امروز ارتباط وسیع و عمیق سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران (منافقین) با سازمان سیا بهعیان روشن است، اما چطور رهبران این سازمان، که روزگاری در عداد گروهای چپ و ضدامپریالیست بودند، در طول زمان چرخش موضع سیاسی پیدا کرده و در سالهای بعد به مأموران خوب آمریکایی بدل شدهاند؟
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ امروز در جهان سیاست به شکل مسلم و واضح، سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران (منافقین)، به عنوان یکی از اصلیترین گروههای برانداز و دشمن نظام جمهوری اسلامی شناخته میشود؛ گروهی که تروریستی بودن آن برای همگان واضح و حتی از سوی سران کشورهای غربی هم، این امر غیرقابل کتمان است. دیگر اینکه ارتباط وسیع و عمیق این گروهِ فرقهمانند، با سازمان سیا بهعیان روشن است. اما اینکه چطور رهبران این سازمان، که روزگاری در عداد گروهای چپ و ضدامپریالیست بودند، در طول زمان چرخش موضع سیاسی پیدا کرده و در سالهای بعد به مأموران خوب آمریکایی بدل شدهاند را در مقال پیآمده و با مرور برخی از حوادث تاریخی، مورد بازخوانی قرار دادهایم. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبول آید
مسعود رجوی در پی فرار از ایران (دهه 1360)
رهبر «رادیکال چپ» سازمان و برادر لیبرال دموکراتش!
انگیزه رهبران اولیه سازمان موسوم به مجاهدین خلق برای مبارزه با رژیم پهلوی، انگیزهای کاملا دینی بود، اما پس از دستگیری و اعدام آنها، رهبران بعدی که شامل تقی شهرام، موسی خیابانی، مسعود رجوی و... میشدند، زمینه انحراف کامل عقیدتی و سپس تغییر ایدئولوژی و «مارکسیست ـ لنینیست» شدن سازمان را بهوجود آوردند. این تغییر اندیشه و مشی، البته به این بهانه انجام شد که از نگاه رهبران جدید سازمان، اسلام راهکار و اندیشه مبارزاتی نداشته و برای مبارزه با رژیم پهلوی، لازم است که اندیشه مارکسیستی جایگزین تفکر اسلامی شود، تا بتوان به پیروزی رسید! در ضمن این رهبران جدید و از جمله شخص رجوی، در همان زمان معتقد بودند که برای اخذ وجوه شرعیه و پول از علما و مذهبیون، بهتر است حفظ ظاهر کرده و مارکسیست شدن سازمان را علنی نکرد!
جالب است که در میان اسناد لانه جاسوسی، سندی وجود دارد که رهبر این سازمان، یعنی مسعود رجوی، را در شرایط پس از پیروزی انقلاب و در زمانی که وی خود را با شدت و حدت فراوان مذهبی معرفی و تغییر ایدئولوژی را نفی میکرد، به گویاترین شکل معرفی میکند. در این سند که به وسیله ویکتور ال. تامست ــ مأمور سیاسی سفارت آمریکا در تهران ــ به تاریخ 7 اوت 1979م (16 مرداد 1358ش) تنظیم شده است، میخوانیم: «با وجود اینکه در طول شش ماه گذشته از عمر انقلاب، بیش از 150 سازمان سیاسی حضور خود را به عموم ابلاغ کردهاند، ولی تعداد کمی از آنها را میتوان به مفهوم کلاسیک حزب سیاسی نامید. اکثر آنها به صورت دوره که عبارت است از تجمع افرادی که با منظوری مشترک به حمایت از یک نفر به عنوان رهبری میپردازند، برگزار میگردد. به این ترتیب، حجم آنها کوچک ولی دستخوش بحرانهای بزرگ هستند. به علاوه، گرچه این چنین سازمانهای سیاسی براساس اصول ایدئولوژیک تشکیل میشود، ولی بنا به اقتضای زمان، اتحادهای عجیب و غریب نیز در میانشان پدید میآید. ... مجاهدین خلق به عنوان یک نهضت شبهنظامی علیه رژیم پهلوی آغاز بهکار کرد، اما بعدها به صورت یک سازمان دربرگیرنده چند گروه که حمایتشان از اسلام به نحو غریبی انجام میشد، درآمد و اخیرا نیز در حال تجزیه به صورت عناصری اصلی است که دائما با یکدیگر در تضاد هستند. بخشی که علنیترین فعالیت سیاسی را انجام میدهد، توسط مسعود رجوی، جوانی که بیشتر یک سیاسی رادیکال چپ مینماید تا یک محافظهکار اسلامی، رهبری میشود».[1]
در این سند برداشت مأمور سفارت از شخصیت مسعود رجوی، این است که ژست اسلامی وی کاملا ظاهری و در واقع وی یک فرد رادیکال چپ (مارکسیست تندرو و ضدامپریالیست) است. اما شاید جالبتر از این سند، گزارشهای فراوانی باشد که آمریکاییها از شخصیت و ماهیت برادر بزرگتر مسعود، یعنی کاظم رجوی، تهیه کردهاند. کاظم متولد 1312ش بود و در سال 1336ش، برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به فرانسه رفت. او توانست دکترای حقوق خود را در این کشور بگیرد و بعد از مدتی هم، عضو علمی انستیتوی عالی حقوق بینالملل دانشگاه ژنو بشود. در سندی به شماره 15، که توسط هیئت نمایندگی آمریکا در ژنو در تاریخ 25 می 1979م (4 خرداد 1358ش) خطاب به وزارت امور خارجه واشنگتندی.سی، همراه با رونوشتی جهت ملاحظه سفیر آمریکا در تهران تنظیم شده، درباره شرح احوال و مواضع کاظم رجوی آمده است:
«1. رجوی به تاریخ 11 می، با سفیر وندن هیوول شام میهمان بود و سفیر وندن هیوول یادداشت زیر را در رابطه با این ملاقات ارائه نمود؛
2. تردید دارم که تلگرام 122429 صادره از وزارتخانه به تاریخ 14 می 1979، در رابطه با سن رجوی درست باشد. او یا 45 سال دارد، یا اینکه چشمه جوانی را کشف کرده است؛
3. نقل قول: رجوی رساله دکترای خود را تحت عنوان "رویزیونیسم در نظریه حکومت: مطالعه مواضع شوروی، یوگسلاوی و چکسلواکی" تنظیم کرد. من از او پرسیدم که از نظر سیاسی چگونه خود را معرفی میکند؟ وی جواب داد: "یک لیبرال دموکرات به مفهوم آمریکایی آن".
4. نقل قول: حکومت شاه، برادر وی را به زندان محکوم نمود. رجوی با دوستان غربی خود که به نجات زندگی برادرش کمک کردند، جمعی تشکیل دادند. او میخواهد که ایران از لحاظ سیاسی بدون تعهد باشد، اما میگوید که دولت بازرگان و او، هر دو برای ایالات متحده احترام بسیار قائلاند و در جستوجوی راههای برقراری مجدد روابط خواهند بود».[2]
در این سند مأمور آمریکایی، کاظم رجوی را یک لیبرالدموکرات، با افکار کاملا آمریکایی معرفی میکند، اما این رجویِ لیبرالدموکرات به مفهوم آمریکایی آن، چه وجه مشترکی با برادر «رادیکال چپ و ضدامپریالیست» خود داشت؟
برادران رجوی در خدمت ساواک
شاید بتوان ادعا کرد که بزرگترین نقطه مشترک کاظم و مسعود رجوی، «جاهطلبی و قدرتطلبی» عجیب این دو برادر بوده است. جاهطلبیای که موجب میشد هر دو برای رسیدن به قدرت و مقام دست به هر کاری بزنند. براساس اسناد ساواک، کاظم رجوی بهرغم اینکه خود را در ظاهر مخالف سلطنت محمدرضا پهلوی نشان میداد، همکاری وسیعی با ساواک داشته است. پرویز ثابتی ــ رئیس ساواک از سال 1352 تا 1357ش ــ در کتاب خاطراتش، درباره کاظم رجوی بیان داشته است: «من در مسافرتم به سوئیس، براساس معرفهایی قبلی با دکتر کاظم رجوی ملاقات و بعد از ارزیابی، وی را به استخدام ساواک با مقرری یکهزار فرانک سویئس در ماه درآوردم! زمانی که برادر وی، مسعود رجوی، به همراه دوستانش محکوم به اعدام شده بود، با تماس تلفنی کاظم رجوی و اصرار وی، موضوع را به عرض شاه رساندم و بالاخره ایشان با یک درجه تخفیف رضایت دادند».[3]
در واقع به این شکل، کاظم رجوی همکاری خود را با ساواک تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی ادامه میدهد و صدالبته تنها کاظم نبود که با ساواک همکاری میکرد، بلکه برادر وی مسعود هم به خاطر نجات پیدا کردن از اعدام در جریان ضربه 1350ش و دستگیری رهبران سازمان، همکاری خود با ساواک را به شکل پنهانی آغاز کرد.[4] آن هم درحالیکه اعضای سازمان و حتی بخشی از مبارزان مسلمان، وی را همچنان مبارزی استوار در مخالفت با رژیم پهلوی و مانند یک اسطوره نگاه میکردند!
برادران جاهطلب، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی و در مقطعی که سازمان موسوم به مجاهدین خلق، طی اطلاعیهای آغاز فعالیت علنی خود را آن هم با محکومیت بیانیه تغییر ایدئولوژی و با تکیه بر مشی دینی اعلام کرد، زمینهچینی مسعود رجوی برای قرارگیری در رأس حرم قدرت در کشور آغاز شد. البته در کنار وی برادرش کاظم رجوی نیز، با نزدیک کردن خود به اعضای نهضت آزادی و دولت موقت، به نوع دیگری سعی کرد تا منصبی در حکومت جدید برای خود دست و پا کند. بااینهمه در ماجرای دستور امام خمینی مبنی بر خلع سلاح همه گروههای سیاسی، چون رهبران سازمان مجاهدین خلق حاضر به تمکین به این فرمان نبودند، متوجه شدند که عملا زاویه سازمان با نظام جمهوری اسلامی، دارد برای مردم علنی میشود؛ هم از این روی رهبران سازمان، صلاح را در این دیدند که برای بهدست آوردن اعتماد مردم و نگه داشتن ظاهر امر، حتما دیداری با امام خمینی داشته باشند. به همین دلیل کادر مرکزی سازمان، از دفتر امام تقاضای ملاقات کردند. امام هم در پاسخ به این درخواست ملاقات، گفتند: سازمان مواضع اعتقادی خود را به صورت رسمی اعلام کند و پس از آن ملاقات انجام بشود. سازمان نیز پس از آن در بیانیهای، در قالب ادبیاتی کاملا سنتی، اعلام کرد: «ارکان مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین اسلام و مذهب حقه جعفری اثنی عشری است. همان تشیع علوی و همان ارکان عقیدتی قرآن...» و اصلا هم لزومی ندیدند که در این بیانیه هیچ اشارهای به این موضوع بکنند که برداشتشان از آیات قرآن و فقه جعفری، برداشتهای کاملا شخصی و دوری کردن محض از نظر علمای اسلام و مراجع عظام تقلید است. بااینهمه امام خمینی که از سالها پیش، بر التقاط فکری حاکم بر این سازمان آگاهی داشتند، به امید اینکه سران آنها را اصلاح کنند، یا لااقل اتمام حجتی با آنها داشته باشند، چند تن از سران این سازمان ــ از جمله رجوی، خیابانی، احمدی و داوری ــ را در تاریخ 6 اردیبهشت 1358ش به ملاقات پذیرفتند.
جالب اینجاست که درست در همین روز، یک عضو کادر مرکزی سازمان به نام محمدرضا سعادتی، در هنگام ملاقات و مذاکره با ولادمیر فیسینکو، از دیپلماتهای سفارت شوروی در تهران، به اتهام جاسوسی برای سازمان جاسوسی شوروی ــ کا.گ.ب ــ بازداشت شد. سعادتی در حالی بازداشت شد که درحال انتقال اسنادی از ساواک به فیسینکو بود، که موضوعش به یک سرلشکر اعدامشده در دوره شاه، آن هم به جرم جاسوسی برای شوروی مربوط میشد. در واقع سازمان موسوم به مجاهدین خلق، به این دلیل که در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، به شکل وسیع با حمله به مراکز شهربانی و ساواک، اسناد زیادی را دزدیده بودند و البته با نفوذی که در مراکز حساس کرده بودند، بهراحتی به این اسناد دسترسی داشتند.[5] از این مقطع، رسما بیانیهنویسیهای سازمان در ارگانهای مطبوعاتیشان از جمله روزنامه «مجاهد»، علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز شد و تقابلی سرد کلید خورد.
ناکامیهای دو برادر برای ماندن در قدرت!
با فرا رسیدن زمستان سال 1358 و نزدیک شدن ایام برگزاری اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری، مسعود رجوی خود را برای نامزدی در این انتخابات آماده کرد. اما بعد از اعلام نظر امام خمینی درباره عدم صلاحیت کسانی که خود را نامزد انتخابات ریاستجمهوری کردهاند، اما به قانون اساسی رأی ندادهاند، مسعود رجوی مجبور شد به دلیل تحریم همهپرسی قانون اساسی و رأی ندادن به آن، از دور رقابت کنارهگیری کند.[6] سپس رجوی برای به قدرت رسیدن، خود را به دیگر نامزد انتخابات یعنی ابوالحسن بنیصدر ــ که شدیدا جاهطلب و از دوستان خاص آمریکاییها بود ــ نزدیک کرد. بنیصدر هم البته در مقابل از اینکه با سازمان مجاهدین خلق همکاری کند و با یک سازمان میلیشایی به جنگ تفکرات اسلام انقلابی امام خمینی برود، بسیار خوشحال بود. او در یکی از سخنرانیهای انتخاباتیاش، اینطور برای رجوی پیام محبت و ارادت فرستاد: «یکی از برنامهها، زدوبندبازیهاست. عدهای آمدهاند و در مقابل من، دو نفر را علم کردهاند و ظاهرا قصدشان این است که به وسیله یکی از اینها در مقابل من سدی ایجاد کنند و مشکلاتی بهوجود بیاورند... اما به استثنای مسعود رجوی، کاندیداهای دیگر کوچکترین پایگاهی در میان ملت نداشتند و اینها با شایعات میخواهند مرا خراب کنند، تا زمینه برای خودشان فراهم شود».[7]
کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی
یک ماه بعد از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و رأی آوردن ابوالحسن بنیصدر، یک بار دیگر رجوی برای اولین دوره مجلس شورای اسلامی بخت خود را آزمایش کرد و به همراه تعدادی از اعضای اصلی سازمان، نامزد این انتخابات شد، اما بعد از برگزاری انتخابات و رأی نیاوردن هیچ کدام از کاندیداهای سازمان و سرخوردگی شدید رجوی به خاطر رأی آوردن نامزدهای حزب جمهوری اسلامی، وی و سازمانش راه را برای در هرم قدرت ماندن، تنها در همراهی با بنیصدر دیدند؛ همراهی با فردی که موجب اتصال وی، به سازمان سیا به شکل مستقیم شد. همراهی رجوی و سازمانش با بنیصدر ادامه داشت، تا اینکه غائله 14 اسفند 1359ش اتفاق افتاد. بنیصدر تصمیم گرفت در سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق، یعنی در روز 14 اسفند 1359ش در دانشگاه تهران سخنرانی کند؛ مراسمی که با سخنان تحریکآمیز وی، به درگیری طرفداران بنیصدر و عناصر میلیشیای سازمان مجاهدین با جوانان انقلابی انجامید و تبعات زیادی را برای او و طرفدارانش به دنبال داشت.[8] انتقادات به آن غائله، در نهایت به تشکیل کمیته حقیقتیاب منجر شد و پس از بررسیهای بسیار و بهویژه بعد از اذعان نماینده بنیصدر در آن کمیته به مقصر بودن وی و طرفدارانش در غائله 14 اسفند، نمایندگان مجلس طرح عدم کفایت سیاسی وی را در مجلس شورای اسلامی به تصویب رساندند و بعد از آن با صدور حکم عزل بنیصدر توسط امام خمینی، سازمان موسوم به مجاهدین خلق به نظام جمهوری اسلامی رسما اعلام جنگ مسلحانه کرد و به این ترتیب، با فرار بنیصدر و رجوی از کشور، عملا سازمان به عنوان ابزاری در دست سازمان سیا، به عنوان یکی از اصلیترین گروههای برانداز نظام جمهوری اسلامی در صحنه بینالملل قرار گرفت. جالب اینجاست که مشابه همین سرنوشت، برای کاظم رجوی نیز اتفاق افتاد؛ زیرا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کاظم رجوی با حکم کریم سنجابی، وزیر امورخارجه دولت موقت، عهدهدار نمایندگی دائمی ایران در دفتر سازمان ملل در ژنو و پس از آن در دولت بنیصدر، سفیر ایران در کشور سنگال شد، اما در آخرین روزهای اردیبهشتماه ۱۳۶۰ش، خبری در رسانه نشر یافت مبنی بر اینکه یکی از کارمندان قسمت کنسولی وزارت خارجه، که در امور اسناد افراد پاکسازیشده وزارتخارجه مسئولیت داشته، همراه با فردی به نام مرتضی فضلینژاد به اتهام سرقت و خروج غیرقانونی برخی اسناد دستگیر شدهاند. کمی بعد هم مشخص شد که یکی از آن اسناد، مربوط به کاظم رجوی بوده که در آن تاریخ در سنگال به عنوان کاردار خدمت میکرده است. روزنامهها در همان زمان نوشتند: کاظم رجوی عضو افتخاری ساواک بوده، و با اسم رمز «صفا» و دو شماره کد فعالیت میکرده است.[9] به این ترتیب و با افشای ماهیت کاظم رجوی، وی مجبور شد از عرصه قدرت کنار برود و با فرار به فرانسه و تا زمان کشته شدنش به دست عناصر نامعلوم، رسما به عنوان عامل سیا و جزئی از براندازان نظام جمهوری اسلامی باشد.
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، ج 3، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386ش، ص 176.
[3]. عرفان قانعی فرد، دامگهحادثه (گفتگو با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک)، نشر کتاب، 1390ش، ص 282.
[4]. به طور مثال در سندی به شماره 655/ 312 که در تاریخ 28 فروردین 1351ش توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تنظیم شده، ارتشبد نصیری از همکاری مسعود رجوی با ساواک به رئیس دادگاه ارتش تیمسار عظیمی گزارش میدهد.
[5]. سازمان مجاهدین خلق (پیدایی تا فرجام)، ج 2، صص 379 و 380.
[6]. برای اطلاع بیشتر رک: روزنامه مجاهد، ش 20 (2 بهمن 1358)، صص 1، 8 و 11.