اگرچه محمدرضا پهلوی در سال 1346ش همسرش را رسما به ریاست شورای تازهتأسیس سلطنت منصوب کرده و فرح نایبالسلطنهای بود که در صورت فوت شاه و تا رسیدن ولیعهد به سن قانونی میتوانست قدرت را در اختیار بگیرد اما آنچه از گزارشهای تاریخی بر میآید این است که تردیدهای شاه درباره فرح دیبا بیشتر از ولیعهد ــ رضا پهلوی ــ بوده است
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ محمدرضا پهلوی که در سالهای فرمانرواییاش برای تحکیم سلطنت و موقعیت شخص خود چندین بار قانون اساسی را تغییر داده بود در میانههای دهه 1340ش برای جانشینی خود تصمیمی اتخاذ کرد. او میخواست برای شهبانو و ولیعهد نیز مقامی در قانون اساسی پیدا کند؛ در نتیجه در ۲۱ و ۲۲ اسفند سال 1345ش قانون تشکیل مجلس مؤسسان از مجلسین گذشت و سرانجام در سال 1346ش قبل از مراسم تاجگذاری اصول ۳۸، ۴۱، ۴۲ متمم قانون اساسی تغییر پیدا کرد.[1] بدین ترتیب بر اساس قانون جدید مقرر گردید که «... اولا ولیعهد وقتی میتواند شخصا امور سلطنت را متصدی شود که دارای بیست سال تمام شمسی باشد؛ ثانیا اگر به هنگام مرگ پادشاه، ولیعهد به سن قانونی نرسیده باشد، شهبانو بلافاصله جای او را میگیرد...».[2]
سالها بعد، هنگامی که محمدرضا پهلوی با یک بیماری سخت دست و پنجه نرم میکرد، بخش دوم همین متمم که مستقیما به مسئله جانشینی و انتقال قدرت اشاره داشت و اتفاقا توسط خود شاه به قانون اساسی افزوده شده بود به یک بحران تبدیل و زمینهساز تنش میان محمدرضا پهلوی و فرح شد. با این مقدمه، در این نوشتار کوتاه مسئله رویارویی شاه با بحران جانشینی، اختلافات وی با فرح در این زمینه و جدال پنهانی محمدرضا پهلوی و ملکه بر سر وارث قدرت پس از مرگ شاه بررسی خواهد شد.
فرح علیه محمدرضا پهلوی: جنگ پنهان برای قدرت
حکومت پهلوی در واپسین دهه حیات خود با شرایط و مسائل پیچیدهای درگیر بود، از جمله اینکه فرح دیبا ــ همسر محمدرضا پهلوی ــ بعد از نایبالسلطنگی، رفتهرفته در امور سیاسی نیز وارد میشد و فرامینی را در کنار بیش از سی نهاد و بنیاد فرهنگی و اجتماعی، که مستقیما زیر نظرش اداره میشد، در مورد سیاست داخلی بیان میکرد.[3] فرح با تأسیس نهادهای موازی در دربار، گرد آوردن اشخاص بانفوذ در اطراف خویش، تأسیس بنیاد فرح پهلوی و... سعی در کسب قدرتی برابر با شاه داشت. این مسئله زمانی بهتر قابل درک است که وی به استناد متمم قانون اساسی به طور رسمی به عنوان نایبالسلطنه ایران مورد شناسایی قرار گرفته بود و درنتیجه به شکلی ظریف و هوشمندانه سعی داشت از این موقعیت قانونی به نفع خویش سود برد. با توجه به خاطرات اسدالله علم و دیگر گزارشهای تاریخی به نظر میرسد محمدرضا پهلوی از این اقدامات رضایت نداشته[4]، یا دست کم بهاجبار پذیرفته است[5] که شاهد مثال آن کتمان زبانی قدرت و اختیارات فرح، بهرغم تفویض اختیارات قانونی به او و در مواردی تحقیر وی در جمع است.[6]
به نظر میرسد عواملی مانند قدرتطلبی استبدادی شاه، وجود رقیبی مانند اشرف پهلوی و جدی گرفتن بیش از حد این اختیارات چه در جمع و چه در خلوت از سوی فرح، باعث عدم اجازه شاه به وی در نقشآفرینی در امور سیاست (تا دو سال پایانی سلطنت) و افزایش نارضایتیهای محمدرضا پهلوی شد که به قول علم پس از واگذاری این اختیارات، اختلافات آنها علاوه بر مسائل خانوادگی بیشتر شده بود. در خاطرات امیراسدالله علم البته از ارجاعاتی که در مورد بحثهای خانوادگی شاه و فرح در مورد اداره کشور بود، میتوان از اختلافات این دو باخبر شد. علم مینویسد:
«گزارش ملاقات دیروز با نخستوزیر [هویدا] را دادم و همچنین توصیهای که به نخستوزیر کرده بودم، مبنی بر اینکه به ملکه پیشنهاد شرکت در جلسه بررسی برنامه پنجم در شیراز را نکند؛ چون نخستوزیر دقیقا میخواست این کار را بکند و از این توصیه من چندان خوشحال نشد. شاه گفت: غیر عادی است، اصلا به چه حقی در این امور دخالت میکند؟ جواب دادم: علتش را نمیدانم، ولی خوب آگاهم که نخستوزیر میکوشد دور و بر علیاحضرت [فرح] را با آدمهای خودش محاصره کند. یکی از شواهدش هم انتخاب کریم پاشا بهادری بهعنوان رئیسدفتر مخصوص ملکه است».[7]
سفر رسمی والری ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه، به ایران (تهران؛ مهر 1355).
محمدرضا پهلوی در عکس کنار فرح دیبا و اسدالله علم، وزیر دربار، دیده میشود
درحقیقت، شاه و فرح بر خلاف روابط به ظاهر دوستانه و آرامی که در محافل عمومی از خود به نمایش میگذاشتند در پشت پرده این نمایش درگیر جنگی پنهان بر سر قدرت بودند. افزایش دخالتهای فرح در مسائل مهم سیاسی و اقتصادی مملکتی به خود وی محدود نمیشد و اکثر نزدیکان وی مستقیم یا غیر مستقیم در تصمیمات مهم مملکتی تأثیرگذار بودند. بااینحال نقش خود فرح در تصمیمات بنیادی بسیار چشمگیر بود.[8] گزارشهای بیشماری از مناقشات رفتاری میان شاه و فرح وجود دارد که نشان از رابطه پرتلاطم میان این دو دارد. فرح دیبا طبقهای را وارد دربار کرد که همانند دیگر کارگزاران رژیم دلبسته شاه نبودند و همین موضوع در مواردی به افتراق و جدایی میان شاه و فرح منتهی میشد تا جایی که شاه با اینکه فرح رسما نایبالسلطنه بود، بیماری مهلک سرطان خود را زمانی با او در میان گذاشت که دیگر کار از کار گذشته و بیماری به مرحلهای رسیده بود که او در اوج ناتوانی جسمی و روحی بود. فرح از همین جا پروژه جانشینی موقت خود برای به سلطنت رسیدن فرزندش رضا را که ولیعهد بود، کلید زد.
بحران جانشینی: شاه و عدم اطمینان به توانایی ولیعهد خود
زمانی که مسئله بیماری محمدرضا پهلوی از سوی پزشکان فرانسوی به صورت جدی مطرح گردید، نگرانیهای شاه بیمار از وضعیت آینده سلطنت بیش از پیش گردید؛ به گونهای که مرگ ناگهانی شاه قبل از روی کارآمدن ولیعهد و در دست گرفتن قدرت توسط شخصی دیگر (به عنوان مثال اشرف) به نگرانی بزرگی برای وی تبدیل شده بود. محمدرضا پهلوی از یک طرف به لحاظ روحی و جسمی در وضعیت مطلوبی قرار نداشت و از سوی دیگر بهشدت در توانایی ولیعهد نوجوان ــ پسرش ــ برای اداره امور تردید داشت.
محمدرضا پهلوی در روز ملاقات با ورزشکاران
به مناسبت سالروز تولد رضا پهلوی (ولیعهد) (9 آبان 1343)
شماره آرشیو: 124133-۲۷۵م
محمدمهدی سمیعی، که در مقاطعی ریاست بانک مرکزی و ریاست سازمان برنامه و بودجه را به عهده داشت، در خاطرات خود درباره مشکلات شاه و بحران جانشینی در سالهای پایانی چنین میگوید:
«از آن سال 13۴۲ [مسئله نهادسازی] در ذهن شاه ظاهرا بوده و لااقل در این مورد خاص فکرش بیشتر روی مسئله جانشینی بود. خیلی راجع به پسرش صریح است و در واقع اینجا خیلی بیرحمانه و علنا میگوید: من اصلا نمیدانم که این [ولیعهد] واقعا میتواند و دلش میخواهد که سلطنت بکند یا نه؟ بنابراین ممکن است اصلا آن شخصیت و اراده را نداشته باشد برای این کار... بنابراین باید یک امکانات و سازمانهایی وجود داشته باشد در مملکت که جانشینی به طور اتوماتیک و آرام انجام بگیرد».[9]
سمیعی در جای دیگری به نقل از شاه در مورد نگرانی وی از مسئله جانشینی میگوید: «... در صورتی که ما هم نباشیم که راهنمایی و هدایت بکنیم این کارِ جانشینی بدون دردسر انجام بشود».[10]
افزون بر این، اگرچه محمدرضا پهلوی در سال 1346ش همسرش را رسما به ریاست شورای تازهتأسیس سلطنت منصوب کرده و فرح نایبالسلطنهای بود که در صورت فوت شاه و تا رسیدن ولیعهد به سن قانونی میتوانست قدرت را در اختیار بگیرد، اما آنچه از گزارشهای تاریخی بر میآید این است که تردیدهای محمدرضا پهلوی درباره فرح دیبا بیشتر از ولیعهد ــ رضا پهلوی ــ بوده است؛ به طوری که شاه در یکی از مصاحبههای خود در پاسخ به این سؤال که آیا فکر میکنید همسر شما به خوبی یک مرد میتواند حکومت کند؟ میگوید: «ترجیح میدهم جوابی ندهم!» مجری ادامه میدهد: اما شما همسرتان را نایبالسلطنه این کشور کردهاید، اگر شما بمیرید، همسر شما رهبر این کشور خواهد بود و میگویید که مطمئن نیستید که ایشان بتواند به خوبی یک مرد بر کشور حکومت کند؟ شاه میگوید: «نمیدانم در شرایط بحران چه واکنشی نشان خواهد داد، این سؤالها غیرقابل پاسخ است...».[11]
محمدرضا پهلوی و رضا پهلوی (ولیعهد) در پیست اسکی گاجره
شماره آرشیو: 125038-۲۷۵م
درواقع، برای محمدرضا پهلوی نیز نایبالسلطنگی امری مبهم بود و جنبه تشریفاتی داشت. او در شرایط خطیر، نمیتوانست کشور را به فرح بسپارد. علاوه بر اینکه از سوی حلقه دوستان و نزدیکان وی نیز ــ که اغلب چپ بودند ــ احساس خطر میکرد. به همین دلیل نیز در واپسین روزهای سلطنت، با ماندن فرح در کشور مخالفت کرد و او را با خود به سفر ابدی برد.
فرجام سخن
تاریخ تحولات سیاسی ایران و جهان بیانگر این واقعیت انکارناپذیر است که رقابتها و کشمکشها و بحرانهای جانشینی یکی از مهمترین مباحث چالشبرانگیز در تمام حکومتها بوده و حتی امروز نیز در بسیاری از کشورهای سلطنتی جهان صادق است. در این میان، حکومت پهلوی نیز به عنوان آخرین خاندان پادشاهی ایران به واسطه دلایل متعدد از جمله ناایمن بودن جان شاه، کم بودن سن ولیعهد قانونی برای احراز مقام سلطنت و بهویژه بیماری لاعلاج شاه با بحران جانشینی روبهرو گردید. بحران جانشینی بهویژه در دو سال آخر سلطنت پهلوی خود را در اختلافات و تلاشهای شاه و ملکه پهلوی برای انحصار یا کسب قدرت همطراز نشان داد؛ به طوری که تلاشهای فرح در واپسین ماههای سلطنت پهلوی برای خنثی ساختن مخالفان همانند شاهی بود که نمیخواست تاجوتخت را از دست دهد.
پینوشتها:
[1] . جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1369، ص 146.
[2] . عطاالله فرهنگ قهرمانی، قانون اساسی، اصلاحات و سیر تکامل آن، بیجا، ۲۵۳۶، ص 91.
[3] . ماروین زونیس، شکست شاهانه: ملاحظاتی درباره سقوط شاه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نو، 1370، ص 281.
[4] . اسدالله علم، یادداشتهای علم، به اهتمام علینقی عالیخانی، ج 1، 1372، ص 118.
[5] . ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه: سرنوشت یک متحد آمریکا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1369، ص 111.