متأسفانه به دلیل پرداخت کم به محتوای علوم تولیدشده توسط دانشمندان قرنهای چهارم و پنجم قمری در حوزه تمدنی ایران در رسانهها، امروز بسیاری از ما گنجینه معنوی و علمی تولیدشده در دوران تمدن اسلامی خود را نمیشناسیم و از آن بیاطلاع هستیم! در مقال پیآمده نگاهی مختصر داشتهایم به بخشهایی از این میراث علمی دانشمندان کشورمان، که در دوران طلایی اسلام تولید شده است.
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ عمده تاریخپژوهان، دوران تمدن طلایی اسلامی را به دو قرن چهارم و پنجم هجری قمری بازمیگردانند؛ دورهای که در آن مراکز فرهنگی و علمی شگرفی در جهان اسلام، همچون مصر، عراق، ایران، شام (سوریه و لبنان) و حجاز، شکل گرفت؛ مراکزی که در آن تولید محتوا و علم در زیر سایه تفکر دینی، در رشتههای گوناگون فزونی گرفت و در شیوه و سبک زندگی عموم مردم و حتی حکومتداری حاکمان هم، جاری و متبلور شد. صدالبته که بنا بر آنچه متفکر شهید آیتالله مرتضی مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اشاره کردهاند، دانشمندان ایرانی در دوره تمدن طلایی اسلام، نقشی غیرقابل انکار و بیبدیل در پیشرفت علم و شکلگیری آن تمدن داشتهاند؛ بهطوریکه گنجینهای ذیقیمت را برای بشریت و امروز ما برجای گذاشتند، اما متأسفانه به دلیل پرداخت کم به محتوای علوم تولیدشده توسط دانشمندان آن زمان در حوزه تمدنی ایران در رسانهها، امروز بسیاری از ما گنجینه معنوی و علمی تولیدشده در دوران تمدن اسلامی خود را نمیشناسیم و از آن بیاطلاع هستیم! در مقال پیآمده نگاهی مختصر داشتهایم به بخشهایی از این میراث علمی دانشمندان کشورمان، که در دوران طلایی اسلام تولید شده است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید
اسلام و اهمیت توجه به علم و دانش
جایگاه «علم و دانش» در دین اسلام، جایگاهی رفیع است که در قرآن کریم و کلام پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، بر آن تأکید فراوان رفته است؛ آنچنان که رسول اکرم(ص) درباره آن فرمودهاند: «آموزش علم به دیگران برای رضای خدا، حسنه است و یادگیری آن عبادت. گفتوگوی علمی، تسبیح (ذکر خدا گفتن) است، کاربرد دانش جهاد، آموزش دادن آن به کسی که نمیداند، صدقه و نشر و بذل آن به کسی که صلاحیت آن را دارد، قرب الهی است؛ زیرا دانشآموزنده حلال و حرام، روشنگر راه بهشت و همدم زمانهای وحشت و تنهایی است...».[1]
بر همین اساس هم مسلمین تا سه قرن اول اسلام، با کوششی خستگیناپذیر به کسب علم، گسترش مراکز آموزشی و سپس نهضت ترجمه علوم از زبانهای مختلف اقدام کرده و راه را برای دانشمندان نسل بعد از خود، در تولید علم و ارائه نظریههای جدید باز کردند. اما قطعا در آن میان به هیچ وجه نمیتوان از نقش حضرات ائمه (علیهمالسلام)، در بسط علوم مختلف و از جمله علوم اسلامی غافل شد.[2] جالب است که در ایران، عموم دانشمندانی که در قرنهای سوم تا پنجم به تولید علم پرداخته و چرخهای تمدن طلایی اسلامی را به حرکت درآوردهاند، به شکل مستقیم یا غیرمستقیم شاگرد ائمه(ع) بودهاند؛ برای مثال فضل بن شاذان بن خلیل ازدی، مشهور به ابن شاذان، از جمله دانشمندانی است که نقش مهمی در گسترش علوم دینی و اسلامی، در حوزه تمدنی ایران زمین داشته است. او در سال 180ق، در نیشابور به دنیا آمد. ابتدا نزد پدرش شاذان ــ که یکی از فقیهان بزرگ زمانه خود بود ــ کسب علم کرد؛ سپس همراه با پدر به بغداد رفت و محضر استادانی چون حسن بن علی فضال و صفوان یحیی (از شاگردان امام جعفر صادق-ع-) را درک کرد، اما نقطه اوج علمآموزی او، زمانی بود که برای کسب علوم بالاتر به نزد امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) رفت و جزء اصحاب آن بزرگواران گردید. وی بعد از سالها کسب علم به ایران برگشت و در این مقطع از زندگیاش بود که در کنار تدریس، تألیف کتاب را هم آغاز کرد. فضل بن شاذان با نوشتن کتابهایی چون: «العلل الاحکام»، «اثبات الرجعه»، «الردُّ علی الثنویه» (نقد و بررسی دیدگاههای گروههای پیرو مزدک و مانی که در آن زمان در ایران بودند و خود را به زرتشتیها منسوب میدانستند)، «الغیبه»، «الوعید» و...، نامی ماندگار از خود در تاریخ علم و تمدن اسلامی برجای گذاشت؛ بهویژه اینکه کتاب «العلل الاحکام» او، شامل مجموعهای از روایات که از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در زمینه علتهای بخشی از احکام دین گردآوری شده، مورد استفاده و استناد علمای بزرگی از شیعه و سنی در طول تاریخ واقع شده است.[3]
طرحی از چهره صاحب بن عباد، وزیر فرهنگپرور آل بویه
دانشمندان ایرانی، خادمان راستین قرآن شهید آیتالله مرتضی مطهری، ایرانیان علمدوست را بیش و پیش از سایر علوم، به عنوان کوشندگان راه خدمت به قرآن کریم معرفی میکند؛ زیرا این تازهمسلمانهای حقیقتجو، به معنای واقعی نور و حقیقت را در این کتاب یافته بودند و به همین علت هم، تمام همّت خود را برای شناخت و درک آن بهکار بستند. البته باید توجه داشت اولین علمی که در میان علوم قرآنی رشد پیدا کرد، «علم قرائت» بود و پس از آن علم «تفسیر». از میان تابعین و شاگردان تابعین که در قرنهای اول و دوم زندگی میکردند، ده نفر هستند که به عنوان متخصص فن قرائت شناخته شدهاند. هفت نفر از آن ده نفر، معروفتر، مشهورتر و معتبرترند که به آنها «قرّاء سبعه» میگویند. از میان این هفت تن، چهار نفر ایرانی هستند، که شامل نافع بن عبدالرحمن، عبدالله بن کثیر، ابوعمرو بن العلاء و علی کسائی میشوند.
اما از آن مهمتر ورود ایرانیان به علم «تفسیر» و فهم و درک مفهوم آیات قرآن کریم است؛ مفسرانی که کتابهایشان، منبع و مرجع سایر علما از سرتاسر جهان اسلام شد. مفسرانی چون ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر ازدی بلخی (متوفای سال 150ق و صاحب تفسیر مقاتل)، علی بن ابراهیم قمی (متوفی به سال 312ق و صاحب کتاب تفسیر معروف قمی)، محمد بن مسعود عیاش السلمی سمرقندی (متوفی به سال 320ق و صاحب کتاب تفسیر معروف عیاشی) و ابوجعفر محمد بن حسن بن علی طوسی (متوفای سال ۴۶۰ق و صاحب تفسیر التبیان فی تفسیر القرآن)، که بیشتر آنها علاوه بر خدمت علمی به قرآن، از علمای برجسته علم حدیث هم بودند.[4]
سلاطین و صدراعظمهای علمپرور
یکی از دلایل شکلگیری دوران تمدن طلایی اسلام در قرنهای چهارم و پنجم، علاوه بر مبانی مستحکم معرفتی و تلاش دانشمندان متقی، وجود حاکمان و صدراعظمها و وزرای علمدوست و علمپرور در سرتاسر جهان اسلام، در آن دوره نیز بوده است. بخشی از آن حاکمان صاحب فضل و علم، سلاطین آل بویه بودهاند. این سلسله در سال 322ق، به وسیله سه برادر ایرانی اهل دیلم، به نامهای علی، حسن و احمد تأسیس شد. اغلب حاکمان آل بویه، خود و فرزندانشان دارای معلومات متنوعی بودند و به علم و علما توجه زیادی داشتند. حتی میتوان گفت در میان آنها عضدالدوله، خود در زمره دانشمندان محسوب میشد. عضدالدوله در ادامه سیاست توجه به علما، حقوقی برای فقها، محدثان، پزشکان، مهندسها، ریاضیدانها و... مقرر کرده بود و قسمتی از قصر خود را به حکما و فلاسفه اختصاص داده بود؛ همچنین از عوامل مؤثر رشد شیعه در دوران آل بویه را باید در وجود وزیر دانشمند این خاندان، یعنی صاحب بن عباد دانست. وی به خاطر تسلط کامل بر علوم و فنون مختلف، توانست حدود بیست سال در حکومت آل بویه نقش اساسی و ماندگار داشته باشد. صاحب بن عباد در شهر ری به عنوان وزیر مؤیدالدوله و فخرالدوله خدمت کرد و در دوران صدارت خود، علاوه بر رسیدگی به وضع زندگی علما و فقهای ساکن ری، هر سال پنجهزار دینار برای علمای بغداد میفرستاد، تا در امور مربوط به حوزههای علمیه صرف کنند. این عالم بزرگ همچنین در ری، کتابخانه عظیمی با 206 هزار کتاب تأسیس کرد که به عنوان یک منبع مورد وثوق فقهای شیعه و از جمله شیخ صدوق، مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. شیخ صدوق به عنوان تقدیر از صاحب بن عباد، کتاب «عیون اخبار رضا ـ علیهالسلام ـ» را تألیف و به خزانه کتابخانه او اهدا کرد.[5]
در دوران سلاطین آل بویه، مرحوم شیخ مفید به عنوان عالمی شیعه، که مورد توجه خاص حضرت ولیعصر(عج) بود، حضوری همراه با عظمت و کرامت داشت و عضدالدوله بارها به زیارت وی رفت. شیخ صدوق نیز با دعوت رکنالدوله، به ری آمد. سید رضی ــ یکی از بزرگترین دانشمندان شیعی آن زمان ــ به فرمان بهاءالدوله دیلمی، به عنوان نقیب علویان عراق و قاضیالقضاه حکومت آل بویه منصوب شد؛ همچنین میتوان از علمای برجستهای چون: سید مرتضی، شیخ طوسی و ابن جنید اسکافی نام برد، که با دولت آل بویه همکاری داشتند. البته به جز علمای علوم دینی، میتوان به اصطخری جغرافیدان، ابوالوفای بوزجانی ریاضیدان، النسوی که اعداد هندی را رایج کرد و بالاخره پزشکان بزرگی چون المجوسی اشاره کرد، که مورد حمایت آل بویه بودند. علاوه بر این، تعدادی از کتابهای شیعی که در آن دوران نوشته شده، مانند کتاب «من لایحضره الفقیه» تألیف ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق و «الاستبصار» و «تهذیب الأحکام» تألیف ابوجعفر محمد بن حسن، معروف به شیخ طوسی ــ که هر سه از کتب اصیل و اصول چهارگانه شیعه بهشمار میآیند ــ با حمایت فرهنگی آل بویه نوشته شده است؛ همچنین دراینباره میتوان به کتابهای الشفاء، القانون و الاشارات شیخالرئیس ابوعلی سینا هم اشاره کرد. عصر آل بویه از نظر کتاب و کتابخانه هم، نسبت به اعصار دیگر امتیاز داشت. در آن زمان، در هر رشته از علم و ادب، بهترین و نفیسترین کتابها نوشته شد و باشکوهترین و مهمترین کتابخانهها بهوجود آمد. در ایران، عراق، مصر، کتابخانههایی بود که در هیچ زمانی نظیر نداشت.[6]
اعتراض بیرونی به دروغزنان!
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی، از دانشمندان قرنهای چهارم و پنجم (362 تا 442ق)، علاوه بر استادی و تسلط بر علومی چون ریاضی و نجوم، به واقع یک جغرافیدان و مردمشناس زبردست نیز بود. کتاب «تحقیق ماللهند» وی، اثری دایرهالمعارفگونه در هندشناسی به زبان عربی است. بیرونی در این اثر ارزشمند، موضوعاتی چون: عقاید دینی، آرای فلسفی، ادبیات، تاریخ، تقویم، نجوم، جغرافیا، آداب و رسوم هندوان، احکام شرعی و فرهنگ مردمان سرزمین هند را مورد بررسی و تحقیق عمیق قرار داده است. در واقع میتوان گفت «تحقیق ماللهند»، اولین کتابی است که شرح عینی، علمی و کامل یک فرهنگ را به مخاطب اهل تفکر نشان داده و آن را با فرهنگ دیگر ملل مقایسه کرده است. اما جالب است که بیرونی در مقدمه کتابش با بیان «لیس الخبر کالعیان» (شنیدن کی بود مانند دیدن)، دروغگویی در گزارش تاریخ را «آفات خبر» معرفی و شدیدا با آن مخالف میکند؛ چنانکه در توضیح همین مطلب، تاریخنویسان دروغگو را به چهار دسته تقسیم میکند و مینویسد:
«دروغزنان چهار دستهاند: نخست کسی که همردیفان خود را بزرگ میدارد، تا خود نیز که از آن جمله است، بزرگ شمرده شود.
دسته دوم کسانی هستند که گروهی را که دوست دارند بزرگ میدارند و گروهی را که دشمن خود یا دشمن دوستانشان هستند، کوچک میشمارند. هر دو دسته در دروغزنی، سود خود یا دوستان و زیان دشمنان را در نظر دارند.
دسته سوم کسانی هستند که نهاد آنها را با دروغ سرشتهاند و جز دروغ نتوانند گفت؛ چون کعبالاحبار و ولید.
دسته چهارم کسانی هستند که از روی نادانی، دروغهای پرداخته دروغزنان به عمد را بازگو میکنند...».[7] به این ترتیب وی اعتراضش را به تاریخنگاریهای ضعیف و همراه با روایت کذب را بیان میکند.
کوه جیلویه و گنج معنوی اصطخری
ابواسحاق فارسی اصطخری، از ساکنان شهر اصطخر استان فارس بود، که ممالک اسلامی را از سرزمینهای هند تا کشور مغرب در شمال آفریقا، سیاحت کرده بود. اصطخری کتاب «مسالکالممالک» را در نیمه اول قرن چهارم قمری تألیف کرد. او بخشی از کتابش را به بیان مطالب کتاب «صورالاقالیم» ابوزید بلخی (متوفی 322ق) اختصاص داد، که این اقدامش موجب حفظ این اثر ارزشمند جغرافیایی شد، اما بخشی دیگر از کتابش را به معرفی «دیار پارس» و بخشی دیگر را به آبیاری مدّی در خوزستان اختصاص داده است. یکی از مطالب بسیار جالب بخش دیار پارس او، درباره ریشه عشایر منطقه ولایت فارس و معرفی شاخهها و زیرمجموعههای آنهاست؛ به طور مثال در توضیح زُم (ایل) جیلویه (گیلویه) مینویسد که آنها از فرزندان جیلویه، پسر روزبه، شاخهای از لرهای بختیاری هستند که منطقه کوچنشینی آنها از شمال به کوههای شمال سمیرم اصفهان، از مغرب به دشتهای بهبهان در خوزستان و از طرف شرق و جنوب شرقی به کوههای اردکان محصور میشده است. در واقع اصطخری توضیح میدهد که «کهگیلویه» کوههای منطقه کوچنشینی ایل جیلویه بوده است.[8]
استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری، در جمع عدهای از علمای اصفهان (دهه 1350)
کلام آخر
ابوعثمان عمرو بن بحر معروف به جاحظ (جاحظ به معنای چشم برآمده است و چون چشمان او از حدقه بیرون زده بود، به این لقب معروف شده بود)، خطیب و از ادیبان بزرگ ادبیات عرب، گیاهشناش و جانورشناس قرن سوم بود. وی اهل بصره بود، اما نگاه بسیار مثبت و روشنی به عالمان و اهل فرهنگ ایران داشت؛ چنانکه در کتاب «البیان و التبیین» خود، درباره قدرت ادبیان و سخنوری ایرانیها میگوید: «ایرانیان سخندانترین مردم (اخطبالناس) هستند و از میان ایرانیان، پارسیان (اهل فارس) خطیبترین مردم ایراناند و شیرینزبانتر و خوشاداتر و بامحبتتر و در دوستیپایدارتر، مردمِ مروند و در زبان پارسی دری از همهفصیحتر ایشاناند؛ چنانچه مردم قصبه اهواز در زبان پهلوی، فصیحترین ایرانیاناند...».[9]همچنین وی در کتاب «المحاسن و الاضداد»، درباره توجه ایرانیان مسلمان به کتاب و علم بیان میکند: «ایران ساسانی بیش از هر چیز دیگر، به ساختمان توجه داشت و این امر از سنگنبشتههایی که از آن دوره باقی مانده، پیداست، اما به کتاب توجه نداشت؛ برعکس دوره اسلامی که هم به ساختمان توجه شده است و هم به کتاب...». دقیقا به همین علت است که به قول شهید آیتالله مرتضی مطهری: «صحنه علم و فرهنگ، وسیعترین و پرشورترین میدانهای خدمات ایرانیان به اسلام است. ایرانیان افزون بر نقش مهمی که در سیاست و کشورداری در جهان اسلام داشتند، در صحنه علم و فرهنگ نیز بس کوشا بودند. هرچند بیشتر آثار علمی که از خارج دنیای اسلام نقل و ترجمه گردید، غیر ایرانی بود، بیشک بیشترین آثار اسلامی ــ چه در علوم دینی و دیگر رشتهها ــ به دست مسلمانان ایرانی نگاشته شد...».
و اینچنین دانشمندان ایرانی قرنهای چهارم و پنجم، گنجینهای بیبدیل برای امروز ما به ارث گذاشتند، تا با بازخوانی تجربههای تاریخی آنها در تولید علم و نقشآفرینی در ایجاد تمدن طلایی اسلام، امروز چراغ راه روشنی برای توسعه دانش و فرهنگ و فناوری و در یک کلام ایجاد «تمدن نوین اسلامی» داشته باشیم.
پینوشتها
------------------------------------------------
[1]. شیخ طوسی، امالی، ص 569؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 171.
[2]. برای اطلاع بیشتر رک: امامان شیعه و علوم اسلامی، به کوشش غلامحسین محرمی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
[3]. عبدالحسین طالعی، فقیه نیشابور ــ فضل بن شاذان، تهران، همشهری، 1389، صص 21، 84، 88 و 93.
[4]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 14 (خدمات متقابل اسلام و ایران)، انتشارات صدرا، چ هفتم، 1382، صص 332، 384 تا 388 و 402 تا 411
[6]. علیاصغر فقیهی، تاریخ آل بویه، نشر سازمان سمت، 1378ش، صص 50-53؛ حسین حسینیان مقدم و دیگران، تاریخ تشیع، ج 2، انتشارات سمت، چاپ نهم، 1393ش، صص 71-74.
[7]. ناهید آقامیرزا، نادره دوران؛ مروری بر زندگی و آثار ابوریحان بیرونی، تهران، همشهری، 1389ش، صص 115 و 116.
[8]. جواد صفینژاد، کهنشهرها (بازنویسی و تلخیص کتاب مسالکالممالک اصطخری)، انتشارات مؤسسه فرهنگی اهل قلم، 1383ش، صص 6، 26-29.
[9]. مهدی محبتی، «اهمیت جاحظ و دیدگاههای او در نقد و ادب اسلامی ایرانی»، فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش 3 (زمستان 1383).