بسا تحلیلگران بر آنچه در دو ماهه اخیر در کشورمان میگذرد، به دشواری آشوب و اغتشاش نام مینهند و آن را به امری فروتر از این عناوین فرو میکاهند؛ بااینهمه به نظر میرسد که بانیان برونمرزی این حرکت، در قبال آن آوردهای در حد شورش و آشوب میطلبند! همین مهم لازم میآورد که درباره تاریخچه این حرکت در دوران برقراری نظام اسلامی، دقتی دوباره صورت گیرد. مقال پیآمده با این هدف به نگارش درآمده است
«عملیات مهندسی 1360»، با شکنجه و سوزاندن بدنها!
برقراری نظام اسلامی با حمایت قاطع مردم از رهبری امام خمینی و شاگردان انقلابی ایشان، گروههای مسلحی را که در جلب حمایت مردم ناکام بودند بر آن داشت که به روی آنان تیغ بگشایند! رفتارهای این گروه، از مرز آشوب و اغتشاش گذشت و به ترور یا تعبیر آنان، «عملیات مهندسی» انجامید! آنان با اسلحههای سرد و گرم، مردم و مسئولان را مورد هدف قرار دادند و از این رهگذر، به دنبال رویای سقوط نظام بودند! در مقالی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ماجرا به ترتیب پیآمده روایت شده است:
«با اوجگیری فتنهگریهای سه سال نخست تأسیس نظام اسلامی و نهایتا عزل بنیصدر، سازمان مجاهدین که خود را از همه ارکان قدرت بینصیب میدید، بدون توجه به نصایح مشفقانه امام امت، رسما اسلحه بهدست گرفت و در 30 خرداد 1360، اعلام جنگ مسلحانه کرد. در این روز اعضای سازمان به وحشیانهترین صورت و حتی با سلاح سرد و تیغ موکتبری، به جان مردم در خیابان افتادند. این آشوب نتوانست باعث به قدرت بازگشتن بنیصدر شود و او در معیّت رجوی به فرانسه گریخت، اما این پایان ظلم سازمانیها علیه ملت خود نبود. مجاهدین خلق، که دیگر منافقین نام گرفته بودند، به هر بهانه و طریقی از کشتن مردم عادی هم دریغ نمیکردند. طی روزهای نخست تابستان 1360، منافقین خسارت جبرانناپذیری به مردم و نظام برآمده از آرای آنها وارد ساختند. انفجار دفتر حزب جمهوری در 7 تیر 1360، که منجر به شهادت آیتالله بهشتی و 72 تن از اعضای حزب جمهوری اسلامی و همچنین انفجار دفتر نخستوزیری در 8 شهریور همان سال و شهادت شهیدان رجایی و باهنر، از اقدامات آنها بود. علاوه بر این جنایتهای منافقین در شکنجه، ترور و کشتار مردم عادی و بیگناه، چهره سفاک این گروهک را بیش از پیش هویدا کرد. از جمله این جنایتها، عملیات آنها برای دستگیری و شکنجه پاسداران کمیتههای انقلاب اسلامی بود، که از آن به عنوان عملیات مهندسی یاد میشود. شکنجههایی همچون ضربوشتم، سوزاندن نقاط حساس بدن با میلههای داغ سربی، سوزاندن قسمتهای مختلف بدن و حتی کندن پوست سر پاسداران، تنها بخشی از جنایت فجیع و مشمئزکننده یاران رجوی بود. اقدامات جلادانه و تروریستی منافقین در دهه 1360، منجر به شهادت هفدههزار نفر از هموطنان و مردم این سرزمین شد، که میتوان از آن به یکی از مهمترین و سختترین بحرانهای انقلابهای تروریستی سازمان منافقین، در سالهای آغازین دهه 1360 تعبیر کرد. بااینهمه حضور پرشور و همهجانبه ملت در صحنه، این گروه را از صحنه خارج و سران آنان را ناگزیر از فرار از کشور کردند...».
شهادت یکی از انقلابیون به دست منافقین،
در یکی از خیابانهای تهران (30 خرداد 1360)
«فتنه 1378»، نخستین پروژه مشترک داخل و خارج!
در دهه دوم حیات نظام اسلامی، برخی نیروی چپ دهه اول انقلاب، لیبرال شدند و با دشمنان خارج از نظام همگرایی یافتند. اختلاف آنان با خارج، تنها در این بود که اینان در دوره جدید، تنها خود را متولی اصلاح میدانستند و آن را به یک رانت مبدل کرده بودند! غائله 18 تیر 1378، حاصل کار این گروه بود، که البته حمایت خارجی را نیز با خود داشت. در اثر «هشت سال بحرانآفرینی اصلاحطلبان»، در این فقره آمده است:
«در روز پنجشنبه 17 تیر 1378، حدود بیست الی سی نفر از اعضای تحکیم وحدت، در خیابانهای داخل کوی دانشگاه شروع به راهپیمایی نموده و شعارهایی را در اعتراض به نمایندگان مجلس، به دلیل تصویب کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات و توقیف روزنامه متخلف "سلام" سردادند. این عده که پس از حدود یک ساعت راهپیمایی، تعداد آنان به 150 نفر میرسید، شعارهایی چون: "طرح سعید امامی ملغی باید گردد"، "مجلس فرمایشی، انحلال، انحلال" و "مرگ بر استبداد" را فریاد میکردند. سردمداران این راهپیمایی، پس از آنکه از حضور گسترده دانشجویان مأیوس شدند و حتی به دلیل فصل امتحانات از سوی دانشجویان مورد اعتراض نیز قرار گرفتند، استراتژی فشار از پایین را برگزیدند که به منزله شکستی آشکار بود؛ سپس مسیر خود را به سمت بیرون از محوطه کوی دانشگاه، یعنی خیابان کارگر شمالی تغییر دادند. پس از حضور نیروی انتظامی، آشوبگران به مقابل در اصلی کوی دانشگاه بازگشتند. عدهای به داخل کوی رفته، اما حدود سی نفر در وسط خیابان ماندند و به سردادن شعارهایی علیه نیروی انتظامی پرداختند. حدود ساعت 12 شب، تعدادی از سربازان نیروی انتظامی جهت هدایت آشوبگران به داخل کوی، به سمت آنان حرکت کردند. در همین حین یکی از سربازان به دست آشوبطلبان اسیر شد و از ناحیه سروصورت مورد ضرب و شتم قرار گرفت، اما با وساطت چندتن دیگر، پس از دقایقی آزاد شد. پس از این حادثه سربازان نیروی انتظامی از مقابل کوی دور شدند و همزمان، سنگپراکنی و سردادن شعار از سوی آشوبطلبان طرفدار دفتر تحکیم وحدت آغاز شد، که اوضاع با پرتاب شیشههای آتشزا از سوی غوغاگران متشنجتر گردید. حضور تاجزاده، نماینده وزارت کشور و عضو ارشد حزب مشارکت، که در حمایت غوغاییان سخن میراند، به جای فرونشاندن شعلههای خشم، بر شدت آن افزود. کشوقوسها ادامه یافت تا اینکه در جریان کنترل این حرکتها توسط نیروی انتظامی، ناگهان عناصر خودسر به خوابگاه دانشجویان حمله بردند و به ضرب و شتم دانشجویان پرداختند. صبح جمعه 18 تیرماه، با زمینهسازی و قانونشکنی آشوبطلبان ابعاد تازهتری یافت...».
«فتنه 1388»، دومین پروژه مشترک داخل و خارج!
همگرایی میان جریان موسوم به چپ با رسانهها و حتی سرویسهای خارجی، در دهه سوم تأسیس نظام اسلامی، به شدت توسعه و تعمیق یافت و به یکی از راهبردهای دائمی ایشان تبدیل شد. هم از این روی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری در سال 1388، اعضای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در رویکردی آشکار، ارتباط با این نهادها و رسانهها را در زمره یکی از اولویتهای خویش قرار دادند. تارنمای فوقآمده این رویداد را چنین تحلیل کرده است:
«بر اساس راهبردهای طراحیشده از سوی ستاد میرحسین موسوی، لازم بود به بهانه بروز تقلب در انتخابات، موج اعتراضات و اردوکشی خیابانی به راه افتد.
متعاقب این طرحریزی هنوز رأیگیری پایان نیافته بود و مردم در تهران و برخی شهرهای بزرگ در پای صندوقهای رأی بودند که میرحسین موسوی طی مصاحبهای با خبرنگاران داخلی و خارجی، خود را پیروز انتخابات معرفی کرد! با اعلام نتایج انتخابات، دروغ تقلب رمز فرمان آشوب شد و کشور را به مدت هشت ماه، دچار تلاطم و اردوکشیهای خیابانی کرد. اردوکشیهای خیابانی پس از دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری، در ابتدا با تحمیل خسارت به اموال عمومی و خصوصی آغاز شد. با استناد به گزارش شهرداری تهران، در فتنه 88 بیش از 63 میلیارد تومان به اموال عمومی تهران خسارت وارد شد و علاوه بر این تعداد یازده بانک دولتی و خصوصی و مؤسسه اعتباری، در اغتشاشات آن سال مورد تخریب و آتشسوزی واقع شدند، که برآورد حاصله خسارت وارده به هر بانک، در حدود پانصدمیلیون تومان بود. آتش زدن اتوبوسهای شهری، بانکها، مساجد، سطلهای زباله، اماکن دولتی و عمومی و... بخشی از خسارات میدانی فتنهگران در آشوبهای فتنه 88 بود. نکته جالب توجه، حمایتهای مکرر کاخ سفید از آشوبها و تخریب اموال عمومی بود. به طوری که اوباما در مصاحبه با سیبیاس، فتنهگران را مردم ایران خوانده و مدعی شد: صدای مردم ایران باید شنیده شود و نباید خاموش شود و درحالیکه آشکارا از آشوبگران حمایت میکرد، خطاب به آنان گفت: مخالفان بدانند جهان به آنها چشم دوخته است... از جمله اهداف فتنه 88، براندازی نظام بود. در همین رابطه، جهانبخش خانجانی، عضو ارشد حزب کارگزاران ــ که در جریان انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری، معاون تبلیغات و اطلاعرسانی ستاد تبلیغاتی میرحسین موسوی در تهران بود ــ اعتراف کرد: اگرچه نوک حملهها بهسمت آقای احمدینژاد و دولتش بود (صرفنظر از ضعفهایی که داشت)، لیکن نیشهای ما متوجه کلیت نظام بود... بنابر اعترافهای وی، اردوکشیهای خیابانی با هدف رویارویی با نظام برگزار میشد. وی همچنین اعتراف میکند: اگر رهبری اندکی نرمش به خرج میدادند، جمهوری اسلامی را در مسیر سقوط قرار داده بودیم! فتنهگران در ادامه اقدامات خود، در روز ششم دیماه، همزمان با عاشورای حسینی(ع)، به صورت سازماندهیشده و بدون حمل هرگونه ادوات مخصوص عزاداران و دستجات عزاداری، درحالیکه نمادهای سبز را حمل میکردند، از خیابانهای اسکندری به سوی تقاطع خیابان توحید، میدان فردوسی به سمت میدان انقلاب، میدان امام حسین(ع)، پل چوبی، خیابان حافظ به سمت چهارراه کالج و چهارراه ولیعصر حرکت کردند و با اخلال در عبور و مرور عزاداران و مردمی که در تردد به سمت مجالس عزاداری بودند، شعارهای انحرافی سردادند. همچنین گزارشات نشان از اخلال آشوبگران در دیگر نقاط شهر میداد.
اتفاقی که خشم مردم را برانگیخت و متعاقب آن، مردم در 9 دی، اقدامات فتنهگران را بهشدت محکوم کردند...».
«جنگ ترکیبی 1401»، با استفاده از هرکس و هر چیز!
در دو ماه اخیر و به بهانه مرگ مهسا امینی، امری فراتر از آشوب و اغتشاش روی داد، که رهبر انقلاب بدان «جنگ ترکیبی» لقب داده است. در این جنگ دستور این است: «هر کس در هر مکان و زمان، هر کار که میتواند انجام دهد!». ظاهرا برای بانیان آشوب، چیزی وحشتانگیزتر از اتمام آن نیست! امری که آنان را به خشونت و تروریسم آشکار سوق داده و هوشیاری نهادهای مسئول و امنیتی کشور را میطلبد. دکتر مجتبی سلطانی، تاریخپژوه، در باب هویت آشوبگردانان 1401، بر این باور است:
«برخی دوستان و دردمندان آشفتهحال و هیجانزده، غرق در برساختههای کاذب مجازی و رسانهای دشمن، به قصد خیرخواهی و اصلاحگری، خواسته یا ناخواسته، همسخن و همداستان و همآوای دشمن شده، شورش و آشوب براندازانه را اعتراض و آشوبگران را مردم و جوانان نامیده، به همدلی و همدردی با مردمی پرداختهاند، که اساسا در صحنه و کف خیابان، حضور و وجود ندارند! بله، مردم معترضاند، به فقر و فساد و تبعیض اعتراض دارند، خواستار شایستهسالاری و کارآمدی و اقتدار نظاماند، بهبود شرایط اقتصادی و رفاه عمومی و عدالت اجتماعی را مطالبهگرند، جویای تعمیق و افزایش امنیت اجتماعی و سلامت اخلاقی و رشد فرهنگی هستند، رعایت حقوق شهروندی و احترام به شخصیت انسانی و امیدواری به آینده را برای نسل کنونی و جدید مشتاقاند، قانونمداری و قانونمندی همه آحاد مقامات و مسئولان و مأموران را خواهاناند، مصونیتزدایی از وابستگان و پیوستگان و خویشاوندان الیگارشی فاسد مالی و سیاسی و اداری را آرزومندند، برای دزدان بیتالمال و خائنان به امانات مناصب و مسئولیتها تنبیه دردناک و تشهیر سوزناک و مجازات خوفناک میطلبند، فراگیری و تسریع عذرخواهی صادقانه و صمیمانه و جبران فیالفور خبط و خطاهای مدیران را انتظار دارند، مقابله سریع و بیقید و شرط مجریان قانون با هتک آبرو و حیثیت و حرمت و عزت نفس و دماء و حقوق شهروندی همگان را خواستارند و به اصلاحات مستمر درونزا و تحقق آرمانهای انقلاب، عمیقا معتقد و دلبستهاند.
اما این مردم معترض و مطالبهگر، در کف خیابانها نیستند، در دل آشوبها حضور ندارند و برای آشوبگران بوق و کف نمیزنند. این مردم، در پیادهروها و خیابانها و مراکز عمومی، غمگین و نگران، تماشاگر و شاهد خاموش و ملتهب بلبشوی شورشیانند، در اتوبوس و مترو و خانه و مسجد و مدرسه و دانشگاه و اداره و کارخانه و کارگاه و مغازه خویش، از مشکلات و نابسامانیها و علل قریب و بعید تلاطمهای اجتماعی و نارضایتیها سخن میگویند، اما با هرج و مرج و آشوب و شورش و جنگ خیابانی و کارگردانی بیگانگان دشمن، عمیقا و شدیدا مخالفاند. بخشی از همین مردم معترض اما واقعبین و آرمانخواه، در خلال همین ایام اخیر با اجتماعات سراسری و پراکنده علیه آشوب و اغتشاش، در صحنه حاضر شدند، ولی همچون همیشه با انگ تظاهرات حکومتی و فرمایشی و ساندیسی، در کلام اپوزیسیون خارج و داخل، کوچک و حقیر و بیارزش نمایانده شدند...».
حضور مردم در محل شهادت دلخراش آرمان علیوردی (سال 1401)
و کلام آخر، یک پولپاشی بزرگ!
شواهد نشان میدهد که در جنگ ترکیبی جاری، یک پولپاشی بزرگ و همچنین در تقسیم پستها و مناصب حکومت آینده، سخاوتی کمبدیل روی داده است! این رویکرد اما، در رفتارهای آمریکا در برابر حکومتها و دولتهای مردمی، پرسابقه است. دراینباره ویلیام بلوم، نویسنده آمریکایی، اثری نشر داده و آن را «سرکوب امید» نام نهاده است. در داخل ایران، این اثر توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ترجمه و نشر یافته است. بر سایت این مرکز، در باب دیدگاههای این نویسنده آمریکایی و ایضا سند مهمی که نشر داده است، میخوانیم:
«امروزه دیگر دخالتهای سیاسی ـ نظامی ایالات متحده آمریکا در امور سایر کشورها، بر کسی پوشیده نیست. آشوبآفرینی و ایجاد تنش در جوامع هدف، در راستای منافع ایالات متحده، از جمله شگردهای سردمداران کاخ سفید است، که توسط سازمان جاسوسی آمریکا (C.I.A) انجام برنامهریزی و پشتیبانی میشود. البته بسته به شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جوامع، جنس این آشوبها متفاوت است و همواره بهروزترین روشها، برای تحقق سیاستهای آمریکایی بهکار گرفته میشود، اما آنچه که اسناد و مدارک منتشرشده در ایالات متحده نشان میدهد، حمایتهای مالی و پولپاشیهای سرویسهای آمریکایی تابع سازوکارهای از این قبیل بود، پولهای سیاهی که سازمان سیا، برای اخلال در چرخه زندگی مردم یک کشور و پیشرفت سیاستهای کاخ سفید هزینه میکرد. ویلیام بلوم، نویسنده آمریکایی، در یکی از آثار خود که با عنوان سرکوب امید به فارسی ترجمه شده است، به سازماندهی مالی سیا برای ایجاد تغییرات و پیشبرد سیاستهای آمریکا، در جوامع مختلف اشاره میکند. بلوم در سال 1967 و به دلیل مخالفت با سیاستهای آمریکا در ویتنام، از وزارت خارجه آمریکا استعفا کرد و آنگاه یکی از بنیانگذاران و سردبیران "واشنگتن فریپرس"، نخستین روزنامه مستقل در پایتخت آمریکا، شد. او در 1969، رسالهای درباره فعالیتهای سازمان سیا نوشت و در آن، نام و نشان بیش از دویست کارمند سازمان را فاش کرد. سپس به عنوان روزنامهنگار مستقل در آمریکا، اروپا و آمریکای جنوبی به کار پرداخت. وی آثاری در نقد سیاستهای آمریکا منتشر ساخت و در آخرین سالهای حیاتش، به فعالیت رسانهای و فیلمسازی روی آورد و در سال 2018 از دنیا رفت. ویلیام بلوم در پیوست یکم کتاب سرکوب امید، نموداری با عنوان "چگونه پول دست به دست میشود؟" منتشر ساخته، که حائز اهمیت است. در توضیحات این نمودار، که منبع آن به نقل از واشنگتنپست 26 فوریه 1967 درج شده، آمده است: سازمان مرکزی اطلاعات برای رساندن پول به افراد و سازمانهای گوناگون، وجوه خود را مستقیما به تعدادی از بنیادها میپردازد. نام بنیادهای یادشده، در حلقه نخستین این نمودار ذکر گردیده است. برخی از این بنیادها، بیشتر به کارهای دیگر میپردازند و بعضی صرفا مجراهای ارتباطی سیا هستند. بنیادها نیز پول را به سازمانهای خصوصی دیگر میپردازند. نام این سازمانهای خصوصی در حلقه دوم ذکر شده است. گذشته از منبع پول، به دشواری میتوان سازمانهای مزبور را بخشی از مجراهای سیا شناخت. آنها وجوه سرّی را به گروهها، سازمانها و طرحهای مطالعاتی مشخص که به تصویب سیا رسیده و نامهایشان در حلقه آخر ذکر شده است، میرسانند. وظیفه آنان توزیع پول در میان افراد است. این نمودار دایرهای که بیش از نیمقرن پیش واشنگتنپست آن را منتشر کرده، اطلاعات قابل توجهی دارد. در هسته مرکزی این نمودار، سازمان سیا قرار گرفته و منابع مالی از حلقه اول در قالب نهادهایی همچون: بنیادها، مؤسسات خیریه و صندوقهای مختلف، به حلقه دوم که آن را اتحادیهها، انجمنها و کمیسیونها شکل میدهند، سرریز میشود. در حلقه سوم مؤسسات پژوهشی، مراکز مطالعاتی، مؤسسات مطبوعاتی، کنگرهها و کنفرانسها قرار دارند. در چهارمین و آخرین حلقه این نمودار، گروههای اثرگذار در جامعه هدف قرار دارند، که برخی از آنها عبارتاند از: دانشجویان، روزنامهنگاران، سازمان زنان، هنرمندان و نویسندگان، وکلای دادگستری، اتحادیه کارگری و...».