رویکرد آمریکا در قبال ایران در جنگ جهانی دوم؛

چرا ایالات متحده از اشغال ایران حمایت کرد؟

یکی از کشورهایی که در جنگ جهانی دوم از اشغال ایران حمایت کرد آمریکا بود. واشنگتن که خود تا سال 1942م و بعد از حمله ژاپن به بندر پرل هاربر در جنگ مشارکت مستقیم نداشت هنگامی که احساس کرد متفقین برای هموار شدن پیروزی در جنگ نیاز به اشغال ایران دارند با این رویکرد موافقت کرد و خود نیز در آن مشارکت نمود
چرا ایالات متحده از اشغال ایران حمایت کرد؟

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ جنگ‌های جهانی اول و دوم برای اکثر کشورهای جهان خسارت و ویرانی به بار آورد. این امر حتی در مورد دولت‌هایی که خود مستقیم وارد این نبرد نشده بودند نیز مصداق پیدا کرد. یکی از این دولت‌ها ایران بود. در هر دو جنگ جهانی اول و دوم دولت وقت ایران اعلام بی‌طرفی کرد. با این حال طرفین درگیر به واسطه موقعیت خاص و راهبردی ایران و نیازی که به تهران داشتند کشورمان را به اشغال نیروهای نظامی خود درآوردند و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ما را نقض کردند و زیر پا گذاشتند.
 
در این میان، یکی از کشورهایی که در جنگ جهانی دوم از اشغال ایران حمایت کرد آمریکا بود. واشنگتن که خود تا سال 1942م و بعد از حمله ژاپن به بندر پرل هاربر در جنگ مشارکت مستقیم نداشت هنگامی که احساس کرد متفقین برای هموار شدن پیروزی در جنگ نیاز به اشغال ایران دارند با این رویکرد موافقت کرد و خود نیز در آن مشارکت نمود. در واقع آمریکا نیز به سان اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان برای اشغال ایران همراه شد. برای در پیش گرفتن چنین سیاستی دلایل بسیاری وجود داشت.
 
دلایل همراهی آمریکا با لندن و مسکو در اشغال ایران
درباره زمینه‌های اشغال ایران یکی از تحلیلگران دلایل زیر را مطرح می‌کند:
1. اشغال ایران توسط قوای متفقین هم در تئوری و هم در عمل به سیاست بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم پایان می‌داد و این به نفع دول متفق ارزیابی می‌شد؛  
2. مهم‌تر از آن ارسال کمک‌های نظامی، تسلیحاتی و لجستیک دول متفق به مسکو از طریق دستیابی به خطوط ارتباطی کشور و برقراری رابطه با دریای خزر که نسبت به سایر راه‌ها، مناسب‌تر، کوتاه‌تر و امن‌تر بود و در عین حال در هر چهار فصل سال می‌شد از آن استفاده کرد؛
3. دلیل سوم که آمریکا را در سیاست اشغال با متفقین همراه کرد حفظ و حراست از منابع نفتی ایران و جلوگیری از تصرف میادین نفتی یا انهدام آن و انجام عملیات خرابکارانه در این تأسیسات توسط نیروهای آلمانی و عشایر جنوب و دولت وقت ایران بود؛
4. پایان دادن به حضور نیروهای آلمانی و کارشناسان دول محور در ارکان مختلف حکومتی به‌خصوص در ارتش و همین‌ طور ممانعت از خرابکاری در راه‌های مواصلاتی و چاه‌های نفت و یا اقدام به کودتا با استفاده از ایرانیان طرفدار آلمان نازی یا آلمانی‌های ساکن در ایران؛
5. انجام عملیات جنگی توسط نیروهای انگلیسی از طریق ایران در صورت رسیدن ارتش آلمان به سرحدات مرزی کشور؛
6. در نهایت نگرانی از افزایش نقش، جایگاه و نفوذ آلمان و ناسیونالیسم پان‌آریایی در بین گروهای مختلف سیاسی کشور.[1]
 
بازدید محمدرضا پهلوی و همسرش فوزیه از اردوگاه نظامیان آمریکایی در ایام جنگ جهانی دوم در تهران
بازدید محمدرضا پهلوی و همسرش فوزیه از اردوگاه نظامیان آمریکایی در ایام جنگ جهانی دوم در تهران
شماره آرشیو: 662-۱۲۱پ
 
شواهدی از رویکرد دولت آمریکا در اشغال ایران
اما فارغ از چرایی در پیش گرفتن این سیاست، هنگامی که از موافقت اصولی آمریکا با متحدین خود برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم صحبت می‌شود شواهد و قرائن زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد آمریکا چگونه با توجه به روند جنگ به عملیاتی شدن این سیاست کمک کرد.
 
1. اولین موردی که در این زمینه می‌توان به آن اشاره کرد مخالفت دولت وقت ایالات متحده با فروش تسلیحات به رژیم رضاشاه بود؛

2. پس از حمله آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن سال 1941م و سقوط دولت رشید عالی گیلانی در عراق، هر دو دولت انگلستان و شوروی دولت ایران را تحت فشار قرار دادند که مبادرت به اخراج کارشناسان و تکنسین‌های آلمانی کند، ولی تهران این خواست دول متفق را نپذیرفت. در همین هنگامه بود که ایران از آمریکا کمک خواست تا واشنگتن از ایران حمایت سیاسی به عمل آورد، اما آمریکا چنین کاری نکرد.
  
3. در روز 22 اوت سال 1940م یعنی دقیقا سه روز پیش از اشغال نظامی ایران، وزیرمختار ایران در واشنگتن از آمریکا خواست مانع اشغال کشورمان توسط نیروهای نظامی روس و انگلستان شود، اما آمریکا با اعلام اینکه آلمان نازی به بی‌طرفی ایران وقعی نمی‌گذارد و منافع و مطامع خود را در ایران پیگیری خواهد نمود موافقت ضمنی خود را برای اشغال ایران و عدم اقدام جدی برای جلوگیری از این حادثه اعلام کرد.

4. در نهایت رضاشاه در 5 شهریور سال 1320ش یعنی دو روز بعد از اشغال ایران، از دولت ایالات متحده و تئودور روزولت، رئیس‌جمهور این کشور، کمک خواست، اما واشنگتن با درخواست رضاشاه مخالفت کرد و با توجیه اینکه نیروهای متفق هیچ چشم‌داشتی به استقلال و تمامیت ارضی ایران ندارند از هرگونه کمک به رضاشاه و جلوگیری از سقوط سلطنتش ممانعت ورزید.[2]
 
به دنبال این حادثه و واقعه مهم بود که واشنگتن
نیز در پی فرصت مناسب برای نفوذ بیشتر و بهره‌برداری از شرایط به‌دست‌آمده، نیروهایش را به ایران گسیل کرد. بریتانیا نیز از رویکرد آمریکا استقبال کرد و از این کشور خواست کمک‌هایش به شوروی را از طریق خاک ایران ارسال کند. دولت انگلستان خود برای ارسال تسلیحات از طریق خاک ایران با مشکلات متعددی روبه‌رو بود که از جمله آن می‌توان به مشکلات زیرساختی راه‌ آهن ایران و نبود ظرفیت و پتانسیل کافی برای عملیاتی کردن برنامه‌های خود اشاره کرد. مضاف بر این راه‌های مواصلاتی ایران وضعیت مناسبی نداشت و کمبود بنادر برای تخلیه بار به مشکلات حمل و نقل می‌افزود و این کار با سختی انجام می‌شد.[3]
 
برای انجام مناسب و درست عملیات کمک‌رسانی به مسکو، روزولت به انگلستان پیشنهاد کرد کلیه امور حمل و نقل مواد و مهمات تحت اداره آمریکا انجام شود. چرچیل نیز از این پیشنهاد استقبال کرد و دولت آمریکا، که راه‌های ایران را به دلیل جنگ و درگیری ناامن تشخیص داده بود، بدون هماهنگی با دولت وقت ایران نیروهای خود را همراه با افسران مجرب به ایران گسیل کرد.[4]   
 
اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت دولت آمریکا
اما رویکرد دولت آمریکا به همین جا ختم نمی‌شد. در واقع آمریکا بر خلاف اینکه به ایران اعلام کرده بود که نیروهای متفق به دنبال اشغال بلندمدت ایران نیستند و استقلال و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت می‌شناسند، در عمل هدف دیگری را نیز جستجو می‌کرد. در واقع در همان بحبوحه جنگ، دولت ایالات متحده تلاش می‌کرد هرچه بیشتر زمینه و بستر افزایش و گستره نفوذ خود در ایران و مهم‌تر از آن وابستگی ایران به آمریکا را به‌وجود آورد. در حقیقت آمریکا تمام تلاش خود را کرد تا با ایجاد نیروی نظامی و نفوذ در ارتش ایران، امنیت ایران را به‌دست گیرد و در درازمدت به نفوذ روس و انگلیس در ایران پایان دهد و خود جایگزین این دو دولت شود.
 
عده‌ای از مستشاران آمریکایی در تهران
عده‌ای از مستشاران آمریکایی در تهران
شماره آرشیو: ۱-1159-۲۸۸م
 
کارل هاردل، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، ضمن ارسال نامه به رئیس‌جمهور آمریکا تأکید کرد که باید به حضور و نفوذ انگلستان و روسیه در ایران خاتمه داد. او به‌صراحت گفت: «همچنین اگر با خودخواهی بیشتر به مطلب بنگریم، منافع ما در این خواهد بود که هیچ‌یک از قدرت‌های بزرگ در خلیج فارس در برابر تشکیلات نفتی آمریکا در عربستان حضور نداشته باشند».[5] در حقیقت صحبت‌های وزیر امور خارجه آمریکا نشان می‌دهد که آمریکا در سیاست‌گذاری خود برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم اهداف بلندمدت و راهبردی را نیز دنبال می‌کرده و هدف آن صرفا اشغال ایران برای یک هدف کوتاه‌مدت نظامی نبوده است.
 
در بحبوحه جنگ، آمریکا با‌ دقت و وسواس چشمگیری توجهی تحرکات شوروی را در شمال ایران زیر نظر داشت و متوجه بود مسکو برای بعد از جنگ چه تدارکی می‌بیند، اما چون در کوتاه‌مدت مسئله آلمان نازی در میان بود، آمریکا حمایت خود از شوروی را ادامه داد. واشنگتن در طول جنگ یک هدف کوتاه‌مدت در ایران داشت که همان ایجاد امنیت در داخل کشور بود تا جریان کمک‌های متفقین به شوروی با سهولت کامل انجام شود. اما هدف راهبردی ایالات متحده حفظ ایران در حوزه بلوک غرب و منافع آن بود. دولت آمریکا سعی می‌کرد با تقویت ارتش و نیروی نظامی ایران ــ که اقدامات مربوط به آن را شروع کرده بود ــ این کشور را در آینده زیر سیطره و سلطه غرب نگه‌ دارد.[6]
 
در حقیقت باید گفت که حضور آمریکا در ایران پیامد و نتیجه اتفاق بزرگ بین اتحاد شوروی و متحدان غربی آن ــ یعنی انگلستان و آمریکا ــ بود و این برداشت که آمریکا هیچ‌گونه هدف و منافعی در ایران نداشته و به‌دنبال هیچ‌گونه جاه‌طلبی هم نبوده، تصوری اشتباه و غلط است.[7]
 
در مجموع باید گفت که رویکرد آمریکا در قبال اشغال ایران در شهریور سال 1320ش دو هدف کوتاه‌مدت و بلندمدت را دنبال کرده است. آمریکا در وهله اول و در کوتاه‌مدت می‌خواست تا از طریق اشغال ایران منافع دول متفق در جنگ جهانی دوم را دنبال کند. در واقع هدف فوری و آنی آمریکا پیروزی در جنگ و شکست آلمان نازی به هر وسیله و شکل ممکن بود ولو این هدف با نقض یکی از اصول اساسی حقوق بین‌الملل، یعنی استقلال و تمامیت ارضی یک کشور، تحقق یابد. اما واشنگتن هدف راهبردی‌تری را نیز از اشغال ایران دنبال می‌کرد و آن حذف تدریجی دو ابرقدرت روس و انگلستان از سپهر سیاسی ایران بود. در واقع آمریکا بر آن بود تا از همان روزهای اشغال ایران و پیش از پایان جنگ جهانی دوم، دست روسیه و انگلستان، یعنی دو ابرقدرتی که در تمام دوران قاجاریه صحنه سیاسی ایران را به حوزه رقابت خود بدل کرده بود، به‌تدریج کوتاه کند. سیاستی که در نهایت با پایان یافتن جنگ جهانی دوم به صورت جدی‌تری دنبال شد و با کودتای 28 مرداد سال 1332ش رنگ واقعیت به خود گرفت.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، تهران، انتشارات روزنه، 1380، ص 23.
[2]. غلامرضا علی بابایی، تاریخ سیاست خارجی ایران: از شاهنشاهی هخامنشی تا امروز، تهران، انتشارات درسا، 1375، صص 75-76.
[3]. Edward Stettinius, lend-lease weapon for victory, New York, Macmillan, 1944, P.212.
[4] . جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه برلیان فروزنده، تهران، نشر فاخته، 1371، صص 27ــ28.
[5] . همان‌جا.
[6] . غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، ج 1، تهران، رسا، 1371، ص 58.
[7] . ایرج ذوقی، ایران و قدرت‌های بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات پاژنگ، 1368، صص 177ــ178.
https://iichs.ir/vdcgz39x.ak9tn4prra.html
iichs.ir/vdcgz39x.ak9tn4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما