محمدرضا پهلوی از میان فروش نفت به اسرائیل و دنبال کردن برنامههای خود همچون توسعه اقتصادی و خرید تسلیحات از غرب با درآمد حاصل از فروش نفت از یک طرف و حمایت از کشورهای عربی و اسلامی از سوی دیگر گزینه اول را انتخاب کرد و این در حالی بود که ایران یکی از بنیانگذاران سازمان کنفرانس اسلامی بود
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ اگر تاریخ مسائل خاورمیانه را مورد مطالعه دقیق قرار دهیم بیشک یکی از نقاط عطف آن جنگهایی است که میان اعراب و اسرائیل درگرفت و در نهایت موازنه قوا میان طرفین را به سود اسرائیل و همپیمانانش تغییر داد. آنچه در این میان درخور تأمل است حمایتی بود که شاه ایران از اسرائیل در بحبوحه جنگ از این کشور به عمل آورد؛ بهخصوص که اسرائیل به نفت منطقه نیاز داشت و حال که با کشورهای عربی منطقه درگیر شده بود تنها راه نجات خود را دریافت کمک از ایران میدید. در پاسخ، تهران نیز از هیچ گونه کمکی به دولت اسرائیل دریغ نورزید و درحالیکه اعراب تلاش کردند با استفاده از این اهرم اسرائیل و متحدان غربی او را تحت فشار قرار دهند، شاه ایران نفت مورد نیاز اسرائیل را به تمام و کمال تأمین کرد.
این رویکرد و سیاست محمدرضا پهلوی در حالی در پیش گرفته شد که ایران به عنوان یکی از کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی با کشورهای عربی رابطه داشت. در واقع تهران خود یکی از پایهگذاران سازمان کنفرانس اسلامی بود که به همراه مراکش و عربستان این نهاد اسلامی را در سال 1969م بنیان گذاشت. در واقع سؤال اینجاست که ایران به عنوان یکی از کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی چگونه در برابر سایر اعضا ایستاد و منافع اسرائیل و غرب را به کشورهای عضو این سازمان، که در جنگ با تلآویو بودند، ترجیح داد. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر گره و پیچیدگی این معادلات را مورد ارزیابی قرار داده و تا حدودی روشن کنیم.
تأسیس رژیم غاصب اسرائیل و سیاست محمدرضا پهلوی
در سال 1326ش که رژیم غاصب اسرائیل به صورت رسمی تأسیس شد و بر سرزمینهای اشغالی سلطه پیدا کرد طبعا به شناخته شدن از سوی جامعه بینالمللی نیاز داشت. این امر به خصوص از آن رو اهمیت داشت که این رژیم با غصب سرزمینهای عربی واکنش مسلمانان کشورهای مختلف و بهخصوص اعراب را برانگیخته بود. اسرائیل تنها بود و هر لحظه بیم آن را دشت که از سوی مسلمانان و اعراب مورد حمله قرار گیرد. بدینترتیب نیاز به یک کشور حامی در منطقه از سوی رهبران اسرائیلی بیش از پیش احساس میشد. در واقع آنها به دنبال آن بودند که تنگنای ژئوپلیتیک خود را که از سوی اعراب محاصره شده بودند به وسیله کشوری قابل اتکا در منطقه بشکنند و به نوعی فضای حیاتی برای خود فراهم کنند.[1]
ایران کشوری بود که از چنین ظرفیتی برخوردار بود و بهخوبی میتوانست این هدف اسرائیلیها را جامه عمل بپوشاند. ایران از آنسو که قرنها محل زیست مسالمتآمیز یهودیان بود و همچون چهارراهی بین سه قاره قرار گرفته بود به بهترین نحو ممکن میتوانست این هدف اسرائیلیها را جامه عمل بپوشاند. مضاف بر این، ایران دارای منابع عظیم و غنی نفتی و فسیلی بود و میتوانست بخش مهمی از نیازهای کشور تازهتأسیس اسرائیل را که به دنبال توسعه بود برآورده کند. در سوی دیگر شاه نیز توسعه روابط با اسرائیل را به نفع خود میدانست؛ از آن رو که اسرائیل متحد راهبردی غرب در منطقه بود و نزدیکی به آن میتوانست حمایت آمریکا و کشورهای غربی از تهران را مضاعف سازد. بهخصوص که شاه از حمایت چندانی در داخل برخوردار نبود و شیوه حکمرانی اقتدارگرایانه او پایههای داخلی حکومتش را سست و ضعیف کرده بود.
در نهایت چنین شرایطی سبب شد ایران و اسرائیل در دوران حکومت محمدرضا پهلوی به صورت روزافزونی به یکدیگر نزدیک شوند و به جز دوره کوتاه نخستوزیری محمد مصدق، طرفین روابط گرمی با یکدیگر داشته باشند. این روابط به نحوی توسعه و تحکیم پیدا کرد که حتی جنگهای سهگانه اعراب و اسرائیل نیز نتوانست بر آن سایه افکند و ایران در سختترین شرایط به اسرائیل کمک میکرد و بهخصوص در تهیه نفت و سوخت فسیلی تحریم اعراب را میشکست.
ملاقات محمدرضا پهلوی با فرستاده رژیم اشغالگر اسرائیل به ایران (دهه 1340)
شماره آرشیو: 722-121پ
جنگ اول اعراب و اسرائیل و سیاست شاه
اگر بخواهیم نقطه آغازی برای روابط رسمی تهران ـ تلآویو قائل باشیم به رسمیت شناختن دولت ساعد در سال 1328ش تا کودتای 28 مرداد سال 1332ش علیه مصدق دوره اول این روابط محسوب میشود. اما مراودات میان دو کشور پیش از این آغاز شده بود. در سال 1326ش و هنگامی که جنگ اول اعراب و اسرائیل آغاز شد حکومت پهلوی با حمایت نفتی از اسرائیل واکنش جامعه مذهبی ایران و جهان اسلام را برانگیخت. این در حالی بود که محمدرضا پهلوی هنوز قدرت را قبضه نکرده بود و به نوعی بیثباتی سیاسی بر ایران حاکم بود. همین شرایط بود که باعث شد رژیم پهلوی حمایت خود از اسرائیل را مخفیانه انجام دهد و روابط دو کشور در زمینه اقتصادی به صورت پنهانی ادامه پیدا کند.[2]
این روند با به قدرت رسیدن مصدق قطع شد و دولت وی از شناسایی کشور اسرائیل که سرزمین فلسطینیها را به اشغال درآورده بود، سرباز زد. با این حال، پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش روابط دو رژیم در ابعاد مختلف بهخصوص نظامی و اقتصادی آغاز شد و بهتدریج گسترش یافت. این در حالی بود که کشورهای اسلامی به دنبال پیروزی اسرائیل در جنگ اول اعراب و اسرائیل در پی تشکیل جبهه عربی ـ اسلامی در برابر این کشور بودند، اما شاه ایران که گوشش بدهکار این حرفها نبود، روابط خود را با اسرائیل در ابعاد مختلف گسترش داد و تمام تلاش خود را کرد که این مناسبات از حالت پنهانی و مخفی به حالت عادی و رسمی تبدیل شود.
در سال 1335ش بود که جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، کانال سوئز را ملی اعلام کرد و مورد حمله فرانسه، انگلستان و اسرائیل قرار گرفت. از این پس صادرات نفت ایران به اسرائیل در ابعاد وسیع با مشکل مواجه شد و بهخصوص پس از تحریم نفت اسرائیل توسط اتحاد جماهیر شوروی نیاز به نفت ایران برای اسرائیل بیش از پیش احساس شد. با سفر نماینده ایران و دیدار با وزیر بازرگانی اسرائیل خط لوله جدید نفتی با نام ایلات ـ اشکلون احداث و نفت ایران به اسرائیل صادر شد. این رویکرد شاه و توسعه روابط با تلآویو سبب شد در سال 1339م جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، روابط خود با تهران را مغایر با اهداف و منافع کشورهای اسلامی و عربی بداند و درنتیجه آن را قطع کند.[3]
جنگ دوم اعراب و اسرائیل و تداوم همکاری شاه
این روند در دهه 1340ش نیز ادامه یافت و مناسبات دو رژیم بهخصوص در زمینه اقتصادی و نفت افزایش پیدا کرد. در سال 1344ش دو رژیم پهلوی و اسرائیل یک شرکت نفتی مشترک تأسیس کردند و نام آن را شرکت نفت ماورای آسیا نام نهادند. توسعه اقتصادی اسرائیل از یکسو و برنامه محمدرضا پهلوی برای توسعه کشور از طریق فروش نفت و منابع فسیلی سبب شد دو طرف بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شوند. در سال 1347ش شاهد جنگ دوم اعراب و اسرائیل بودیم و اعراب تلاش کردند از نفت به عنوان یک اهرم سیاسی علیه اسرائیل استفاده کنند؛ رویکردی که با سیاست محمدرضا پهلوی همگام نبود و شاه این تحریم را به شکلی دور زد. در واقع بهرغم فشار از طرف کشورهای عربی رژیم پهلوی حاضر نشد اسرائیل را تحریم کند و در بحبوحه جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل، به صادرات نفت به این کشور ادامه داد.[4]
اما در سال 1969م شاهد نطقه عطفی در روابط کشورهای اسلامی بودیم. ایران همراه عربستان و مراکش به عنوان بنیانگذاران سازمان همکاری اسلامی این نهاد اسلامی بینالمللی را در رباط تأسیس کردند. محمدرضا پهلوی در مراسم افتتاح این سازمان سخنرانی کرد و آن را به عنوان حادثه بزرگ تاریخی برای جهان اسلام برشمرد. این سازمان، که با حضور 25 کشور اسلامی تأسیس شده بود، در واقع به نوعی بر همکاری کشورهای اسلامی در موضوعات و مسائل منطقهای تأکید داشت. ایران در ابتدا تلاش کرد نقش فعالی در این سازمان ایفا کند، اما بهتدریج و با آغاز جنگ سوم اعراب و اسرائیل نفشش کمرنگ شد.[5]
در سال 1973م بود که جنگ سوم اعراب و اسرائیل آغاز شد و اکثر کشورهای اسلامی به تحریم اسرائیل روی آوردند، اما محمدرضا پهلوی که اهداف خود را دنبال میکرد مسیر جداگانهای در پیش گرفت و همین امر نقش ایران را در سازمان کنفرانس اسلامی به حداقل رساند. در واقع محمدرضا پهلوی از میان فروش نفت به اسرائیل و دنبال کردن برنامههای خود همچون توسعه اقتصادی و خرید تسلیحات از غرب یا درآمد حاصل از فروش نفت از یک طرف و حمایت از کشورهای عربی و اسلامی از سوی دیگر گزینه اول را انتخاب کرد و همین مسئله سبب شد نقش ایران در سازمان همکاری اسلامی به حداقل برسد و سردی روابط میان طرفین تا سالها ادامه پیدا کند.[6]
این روند در دهه 1350ش با شدت و حدت بیشتری ادامه پیدا کرد و ایران به نوعی تضمینکننده و تأمینکننده نفت اسرائیل شد و به نوعی یکی از بزرگترین فروشندگان نفت به اسرائیل بهشمار میآمد. این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که ایران در سال 1354ش متعهد شد تمام نیازهای نفتی اسرائیل را تأمین کند. البته در این زمینه تلاش میشد تا با پنهانکاری ابعاد و اشکال ماجرا چندان روشن نشود و طرفین را درگیر حاشیه نسازد. این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ادامه داشت و معادلات سیاسی و اقتصادی در منطقه بر این اساس استوار بود.[7]
پینوشتها:
[1]. Trita Parsi, Treacherous Alliance, the secret dealings of Israel, Iran, and the United states, New Haven and London, Yale University Press, 2007, p.19-25.