روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز رحلت زندهیاد آیتالله علامه محمدتقی جعفری است. هم از این روی و در بازشناسی سیره اندیشگی و سیاسی آن بزرگ، روایتهایی را از زبان معاشران و آشنایانش بازخواندهایم. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید
سالهاى متمادى در میان ما زندگى کرد، ولى جامعه با ایشان درست آشنا نبود!
این یادمان روایت نخست خویش را با رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای میآغازد، که خود از دوستان دیرین زندهیاد علامه محمدتقی جعفری است. ایشان بر این باور است که علامه جعفری بهرغم تلاش علمی مداوم، جز در دو دهه پایانی حیات، برای جامعه ایرانی شناختهشده نبود و این نیز حاصل چیزی جز تواضع آن بزرگ نیست:
«ایشان عنصر خیلى ذىقیمتى بودند. البته سالهاى متمادى آقاى جعفرى در میان ما زندگى مىکردند، ولى جامعه با ایشان درست آشنا نبود. در این سالهاى اخیر به برکت سخنرانىها و بعد هم اخیرا (سال 1376) به برکت این کار بجایى که آقاى رشاد کردند و کنگره بزرگداشتى براى ایشان تدارک دیدند، عموم مردم با منزلت ایشان آشنا شدند. البته خواص و بسیارى از جوانان آقاى جعفرى را مىشناختند. در آقاى جعفرى (رحمهالله علیه)، خصوصیات برجستهاى بود که به نظر من همه اینها، براى نسل جوان و پژوهنده و اهل علم و تحقیق، الگوست. ایشان آن وقتى که کارهاى تحقیقى خودشان را شروع کردند، خیلى جوان بودند. البته من حدود سالهاى 1334 و 1335 بود که ایشان را شناختم. ایشان تازه از نجف آمده بودند و جوان و فاضل و اهل تحقیق و فعال پرشور و مورد احترام بزرگان ما، مانند مرحوم آقاى میلانى و بعضى از آقایان دیگر در مشهد و نیز مورد احترام طلاب بودند. اخوان ایشان هم در مشهد بودند، مثل آقاى آمیرزا جعفر که مرد بسیار باصفا، بامعنویت و با روحى است. من در مشهد با ایشان آشنا شدم. در ایشان روح تحقیق و تفحص و نشاط و شور علمى مشاهده مىشد. این روحیه از دوران جوانى، تا پایان عمر ادامه داشت. همانطور که عرض کردم، آن وقت ایشان تقریبا سى و چند ساله بودند...».
علامه محمدتقی جعفری در کتابخانه شخصی خویش (آغاز دهه 1370)
وقتی به حرم مولا مشرّف میشوید، سلام ما را به حضرت برسانید!
زندهیاد علامه محمدتقی جعفری، دلداده اندیشه و تحقیق بود. هم از این روی و در دوران نوجوانی، راه تحصیل در نجف را در پیش گرفت و مترصد فرصتی برای عزیمت به حوزه علمیه آن شهر بود. زندهیاد علی شفیقنیا، ماجرای سفر آن بزرگ به نجف برای تحصیل علوم دینی را این گونه از وی شنیده و نقل کرده است:
«ایشان درباره سفر خود برای ادامه تحصیل، این گونه تعریف کردهاند: در روزهای جنگ دوم جهانی، من میخواستم از طریق جنوب کشور، به نجف اشرف بروم. چند روز برای گرفتن بلیط قطار به ایستگاه راه آهن رفتم، ولی چون قطارها سربازهای خارجی را جابهجا میکردند، بلیط بهزحمت بهدست میآمد. یک روز در گوشهای از راه آهن نشسته، منتظر خبر و فرجی بودم، که ناگهان یک سرهنگ لاغراندام به طرف من آمد. با اینکه او را نمیشناختم، به من سلام کرد و گفت: من دو سه روز است شما را میبینم که به اینجا میآیید و مینشینید. آیا مشکلی دارید؟ گفتم: بله، میخواهم برای خرمشهر بلیط تهیه کنم و از آنجا برای ادامه تحصیل، به شهر نجف بروم. او اظهار داشت: نگران نباشید، من برای شما بلیط تهیه میکنم. روز بعد، او برایم بلیط تهیه کرد. عصر همان روز ــ یا فردای آن ــ من سوار قطار شده، عازم مقصد بودم. وقتی از پنجره به بیرون نگاه میکردم، ناگهان آن سرهنگ را دیدم که با افسر مافوق خود به طرفم میآمد. آنها از پنجره قطار یک بسته شیرینی به من دادند، وقتی از بابت این کار از آنها تشکر میکردم، گفتند: ما تنها از شما التماس دعا داریم و خواهش میکنیم وقتی به حرم مولا علی(ع) مشرّف میشوید، سلام ما را به حضرت برسانید! بعد از آن هر زمان وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) میشدم، چهره آنها بود که در نظرم مجسم میشد...».
جدیت و پشتکار پوینده این عالم مرزبان، در آفاق فرهنگ و اندیشه انسان معاصر
زندهیاد علامه محمدرضا حکیمی نیز در عداد آنان است که علامه محمدتقی جعفری را در شهر مشهد شناخته است. او از گستره تحقیقات و تألیفات استاد، به اعجاب مینشیند و در توصیف منظر علمی استاد، او را «فیلسوف و اندیشمندی غیر محدوداندیش» قلمداد میکند:
«آشنایى اینجانب با علامه بزرگوار (محمدتقی جعفرى) به چهل سال پیش از این مىرسد. از سفر ایشان به مشهد مقدس و سپس حضور در درس خارج آیتالله العظمى حاج سیدمحمد هادى میلانى ــ رحمهالله علیه ــ در مسجد گوهرشاد (که پس از سالها در عراق، در مشهد نیز در درس یادشده، حاضر مىشدند و از سوى آیتالله العظمى میلانى مورد احترامى شایان بودند). این آشنایى سپس به شناختى بیشتر پیوست و به ارادت اینجانب، بهویژه با مطالعه کتاب ارتباط انسان ـ جهان، کتاب بحثى و ابتکارى و پرارج و کتاب تعاوتالدین والعلم و کتاب مبدأ اعلى ... و اطلاع هماره از حضور جدى و پشتکار پوینده این عالم مرزبان و فیلسوف و اندیشمند غیر محدوداندیش، در آفاق فرهنگ و اندیشه انسان معاصر، به منظور گسترش باورهاى الهى و صیانت آنها، و رد تهاجمهاى متفاوت در هر دوره و آنگاه پدید آمدن این همه تألیفات گرانقدر در گستره فرهنگ غنى و پهناور اسلامى ایران و ابعاد گوناگون معارف شناختى، بدانسان که اگر این آثار از آنِ گروهى از دانشوران و عالمان بود، جاى اعجاب داشت، تا چه رسد که اکنون یکتنه به عرضه آنها پرداخته است، با وجود اشتغال به جلسهها و سخنرانىها و سفرها و مصاحبههاى علمى و دینى بسیار...».
ماجرای تلاش اطرافیان، برای دیدار علامه با ژان پل سارتر
علامه محمدتقی جعفری در گفتوگو با فلاسفه معاصر، ید طولایی داشت و معمولا پذیرای این دست از تبادل افکار بود. بااینهمه وی در سفر سال 1355 خود به پاریس، از دیدار با ژان پل سارتر سر باز زد و او را فاقد اطلاعات عمیق علمی دانست! بااینهمه در دیدار سیمون دوبوار از سوی سارتر با علامه به گفتوگو نشست و نتیجه آن را برای استادش بُرد! علیرضا جعفری، فرزند علامه، درباره این ماجرا آورده است:
«علامه جعفری در سال 1355ش، عازم اروپا شدند. فرانسه نیز جزء کشورهایى بود که چند روزى در آنجا اقامت داشتند. ایرانیان مقیم در پاریس کوشش میکنند که ایشان با ژان پل سارتر دیدار و بحثى داشته باشد، ولى ایشان قبول نمیکند. آقای جعفرى معتقد بود که جهانشناسى ایشان خیلى عمیق نیست؛ اگر هایدگر یا اگر راسل بود، این ملاقات ارزش داشت؛ زیرا اینها اطلاعات عمیق فلسفى داشتند. درباره علت عدم ملاقات با سارتر میگفتند: قبلا کتابهایى را از سارتر دیده بودم، بههرحال به دوستان گفتم: پنج یا شش روز، آن هم روزى دو ساعت را براى بحث و گفتوگو باید مد نظر باشد. گفتند: نه، او بیمار است و پنج یا شش روز زیاد است! بنده هم گفتم: نه و قبول نکردم! در آنجا چند نفر از ایرانیان مقیم در فرانسه، آمدند و خوشحال بودند که بنده از این مسئله استقبال نکردم! سپس گفتند: اینجا اساتیدى از دانشگاههاى ایران میآیند و آرزویشان این است که دیدارى با اساتید اینجا داشته باشند، فقط براى اینکه بگویند ما با فلان استاد اروپایی دیدار داشتهایم! البته سارتر براى ارزیابى وضعیت علامه جعفرى، شاگرد و همراه همیشگى خود سیمون دوبووار را به ملاقات با ایشان میفرستد، ولى باز هم این ملاقات انجام نمی شود...».
علامه در کسوت شاعری گمنام!
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، علامه محمدتقی جعفری را در سفر به پاکستان و در سال 1360، همراهی کرده است. او در آن سفر، از استاد در شاخه های مختلف علوم دینی، بهره فراوان برده است، اما چیزی که در آن میان مکشوفِ وی میشود، توان او در شاعری است. او در خلال مراوده با استاد در ماه محرم و به هنگام قرائت شعری از سوی ایشان درباره حماسه حسینی(ع)، درمییابد که ایشان خود شاعری توانمند است:
«در سال 1360، دانشگاه دهلى استاد جعفرى و بنده را براى شرکت در جشنواره ابن سینا به هندوستان دعوت کرده بود. وقتى ایشان را در فرودگاه دیدم، بسیار خوشحال شدم، زیرا میدانستم سفر پربرکتى پیش روی دارم و از محضر ایشان بهرهمند خواهم شد. واقعا هم همینگونه بود. هرگاه بحثى علمى در هر یک از شاخههاى فقهى، فلسفى، حقوقى، تاریخى، ادبیات، تفسیر و امثالهم مطرح میشد و ایشان در آن به اظهار نظر و بررسى میپرداخت، بهروشنى معلوم بود که در تمامى این عرصههاى علمى، سِیر کرده و مطالعات و تحقیقات ارزشمندى داشته است. در این سفر علاوه بر استفاده علمى، ایشان را از لحاظ اخلاقى نیز در مرتبهاى متعالى دیدم. در ادامه همان سفر به کشمیر رفتیم و در ایام تاسوعا و عاشورا، در آنجا بودیم. براى هر دوى ما، مشاهده شور و عاطفه و ارادتى که شیعیان و حتى هندوهاى آن دیار، با به راه انداختن دستههاى بزرگ و شورانگیز عزادارى بر اهل بیت و امام حسین(ع) ابراز میکردند، بسیار جالب و اعجابانگیز بود. استاد جعفرى در آن شهر، در یک حسینیهاى براى آنان سخنرانى کردند، که بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند. در آن سفر، بنده علاوه بر آنکه از بحثهاى فلسفى، علمى و اخلاقى ایشان بهره فراوان بردم، از رفتار ایشان نیز بهرهمند شدم. ده، پانزده روز هم آدم انیس و جلیس همدیگر باشد، طبیعى است که زوایاى اخلاقى افراد، براى یکدیگر روشن میشود. این شخصیت بزرگوار، وارد هر حوزه علمى که میشود، میبینیم به آن آشنایى دارد، یا در آن زمینه متخصص است یا مجتهد، اما با همه این خصوصیات، تواضع ایشان به حدى است که اصلا نشان نمیدهد. بهظاهر وقتى با او برخورد میکنیم، خیال میکنیم فردى معمولى هستند، اما وقتى عمیقا به شخصیت و رفتار ایشان وارد میشوید، میبینید بسیار فراتر از اینهاست. شاعر بودن استاد جعفری، نکتهای است که کمتر کسی از آن مطّلع است. ایشان بر مبنای تواضعی که همیشه در رفتارشان متبلور بود، هیچگاه حاضر نبود نزد دیگران به این مسئله اذعان کند. به یاد دارم در ایام محرم (روز عاشورا)، که به اتفاق او در مراسمی در کشمیر شرکت کردیم، در حین بازگشت، ایشان چند بیت شعر بسیار زیبا خواندند. از ایشان پرسیدم: این اشعار از کیست؟ تلویحا به بنده فهماند که شعرها سروده خودشان بوده است، اما در عین حال کمتر اتفاق افتاده بود که ادعای شاعری کند...».
علامه زیر نظر ساواک
بیتردید تلاش علامه محمدتقی جعفری در ترویج معارف ناب اسلامی، در سالهای مبارزه، از چشمان ساواک دور نمیماند. هم از این روی ساواک به اشکال مختلف، کنترل وی را در دستور کار خویش قرار داده بود. این کنترل، طیف گستردهای از رفتارها را در بر میگرفت، که در پرونده ایشان در ساواک مندرج است. در مقالی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در این فقره میخوانیم:
«با توجه به فعالیتهای علامه محمدتقی جعفری، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، چندین بار ایشان را احضار نمود و سؤالاتی را از وی در زمینه فعالیتهایش پرسید. همچنین مکالمات تلفنی علامه، به طور مرتب توسط مأموران ساواک کنترل میشد. ساواک به مأموران خود دستور داده بود که سخنرانیهای استاد در حسینیه ارشاد را تحت کنترل و مراقبت شدید قرار دهند؛ چنانکه در یکی از گزارشهای این مأموران آمده است: با توجه به مطالعه عمیق واعظ مذکور [علامه جعفری]، همواره دانشجویان و افراد روشنفکری که زمینههای مذهبی آمادهای داشتهاند، مشتاق به شرکت در جلسات مورد بحث بودهاند و گزارشهای واصله حاکی از آن است که تعدادی از افراد شرکتکننده در جلسات مورد بحث را تقریبا همیشه پارهای از دانشجویان ناراحت تشکیل دادهاند... فعالیتهای علامه جعفری در زمینههای فرهنگی و بالاخص ارتباط و همکاری ایشان با استاد مطهری در حسینیه ارشاد و أنس و رفاقت وی با آیتالله صدوقی نیز، میتواند از جمله شواهد مبتنی بر وجود نوعی مبارزه، به شیوه علامه جعفری علیه رژیم شاه باشد. این نکته مورد اشاره مرحوم حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، واعظ مشهور، نیز قرار گرفته است. وی علامه محمدتقی جعفری را از افراد وفادار به امام و منابر و صحبتهای وی را نیز به نفع امام دانسته است. در این زمینه فرزند علامه حکایتی را نقل میکند. او میگوید: در سال 13۵۵ جوانی به استاد مراجعه میکند و ضمن ابراز علاقه به استاد، خود را فرد غریبی در شهر تهران معرفی میکند که به دنبال مکانی برای سکونت میگردد. استاد ضمن ابراز محبت، یکی از اتاقهای منزل خود را در اختیار آن جوان میگذارد. آن جوان برای مدت شش ماه، در منزل استاد اقامت میکند و در درسهای ایشان حاضر میشود. در تمام این مدت خرج آن جوان و غذای او، از ناحیه استاد و بیت وی تأمین میشد. در طول مدت اقامت آن جوان، تعدادی از دوستان استاد به ایشان اظهار میکنند که ممکن است آن شخص مأمور ساواک باشد. استاد به این حرفها توجهی نمیکند و همچنان جوان را مورد محبت خویش قرار میدهد. پس از شش ماه آن جوان از منزل استاد میرود و به طور کلی ناپدید میشود! پس از آن گاهی که صحبت از آن جوان و احتمال مأمور بودن او پیش میآمد، استاد میفرمود: من میدانستم که او مأمور ساواک است... سرانجام علامه نیز مانند سایر افراد دیگر، در مبارزات سیاسی ـ فرهنگی در دوران رژیم شاه، از تعرض نیروهای رژیم در امان نماند. اما علیرغم تمامی تلاشها که حتی منجر به حمله به منزل ایشان در سال 1352 و بازرسی کتابخانه گردید، رژیم در جلوگیری از فعالیتهای ایشان ناکام بود...».
علامه محمدتقی جعفری (دهه 1340)
گفتوگوی علامه با امام خمینی، در پگاه انقلاب اسلامی
زندهیاد علامه محمدتقی جعفری در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همچنان به تلاش روشنگر خویش در تبیین معارف اسلامی تداوم بخشید و پذیرای سمتهای سیاسی یا قضایی نشد. این اما به معنای عدم اعتقاد استاد به ضرورت پذیرش این مسندها نبود، بل او با توجه به ظرفیتها و توانمندیهای خویش، ترجیح داد تا همچنان در عرصه فرهنگ به خدمت بپردازد. آن بزرگ دراینباره، از امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نیز استجازه کرد و رضایت ایشان را نیز گرفت:
«پس از مراجعت حضرت امام از خارج، شنیدم که عدهای از آقایان علما و فرهنگیان و حتی بازاریان معروف، میخواهند بروند و از معظم له برای اینجانب در یکی از امور اجتماعی، مانند مدیریت، یا امور قضایی یا فرهنگی و امثال اینها، مسئولیتی را بگیرند. همان روز که آقایان برای همینکار به قم مشرف شده بودند، اینجانب هم مشرف شدم و پیش از آنکه آنان به خدمت امام برسند، اینجانب از جناب حجتالاسلام حاج سیداحمد آقا وقتی گرفتم که به خدمتشان برسم. ایشان هم همان موقع، اینجانب را به اتاقی هدایت کردند. چند دقیقه بعد، امام تشریف آوردند. پس از احوالپرسی، به ایشان عرض کردم: اینجانب در دوران تحصیل و پس از آن، درباره استعدادها و طرز تفکرات و تجارب و ظرفیتهای خودم، اگرچه به طور ناچیز، بررسیهایی داشتهام، نتیجهای که از این بررسیها بهدست آوردهام این بوده است که تا آنجا که خداوند توفیق بدهد، به کارهای علمی و تحقیقاتی و تدریس و تألیف بپردازم، انشاءالله مفید برای جامعه خواهد بود و حداقل اینکه با خواست خداوند، ضرری نخواهد رساند. البته منظورم نفی یا کوچکترین تردید در لزوم شرعی و عقلی کارهای اجتماعی و مدیریت و امور قضایی نیست؛ زیرا این امور برای جامعه اسلامی ضروری است، بلکه مقصودم نفی صلاحیت خود اینجانب برای امور مزبور است. پاسخ امام در برابر پیشنهاد اینجانب ابن بود که شما هر چه بگویید و هرکاری را که انجام بدهید، صحیح است...».