اشاراتی در باب زمانه و کارنامه دولت غلامرضا ازهاری؛

امرای ارتش من، طبل توخالی هستند!

44 سال پیش در چنین روزهایی، دولتی که اکنون آشوب‌طلبی عده‌ای اندک را انقلاب می‌خواند، در تلاش برای سرکوب انقلاب اسلامی ملت ایران، غلامرضا ازهاری را به نخست‌وزیری برگزید. آنچه در مقال پی‌آمده می‌خوانید، اشاراتی است درباره دوره صدارت این ژنرال ارتش شاه، که نتوانست گرهی از مشکلات ارباب بگشاید. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید
امرای ارتش من، طبل توخالی هستند!

دولت ژنرالی که «خیلی هارت و پورت نمی‌کرد»
شاید بهتر باشد که در آغاز مقال، از شخصیت و کارنامه غلامرضا ازهاری و از منظر شاه، یک ارزیابی داشته باشیم. این شناخت از آن روی درخور اهمیت است که در آینده بی‌مبنا بودن خویش را نشان داد! یکی از اسنادی که دراین‌باره می‌توان بدان استناد کرد، روزنگاشت امیراسدالله علم در مورخه 15 آذر 1352 است، که شاه آشکارا اُمرای ارتش خویش را داوری می‌کند:
«شرف‌یابی... گزارش دادم که تیمسار م... در بیمارستانی در پاریس بستری شده است. شاه به من دستور داد که حتما کلیه مخارج معالجه‌اش را بپردازیم، گفت: لازم بود این شخص تنبیه شود، اما این دلیل نمی‌شود که تا گور دنبالش باشیم. بعد از مکثی کوتاه،‌ ادامه داد: فکر نمی‌کنم اهل جنگیدن باشد، فقط با سخن‌پراکنی و آرتیست‌بازی خود را بزرگ کرده بود. فکرش را که می‌کنم،‌ هیچ یک از امرای ارتش ما جربزه درست و حسابی ندارد. همه آنها افسران بزمی هستند، شاید به استثنای ازهاری که خیلی هارت و پورت نمی‌کند،‌ چنانچه در محک آزمایش گذاشته شود، ممکن است خودی نشان دهد. بعد اسامی تعدادی از امرای ارتش را ردیف کرده‌ و همه را طبل‌های تو خالی خواند. با اشاره به خاتمی‌‌، فرمانده نیروی هوایی،‌ گفت که با اینکه ممکن است او قابلیت سازمان‌دهی خودش را ثابت کرده باشد، اما تضمینی وجود ندارد که تحت فشار جنگ ایستادگی کند...»
 
غلامرضا ازهاری در حال گفت‌وگو با جعفر شریف‌امامی
غلامرضا ازهاری در حال گفت‌وگو با جعفر شریف‌امامی

سرکوب برای مصالحه
تقریبا مشخص بود که برکشیدن دولت غلامرضا ازهاری، برای ارعاب و تأمین زمان مناسب برای شاه، در راستای سرکوب و نمایش‌هایی از قبیل تعیین دولت و مجلس ملی صورت می‌گیرد؛ امری که به علت سرعت انقلاب، مجال تحقق نیافت و در حد تئوری باقی ماند. در مقالی پژوهشی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دراین‌باره آمده است:
«شاه قصد داشت تا با روی کار آوردن ازهاری نشان دهد که رژیم قابلیت‌های نامحدودی برای سرکوب دارد و مصالحه با او، منطقی به نظر می‌رسد. ازهاری سال‌ها بعد در مصاحبه‌ای با یک رادیوی فارسی‌زبان در آمریکا، درباره چگونگی تعیین شدنش به نخست‌وزیری گفت: حدود هفت یا هشت روز قبل از 13 آبان 1357، شاه به او پیشنهاد نخست‌وزیری داده بود، که نپذیرفت و پس از وقایع 13 آبان، شاه او را احضار کرد و به او گفت: شما از این ساعت نخست‌وزیر هستید و این یک امر نظامی است و باید اجرا شود! پس از انتصاب ازهاری، اعلام حمایت آمریکا از شاه و رژیمش ادامه پیدا کرد. در اولین اقدام، در روز پس از منصوب شدن ازهاری، برژینسکی با صلاح‌دید کارتر، در تماس با شاه اعلام کرد که اتخاذ هر گونه تصمیمی از سوی او و حتی استفاده از قدرت، مورد حمایت آنها خواهد بود. روز بعد دولت‌های آمریکا و انگلستان، رسما از روی کار آمدن دولت نظامی در ایران حمایت کردند و دیوید اوئن گفت: برقراری نظم در ایران، به نفع مصالح بریتانیاست. بیانیه حمایت کارتر از شاه نیز، از رادیو تلوزیون ملی ایران پخش شد. بر طبق گفته ازهاری، او بدون برنامه خاصی، قصد آرام کردن مردم را داشت. وی در اولین سخنرانی‌اش اعلام کرد: دولت او برای مدت محدودی است و هدف او، حفظ موقعیت امنیتی برای صورت پذیرفتن انتخابات است. او از همان ابتدا سعی کرد با سفارت آمریکا در تماس باشد و با ژنرال گست ملاقاتی داشت، که به او گفته شد در رابطه با حمایت آمریکا مطمئن باشد و به‌زودی می‌تواند سفیر را ملاقات کند. سولیوان و ازهاری به طور مرتب با هم دیدار داشتند و ازهاری در ملاقات‌های خصوصی، نگرانی شدید خود را از اعتصاب در مناطق نفتی ابراز می‌کرد. او در یکی از این دیدارها از سولیوان خواست تا به منظور پیدا کردن یک راه حل برای بحران، به او کمک کند. شیوه‌ای که ازهاری در پیش گرفت، آمیزه‌ای از آشتی و سرکوب بود، تا به این وسیله برای حرکت بعدی شاه فرصت بخرد. درست در زمانی که کارتر به حمایت از شاه می‌پرداخت، سولیوان با این پیش‌بینی که احتمال سقوط شاه یا خارج شدن آن از صحنه وجود دارد، سعی می‌کرد زمینه‌ای برای ادامه حضور آمریکا در صحنه فراهم ساخته و از فرصت‌طلبی شوروی‌ها برای سوءاستفاده از انقلاب، جلوگیری به عمل آورد. بااین‌حال برخلاف پیش‌بینی‌ها و حمایت‌های مکرر آمریکا و انگلیس، دولت ازهاری، درست مانند دولت شریف‌امامی، تنها کاری که کرد سرعت بخشیدن به روند انقلاب بود...».
 
به بند کشیدن چاکران دیرین!
به بند کشیدن خدمت‌گزاران، جان‌نثاران و چاکران درگاه، از ترفندهای قدیمی حکومت‌های سلطنتی، برای ساکت کردن جماعت به‌جان‌آمده قلمداد می‌شود. در دولت غلامرضا ازهاری نیز، عده‌ای فراوان از مقربان پهلوی دوم به زندان گسیل شدند تا بلکه ملت بپذیرد که شرایط کنونی معلول بد عملی اینان بوده و آن را به شاه تسری ندهد! امری که باز هم محقق نشد و مردم زیر بار چنین فریبی نرفتند.
سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، موضوع را به ترتیب پی‌آمده تحلیل می‌کند:
«دولت ازهاری برای آرام کردن خشم مردم، به بازداشت عده‌ای از سران حکومت پهلوی دست زد، که این اقدام نسنجیده اوضاع را وخیم‌تر از گذشته کرد. در این بخش به اسامی برخی از این افراد و سابقه آنها در حکومت پهلوی و اتهامی که برای آن، بازدداشت شده‌اند پرداخته می‌شود: یک: امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر سیزده‌ساله حکومت پهلوی، در روز 17 آبان 1357 توسط دولت ازهاری بازداشت و به یکی از اقامتگاه‌های ساواک منتقل شد. در مورد اتهامات وی و دیگر سران بازداشتی، نظرات متفاوتی ارائه شده است. عده‌ای معتقدند: مشاوران شاه به او گفته بودند که برای نجات رژیم و بقای سلطنت، باید عده‌ای قربانی بشوند و شاه که برای بقای خود حاضر بود وفادارترین دولتمردان خود را قربانی کند، با دستگیری هویدا و دیگران موافقت کرد. شاه امّا در کتاب "پاسخ به تاریخ"، در باب دستگیری هویدا و دیگر سران، خود را تبرئه کرده و تقصیر را به گردن دولت ازهاری انداخته است: ازهاری نیز چون مشتاق بود حسن نیّت خود را به مخالفان نشان بدهد، فورا دوازده تن از مقامات عالی‌رتبه را توقیف کرد. دو: نعمت‌الله نصیری، رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک). نصیری که در آن زمان به عنوان سفیر ایران در پاکستان حضور داشت، به دستور حکومت به تهران احضار شد و به زندان اوین انتقال یافت. او با اتهام فساد مالی و دریافت وام‌های کلان از حکومت و در پی دستور محمدرضا برای انحلال کامل ساواک و برخورد با سران این سازمان، بازداشت شد. سه: منوچهر آزمون، نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملّی و وزیر کار و امور اجتماعی در کابینه هویدا. او نیز همان اتهامات مشابه هویدا و نصیری، به‌خصوص اتهام فساد مالی و دریافت وام‌های کلان، توسط دولت ازهاری بازداشت شد. چهار: عبدالعظیم ولیان، وزیر تعاون و امور روستاها، وزیر اصلاحات ارضی، استاندار خراسان و نایب‌التولیه آستان قدس رضوی، در دولت ازهاری به اتهام فساد مالی دستگیر و بازداشت شد. پنج: داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت جمشید آموزگار و همچنین قائم‌مقام دبیر کل حزب رستاخیز بود. او نیز به همان اتهامات و اهداف مشابه دستگیر شد. شش: غلامرضا نیک‌پی از اعضای اصلی حزب ایران نوین، معاون نخست‌وزیر در دولت هویدا، وزیر آبادانی و مسکن در کابینه هویدا و شهردار تهران بود، که در سال 1357 طی حکمی از جانب محمدرضا پهلوی، به نمایندگی شهر اصفهان منصوب شد. او در جریان دستگیری سران در دولت ازهاری، بازداشت شد و به زندان قصر انتقال یافت. هفت: سپهبد جعفرقلی صدری، رئیس سابق شهربانی کشور، به اتهام سوء استفاده از مقام و موقعیت خود و همچنین از دلایل اصلی آشوب و ناآرامی‌های اخیر به علت اقدامات نادرست، توسط دولت ازهاری بازداشت شد. هشت: دکتر منوچهر تسلیمی، معاون سازمان اطلاعات و امنیت کشور در سال 1346 و وزیر بازرگانی در دولت هویدا، در دوره نخست‎وزیری ازهاری دستگیر و بازداشت شد...».
 
«اعتصابات» به مثابه فلج‌کننده دولت ژنرال
از جمله عواملی که سقوط دولت غلامرضا ازهاری را تسهیل کرد، اعتصابات عمومی به‌ویژه اعتصاب صنعت نفت بود. این امر موجب شد دولت، از برآوردن حوائج روزانه خویش نیز مستأصل شود، چنان‌که آرش نصیری زرقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، نوشته است:
«موج اعتصابات، آسیب‌های اقتصادی فراوانی را به رژیم تحمیل کرد؛ به‌طوری‌که میزان تولید نفت، که پیش از اعتصاب‌ها 000/ 100 /6 بشکه در روز بود، در 8 آبان، یعنی اواخر دوران نخست‌وزیری شریف‌امامی، به یک‌میلیون بشکه کاهش پیدا کرد. با تغییر نخست‌وزیر و استقرار دولت ازهاری، وی با بهره‌گیری از قوای نظامی سعی کرد تا حدودی وضعیت تولید نفت را متعادل کند، اما موفق نشد. درمجموع استراتژی اعتصابات به‌ویژه از جانب کارکنان صنعت نفت و همچنین کارخانجات و شرکت‌های تولیدی، سبب شد اتحاد و همبستگی قشرهای گوناگون جامعه به یکدیگر افزایش یابد و سایر اصناف و گروه‌ها، به‌طور سازمان‌یافته وارد میدان مبارزه با رژیم شوند. کارمندان دولت، معلمین و استادان دانشگاه، ارباب جراید و مطبوعات، رادیو و تلویزیون و...، گروه‌های دیگری بودند که همین روند را تا پیروزی نهایی ادامه دادند. علاوه بر این، رژیمی که بیشترین تکیه‌اش بر درآمد حاصل از فروش نفت بود و حتی از آن به عنوان یک منبع قدرت سیاسی بهره می‌گرفت، با اعتصابات یکپارچه، دچار اختلال مهلکی در سیستم اقتصادی و سیاسی شد. اعتصابات سراسری نه‌تنها در داخل اقتدار رژیم را در رویارویی با ملت به چالش کشید، بلکه بازیگران عرصه بین‌الملل به‌ویژه حامیان غربی شاه را نیز از ادامه حکومت او ناامید کرد. کوتاه سخن اینکه با گسترش اعتصابات، بیش از پیش عدم مقبولیت و مشروعیت رژیم نزد آحاد مردم نمود یافت، تا جایی‌که سرانجام به ورطه نابودی کشیده شد...».
 
واکنش مطبوعات به دولت نظامی، با طولانی‌ترین اعتصاب تاریخ
دولت نظامی بر حسب آنچه از رفتار آن معهود است، کاری جز زدن و گرفتن و بستن نمی‌داند! هم از این روی معدود مطبوعاتی که در کشور منتشر می‌شدند نیز، از اقدامات ایذایی دولت ازهاری در امان نماندند. روزنامه‌ها با نظر به شرایط جامعه، تصمیم به اعتصاب گرفتند که این سکوت خبری، دو ماه تداوم یافت و به طولانی‌ترین اعتصاب تاریخ رسانه‌های مکتوب مبدل شد. روح‌الله امین‌آبادی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را این‌گونه گزارش کرده است:
«دولت نظامی غلامرضا ازهاری از همان لحظات نخست، چنگ و دندان خودش را به مطبوعات کثیرالانتشار کشور نشان داد و در بامداد روز
دوشنبه 15 آبان‌ماه، هیئت تحریریه سه روزنامه "کیهان"، "اطلاعات" و "آیندگان"، در عمل به اشغال نظامیان درآمد. تعدادی از خبرنگاران سرشناس بازداشت‌شده و حتی نسخه‌های منتشرشده روزنامه آیندگان نیز، جمع‌آوری گردید! در این شرایط به دو گونه می‌شد واکنش نشان داد: نخست آنکه روزنامه‌نگاران با در نظر گرفتن اینکه رسالت آنان انتشار رخدادها و آگاهی‌رسانی به مردم است، به فعالیت خود با مناسباتی که دولت نظامی در نظر گرفته بود، ادامه دهند و خبر و گزارشی را که از زیر ساطور سانسورچی‌ها به بیرون درز می‌کند نیز، یک خبر بدانند و یا نه، با توقف انتشار، پیام رساتر و بلندتری به جامعه مخابره کنند و آن اینکه شاه برهنه است و صدای انقلاب ملت ایران، هرچند که با یک گوش شنیده شده، ولی از گوش دیگر به‌سان دروازه این صدا خارج شده و مناسبات گذشته همچنان برقرار است! مطبوعات هرچند از سر اضطرار، راه دوم را انتخاب کردند و از 15 آبان انتشار جراید کثیرالانتشار متوقف شد. اعتصاب دوم مطبوعات با روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری شروع شد و پس از دو ماه و با سقوط این دولت و روی کار آمدن شاپور بختیار، خاتمه یافت. 15 دی 1357، آخرین روز اعتصاب مطبوعات بود و در روز شنبه 16 دی، طولانی‌ترین اعتصاب تاریخ مطبوعات خاتمه یافت...».
 
وقتی دولت نظامی از پس انقلاب برنمی‌آید!
هدف نخست دولت نظامی ازهاری، چیزی جز فرونشاندن امواج انقلاب اسلامی و یا تعدیل آن نبود؛ امری که در عمل نتوانست آن را محقق سازد. راه‌پیمایی‌ها و تظاهراتِ رو به گسترش، در سراسر ایران تداوم یافتند و نهایتا آمال دولت را نقش بر آب ساختند. نویسنده اثر «مشهد از مقاومت تا پیروزی» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در باب اعتراض‌های مشهد در آن دوره، چنین نوشته است:
«مردم در این روزها، بیشتر همایش‌های خود را در حرم مطهر برگزار می‌کردند و روز 29 آبان، عده‌ای از تظاهر‌کنندگان در صحن عتیق، هنگام ورود به صحن نو، با پرتاب سنگ تابلوی نئون سر در آگاهی حرم را شکستند. دژخیمان پهلوی به حرم مطهر امام رضا(ع) حمله بردند و تعدادی از زنان و مردان به شهادت رسیده و تعدادی نیز زخمی شدند. مأموران حتی در داخل حرم و رواق‌ها، با مردم درگیر شده و به سوی آنها شلیک کرده بودند. آنها با پرتاب گاز اشک‌آور به داخل رواق‌ها، مردم را متفرق کردند و در این جریان چادرها، کفش‌ها و کلاه‌های زیادی داخل رواق‌ها و صحن عتیق به زمین ریخته بود. عده‌ شهدای این واقعه، یازده نفر اعلام شد. دلیل حمله نظامیان به داخل حرم، نجات جان دو ساواکی بود که از سوی مردم شناسایی و دستگیر شده بودند. آیات عظام قمی و شیرازی با انتشار اعلامیه‌ای، یورش دژخیمان رژیم پهلوی به حرم مطهر امام رضا را محکوم کردند. آیت‌الله شیرازی روز 30 آبان را تعطیل عمومی اعلام کرد. روز 30 آبان در اجتماع پزشکان و دانشگاهیان و کارکنان بیمارستان شهناز پهلوی در بیمارستان شاه‌رضا، پس از سخنرانی، مأموران فرمانداری نظامی به داخل بیمارستان ریخته و مردم را متفرق کردند و پروفسور رضوانی و دکتر روحانی را با خود بردند و اجتماع‌کنندگان اعلام کردند تا بازگشت دو نفر یادشده بیمارستان را ترک نخواهند کرد. آنها تمامی شب را در بیمارستان ماندند. فردای آن روز دانشگاه تعطیل شد و استادان و دانشجویان در محوطه بیمارستان شهناز اجتماع کرده و آزادی دکتر روحانی و پروفسور رضوانی را خواستار شدند. عده‌ای از فرهنگیان نیز با اجتماع خود در دادگستری، به آزادی دکتر روحانی و پروفسور رضوانی تلاش کردند. آیت‌الله مرعشی به اتفاق چند تن از روحانیون به بیمارستان رفته و به مردم پیوستند و در سالن مجتمع آموزشی سخنرانی کردند و نماز جماعت خوانده شد. ساعت 12:45، دو نفر نام‌برده به‌وسیله سرگرد طبرسی به بیمارستان وارد شده و به سوی سالن مجتمع آموزشی هدایت گردیدند و آیت‌الله مرعشی و همراهانش از بیمارستان خارج شدند. ساعت 9 صبح تعدادی از طبقات مختلف مردم، که بیشتر آنها دانش‌آموز، دانشجو و روحانی بودند، در مقابل منزل آیت‌الله حاج آقا حسن قمی اجتماع و پس از آن، به سمت منزل آیت‌الله سیدکاظم مرعشی حرکت کردند و شعارهایی علیه رژیم به خاطر تیراندازی در حرم مطهر دادند. در ساعت 11 صبح تعدادی از مردم در اطراف فلکه ششم بهمن اجتماع نمودند و با پرتاب نارنجک گاز اشک‌آور متفرق شدند...».
 
غلامرضا ازهاری در حاشیه یکی از راه‌پیمایی‌های دربار
غلامرضا ازهاری در حاشیه یکی از راه‌پیمایی‌های دربار

همه مثل سگ از شاه می‌ترسند!
در آغاز این مقال و از زبان امیراسدالله علم، نگاه شاه به غلامرضا ازهاری را بازگفتیم. در پایان نیز به‌هنگام به نظر می‌رسد که دیدگاه ازهای نسبت به شاه را از طریق روزنگاشت‌های وزیر دربار بدانیم. علم در 26 مرداد 1351، از ازهاری نکته‌ای را نقل می‌کند که درخور توجه به نظر می‌آید:
«شرفیابی. ... گفتم با وجود اینکه موقعیت مناسب حرف‌های خنده‌دار نیست، ولی ناچارم واقعه مضحکی را که دیشب در دفتر نمایندگی اسرائیل رخ داده، گزارش کنم و آن عبارت از این بود که من مشغول گفت‌وگو با رئیس ستاد ارتش اسرائیل بودم و درباره پیشرفت‌های ایران حرف می‌زدیم، که ناگهان ارتشبد ازهاری مثل خروس بی‌محل پرید میان حرف ما و گفت: در اینجا هر پیشرفتی که انجام گرفته، یک علت داشته و آن هم اینکه همه مثل سگ از شاه می‌ترسند! اگر کسی دستوری را که او داده، انجام ندهد، حسابش با کرام‌الکاتبین است! شاه گفت: خوب اشکال این حرف چیست؟ ناچار شدم بگویم ترس و وحشت، جانشین درستی برای میهن‌پرستی و انجام وظیفه نیست. شاه گفت:‌ باز هم نمی‌دانم کجای حرف او اشکال داشته؟ که به‌روشنی منظورش این بود، در آینده بهتر است نظریاتم را برای خودم نگاه دارم...».
https://iichs.ir/vdchkini.23nk-dftt2.html
iichs.ir/vdchkini.23nk-dftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما