاد، به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
پینوشتها
-------------------------------------------------------
[1]. سیروس علائی، «نظری به گنجینه کتابهای فارسی در کتابخانه بریتانیا»، فصلنامه
ایران نامک، سال سوم، ش 2 (تابستان 1397ش)
[2]. سیدعلیاکبر(هوشنگ) مرعشی،
خاندان مرعشی در ایران، نشر ترمه، چ دوم، 1375ش، ص 158.
[3]. علی رفیعی،
شهاب شریعت (درنگی در زندگی حضرت آیتالله العظمی مرعشی نجفی)، نشر کتابخانه عمومی آیتالله مرعشی نجفی، چ دوم، 1381ش؛ محمدرضا سماک امانی،
گلشن ابرار، ج 2، نشر معروف، چ سوم، 1385ش، صص 688-697.
[4].
صحیفه امام، ج 21، ص 320.