نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم پهلوی با توجه به اطلاعات، تصور و درکی که از میزان نفوذ و تأثیرگذاری گروههای مختلف داشتند، برای مهار حرکت انقلابی ملت ایران، اعضای گروههای مختلف سیاسی محکوم به حبس را در یک یا چند بند کنار هم قرار میدادند. حضور نیروهای مختلف با افکار، مذهب و رویکردهای متفاوت در یک زندان در کنار هم، شکلگیری بحثها، گفتوگوها و جهتگیریهایی را به دنبال داشت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخمعاصر؛ ترکیب زندانیان سیاسی پیش از انقلاب اسلامی ایران نمایی از گروهها، اندیشهها، مسلکها و رویکردهای مبارزاتی مختلفی بود که هم ریشهای در تاریخ دور و نزدیک معاصر ایران داشتند و هم فرهنگ و فکر عمومی را بعضا نمایندگی میکردند؛ گروههای مختلفی که همگی در یک هدف، که همانا سرنگونی رژیم پهلوی بود، با یکدیگر همداستان بودند. نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم نیز با توجه به اطلاعات، تصور و درکی که از میزان نفوذ و تأثیرگذاری گروههای مختلف داشتند برای مهار حرکت انقلابی ملت ایران اعضای این گروهها را محکوم به حبس میکردند و معمولا اکثرا در زندانهای قزلقلعه و اوین در یک یا چند بند قرار میگرفتند.[1]
حضور نیروهای مختلف با افکار، مذهب و رویکردهای متفاوت در یک زندان در کنار هم و شکلگیری بحثها، گفتوگوها و بروز اندیشههای متعارض، تقابلها یا همافزاییهایی را به دنبال داشت که بسیاری از زندانیان سیاسی در خاطرات خود بدان پرداختهاند؛ تقابلهایی که بیش از آنکه ریشه در تفکر سیاسی داشته باشد ریشهای بنیادین و اعتقادی داشت و به نوعی بیانگر نقاط تعارض و تضاد میان بنیانهای اعتقادی و جهانبینی اندیشههای سیاسی مختلف بود. عمده تقابل در زندانها میان نیروهای مبارز مسلمان و نیروهای چپ صورت میگرفت. برداشتهای مختلف از اسلام سیاسی و نوع مبارزه برآمده از آن در این قبیل اختلافها دال مرکزی بود. زیست جمعی زندانیان در یک فضای مشترک نیز عرصه بروز و ظهور این دال مرکزی بود. این زیست جمعی هم وفاداری با همفکران و هممسلکان بود و هم نوعی مرزبندی با گروههای دیگر حاضر در زندان.
گروههای مسلمان معتقد به اسلام سیاسی به عنوان مبنا و تئوری مبارزاتی، شامل روحانیون، گروههای مذهبی هوادار امام خمینی، جمعیت مؤتلفه اسلامی و... بودند. چپها نیز با عقاید مارکسیستی و یا التقاطی در قالب گروههای متعددی مانند ستاره سرخ، آرمان خلق و شانزده گروه کوچک دیگر فعالیت میکردند که ذیل دو نام معروف چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق گرد آمدند و بعضا ضمن داشتن گرایشهای چپ، مسلمان بودند و برخی دیگر نیز دست کم این گونه نشان میدادند.[2]
گروههای چپ با توجه به نوع مبارزه سازمانیافته، مسلحانه و دارای الگوهای جهانی، گروههای دیگر را در ابعاد مختلف مورد نقد قرار میدادند و زیر سؤال میبردند. چپهای زندان معتقد بودند حرکتهای غیر سازمانیافته و غیر مسلحانه ره به جایی نخواهد برد و قیامهایی مانند قیام 15 خرداد 1342 به دلیل عدم برنامهریزی صحیح بینتیجه و ابتر است. آنها معتقد بودند مردم با نوای تکبیر همراه نمیشوند، بلکه با صفیر گلوله جذب خواهند شد. [3]
زندان قصر
شماره آرشیو: 36-4518ش
شیوه مبارزاتی یکی از مبانی اختلافی در زندان بود. آنان گروههای مذهبی با ترکیب سنتی و بازاری و حتی روحانیون و علما را متهم به وابستگی به رژیم میکردند؛ برای نمونه موسی خیابانی در بند 3 قصر به یکی از علما گفته بود: ما احتیاج به شما روحانیون نداریم و شما بودید کهدنبالهرو ما بودید و الان هم شما هستید که باید به دنبال ما حرکت کنید. چپها با رفتاری انحصارگرایانه وقتی در اکثریت قرار داشتند، نه تنها اجازه صحبت کردن به گروههای دیگر نمیدادند، بلکه آنان را منزوی میکردند.[4]
چپها خود را انقلابی و جریان مذهبی و بهویژه هیئتهای مؤتلفه و افرادی مانند سیداسدالله لاجوردی، حبیبالله عسگراولادی و محمدعلی رجایی را ارتجاعی میدانستند.[5] البته جریان مذهبی ازجمله زندانیانی مانند حبیبالله عسگراولادی نیز مجاهدین و کمونیستها را نقد میکردند. در بندهایی که گروههای مسلمان اکثریت داشتند متقابلا گروههای چپ در انزوا قرار میگرفتند. نقطه عطف تفاوت و تضاد، به تغییر رویکرد سازمان مجاهدین و مارکسیست شدن آنان پس از سال 1354 برمیگشت.[6]
پس از بیان صریح مواضع مارکسیستی توسط سازمان مجاهدین خلق در سال 1354، شهادت واقفی و اعدام صمدیه لباف، رویکرد زندانیان سیاسی به مجاهدین به عنوان گروهی با عقاید الحادی تغییر کرد. بسیاری از افراد سازمان را رها میکردند و در زندان در جرگه نیروهای مذهبی کار خود را ادامه میدادند و بعضا بر اثر این تغییر مشی با مسعود رجوی و هواداران مجاهدین درگیر میشدند. عدهای از زندانیان مجاهدین نیز به توصیه رجوی اعلام مارکسیست شدن نمیکردند تا جایگاه خود را در بین نیروهای انقلابی مذهبی همچنان حفظ کنند. برخی از اعضای سابق مجاهدین خلق مانند سلامتی، که در زندان به همراه نبوی در تشکیل امت واحده نقش داشتند، این گونه بیان میکنند که پیش از برملا شدن فعالیت شاخههای مارکسیستی مجاهدین خلق در بیرون و در داخل زندان، به التقاطی بودن افکار آنها پی برده بودند و سفره خویش را از آنها جدا کرده بودند. به گفته وی این جدایی تشکیلاتی در داخل زندان به اوج خودش رسیده بود.
پذیرش این تغییر ایدئولوژی برای بسیاری از گروههای مبارز دشوار بود و مواجهه میان آنها و مجاهدین را برمیانگیخت. عزتشاهی (مطهری) در خاطرات خود مینویسد که خطاب به مجاهدین گفته است: شما بعد از سالها مبارزه در مرحلهای به این نتیجه رسیدهاید که مذهب نمیتواند شما را اقناع کند و مبارزه را پیش ببرد و به خاطر همین مارکسیست شدهاید... حرف من این است که شما برای رسیدن به هدف و نظر خود نباید دست به هر کار و جنایتی بزنید. چرا مجید شریفواقفی را به آن صورت کشتید؟ این راه برخورد با مخالفین نیست. اعتراض من به این است که وقتی به این نتیجه رسیدید که فقط مارکسیسم علم مبارزه است و مذهب ارتجاعی است، چرا با دیگر گروههای چریکی مبارز مثل فدائیان خلق ائتلاف نکردید یا حداقل گروهی با نامی غیر از نام مجاهدین تشکیل ندادید.[7]
نمایی از زندان مردان در کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک
گستره فشار روی نیروهای سنتی و مذهبی از سوی اعضای زندانی سازمان مجاهدین خلق به اندازهای بود که کانونهای مبارزه بیرون از زندان از آن مطلع شدند و در نتیجه حضرات منتظری، طالقانی، لاهوتی، انواری، مهدوی کنی، ربانی شیرازی، گرامی و هاشمی رفسنجانی بیانیهای صادر کردند و با اشاره به نجاست مارکسیستها، افراد را از هر گونه مراوده و همسفره شدن با آنان برحذر داشتند. در متن این بیانه آمده است: «با توجه به زیانهای ناشیاز زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آنها بهدست میآورند، و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی، و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدایی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبرانناپذیر خواهد شد».[8]
نیروهای مذهبی زندان، برای تبیین ایدئولوژی مارکسیستی و تقویت ایدئولوژی اسلام جلساتی را نیز برپا میکردند؛ نمونه آن جلسات محیالدین انواری و مهدی عراقی بود که در اتاق 4 بند 6 برگزار میشد. برگزاری این جلسات واکنش مجاهدین را برمیانگیخت؛ برای نمونه وقتی آیتالله ربانی شیرازی از ارزش تولید و تجارت میگفت، مجاهدین که تجارت را در سنّت مارکسیستی مطلوب نمیدیدند موضع میگرفتند یا در تفسیر آیات قرآن بخشهای مربوط به معجزه را نمیپسندیدند و سعی میکردند تفسیری متناسب با تحلیل مادی بشنوند.[9] در این شرایط نیروهای مذهبی و مسلمان برای تقویت هویت دینی و اسلامی خود تلاش میکردند. حسین بنکدار، یکی از زندانیان سیاسی، در تحلیلی از این تقابلها از نفوذ عقاید مارکسیستی در نوشتههای مجاهدین میگوید و میافزاید: «ما احتیاج داریم هویت و شخصیت راستین اسلامی خویش را که روشهای ماتریالیستی، از ما ربودهاند دوباره به چنگ آوریم و حرکت را بر این اساس سازماندهی کنیم».[10]
تندیس شهید مهدی عراقی، از مبارزان انقلاب، در کمیته سابق مشترک ضد خرابکاری ساواک (موزه عبرت ایران)
عوامل رژیم نیز در این میان برای در هم شکستن حرکتهای انقلابی و افزایش شکافها اولا سخنورترین مارکسیستها را در بندهای مختلف جای میدادند و ثانیا شایعه میکردند که خطر اصلی برای نیروهای مذهبی شاه مسلمان نیست، بلکه جمعیت جوانی است که به سوی مارکسیست شدن میرود و میبایست به جای مبارزه با شاه در برابر این فرقه ایستادگی کرد. [11]
پینوشتها:
[1] . مصاحبه ناصر غضنفری با مهدی عبایی خراسانی(2)، پروژه تاریخ شفاهی ایرنا، قابل بازيابي در:
83102268https://www.irna.ir/news/
[2] . اکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، کارنامه و خاطرات، تهران، معارف، 1386، ص 244.