تولد شوم؛ صهیونیسم چیست؟
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
 
صهیونیسم 1 چیست؟ (برگرفته از فصل سوم کتاب «یک پیمانه آب یک پیمانه خون» نوشته عذرا خطیبی)
 
«صهیونیسم، یک اسم ظاهری برای توطئه می‌باشد.»
هرتزل ـ شهر بازیل 1897
 
صهیونیسم با هدف تأسیس حکومت مستقل یهود در کشور فلسطین «یک جنبش جدید سیاسی است» که زیر علم مقدس مذهب یهود سینه می‌زند و کسب شرف و افتخار می‌کند؛ در حالی که به دور از مذهب، به دنبال سرزمین می‌گردد.
 
یک متخصص تاریخ یهود معتقد است که «صهیونیسم یک دستگاه ارتجاعی عقاید و نظریات و مجموعه سازمانهای ارتجاعی است که به امپریالیسم خدمت می‌کند. به سخنی دیگر، صهیونیسم یک نمود طبقاتی است.» 2
 
مکتب صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم، ایدئولوژی خود را تحت عنوان «در به دری»، دنبال کرده که خود را از بی‌وطنی و جذب‌شدن در سایر اجتماعات، برهانند. تز آنها بر پایه وحدت بر اساس «اصول نژادی» بود، و تشکیل حکومت یهود به عنوان مرکزی برای تحت نفوذ قرار دادن جهان.
 
لذا در سال 1884 میلادی در یکی از شهرهای یهودی‌نشین شوروی به نام پینسک 3 شخصی به نام هواوی زیون 4، طرح بازگشت یهودیان را به فلسطین با شعار «سال دیگر در اورشلیم» تهیه کرد و سیزده سال بعد، «تئودور هرتزل» روزنامه‌نگار اتریشی با تشکیل اولین کنگره صهیونیستها، از آن طرح یک برنامه عملی ساخت.
 
عده‌ای معتقدند تاریخچه به وجود آمدن افکار صهیونیستی را بایستی در نوشته‌های موسی هس 5 در کتاب «روم، اورشلیم در سال 1862» و لئو پینسکر 6 در کتاب «خودرهاسازی» 7 که در سال 1882 منتشر شد، جستجو کرد. «هس» که از اولین صاحب‌نظران یهود در مسئله صهیونیسم می‌باشد، نکته جالبی را ارائه داده و نوشته است: «نکته بسیار مؤثر درباره نیایشهای عبری، بیان روح جمعی و گروهی یهود است. اینها مدافع و شفیع فرد نیستند؛ بلکه بر همه قوم نظر دارند.» 8 از این وقت بود که فکر ملت جهانی یهود به وجود آمد «تا سلطه سیاسی و ایدئولوژی خود را بر مردم ممالک مختلف اعمال کند». «موسی هس» می‌گفت: «یهودی متجددی که وجود ملیت یهود را انکار کند، نه فقط یک ملحد به مفهوم مذهبی است، بلکه خائن به ملت و نژاد و حتی به خانواده‌اش می‌باشد.»
 
هرتزل با الهام گرفتن از نوشته‌های «هس آلمانی و لئوپینسکر روسی» برای تأسیس مکتبی جهت گردآوردن یهودیان پراکنده در جهان و یا محصور «در محله‌های کلیمی» کشورها، اقدام کرد. تقریبآ همزمان با این تاریخ بود که جوانان یهود روسی «کلوپ‌خانه یعقوب» را بنا نهادند. عده‌ای بر این عقیده‌اند که انقلاب صنعتی در اروپا موجبات تأسیس مکتب صهیونیسم را فراهم ساخت. یوری ایوانف که خود از مارکسیستهای روسی است، در کتاب خود تحت عنوان صهیونیسم، در این زمینه این چنین اظهار عقیده کرده است: «نظام اقتصادی اجتماعی اروپای فئودال که موجب اختلاف طبقاتی بسیار و انزوای برخی قشرها و گروهها در داخل هر طبقه بود، به طور عمده مسئول انزوا و انفراد مطلق یهود و بالاخره بالا رفتن حصارهای محکم گتو (محله کلیمی‌ها) بر گرد آنان بود.» 9
 
«ه. م. ساکار» که از جمله مورخین صهیونیست می‌باشد، در این زمینه نوشته است: «ایجاد نخستین گتوها در سیسیل و در اسپانیا در اوائل قرون وسطا، بنا به در خواست یهودیان بود.» 10 انقلاب صنعتی دیوارهای بلند این «گتو»ها را فرو ریخت و راه را برای درآمیختن یهودیان با سایر اقشار مردم هموار ساخت. کشورهای اروپایی که همواره آنان را از خود رانده بودند، اینک به خاطر نیاز به کارگر در سازمانهای صنعتی ناچار شدند آنها را در بین خود بپذیرند. این مرحله، اولین دوره خروج یهودیان از «گتو»ها بود. به قول لئونارد انشتن: «یهودیان آزاد شده غرب و جذب شده در سازمانهای تولیدی و صنعتی، دیگر خویشتن را تبعیدیانی نمی‌دانستند که باید در جهانی مجزا زندگی کنند.» 11
 
انقلاب صنعتی باعث فرو ریختن دیوارهای گتو شد؛ لکن آنان همچنان تحت تلقین خاخامهای محله‌های خود قرار داشتند. این بار، بازگشت به ارض موعود به صورت حادتری توسط «ربی»ها تعلیم می‌شد.
 
به نوشته اوری دیویس 12 نویسنده کتاب «اسرائیل کشور تبعیض نژادی»، انقلاب صنعتی زندگی یهودیان را دگرگون ساخت و حاصل آن در جنگ دوم جهانی عیان شد. در واقع در بطن انقلاب صنعتی، جنبش صهیونیستها در پس پرده دین یهود به وجود آمد که حاصل آن، دو طرز تفکر بود. یکی جدا شدن مذهب از سیاست، و دیگری غلبه احساسات ناسیونالیستی در بین روشنفکران. این دسته با قرار دادن تز «نژاد کلیمی» برای تشکیل یک دولت مستقل یهود، فعالیت خود را آغاز کردند و صهیونیسم سیاسی را بنیان نهادند. دسته اخیر معتقد بودند که: «دیگر زمان جذب مردم سایر ممالک جهان شدن، گذشته و دوران خجلت از یهودی بودن سپری شده است و محلی برای مخفی کردن خود در پس پرده استتار و خجالت از یهودی بودن وجود ندارد.» 13
 
ناگفته نماند که صهیونیسم، در آغاز نیز نه تنها از نظر کارگران و زحمتکشان یهود «پدیده‌ای بیگانه بود»، بلکه در نظر اکثر «یهودیان جهان نیز چنین بود». به نوشته «لئونارد انشتن» صهیونیسم از دید یهودیان معتقد و حتی «اصلاح‌طلبان» دین یهود، «طفلی کج خلقت و وحشتناک» بود. و آن را «تهدیدی» برای معنویت دین مقدس خود می‌دانستند و وسیله اشاعه بی‌دینی می‌پنداشتند.
 
بنابه نوشته یکی از نویسندگان صهیونیست به نام اکیوااُر 14 «صهیونیسم در آغاز به وجود خداوند اعتقاد نداشت. جنبشی غیر مذهبی بود، نه مذهبی.» صهیونیسم معتقد بود: «رنجی را که یهودیان در تبعید متحمل شده‌اند، به دلیل آن است که آنان اقلیتی را در کشورها تشکیل می‌دادند، نه به دلیل انجام گناه». «صهیونیسم تلقین می‌کرد که یهودیان خود باید کشور خویش را در صهیون 15 بنا نمایند؛ نه اینکه منتظر باشند تا خداوند این  کار را برای آنان انجام دهد.» که این خود از دید متدینهای یهود «ستیز با خداوند است.»
 
و بالاخره صهیونیسم می‌گفت: «وقتی استقلال یهود تجدید حیات کند، یهودیان مثل سایر ملل خواهند بود.» 16
 
در حقیقت، متفکران صهیونیست که از مذهب فاصله‌ای به درازای زمین تا عرش خدا داشتند، لکن بعدآ برای همراه کردن متدینهای یهودی، این نیاز پیدا و باعث شد که صهیونیسم را به عنوان مذهب یهود جلوه‌گر سازند. با آنکه مذهب در میان نسل آن روز یهودیان، بسیاری از مواضع خود را از دست داده و رنگ باخته بود، اما تنها عاملی به شمار می‌رفت که می‌شد از آن، جهت سینه زدن زیر پرچم صهیونیسم سود جست.
 
در واقع، هدف از یکی جلوه‌دادن مذهب و مکتب صهیونیسم، به عنوان «ابزار کمکی» برای گرد هم آوردن مردم پراکنده یهود که اکثرآ خود را ملت محل زادگاه خود می‌دانستند، به کار گرفته شد. پروفسور سولومون شختر 17 که از جمله صهیونیستهای سرشناس در سال «1914» بود، نوشت: «اگر بخواهیم که یهودیت، خواه رسمی و یا اصلاح شده به حیات خویش ادامه دهد، ناگزیر از داشتن ابزاری به نام صهیونیسم هستیم.» 18
 
همه نگرانیهای سردمداران یهود از جمله «هاآم احد» که بعدآ از متأسفین همکاری با صهیونیستها گردید، این بود که با در آمیختن یهودیان با مردم محل سکونت خود، آنها «از حصار معنوی گتوهای خود» خارج شوند. او معتقد بود که این تماس با «فرهنگ جدید» باعث می‌شود که «مواضع دفاع یهودیت را از درون به هم ریزد». در این صورت یک نفر یهودی مانند یک مسیحی یا مسلمان زندگی دنیایی خود را همراه با دیگران خواهد داشت. او معنویات و معتقدات خود را همچنان که باید، دنبال خواهد کرد و دیگر نیازی به داشتن سرزمین خاص خود نخواهد داشت. او می‌گفت: «وقتی یهودیت از حصار گتو، اجتماع یهودیان خارج شود، در معرض این خطرات قرار می‌گیرد که به انواع یهودیت، هر یک با اختصاصات و زندگی خاص خود و به تعداد ممالکی که یهودیان در آن زندگی می‌کنند، تقسیم شود.» 19 لکن نکته قابل تأمل در دید او، این بود که او حکومت یهود را تنها به عنوان یک عامل روانی که موجبات به وجود آوردن یک «مرکز معنوی فرهنگی» را فراهم می‌ساخت، حائز اهمیت می‌دانست.
 
نکته حائز اهمیت دیگری که ذکر آن در اینجا ضروری است، این است که در آغاز، بسیاری از پیشگامان و مؤسسین مکتب صهیونیسم اصراری برای بازگشت به فلسطین از خود نشان نمی‌دادند. در این وقت مسئله مورد توجه، «تأسیس دولت یهود» بود؛ در هر کجا که باشد. چنان که «پینسکر» نوشت: ما لزومآ اجباری نداریم به اینکه در همانجایی که روزگاری حکومت ما معدوم شده است، اقامت کنیم ... ما فقط و فقط به قطعه زمینی نیاز داریم که تملک کنیم ... قدس الاقدس خویش را از هنگامی که وطن دیرینمان نابود شد، حفظ و حراست کرده‌ایم، بدانجا خواهیم برد. منظورم اعتقاد به خداوند و کتاب مقدس است؛ چون آنها بودند و نه «اردن و اورشلیم» که وطن ما را به ارض مقدس بدل ساختند. 20
 
هرتزل همان طور که در پیشگفتار نیز بیان شد، با این نظر «پینسکر» و سایر همفکران او موافق بود؛ چنان که پیشنهاد تأسیس دولت یهود را که از طرف انگلیس در اوگاندا ارائه شد، پذیرفت؛ ولی معاون او، حیم وایزمن، اولین رئیس جمهور اسرائیل با آن نظر مخالفت کرد و راه حل اسکان یهودیان را تنها در فلسطین امکان‌پذیر می‌دانست.
 
بعضی حکومتهای اروپا، ضمن راندن صهیونیست‌ها از کشور خود، آنها را در سرزمینهای مستعمره خویش جا می‌دادند تا به کارهای استعماری آنان بپردازند. شاید بی‌مناسبت نباشد اگر بگوییم که این قدرتهای اروپایی «نخستین صهیونیستها» بودند. لذا به اعتقاد یوری ایوانف که در این زمینه بررسی نسبتآ دقیقی کرده است، اقدام به استعمار فلسطین با اسکان یهودیان در سال 1654 در مستعمره خود به نام سورینام، توسط دولت بریتانیا صورت گرفت.
 
دولت فرانسه نیز جهت بسط و گسترش نفوذ خود در خاورمیانه، سعی می‌کرد از دولت انگلستان عقب نماند. در سال 1799 بود که اهمیت استراتژیکی فلسطین نظر ناپلئون را جلب کرد. لکن شکست او در مصر و سوریه او را از این فکر دور ساخت.
 
مسلمآ دور از حقیقت نیست اگر بگوئیم، مبارزات کشورهای اروپایی که به دنبال مستعمرات جدید و خصوصاً در خاورمیانه می‌گشتند، یکی از دلایل مهّم به وجود آمدن تز صهیونیسم است. مستعمره‌گران برای رخنه در این نقطه از جهان، بویژه «پس از حفر کانال سوئز» رو در روی یکدیگر ایستادند. فرانسه از یک سو و بریتانیا از سوی دیگر. دولت انگلیس حتی قانونی را گذراند که از یهودیانی که حاضر به مهاجرت به فلسطین باشند، حمایت کند. به این ترتیب، آنان با یک تیر دو نشان می‌زدند: یکی اینکه از شر یهودیانی که عاری از هر نوع احساس وفاداری نسبت به سرزمینی که آنان را چون سایر اتباع خود در آغوش داشت، خلاص می‌شدند؛ و دیگر اینکه صاحب یک مستعمره جدید می‌شدند.
 
«صهیونیسم از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی، در مقام جریانی استعماری تشکیل شد که از نزدیک با محافل امپریالیستی مربوط بود و نیازمندیهایش را سازمان جهانی صهیونیستها تأمین می‌کرد.» 21
 
هرتزل در کتاب «دولت یهود» پس از آنکه در اثر مخالفت بعضی از صهیونیستها ناگزیر شد که پیشنهاد تأسیس دولت یهود را در کشور اوگاندا نپذیرد، چنین نوشت: «یهودیان قومی را تشکیل می‌دهند که از لحاظ خصیصه‌های ذاتی و معتقدات نژادپرستی، هرگز نمی‌توانند در سایر اجتماعات حل و جذب شوند. لذا چاره این است که برای این قوم پراکنده، وطنی دست و پا شود تا در آنجا، همگی در کنار هم سکنا گزینند و ... آن، سرزمین فلسطین است.»
 
جهت روشن‌تر شدن مطلب، نکته‌ای که چرا دولتهای انگلیس و فرانسه مشتاقانه به دنبال حمایت از یهودیان و سکنا دادن آنان در فلسطین ــ که بارها توسط عثمانیها رد شده بود ــ بودند، تکرار این نکته ضروری است:
 
وقتی هرتزل کتاب «دولت یهود» را می‌نوشت، فلسطین از جمله مستعمرات دولت عثمانی بود و دولتهای استعمارگر اروپایی، چشم طمع به آنجا و همه ممالک خاورمیانه دوخته بودند. لذا به اعتقاد هرتزل که تنها محل برای سکنا دادن یهودیان جهان، فلسطین است، صحه گذاشتند و آن را پذیرفتند؛ و چنان که قبلا گفته شد، دولت انگلیس با یک تیر، دو نشان زد؛ هم یهودیان را به‌صورت محترمانه از کشور خود بیرون‌راند و هم خود جانشین دولت‌عثمانی در آن سرزمین‌شد.
 
هرتزل صراحتآ در سال 1900 نوشت: «بازگشت ما به سرزمین پدرانمان، چنان که در کتاب مقدس وعده داده شده است، از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرتهایی است که در آسیا، چیزی را می‌جویند.» 22
 
در حقیقت، استعمارگران اروپایی از سال 1840 قصد داشتند بساط حکومت عثمانی را برهم زنند و امپراتوری وسیع آن کشور را که از شمال آفریقا تا قلب اروپا را در حیطه قدرت داشت، از هم بپاشند و در اختیار گیرند.
 
منبع: برگرفته از کتاب یک پیمانه آب یک پیمانه خون نوشته عذرا خطیبی

صفحه 2
صفحه 3

---------------------------

1.قدمت صهیونیسم را بعضی از مورخین به قرن هشتم  (ق.م) زمانی که قلمرو سلیمان که در اورشلیم بود توسط پادشاه آشور مورد حمله قرار گرفت و هزاران اسرائیلی را به آشور بردند، می‌کشانند.
2. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 11دیباچه.
3. Pinsk
4. Hovovei Zion
5. Moses Hess. هس در سال 1812 در آلمان به دنیا آمد. او در آغاز، خواهان «جذب یهودیان در مردم محیط بود»؛ لیکن بعدآ تغییر عقیده داد.
6. Leo Pinsker. پینسکر در روسیه روزنامه‌نگار بود. او از بنیانگذاران ایدئولوژی صهیونیسم است.
7. Auto Emancipation
8. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحات 62 و 63 .
9. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 33 .
10. همان کتاب و صفحه.
11. همان کتاب، صفحه 42 .
12. Uri Davis *
13. برای اطلاع بیشتر به کتاب  Uri Davis, Israel An Apartheid State. London: Zed books L+d. 1987 مراجعه کنید.
14. Akiva Orr
15. صهیون نام کوهی است در اورشلیم که معبد داود پیغمبر روی آن بنا شده بود. لکن در دو هزار سال پیش ویران شد. معنای لغوی آن «هواخواهی از اصول تمرکز یهودیان در فلسطین است».
16. Uri Davis, op. cit, P. 10.
17. Soloman Schechter
18. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 66 .
19. همان کتاب، صفحه 67 .
20. همان کتاب صفحه 83 .
21. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 54 .
22. یوری ایوانف، صهیونیسم، صفحه 18ـ پاورقی.
https://iichs.ir/vdcb5gb5.rhbsfpiuur.html
iichs.ir/vdcb5gb5.rhbsfpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما